يك پژوهشگر غربي تصريح كرد كه افسانههاي مربوط به هولوكاست بزرگترين مانع بر سر راه فهم دقيق وقايع جنگ دوم جهاني و در نتيجه مانعي بزرگ بر سر راه صلح و امنيت و احترام ميان ملتهاست.
به گزارش فارس، پايگاه اينترنتي "اينكانونينت هيستوري " (Inconvenient History) در مقالهاي به قلم يك مورخ غربي به نام "ريچارد اي. ويدمن " (Richard A. Widmann) نوشت: با آغاز به كار يك مجله تاريخي جديد كه بهطور خاص به مقولات "تاريخ غامض " يعني تاريخ پر كش و قوس و بعضا ناراحتكننده ميپردازد، بد نيست به گذشته نگاهي افكنده و ببينيم عقبه مورخيني كه خود را "تاريخدانان تجديدنظرطلب " (Revisionist Historians) ميخوانند چه بوده و ايشان تاكنون چه پيروزيها و شكستهاي علمي را در كارنامه خود ثبت كردهاند؟ هر چند كه گفته ميشود تجديدنظرطلبي تاريخي عمري به طول تاريخ دارد اما بايد دانست كه محتواي اين رويكرد به تاريخ چيزي نيست جز روشنگري در خصوص واقعيتهاي تاريخي و كنار زدن داستانسراييهاي معروف و تبليغات دولتي از چهره تاريخ. بهطور خاص چنين رويكردي در سالهاي پس از جنگ اول جهاني ريشه دارد.
ترديدي نيست كه نام تجديدنظرطلب شايسته اين گروه از تاريخدانان است چرا كه ايشان كار خود را از تلاش براي اصلاح سختترين مواد قرارداد ورساي بالاخص بندي از اين قرارداد كه آلمان را مسئول آغاز جنگ اول جهاني خوانده بود، شروع كردند. اين حركت در ميان ليبرالها و ترقيخواهان آن عصر از طرفداران زيادي برخوردار شد. هر چند كه اصليترين عامل پيدايش تجديدنظرطلبي تاريخي غور در علل واقعي آغاز جنگ اول جهاني دانسته شد اما اين تصور هم وجود داشت كه اين رويكرد جديد به تاريخ ميتواند از وقوع مجدد فجايعي چون جنگ اول جهاني ممانعت كند. در آن زمان باور بر اين بود كه روشن كردن دقيق آنچه منجر به جنگي بدين بزرگي شده بود و آگاه ساختن جوامع نسبت به علل واقعي آن ميتواند جوامع را از درگير شدن در مسايلي كه منجر به جنگ ديگري شود بازدارد. واقعيت اين است كه جريان تجديدنظرطلبي تاريخي در اصل جرياني صلحطلب بود.
* سراب پيروزي
ويدمن در ادامه تصريح كرد: با انتشار كتاب "جادهاي به سوي جنگ: آمريكا بين سالهاي 1914 تا 1917 " نوشته "والتر ميليس " (Walter Millis) در سال 1935 ميلادي، تجديدنظرطلبان از دستيابي به يك پيروزي علمي در پوست خود نميگنجيدند اما بعدها ثابت شد كه خيال پيروزي سرابي بيش نبوده است. با اينكه بسياري از تجديدنظرطلبان در سالهاي منتهي به واقعه "پرل هاربر " (Pearl Harbor) به حمايت از گروههاي مخالف دخالت نظامي در ساير نقاط جهان پرداختند اما تهاجم نظامي هواپيماهاي ژاپني به نيروهاي آمريكايي در پرل هاربر باعث شد كه محبوبيت تجديدنظرطلبي با خدشهاي سترگ مواجه شود.
قبل از پايان يافتن دهه 1940 ميلادي، تجديدنظرطلبان بار ديگر تلاش كردند تا به منشا جنگ جهاني دوم پي ببرند. افرادي چون "جان تي. فلاين " (John T. Flynn)، "اف. جي. پي ويل " (F.J.P. Veale)، "فرد اوتلي " (Freda Utley)، "لئونارد ونمورالت " (Leonard von Muralt) و "جورج مورگنسترن " (George Morgenstern) مطالب فراواني نوشتند كه افسانههاي عامهپسند در خصوص جنگ را زير و رو كرد.
