يك استاد برجسته دانشگاههاي آمريكا با تشريح تاريخچه تشكيل پيمان منع گسترش سلاحهاي هستهاي نوشت: پس از تشكيل سازمان ملل براي گسترش سلطه غرب به رهبري آمريكا بر جهان، ان.پي.تي نيز به عنوان مكمل آن براي حفظ انحصار قدرت هستهاي غربيها ايجاد شد.
به گزارش فارس، پروفسور جان كوزي " (Prof. John Kozy) استاد برجسته دانشگاههاي آمريكا در مقالهاي كه در پايگاه خبري اينترنتي "گلوبال ريسرچ " (Global Research) منتشر شد، با بررسي تاريخچه تشكيل سازمان ملل، هدف از تشكيل آن را سلطهطلبي كشورهاي غربي و از جمله آمريكا دانست و اعلام كرد اين كشورها تا زماني كه سعي در تسلط بر جهان دارند، محكوم به نابودي هستند.
كوزي در ابتداي اين مقاله به نقل از "رالف والدو امرسون " (Ralph Waldo Emerson) نويسنده شهير آمريكايي نوشت: صلح را نميتوان از طريق خشونت بدست آورد. صلح تنها بواسطه شناخت حاصل ميشود.
* بشر امروز دانش را به منبعي براي مشكلات خود بدل كرده است
وي ادامه داد: هنگامي كه كودك بودم، مردي را ميشناختم كه از روي عادت ساعت تعمير ميكرد. آن زمان ساعتهاي "كوارتز " (Quartz) هنوز اختراع نشده بود. گاهي اوقات ساعتها با ذوق و اشتياق مينشستم و كار كردن او را تماشا ميكردم. سرانجام يك روز پرسيدم كه فرانك، از كجا ميداني چطور اين كار را انجام دهي؟ و او جواب داد: جاني، يك مرد كاري را كه براي مدتي انجام ميدهد، به خوبي ياد ميگيرد. سفسطه پيمان منع گسترش سلاحهاي هستهاي هم همين است. علم و فناوري به منبع مشكلات بشر تبديل شده است. هنگامي كه يك شخص، يك شركت يا يك كشور به سراغ آنها ميرود، نتيجهاي كه از اين اقدام حاصل ميشود بر روي همه مردم تاثير ميگذارد.
اين نويسنده ادامه داد: ايالات متحده آمريكا اولين بمب اتمي را در سال 1945 ساخت. اولين تلاش براي منع گسترش اين سلاحها به اين محدود ميشد كه دانش ساخت آن محرمانه نگه داشته شود. اين كار موفقيتآميز نبود و طي تنها يك دهه، اتحاد جماهير شوروي در سال 1949، انگليس در 1952، فرانسه در 1960 و چين در سال 1964 بمب اتمي توليد كردند. از آن پس هم هند در سال 1974، اسرائيل در 1979، پاكستان در 1998 و كره شمالي در 2006 به قدرتهاي هستهاي تبديل شدهاند و اين در حالي است كه آفريقاي جنوبي هم توانايي ساخت آن را دارد چرا كه در دهه 1980 شش بمب اتمي ساخت ولي بعدها آنها را از بين برد. بنابراين هم اكنون دانش ساخت آن به همه جاي جهان راه يافته است.
استاد فلسفه و منطق دانشگاههاي آمريكا افزود: فقط دو كشور از جنگ جهاني دوم سود بردند: روسيه و آمريكا. ساير كشورهايي كه آنچه را كه تمدن غرب ناميده ميشود، بوجود آوردند، به كشورهاي رعيت آمريكا تبديل شدند و ديگر نميتوانند به تنهايي اقدام به كاري كنند. سياستهاي ملي آنها بايد مورد تاييد آمريكا قرار گيرد و هنگامي هم كه آمريكا فرمان بدهد، اين كشورها، حتي از روي بيميلي هم، جزئي از ائتلافي ميشوند كه آمريكا تصميم به تشكيل آن گرفته است. در پايان جنگ جهاني دوم، آمريكا به قدرت غربي غالب تبديل شده بود ولي تبديل شدن به قدرت غربي غالب به معني تبديل شدن به قدرت جهاني غالب نبود و اين مسئلهاي است كه جهان غير غرب به زودي به آن پي برد؛ حتي با اين وجود كه آمريكا خود را قدرت غالب جهاني ميپنداشت.
