پايگاه خبري ربل نيوز نوشت: يهودستيزي بارها براي اهداف خودپرستانه مورد سوءاستفاده قرار گرفته است بطوريكه برخي اين مسئله را "صنعت هولوكاست " ناميدهاند.
به گزارش فارس، نويسنده گزارش در قسمت پاياني مقالهاي كه در پايگاه خبري "ربل نيوز " (Rebel News) منتشر شده است به تحليل جامع اخلاقي موضوع يهودستيزي پرداخته و ميپرسد: كه آيا از اين قدرت به نحوي اخلاقي استفاده ميشود يا خير؟
نويسنده در ابتداي مقاله خود به طرح سوالاتي مهم پرداخته است: چرا هنگامي كه يك غيريهودي، مطلب بدي را در مورد يك يهودي بيان كند، بسياري از يهوديان با حالت تدافعي واكنش نشان ميدهند؟ چرا سخن از قدرت مافيا در جامعه ايتاليا، اشكالي ندارد ولي حتي اشاره به وجود يك سازمان يهودي مشابه مافيا يهودستيزي محسوب ميگردد؟ چرا صحبت در مورد كشتار دختربچهها و جنينها در چين يا سوزاندن زنان شوهردار در روستاهاي هند مانعي ندارد اما صحبت از آيين مذهبي دزديدن و قرباني كردن كودكان مسيحي در عيد "فصح " در قرون وسطي ممنوع است؟ چرا اگر پاپ را همدست نازيها بناميم، رئيسجمهور آمريكا را يك كودكآزار و همجنسباز بناميم هيچ اشكالي ندارد ولي اگر بگوييم برخي از يهوديان اطلاعي قبلي از حادثه 11 سپتامبر داشتهاند و يا در آن دست داشتهاند، مثل "لاري سيلورستين " (Larry' Silverstein) خوششانس كه چند ماه قبل از يازده سپتامبر WTC را به قيمت 124 ميليون دلار خريداري كرد و پس از حادثه 4 ميليارد دلار به عنوان بيمه دريافت كرد، سخني نژادپرستانه گفتهايم؟ چرا ميتوان گفت روزولت تعمداً اندكي پس از تحريم فلج كننده نفتي عليه دولت ژاپن، ناوگان دريايي "پسيفيك " (Pacific) را در بندر "پرل ") (Pearl) در مقابل نيروي دريايي ژاپن برپا كرد تا آماده شليك باشد، ولي اگر بگوييم ممكن است گزارش مشهور هولوكاست يهود اندك ايراداتي داشته باشد، جرمي را مرتكب شدهايم كه مستحق سختترين مجازات است؟ چه چيز باعث ميشود كه انتقاد يك غيريهودي از يك يهودي، بدون توجه به شايستگي و مناسب بودن اين انتقاد، به معناي نژادپرست بودن آن غيريهودي باشد؟
* سوءظن، ضمير بد، برتريطلبي نژادي يا سياستهاي ظالمانه؟
وي در بررسي سوالات فوق مينويسد: اين حالت تدافعي فوقالعاده يهوديان غالباً با تجربه هولوكاست توجيه ميشود. گفته ميشود وقتي كه يهوديان مورد انتقاد قرار گيرند بخاطر بهتانها و آزار و اذيتي كه اجداد سه نسل قبل آنها در دوران آلمان نازي تجربه كردهاند، واكنشي پارانويدي و با سوءظن شديد از خود نشان ميدهند. آيا اين توجيه خوبي براي حبس و نابود كردن منتقدان، بدون توجه به استدلال آنها و با اتهام ارتكاب اعمال يهودستيزانه، است؟
نويسنده يكي ديگر از توجيهاتي كه براي حالت تدافعي گسترده يهوديان ميتواند بيان شود، "وجدان ناسالم " يهوديان دانسته است و مينويسد: كارگراني كه احساس ميكنند شايسته وظيفه خود نيستند معمولاً در مواجهه با انتقاد، حالت تدافعي بيشتري نسبت به كارگران آسوده خاطر و مطمئن، از خود نشان ميدهند. آيا اينگونه است كه يهوديان به اين دليل نسبت به هرگونه انتقادي واكنش شديد از خود نشان ميدهند كه گمان ميكنند كه اين انتقاد درست است و بنابراين بجاي مقابله با استدلال ارائه شده به خود منتقد حملهور ميشوند؟
نويسنده با "كمتر متملقانه " خواندن اين نظريه ميافزايد: اين نظريه بيان ميدارد كه بسياري از يهوديان احساس ميكنند به اندازهاي برتر از غيريهوديان هستند كه هيچ يك از انتقادات ارائه شده توسط غيريهوديان را قابل قبول نميدانند، درست شبيه نجيبزادگان و صاحبمنصبان سالهاي بسيار دور، كه نميپذيرفتند توسط كسي غير از همتايان خودشان مورد قضاوت قرار گيرند. از اين گذشته، مقدسترين كتاب يهود، يعني "تلمود "، غيريهوديان را احشامي توصيف ميكند كه ميتوانند كشته شده و مورد سوءاستفاده و استثمار يهوديان قرار گيرند. غيريهودياني كه در كتاب تلمود توصيف شدهاند، همانند احشام و بردگان فقط براي راحتتر و غنيتر كردن زندگي يهوديان آفريده شدهاند. براي كسي كه چنين عقايدي را قبول دارد، انتقاد از سوي يك غيريهودي همانند كفر و توهين به مقدسات ميماند.
* تهمت يهودستيزي به مثابه يك سلاح سياسي منفعت طلبانه
وي در ادامه بررسي علل ترويج مفهوم يهودستيزي اينچنين مينويسد: همانطور كه برخي از منتقدين بيان كردهاند، مسئله از اين قرار است كه تهمت يهودستيزي تنها يك سلاح سياسي نفعطلبانه است كه لابيهاي قدرتمند براي دفع دشمنان سياسي خود از آن سوءاستفاده ميكنند.
وي با مشكل دانستن تحقيق در مورد هر مسئلهاي كه پيرامون يهود وجود دارد مينويسد: شايد آميزهاي از هر چهار مورد ذكر شده و به نسبت افراد مختلف، صحيح باشد اما با توجه به درندهخويي و سبعيت صهيونيستها كه بوسيله آن هرگونه ترديد در پاكي قديسانه يهوديان، بطور خودكار مجازات ميشود، تحقيق در اين رابطه بسيار مشكل است.
* ايپك سياستمداران آمريكايي را مجبور به حمايت كوركورانه مالي، نظامي و سياسي از اسرائيل ميكنند
در ادامه اين مقاله ميخوانيم: تصميماتي كه نتايجي اخلاقي در پي دارند، ممكن است بواسطه فلسفههاي اخلاقي متفاوتي ايجاد شده باشند. از منظري غايت شناختي و ترتيبگرايانه كه تمركز آن بر اهداف و نتايج است، اعمال زماني به لحاظ اخلاقي درست و قابلقبول در نظر گرفته ميشوند كه نتيجهاي مطلوب داشته باشند. از اين ديدگاه ميتوان استدلال كرد كه ضديهودستيزي امروزي به اين دليل اخلاقاً قابلقبول است كه اين نتيجه مطلوب را دارد كه از تكرار تبعيض و شكنجه نازيگونه يهوديان جلوگيري ميكند. هرچند جنبه منفي اين رهيافت اين است كه بارها براي اهداف خودپرستانه مورد سوءاستفاده قرار گرفته است؛ "نورمن فينكلستاين " اين مسئله را "صنعت هولوكاست " مينامد، يعني سوءاستفاده از هولوكاست يهودي براي ساختن منافع شخصي سياسي و مالي. به عنوان مثالي ديگر در اين مورد، گروههاي لابي حامي اسرائيل مثل، ايپك سياستمداران آمريكايي را مجبور به حمايت كوركورانه مالي، نظامي و سياسي از اسرائيل ميكنند، در غير اين صورت يهودستيز ناميده شده و در انتخابات بعدي با مخالفاني در درون و بيرون حزب خود مواجه خواهند بود كه در پول يهوديان شنا ميكنند.
* نميتوان از مردم به عنوان ابزاري براي رسيدن به هدف استفاده كرد
وي همچنين عنوان ميكند: منتقدان رهيافت غايتشناسانه و ترتيبگرايانه استدلال ميكنند كه همه انسانها بايد محترم شناخته شوند چرا كه داراي حقوق جهانشمولي چون آزادي انديشه، رضايت، حريم خصوصي، آزادي بيان و حقوق دادرسي هستند. طبق اين فلسفه تعهد اخلاقي، نبايد حقوق افراد نقض شود. بر اساس اين ديدگاه هم فعل و هم نيت رفتار ما بايد مطابق با اصول جهانشمول اخلاقي باشد.
از منظر اين فلسفه، به سختي ميتوان توجيه كرد كه يك فرد بخاطر استفاده از حق آزادي بيان و انتقاد از برخي جنبههاي يهوديت مدرن و يا بيان اينكه گزارش رايج هولوكاست يهودي دروغ بوده و بايد مورد بررسي قرار گيرد، از حقوق خود محروم شده، مقامش را از دست داده و آزاديش گرفته شود.
