یک لباس صورتی...
یک لباس صورتی در خیالم بافتم نقشه خورشید را روی آن انداختم یک کبوتر، آن طرف با پر و بال سفید آشیانه کرده بود بر درخت سبز بید در کنار آن درخت چشمه بود و رود و سنگ آن خیال صورتی شد لباسی رنگ رنگ
|
|
|
|
|
|
نوشته شده
در
دوشنبه 10 شهريور 1393
توسط
مدیر پرتال
|
PDF
چاپ
بازگشت
|
|
|