ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 17 تير 1403
يکشنبه 17 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 27 خرداد 1389     |     کد : 8044

تاريخ‌نگاري ما!

گرچه نقد و كاربرد نگاه انتقادي، از ضرورت‌هاي پيشرفت و رشد نظريه‌ها و علوم است اما به اين اعتبار كه تاريخ را مادر علوم و دانش دانسته‌اند- و اين البته حرف درستي است؛ چرا كه هيچ دانشي صرف‌نظر از تاريخ، خود قادر به پويش نيست- نقد تاريخ و تاريخ‌نگاري از اهميت دوچنداني برخوردار است...

گرچه نقد و كاربرد نگاه انتقادي، از ضرورت‌هاي پيشرفت و رشد نظريه‌ها و علوم است اما به اين اعتبار كه تاريخ را مادر علوم و دانش دانسته‌اند- و اين البته حرف درستي است؛ چرا كه هيچ دانشي صرف‌نظر از تاريخ، خود قادر به پويش نيست- نقد تاريخ و تاريخ‌نگاري از اهميت دوچنداني برخوردار است.
اما در اين ميان نقد شيوه‌هاي مرسوم تاريخ‌نگاري، مي‌تواند نگاه‌‌هاي متفاوت تاريخي را به يك واقعيت يا يك تحول تاريخي آشكار كند و امكان پيدايي لايه‌هاي تحليلي متفاوتي را نسبت به آنها فراهم سازد.
اين همه اما نيست، مگر شناخت دقيق‌تر گذشته، اكنون و حركت سنجيده‌تر و كم‌خطاتر- نه بي‌خطا- به سوي افق‌هاي آينده. با اين حال، ترديدي نيست كه واقعيت‌هاي تاريخي چون از صافي ذهن تاريخ‌نگار مي‌گذرند و اين احتمال قوي وجود دارد كه رنگ و ‌بوي ذهنيت و جهان متن راوي را به خود بگيرند، نيازمند نقد و واكاوي بيشتري هستند.اخيراً نيز رهبري انقلاب در سخناني بر ضرورت نقد تاريخ‌نگاري و گوشزد به اهميت تاريخ خواني تأكيد داشته‌اند. بر همين اساس به‌سراغ عباس سليمي نمين- پژوهشگر تاريخ و رئيس دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران- رفتيم و با وي درباره ضرورت نقد شيوه‌ها و نگاه‌هاي تاريخ‌نگاري در حوزه تاريخ انقلاب اسلامي به‌گفت‌وگو نشستيم .
نقد تاريخ‌نگاري و شيوه‌هاي تاريخ‌نويسي، مهم‌ترين فايده‌اي كه در بر دارد، كمك به شناخت دقيق‌تر تحولات و بسترهاي اجتماعي و فرهنگي گذشته و حال و نيز حركت سنجيده‌تر برمبناي آن (شناخت) به سمت آينده است. به‌عبارتي، نقد تاريخ‌‌نگاري براي شناخت گذشته، اكنون و ترسيم ‌آينده‌اي بهتر است. ترديدي نيست كه لازمه اين نقد، آزادانديشي و پرهيز از سويه‌هاي تفكر ايدئولوژيك در ارتباط با تاريخ است؛ به اين معنا كه بايد تاريخ را به‌سان كليتي همه‌جانبه و عصاره تجربه يك دوره دانست. بر اين اساس، تاريخ بيش از هر پديده‌اي نگاهي پديدارشناسانه مي‌جويد. در اينجا از شما مي‌خواهم كه ديدگاه خودتان را در ارتباط با نقد تاريخ‌نگاري به‌ويژه «نقد تاريخ‌نگاري انقلاب» و ارزيابي خودتان از آن بيان كنيد؟
بسيار خوب است كه پس از گذشت 3دهه از پيروزي ملت ايران بر استبداد داخلي و سلطه خارجي، به آنچه در عرصه تدوين حوادثي كه در چارچوب اين حركت عظيم صورت گرفت بپردازيم و آسيب‌شناسي كنيم؛ يعني توجه به اين مهم كه آيا توانسته‌ايم در خور اين تحول عظيم، تاريخ‌نگاري مناسبي صورت بدهيم، امري است بسيار ضروري. وقتي كه توجه مي‌كنيم به آنچه در اين زمينه صورت گرفته، احساس نگراني يا تلخي به ما دست مي‌دهد؛ چرا كه ملت ايران در اين تحول بزرگ حادثه عظيمي را آفريد كه براي ثبت اين رخداد استثنايي علي‌القاعده بايد تلاش درخوري صورت بگيرد. از اين‌رو معتقدم كه هيچ سنخيتي بين آنچه به‌عنوان تاريخ‌نگاري انقلاب اسلامي صورت گرفته با خود اين تحول عظيم وجود ندارد.
نه‌تنها هيچ سنخيتي بين آنچه صورت گرفته با آن تحول بزرگ مشاهده نمي‌شود بلكه بسيار پركاستي و بعضا الكن است. انقلاب اسلامي ايران تحولاتي را در داخل ايران و تحولاتي را در سطح منطقه (جهان اسلام) و تحولاتي را هم در سطح بين‌الملل باعث شد هر سه اين تأثيرات دشمني‌هاي جدي‌اي را برانگيخت. هركدام اين موارد، تبعاتي را در جهان معاصر رقم زد و اين تبعات براي كشورهايي كه از شرايط قبل از انقلاب اسلامي بيشترين بهره را مي‌بردند، بسيار نامطلوب بود. انقلاب اسلامي به‌عنوان يك تحول فكري، هرگز در ظرف مكان و زمان نمي‌گنجيد. در مكان، يعني صرفا يك فكر براي ملت ايران نبود؛ فرمولي بود براي دستيابي به استقلال و نيز (دستيابي) به حريت و شأن ملت‌هايي كه تحقير شده بودند.
بنابراين سرمايه‌گذاري در مورد تاريخ‌نگاري انقلاب اسلامي از جانب دشمنانش به‌مراتب بيشتر از دوستانش صورت گرفت؛ چرا كه آنها وقتي از بيرون به انقلاب اسلامي مي‌نگريستند، متوجه تبعات آن براي مصالح و منافع خودشان- حتي در درازمدت- بودند؛ از اين‌رو براي آنكه بتوانند ارتباط ميان آنچه را در ايران صورت گرفته با ملت‌هاي كنوني و آينده در جهان، از طريق اين رخداد تنظيم كنند و در آن به نفع خويش تأثيرگذاري داشته باشند، دست به تاريخ‌نگاري وسيعي زدند؛ از اين رو مؤسسه‌هايي كه آمريكايي‌ها، انگليسي‌ها و صهيونست‌ها براي تدوين تاريخ انقلاب اسلامي از همان سال‌59 و به‌ويژه 60 به بعد ايجاد كردند، شگفت‌انگيز است. بر اين اساس بود كه تاريخ شفاهي هاروارد، زير نظر سازمان «سيا» تشكيل شد و برخي ايرانياني را كه از ايران گريخته بودند، به خدمت گرفتند، براي آنكه بتوانند تاريخ‌نگاري را به دلخواه خود پيش ببرند. بنابراين وقتي به تاريخ‌نگاري داخلي در ارتباط با انقلاب اسلامي نگاه مي‌كنيم، آن را بسيار ناچيز در برابر تاريخ‌نگاري آنها در مورد انقلاب اسلامي مي‌يابيم.
مي‌خواهم از جنبه‌اي ديگر به توجه مؤسسات خارجي به تاريخ‌نگاري بنگرم. ببينيد! به هر حال انقلابي در آغاز عصر الكترونيك در گوشه‌اي از جهان(ايران) رخ داده كه به‌ظاهر خارج از تحليل‌ها و علت‌يابي‌هاي مرسوم در مورد انقلاب‌هاي كلاسيك و جديد‌تر بوده است. بنابراين طبيعي است كه پژوهشگران و مؤسساتي براي فهم اين پديده دست به كار شوند؛ همانگونه كه ديده‌ايم، اسكاچپول، فوكو، فردهاليدي و ديگران در اين‌خصوص كتاب‌ها و تحليل‌ها نوشتند. يا در مورد ايرانياني كه به هر دليل از ايران رفته بودند، آنها هم در بررسي اين پديده به‌ نوعي بخشي از هويت معاصر خود را در ارتباط با آن مي‌بينند و مشتاق تحليل آن بوده‌اند. ديده‌ام كه شما در مؤسسه‌‌‌تان خلاصه آثار تاريخ‌نگاري آن سوي آب را چاپ مي‌كنيد و در كنارش نقد آنها را هم مي‌نويسيد- كه البته كار مفيدي است- و اين، خود نشان از يك گفت‌وگوي پنهان دارد. آيا به‌نظر شما بهتر نيست اين گفت‌وگو مابين تاريخ‌نگاران داخلي و خارجي آشكارا تقويت شود؟
2 مسئله در فحواي پرسش شما نهفته است؛ يكي كارهاي پژوهشي‌اي است كه در ارتباط با انقلاب اسلامي صورت گرفته و ديگري، ثبت و ضبط روايت‌ها و حتي هدايت روايت‌گري‌ها در مورد زمينه پيدايش انقلاب اسلامي است. بله! مؤسسات فراواني در انگليس، رژيم صهيونيستي، آمريكا و ساير كشورهاي اروپايي شكل گرفت براي شناخت پديده انقلاب اسلامي. مطالب اين دسته مؤسسات، خيلي به بيرون منعكس نشد. هدف اين دسته از مؤسسات بيشتر بسط شناخت خودشان از پديده‌اي بود كه آنها را دچار درماندگي كرده بود. تنها بنيادي در رژيم صهيونيستي سال‌ها قبل كنفرانسي درباره انقلاب اسلامي برگزار كرد كه مقالات عرضه‌شده در آن را در 2 جلد چاپ كرد و ما حتي در اين مورد، شاهد انتشار جمع‌بندي در مورد نظرات مطرح‌شده در آن كنفرانس نبوديم. جمع‌بندي‌ها را بيشتر براي كاربرد درون‌سازماني نگه‌مي‌داشتند.
بنابراين بايد بين كارهاي علمي‌اي كه پس از انقلاب براي شناخت اين پديده توسط پژوهشگران صورت گرفت و كارهاي مؤسسات تاريخ‌نگاري، تفاوت قائل شد. به‌نظرم بيگانگاني كه از وقوع انقلاب اسلامي دچار حيرت شده‌بودند، از آن درس‌هاي جدي زيادي گرفتند. مثلا همين بحث «جنگ نرم» را آنها از انقلاب اسلامي فراگرفتند. «جنگ نرم» يعني انجام يك كار فكري در جامعه و بنيان‌هاي آن (جامعه) را تغيير‌دادن و هدف‌گذاري براساس يك كار فكري در جامعه. اين پديده‌اي بود كه در درون انقلاب اسلامي رخ داد. انقلاب اسلامي اساس خود را بر اين قرار داد كه به‌تدريج تحول را در باورهاي انسان‌ها ايجاد كند و به آنها شأن فكري بدهد. اين يعني، حركت نرمي كه وقتي آمريكايي‌ها بر ما حاكم بودند، متوجه آن نشده بودند. ايجاد تحول فكري در انسان‌ها، براي غربي‌ها ناشناخته‌ بود، لذا به كارهاي پژوهشي در اين راستا روي آوردند. از اين‌رو، بيان من متوجه عرصه‌هاي تاريخ‌نگاري‌اي بود كه- با توجه به آنچه گفته شد- با نگاهي هدفمند در جهت قلب واقعيت و جعل تاريخ حركت مي‌كنند.
در مورد تاريخ نگاراني چون آبراهاميان، علي رهنما، جلال متيني، ميلاني، توكلي طرقي، ميرسپاسي، آجوداني و... كه آثاري را در اين باره نگاشته‌اند يا كتاب‌هايي كه براساس خاطرات شفاهي ايرانيان در مورد انقلاب اسلامي و تاريخ معاصر ايران تاليف و تدوين شده ، چه نظري داريد؟
هم‌اكنون مؤسساتي در غرب وجود دارند كه پژوهشگران را با امكانات مادي خوب در اختيار مي‌گيرند و اسنادي را هم در اختيار آنها مي‌گذارند و با جهت‌گيري خاص خود، آنها را به سمت پژوهش‌هاي تاريخي سوق مي‌دهند. قطعا فردي مثل عباس ميلاني، امكاناتي در اختيارش گذاشته شده تا بتواند آقاي هويدا را تطهير كند. در آنجا حاضرند به فردي مثل عباس ميلاني 5سال پول پرداخت كنند تا او كتاب خودش را بنويسد؛ اما در داخل كشور اين سرمايه‌گذاري را شاهد نيستيم و اصلا اعتقادي به ضرورت اين كارها نداريم.
