ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 2 مرداد 1403
سه شنبه 2 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 3 شهريور 1393     |     کد : 77022

مسافران همیشگی

وقتی صحبت از سفر می‌شود، همه ما آن قدر که باید و شاید آن را جدی نمی‌گیریم و آن را در کنار تفریحاتی قرار می‌دهیم که می‌توانند در صورت اجبار جایگزین سفر شوند...

وقتی صحبت از سفر می‌شود، همه ما آن قدر که باید و شاید آن را جدی نمی‌گیریم و آن را در کنار تفریحاتی قرار می‌دهیم که می‌توانند در صورت اجبار جایگزین سفر شوند.

اما سفر برای بعضی معنای متفاوتی دارد و فراتر از خوشگذرانی و تفریح است. آنها کسانی هستند که شغل شان باعث پیوند زندگی روزمره‌ با سفر شده است. پای صحبت آنها نشستیم تا طعم سفر را از نگاه آنها بچشیم.

  • سفر از دریچه نگاه خلبان

فرهاد ارزانی، ۴۹ ساله که سالها افراد زیادی با بالهای او پرواز کردهاند، میگوید: «سفر هوایی حال و هوای دیگری دارد، به‌خصوص اگر خلبان این پرنده آهنی خود شما باشید. مسئولیتی سنگین در برابر جان افرادی دارید که با شما سفر را تجربه میکنند، اما برای من که به دفعات تجربه به پرواز درآوردن هواپیما را دارم، سختترین کار نشستن روی صندلی‌ای غیر از صندلی خلبان است! یادم میآید در یک سفر که به عنوان مسافر از ایران به دبی و سپس سانفرانسیسکو رفتم، حدود ۱۸ ساعت سفر هوایی را تجربه کردم. در تمام این دقایق خود را در پشت فرمان هواپیما تصور میکردم و تصمیماتی متفاوت از آنچه که اتفاق میافتاد، میگرفتم و به خود یادآوری ميکردم که اگر مسئولیت کنترل هواپیما با تو بود، بیشک این پرواز ۱۶ ساعت بیشتر زمان نمیبرد.

  • سفر از دریچه نگاه ر اننده اتوبوس

علیرضا یزدانی که نیم قرن از عمرش میگذرد و ۳۵ سال از آن را پشت فرمان در حال کلاچ و ترمز گرفتن بوده ، شغلش را با هیج کاری در دنیا عوض نمیکند. طبق گفته او سفر برایش معنا و مفهوم متفاوتي از کسانی دارد که چمدانهای خود را پشت اتوبوس او جای میدهند و منتظرند تا راننده آنها را به مقصد برساند: «برای منی که نیمی از عمر خود را در جادهها گذراندهام، سفر بیشتر به یک جدال شبیه است تا تفریح و نقل مکان. برای راننده بودن تنها باید عاشق شغلت باشی، در غیر این صورت تمام وقایع دنیا از خرابی ناگهانی ماشین گرفته، تا دستاندازهای گاه و بیگاه و مسافران بداخلاق سعی خود را برای تبدیل کردن این شغل به بدترین کار دنیا خواهند کرد.» یزدانی میگوید شما نمیتوانید پشت فرمان اتوبوس بشنید و حتی برای چند ثانیه از جاده چشم بردارید. این کار در وسایل نقیله دیگر مثل هواپیما، کشتی و قطار بسیار راحتتر اتفاق میافتد: «اما به نظر من با وجود این مسئله، ارتباطی را که من راننده با مسافرانم دارم در هیچ وسیله نقلیه دیگری نمیتوانید تجربه کنید.»

  • سفر از دریچه نگاه کاپیتان کشتی

عقيل خواجه، ناخدای ۴۴ ساله‌ای است که ۱۲ سال سابقه دریانوردی را با خود یدک میکشد. بر خلاف بیشتر هم قطاریهایش این ناخدای ساکن بندر ینگه میگوید، عشق دریاست که او را باز به دریا میکشاند. او اضافه می‌کند تفاوت چندانی بین لذتی که او از هر سفر میبرد و مسافرانش ندارد: «من فرزند دریا هستم و از بچگی تنها یک آرزو داشتم که در دریا سفر کنم و ببینم که پشت دریاها چه خبر است. حالا سالهاست که پشت دریاها سفر میکنم و برمیگردم و دریا نیز هر بار مهربانتر من را در آغوش خود میکشد. با آنکه سفرهای دریایی میتوانند آبستن حوادث خطرناکی باشند، اما کم پیش میآید که اتفاق ناراحت کنندهای را تجربه کنم. سختترین سفری که داشتم به زمانی برمیگردد که به علت نقص فنی کنترل کشتی با سکان امکانپذیر نبود و من سعی داشتم با مانور موتورها کشتی را در مسیر اصلی نگهدارم. در همین لحظه بود که یکی از مسافران به درون آب افتاد، برای دقایقی کاملا تمرکز خود را از دست دادم، اما به لطف همکارانم این اتفاق به یک حادثه ناگوار تبدیل نشد و ما توانستیم خود را به ساحل برسانیم.»

  • سفر از دریچه نگاه راننده قطار

لوکوموتیوران دامغانی میگوید ۱۴ سال است که دیگر مسافر نیست. مهدي كاكو، ۳۵ ساله دنیای مسافران و لوکوموتیوران را دو دنیای کاملا متفاوت میداند. مسافر قطار در مسیری مشخص و با سرعتی مشخص حرکت میکند و در مکاني مشخص متوقف میشود، اما در کابین هدایت همه چیز طور دیگری اتفاق میافتد. مهدی کاکو در اين باره میگوید: «این تنها شغلی بود که هیچ وقت به آن فکر نکرده بودم، اما از وقتی زندگیم را در مسیر ریلهای آهنی قرار دادهام، هدفی جز سالم رساندن مسافرانم نداشتهام. حركت همراه خودش خطر ميآورد. در این سالهایی که این مار آهنی را روی ریل به حرکت درمیآورم اتفاقات بسياري برای من پیش آمده و از همه خطرناكتر حادثهاي بود كه چند سال پيش ۳۰ كيلومتر بعد از تهران برايم اتفاق افتاد. قطار، تهران را به مقصد سمنان ترك كرده بود كه ناگهان روي ريل با پدر و پسري برخورد كرد. يك شرطبندي باعث شد پدر جان خود را از دست بدهد، اما پسر نجات پیدا کرد.»

  • منبع: 6 و 7


نوشته شده در   دوشنبه 3 شهريور 1393  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode