یک بستنی از...
یک بستنی از کوچه خریدم برگشتم و به خانه رسیدم از کاکائوهاش خوردم ولی زود احساس کردم بی حال و شل بود دیدم کمی بعد شد نرم و وارفت یک دفعه کج شد جیغم هوا رفت سُر خورد و افتاد بر روی پایم از بستنی ماند چوبش برایم ای «گرم» خیلی لوس و بدی تو شد بستنی آب تا آمدی تو
|
|
|
|
|
|
نوشته شده
در
سه شنبه 26 فروردين 1393
توسط
مدیر پرتال
|
PDF
چاپ
بازگشت
|
|
|