به نظر شما چرا اين فكر وجود ندارد؟ آيا به اين دليل نيست كه ما از قبل نسبت به موضوعات و شخصيت‌هاي تاريخي حكم صادر كرده‌ايم و تكليف آنها را پيشاپيش براي خودمان مشخص كرده‌ايم؟
در بررسي، تحليل و چرايي اين امر، به آسيب‌شناسي تاريخ‌نگاري و علت‌هاي آن مي‌رسيم. يكي از دلايل اين مسئله چيزي است كه شما به آن اشاره كرديد. ببينيد! يكي از ويژگي‌هاي انقلاب اسلامي مشاركت 90درصد مردم در اين تحول بزرگ بود؛ از اين رو، وقتي آسيب‌شناسي مي‌كنيم، مي‌بينيم كه اولين مسئله‌اي كه سبب بي‌توجهي به تاريخ‌نگاري انقلاب اسلامي مي‌شود، اين نظر است كه همه كه در جريان رخداد انقلاب شركت داشته‌اند، پس چه نيازي به روايت آن هست؟ اولين نكته اين است كه مي‌گوييم، اين رخداد امري بسته نبود؛ وسعت وقوع آن به حدي بوده كه اين تصور را در ما ايجاد كرده كه حالا آن را براي چه كسي روايت كنيم؟ حتي اگر اين تصور باشد كه همه در اين حادثه شركت داشته‌اند، در انقلاب اسلامي سرعت تحولات به نوعي است كه امكان هضم آنها نيست. در انقلاب اسلامي رخدادهاي فشرده و زيادي اتفاق افتاد كه امروزه نيازمند تحليل و بررسي است؛ اما در اين زمينه هيچ حركتي مشاهده نمي‌شود.
به نكته خوبي اشاره كرديد. اتفاقا در حوزه تاريخ‌نگاري روايي انقلاب كمابيش كارهايي صورت گرفته است اما در زمينه تحليل انديشه‌اي تاريخ انقلاب سطح كارها خيلي پايين است؛ حال آنكه انتظار مي‌رود با توجه به مؤسسات تاريخي فراواني كه در اين چندساله پس از انقلاب بنيان گذاشته شده‌اند، اين كار صورت مشخص‌تري به خود بگيرد.
درست است كه چندين مؤسسه تاريخ‌نگاري پس از انقلاب در ايران داير شده‌اند اما خوب است كه براي نمونه بدانيد همين مركز اسناد انقلاب اسلامي كه مؤسسه‌اي دولتي است كه وضع‌اش از همه بهتر است، اگر چلوكباب‌‌فروشي نكند نمي‌تواند خود را اداره كند؛ به اين معنا كه به اين مؤسسه يك رستوران داده‌اند تا از قبل اداره آن، بتواند خود را به لحاظ مالي تأمين كند. اين نشان مي‌دهد كه ما آن نگاه عميق را به تاريخ نداريم.
شما خود مي‌دانيد مؤسسه‌اي كه در پي آن باشد كه از طريق چلوكبابي سودي به دست آورد تا چند تا كتابش را چاپ كند، چه تأثيرات سويي بر محتواي كتاب‌ها خواهد گذاشت. تازه در كنار اين مسئله به مشكلات ديگري كه همين مؤسسه با آن روبه‌روست، يعني مشكل جا، بايد اشاره كرد. من چند وقت پيش، در آنكارا سخنراني داشتم. در آنجا از بنياد تاريخ تركيه بازديد كردم. اين بنياد ساختمان بسيار عظيمي است كه در چندين طبقه كتاب‌هاي تاريخي را در بر دارد؛ حال آنكه ما در سطح تهران يك كتابخانه تخصصي تاريخي نداريم.
اگر بخواهيد ميان وضعيتي كه از آن مثال آورديد، يعني بنياد تاريخ تركيه و وضعيت مؤسسات تاريخ‌نگاري ما قائل به مقايسه شويد، فاصله نگاه مابين آنها را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
ببينيد! آنها (تركيه‌اي‌ها) مشكلات تاريخي ما و بي‌ثباتي ناشي از آنها را ندارند. آنها يك پيوند جهاني دارند كه به آنها در اين ثبات‌يابي كمك مي‌كند. آنها كه مثل ما، اهتمام صهيونيست‌ها را در منفي و مخدوش‌ جلوه دادن تاريخ ما ندارند. نبود مسائلي از اين دست در تركيه سبب سرمايه‌گذاري در حوزه تاريخ شده است؛ حال آنكه وضعيت ما در اين حوزه فاجعه‌آميز است.


نوشته شده در   پنجشنبه 27 خرداد 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode