شناخت جهان به عنوان قلمرو قدرت و نفوذ انسان و همچنين معرفت ابزار نهفته در نهان و نهاد انسان براي دستيابي به اين محدوده وسيعِ توانمندي و نيز شناخت كيفيت دسترسي اين نهاد و نهان به آن جهان خارج، مثلث ميمون و مباركي است كه در سايه آن، تواناييهاي انسان و حدود و ثغورش مشخص ميشود. البته تبيين اين مسئله از سطح نوشتار كنوني فراتر است، چنان كه دستيابي به اصل مطلب براي معدودي شدني است و بايد به اين دو عقبه كئود (فراتر بودن سطح مطلب و بيان ارتباط بين سابق و لاحق) توجه شود.
اين مثلث (انسان و جهان و ربط بين اين دو)، رابعِ ثلاثهاي دارد كه حيات و روح و حقيقت آن بلكه حقيقت همه حقايق است. آن رابعِ ثلاثه، توحيد ربوبي است. خداي سبحان، ثالثِ ثلاثه نيست كه بشود كفر؛ رابعِ ثلاثه است كه ميشود توحيد. طبق آيه ﴿ما يَكونُ مِن نَجوي ثَلثَةٍ اِلاّهُوَ رابِعُهُم﴾(1) اگر در
عالمْ مثلثي به نام انسان، جهان و ربط بين انسان و جهان هست، خدا رابعِ ثلاثه است؛ يعني خداي سبحان با جهان هست ولي او جهان نيست؛ با انسان هست اما او انسان نيست؛ با ربط بين انسان و جهان هست؛ ليكن او ربط نيست؛ با هر سه هست ولي هر سه نيست؛ هر سه را اداره ميكند اما اداره هر سه نيست؛ با تكتك اينها هست لكن تكتك اينها نيست.
اين مثلث انسان و جهان و ربط بين آن دو، سه ضلع دارد و خدا هيچ كدام از آن اضلاع نيست. در مقام فيض و فعل، با همه هست و هيچيك از آنها نيست. وقتي ميتوان توانايي صادق را اعمال كرد كه اين مثلث در ظلّ آن رابع ثلاثه تبيين شود و اين فكر كفرآلود به سر راه نيابد كه بشود رابعِ اربعه يا ثالثِ ثلاثه: ﴿لَقَد كَفَرَ الَّذينَ قالوا اِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلثَةٍ﴾.(2)
اگر كسي بخواهد اين مثلث را علماً خوب بشناسد و عملاً برابر او رهبپيمايد، نيروي ديگري ميطلبد. تمام نيروها از خداست: ﴿وما بِكُم مِننِعمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾(3)؛ لكن اين نيرو كه در جريان قرب فرائض و قرب نوافل تأمين ميشود، حساب ديگري دارد. اگر چنانچه قرب فرائض و قرب نوافل ربوبي مقدور كسي نشد، مشابه اين قرب فرائض و نوافل را نسبت به وليعصر(عج) و انسان كامل ميتوان داشت.
توضيح: درباره قرب فرائض و قرب نوافل گفته شده كه انسان سالكِ صالِحِ واصل، وقتي بر اثر فرائض و نوافل به ذات اقدس الهي نزديك و مظهر
اسماي حسناي فعل الهي (نه ذات) ميشود، خداي تعالي ميفرمايد: «... كنت سمعه الّذي يسمع به و بصره الّذي يبصر به و لسانه الّذي ينطق به و يده الّتي يبطش بها إن دعاني أجبته و إن سألني أعطيته... »(4)؛ امّا اين نصيب همه سالكان صالح نميشود؛ بعضي از انسانهاي سالكِ صالح براثر قرب فرائض و قرب نوافل به آن انسان كامل (يعني آن حقيقت محمّديهصلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام)) نزديك و جزو شيعيان خاص آنان و مورد عنايت آن ذوات مقدس ميشوند و به مقامي ميرسند كه آن انوار قدسي، نه در مرحله نبوّت و امامت و رسالت و عصمت، بلكه پايينتر از آن، كه منطقة الفراغ است، درباره آنها مفاد همان حديث قرب نوافل و فرائض را ميفرمايند؛ مثلاً اگر وجود مبارك ولي عصر(عج) بفرمايد «من زبان اويم كه با آن حرف ميزند؛ چشم و گوش اويم كه با آن ميبيند و ميشنود و... »، در چنين حالتي انسان ميتواند بگويد كه نايب امام زمان(عج) است. البته اين غير از نيابت امام در مسائل شرعي، وجوهات شرعيه و مانند آن است كه حكم خاص خود را دارد و در حوزه فقه است.
كسي كه مدعي حقيقت است و داعيه اصالت دارد، همانند ابليس كه دعواي ﴿اَنا خَيرٌ مِنهُ﴾(5) داشت، بايد طرد و رجم شود؛ ولي مؤمن و شيعه و عبد خالص ميتواند به جايي برسد كه ولي عصر(عج) در منطقة الفراغ، ولايتِ او را به عهده گيرد؛ آنگاه تواناييهاي چنين انساني معلوم خواهد شد، چون ولي آنها كسي است كه در اوج تواناييهاست؛ مثلاً از وجود مبارك حضرت اميرمؤمنان(عليهالسلام) نقل شده است «و الله ما قلعت باب خيبر... بقوّة جسدية و لا حركة غذائية، لكنّي أيّدت بقوّة ملكوتية و نفس بنور ربها مضيئة»(6) ميتواند از سنخ كندن در قلعه با اراده باشد؛ نه با دست، بلكه صِرف اراده آن حضرت كافي بود كه در كنده شود. كسي كه تحت ولايت چنين امامي باشد، ميتواند آن مثلث ميمون را بشناسد و براساس آن توانمندانه عمل كند.
درباره قرب فرائض و قرب نوافل ربوبي بايد مراقب خطر حلول و اتّحاد و مانند آن بود كه براهين عقلي و شهودي بر استحاله آنها آورده شده است. در قرب فرائض و قرب نوافل نَبَوي و وَلَوي، نه تنها حلول و اتّحاد نيست، تناسخ هم نيست. انسان بايد بداند كه تناسخ، مستحيل است و تجلّي، حق. پيغمبر، پيغمبر است و عبد سالك، عبد سالك. به هيچ صورتي نسخ و مسخ نميشود، تا شخص ديگري تناسخ يافته آن انسان كامل معصوم(عليهالسلام) باشد.
1.سوره مجادله، آيه 7.
2.سوره مائده، آيه 73.
3.سوره نحل، آيه 53.
4.الكافي، ج2، ص352.
5.سوره اعراف، آيه 12.
6.الامالي [صدوق]، ص415.
تفسير انسان به انسان، ص208-211