نويسنده مقاله اضافه كرد: در دهه 50 ميلادي، "هاري المر بارنز " (Harry Elmer Barnes) كه در دوران پس از جنگ اول جهاني هم يك تجديد نظرطلب به حساب ميآمد، به مركز ثقل تجديدنظرطلباني بدل شد كه در پي يافتن نقش انگلستان در وقايع سپتامبر 1939 بوده و ميخواستند بدانند كه آيا "فرانكلين روزولت " (Franklin Roosevelt) رئيس جمهور وقت آمريكا با هماهنگي قبلي آمريكا را به بهانه واقعه پرل هاربر وارد جنگ جهاني دوم نكرده است؟ تجديدنظرطلبان از شيوه برگزاري دادگاههاي رسيدگي به جنايات جنگي سران آلمان نازي نگران بودند و از آن واهمه داشتند كه از اين پس تمامي جنايات صورت گرفته در جنگهاي مدرن به گردن طرف بازنده جنگ انداخته شود. آنها اكنون نگراني ديگري هم داشتند، اين نگراني همانا افزوده شدن تسليحات كشتار جمعي همچون بمب اتم به زرادخانههاي نظامي بود. به نظر ميرسيد كه جنگ سوم جهاني در صورت وقوع، با نابودي هر دو طرف به پايان خواهد رسيد.
اين مورخ غربي ادامه داد: عليرغم عمق قابل توجه مطالعات تاريخي و آثار منتشر شده در دهه 50 ميلادي، تجديدنظرطلبان تاريخي دريافتند كه ميزان پذيرش عمومي نظراتشان نسبت به سالهاي پس از جنگ اول جهاني كاهش يافته است. در اين سالها طي آنچه بارنز "خاموشسازي تاريخ " خوانده است، مراكز انتشاراتي مختلف از انتشار آثار تجديدنظرطلبان امتناع ميورزيدند. مجلات چپ و ليبرال كه در دهه 20 ميلادي بيشترين بار انتشار آثار تجديدنظرطلبان را به دوش كشيده بودند نميخواستند در خصوص فاشيستها، كمونسيتها يا رژيمهاي ناسيونال سوسياليست مطلبي چاپ كنند كه برايشان دردسرساز شود.
بيشترين ميزان نوشتههاي تجديدنظرطلبان تاريخي در دهه 50 ميلادي توسط دو انتشاراتي كوچك به نامهاي "هنري رگنري " (Henry Regnery) در شيكاگو و "دوين - اندير " (Devin-Adair) در نيويورك چاپ شد. خوانندگان اين آثار عموما چندان روي خوشي به آنها نشان نميدادند.
ويدمن در ادامه مينويسد: در سال 1966، بارنز در مقالهاي تحت عنوان "تجديدنظرطلبي: كليد صلح " به جمعبندي تحركات جريان تجديدنظرطلبي تاريخي پس از جنگ جهاني دوم پرداخت. اين مقاله در مجله "رامپارت " (Rampart) به چاپ رسيد. وي در اين مقاله مدعي شد كه "تجديدنظرطلبي در نبرد تاريخي پيروز شده است " اما ضمنا نوشت كه "بايد در نظر داشت كه ادبيات گستردهاي كه تجديدنظرطلبان به كار گرفتهاند ثبت خواهد شد و به درد زماني ميخورد كه حقايق تاريخي در دسترس عموم قرار گرفته و از شر سانسور، دروغ پراكني، جانبداري و تقلب رها شده باشند. "
* تاريخ را خفه كردند تا حقايق روشن نشود!