* آيا ضديت با يهودستيزي جزو اخلاقيات ذهنگرايانه محسوب ميشود؟
نويسنده در اين فراز از نوشتار خود به مفهوم نسبيگرايي اخلاقي اشاره كرده و مينويسد: نسبيگرايان اخلاقي بر خود و مردم پيرامونشان تمركز دارند. اخلاقيات آنها برمبناي اجماع گروه مربوط به خودشان است. اخلاقيات براي آنها ذهني و بر اساس تجربه فرد و گروه است. اجماع گروه مربوطه، استانداردهاي اخلاقي آنها را تنظيم ميكند كه با تغيير نگرشها يا افراد گروه، اين استانداردها ميتوانند تغيير كنند.
وي معتقد است كه نسبيگرايي اخلاقي درميان سياستمداران، نظاميان و ديگر گروههاي حرفهاي بسيار رايج است. به عنوان يك نمونه خوب ميتوان به موضوع شركت Enron اشاره كرد كه در آن استانداردهاي اخلاقي نسبي به راحتي منجر به رفتارهايي شد كه -از ديد يك ناظر بيروني- به روشني غيراخلاقي است. اين مثال نشان ميدهد كه اخلاقيات نسبيگرايانه مستعد انحراف و دستكاري بوسيله افراد و گروههاي قدرتمند است.
* مردم آمريكا در مسئله يهودستيزي شتشوي مغزي شدهاند
اين گزارش با ادعا بر اينكه شكي نيست كه بخشهاي گستردهاي از جامعه، يهودستيزي را بكلي شريرانه و خطري مهلك براي جامعه ميدانند علت را اينچنين توضيح ميدهد: جامعه احساس ميكنند كه يهودستيزي موجب ميشود كه آنها [يهوديان] از حقوق انساني و شهروندي خود محروم شوند و بايد يهودستيزان را محكوم به مرگ كرده و يا تا زماني كه امكان دارد آنها را در مكاني با امنيت بالا محبوس كنند. اين همان واكنش شديدي است كه مردم هنگام مواجهه با تابوهايي ديگر مثل كودكآزاري از خود بروز ميدهند و نشان ميدهد كه جوامع غربي در مورد مسئله يهوديان تا چه اندازه شستشوي مغزي شدهاند. اين نوع واكنشهاي شرطي بيخردانه در مورد تابوهاي اجتماعي و همچنين خطر فساد و دستكاري فوقالذكر كه در مورد مسئله Enron رخ داده است، اسنادي متقاعد كننده براي اين امر هستند كه اخلاقيات نسبيگرايانه ابزاري نامناسب براي تنظيم رفتار انسان است.
* يك فرد بالغ با شخصيت اخلاقي خوب، چه چيزي را مناسب ميداند؟
نويسنده سپس به بررسي برخورد يهوديان با منتقدان از ديدگاه ارزشهاي اخلاقي پرداخته است: اخلاقيات مرسوم، فضائلي مثل اعتماد، خودداري، همدلي، انصاف و صداقت را ارزش مينهد. واضح است كه بسياري از يهوديان نسبت به كساني كه بخاطر اتهام يهودستيزي نابود شدهاند، بياعتماد هستند. شايد اينگونه استدلال شود كه يهوديان چگونه به كسي كه يهودستيز است اعتماد كنند. اما اعتماد دقيقاً در همين رابطه است: يعني اعتماد به ديگري حتي در صورت وجود خطر خيانت و ناكامي. در موضوع انتقاد از يهود، فضيلت اعتماد يعني به انتقاداتي كه بواسطه نفرت نژادپرستانه و آرزوي كشتار تمامي يهوديان نيست، اعتماد شود.
دومين فضيلت، يعني خودداري، يعني از موقعيتهاي خودستايانه اجتناب شود. بسياري از منتقدان مثل نورمن فينكلستاين و "جفري بلنكفورت " (Jeffrey Blankfort) استدلال كردهاند كه "صنعت هولوكاست " و لابي حامي اسرائيل تماماً در رابطه با بهرهبرداري از موقعيتهاي خودستايي هستند.
سومين فضيلت، همدلي، كه به معناي ارتقاي نزاكت و پيشبيني نيازهاست، كاملاً از بين رفته است. چهارمين فضيلت يعني انصاف نيز همينگونه است، چرا كه نميتوان زنداني و نابود كردن فرد صرفاً بخاطر استفاده از حق آزادي بيان، را منصفانه دانست.
اما آخرين مورد البته از حيث ترتيب، نه از حيث اهميت، صداقت است. منتقدان يهود و هولوكاست بدون اينكه صحت و شايستگي ادعاهايشان بررسي شود مورد آزار و اذيت قرار ميگيرند. براي مثال در آلمان صحت هولوكاست "بديهي " انگاشته ميشود و به تجديدنظرطلباني چون "گرمار رادولف " (Germar Rudolf ) و "ارنست زاندل " (Ernst Zündel)، فرصت ارائه مدرك براي اظهاراتي كه به خاطر آن محاكمه شدهاند داده نميشود. به همين صورت كسي كه اسرائيل و يا قدرتي كه لابي حامي اسرائيل بر سياستهاي آمريكا دارد را نقد كند، مثل كاري كه جيمي كارتر در كتاب اخير خود به نام فلسطين: صلح نه آپارتايد انجام داده است، بدون توجه به استدلالهايش بطور خودكار يهودستيز ناميده ميشود.
* مسئله عدالت
آيا پنجمين فلسفه اخلاقي، عدالت، كه به معناي انصاف در نتايج، روندها و ارتباطات است با به زندان انداختن مردم، ترور شخصيتي و نابودي حرفهاي آنها به جرم انتقاد از يهوديان، رعايت ميشود؟ اكثر مردم به زندان انداختن فرد و نابودي حرفهاي او بخاطر انتقاد از يهود يا بيان اينكه هولوكاست دروغي بزرگ براي تحقير يك دشمن مغلوب و بدست آوردن و تداوم حمايت از ايجاد يك كشور يهودي است، را ناعادلانه ميدانند البته اگر اين انتقادات در مورد يهوديان نباشد.
* ايجاد سندروم يهودستيزي
وي با تاكيد بر اينكه آگاهي مردم نسبت به جنايتهاي صهيونيستها موجب يهودستيزي آنها نميشود، اضافه ميكند: هرچه مردم بيشتر در مورد آپارتايد آفريقاي جنوبي بدانند، بيشتر از ايده تحريم حمايت خواهند كرد. آيا اين مسئله باعث نفرت مردم از سفيدپوستان آفريقاي جنوبي ميشود؟ البته كه نه. مسئله اسرائيل و رفتار آن با مردم فلسطين نيز كاملاً به همين صورت است. هرچه آگاهي مردم نسبت به مسائلي مثل ويران كردن منازل و باغهاي شخصي فلسطينيان توسط سربازان اسرائيلي، كشتار كودكان و نوجوانان توسط تيراندازهاي اسرائيلي، استفاده منظم از شكنجه و كشتار غيرقانوني، تأثير مرگبار حصارهاي حفاظتي كذايي، ارعاب و اذيت هر روزه مردم توسط مهاجران مسلح و سربازان اشغالگر، بيشتر باشد، بيشتر عصباني ميشوند. اين عصبانيت باعث به جوش آمدن حس عدالت است. آيا مورد سوال قرار دادن لابي حامي اسرائيل باعث ميشود مردم يهودستيز شوند؟
گفته شده است كه بيان يك حقيقت صرفاً بايد بر اساس شايستگي و درستي آن مورد قضاوت قرار گيرد. حقيقت، حقيقت است، بدون توجه به اينكه چه كسي آن را بيان ميكند. تا زماني كه فرد ميتواند منطقي و معقول بودن ادعايش را ثابت كند، ما آن را حقيقت ميدانيم، مگر اينكه خلاف آن ثابت شود. انگيزه يا گرايشهاي شخصي آن فرد، مسئله را عوض نميكند، حتي اگر او به اصطلاح يهودستيز باشد.
وي در پايان تاكيد ميكند: هرچه يهوديان شرايط را براي اظهار نظر منتقدان سختتر كنند، خشم و غضب آنان بيشتر ميشود. هرچه بيشتر منتقدان را متهم به انگيزههاي نژادپرستانه و متعصبانه كنند، با عصبانيت بيشتري روبرو ميشوند. هرچه شرايط سختتري را براي علاقمندان به تاريخ و سياست ايجاد كنند تا آنها نتوانند در مورد جنايات يهوديان تحقيق كرده و تحقيقاتشان را منتشر كنند، بيشتر نسبت به يهود مشكوك و بدگمان ميشوند. به عبارت ديگر هرچه يهوديان بيشتر با يهودستيزي فرضي مبارزه كنند، مردم بيشتر يهودستيز ميشوند.