سازمان ملل متحد در ظاهر براي تحقق بخشيدن به اهداف زير تاسيس شد:
- تا نسلهاي بعدي را از گزند جنگ كه دو بار در زمان ما براي بشر غمي بيانتها به همراه داشته، در امان بدارد
- تا از نو بر اعتقاد همگاني به حقوق اساسي بشر، شان و ارزش شخصي هر انسان و حقوق مساوي زن و مرد و همه كشورهاي كوچك و بزرگ تاكيد كند
- شرايطي بوجود آورد كه طي آن عدالت و احترام به همه تعهدات ناشي از پيمانها و ساير منابع قوانين بينالمللي رعايت شود
- پيشرفت اجتماعي و معيارهاي بهتري براي زندگي آزادانهتر را ترويج دهد
و همچنين به اين موارد دست يابد:
- مدارا و زندگي صلحآميز كشورها در كنار هم را به عنوان همسايههاي خوب اعمال كند
- قدرت كشورهاي جهان را براي حفظ صلح و امنيت بينالمللي درهم بياميزد
- از طريق پذيرش اصول و به كارگيري روشها اين اطمينان را حاصل كند كه از نيروي نظامي استفاده نميشود و منافع عموم مردم حفظ ميگردد
- از تشكيلات بينالمللي براي ترويج پيشرفت اقتصادي و اجتماعي همه مردم استفاده كند و ...
* افسانه شكستناپذيري آمريكا و متحدانش بعد از جنگ دوم جهاني خيلي زود باطل شد
اين نويسنده كه در زمان جنگ كره در ارتش آمريكا خدمت كرده، با اشاره به شكست و ناتواني سازمان ملل در تحقق بخشيدن به اهداف مذكور نوشت: با اينكه اين اهداف در منشور سازمان ملل آمده، چيزي به جز تبليغات محض نبوده و نيستند. اين سازمان توسط كشورهاي پيروز جنگ جهاني دوم به عنوان تلاشي براي تسلط بر جهان تاسيس شد. شوراي امنيت به گونهاي تاسيس شد كه به اين كشورها قدرت مطلقي بر روي كل سازمان ميداد. هر يك از پنج عضو دائم شوراي امنيت ميتواند قطعنامهاي را كه با آن مخالفت دارد، وتو كند. اين پنج عضو دائم عبارتند از چين، فرانسه، فدراسيون روسيه، انگليس و آمريكا كه همگي قدرتهاي هستهاي هستند. اين اعضا در ابتدا عبارت بودند از "چين ملي " (Nationalist China) [دولتي كه در سال 1949 در تايوان پس از حمله كمونيستها به سرزمين اصلي چين تشكيل شد]، فرانسه، اتحاد جماهير شوروي، انگليس و آمريكا - يعني كشورهايي كه ائتلاف متحدين را در جنگ جهاني دوم تشكيل و محور اصلي اين جنگ را شكست دادند.
ولي اكثر اين كشورها در حقيقت ديگر قدرتهاي برجستهاي نبودند. فرانسه و انگليس به كشورهاي رعيت آمريكا تبديل شده بودند. چين ملي به يك جزيره محدود شده بود و چين اصلي يك حكومت كمونيستي بود كه سرزمين اصلي چين را به تصرف خود درآورده بود. شوروي هم يك قدرت كمونيستي جهاني بود كه امروزه بصورت فدراسيون روسيه درآمده است. همكاري كه آمريكا انتظار داشت با ساير اعضاي شوراي امنيت شكل دهد، از هم پاشيد.
كوزي افزود: هنگامي كه كره شمالي براي متحد كردن ملت كره كه در پايان جنگ جهاني دوم به دلايل سياسي به دو قسمت تقسيم شده بود، به كره جنوبي حمله كرد، شوراي امنيت به درخواست آمريكا و بدون حضور هيئت شوروي، قطعنامهاي تصويب كرد كه خواهان همكاري همه اعضاي اين شورا براي متوقف كردن دولت كره شمالي از اين حمله شد. ائتلاف سازمان ملل از 16 كشور عمدتاً غربي تشكيل ميشد: استراليا، بلژيك، كانادا، كلمبيا، اتيوپي، فرانسه، يونان، لوكزامبورگ، هلند، نيوزلند، فيليپين، آفريقاي جنوبي، تايلند، تركيه، انگليس و آمريكا. با اينكه اين ائتلاف هيچگاه به طور كامل با شكست روبرو نشد، تنها توانست وضع موجود را به وضعيت پيش از حمله بازگرداند. با اين حال اين جنگ نشان داد كه قدرتهاي غربي كه در جنگ جهاني دوم پيروز شدند، شكستناپذير نيستند و شكست مفتضحانه آمريكا و فرانسه در ويتنام اين شكستپذيري را تائيد كرد.