بارنز براي توضيح راهكارها و راهبردهاي به كار گرفته شده عليه تجديدنظرطلبان براي جلوگيري از پذيرش عمومي عقايدشان از عبارت "خفه كردن تاريخ " بهره جست. وي در توضيح آن مينويسد: "هدف اصلي اكنون اين است كه به افكار عمومي گفته شود كه هيتلر و ساير رهبران حزب ناسيونال سوسياليست كارگران آلمان چنان موجودات خونخواري بودهاند كه بريتانياي كبير اخلاقا حق داشته است به برنامهريزي براي سركوب ايشان بپردازد و همچنين ايالات متحده مجبور بوده است كه وارد اين جنگ شده و بريتانيا را در اين مبارزه اخلاقي ياري دهد. "
نويسنده مقاله در تشريح نظرات بارنز ميافزايد: بارنز بر اين باور بود كه نظريات تجديدنظرطلبان با اغراق در وحشيگريهاي نازيها ناديده گرفته شدهاند. در پرتو ادعاهايي همچون كشتار 6 ميليون يهودي و استفاده از سلاحهاي كشتار جمعي نظير اتاقهاي گاز كه در يك دقيقه ميتوانستند هزاران نفر را به قتل برسانند و ...، مواردي همچون پشت پرده مسايل سياسي و ديپلماتيك به سختي ميتوانستند در افكار عمومي تاثيري بگذارند.
بارنز نوشت: "اينكه از عموم مردم انتظار داشته باشيم كه به سخنان متين و موقر تجديدنظرطلبان در ميان سيل فحاشي به آلمان پيش و پس از جنگ دوم جهاني گوش فرا دهند مانند آن است كه از زني كه منزلش در آتش ميسوزد و بچههايش در خطرند بخواهيم كه به آواز يك فروشنده دورهگرد گوش فرادهد. "
بارنز در واقع بر اين باور بود كه مهمترين مانع در مقابل تجديدنظرطلبي سيل خروشان داستانهايي همچون هولوكاست است كه نشان از سبوعيت نازيها داشتند. داستان هلوكاست طي 50 سال گذشته با جنبههايي افسانهاي آغشته شده و بهشدت از آن دفاع ميشود. از جمله روشهاي دفاع از اين افسانه سيستمهاي قانوني است كه اقدام به پيگرد كساني ميكنند كه هرگونه سوالي در خصوص هولوكاست مطرح كنند.
ويدمن افزود: بارنز هولوكاست را به عنوان بزرگترين مانع بر سر پذيرش تجديدنظرطلبي و در نتيجه بزرگترين مانع بر سر راه صلح، امنيت و احترام ميان ملتها ميداند. شبح هولوكاست اكنون به توجيهي براي مداخلههاي نظامي بدل شده است. رسانهها و دولتهاي غربي اكنون مخالفين خود را به هيتلرهاي جديد تعبير كرده و ايشان را به داشتن قصد نسلكشي و استفاده از تسليحات كشتار جمعي متهم ميكنند.
براي هر تجديدنظرطلبي اولين گام مقابله با دروغها، اغراقها و تبليغاتي است كه تحت نام هولوكاست صورت پذيرفته است. در اين مسير خطر متهم شدن به نفي هولوكاست، نژادپرستي، ضديهوديگري و نئونازيسم وجود دارد. با اين وجود تجديدنظرطلبان اطمينان دارند كه افسانههاي مربوط به هولوكاست بزرگترين مانع بر سر راه فهم دقيق وقايع جنگ دوم جهاني هستند.
ويدمن در پايان تاكيد كرد: تجديدنظرطلبان نه به دنبال احياي رژيمي تماميتخواه همچون رژيم آلمان نازي بلكه به دنبال ايجاد جامعهاي آزادتر نسبت به جوامع امروزي هستند. تجديدنظرطلبان خواهان روشن شدن حقايقي هستند كه از دخالتهاي نظامي و دهها هزار كشته ناشي از آنها جلوگيري كنند. در طي 40 سال گذشته، بارنز مجبور به سكوت شد اما اكنون تجديدنظرطلبان بايد تلاش كنند كه راه وي را ادامه دهند. درست است كه تجديدنظرطلبي و روايت غامض از تاريخ در وهله اول چندان خوشايند به نظر نميآيند اما تنها راه براي صلح همين است.