بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
«إِنَّ الغَیرَةَ مِنَ الایمان» غیرت از آثار ایمان است.
تربیت غالباً از دو راه سمعی و بصری است. لذا وارد این بحث شدم که در اسلام برای پدر و مادر، آدابی وجود دارد که برای ساختن فرزند از همان هنگام تولد چه کارهایی را باید انجام دهند. اسلام کارهایی که برای ساختن فرزند و ساختن شاکله وجودی او از روز تولّد تا دو سالگی لازم است را، از راه سمعی بیان کرده است.
در باب گفتاری و شنیداری گفتیم در آداب اسلامی امر کردهاند که دو سال او که تمام شد و وارد سه سال شد (که در این زمان غالباً هم دریافت میکند و هم بازگو میکند) کلمه توحید را به او بیاموز و تکرار هم بکن تا اینکه برای او ملکه شود. یعنی شاکله توحیدی داشته باشد.
تأثیر اعمال دیداری در تربیت فرزند
از آنجایی که در مقابل کارهای گفتاری و شنیداری، کرداری و رفتاری است؛ ما به اعمال و اقدامات بصری (دیداری) میپردازیم. راجع به اقدامات دیداری، در روایات اشاره شده به اینکه وقتی کودک، شش سالش تمام شد و میخواهد وارد هفت سال بشود، اینجا مقتضی آموختن را دارد. قبل از هفت سالگی بحث گفتار بود، اینجا بحث اعمال است. در یک روایتی پیغمبر اکرم فرمودند: «عَلِّموا أَولادَکُم أَلصَّلاةِ إِذا بَلَغوا سَبعاً» فرزندتان را آنگاه که به هفت سالگی وارد میشوند نماز بیاموزید.
شش سال او که تمام میشود و وارد هفت سال میشود، جنبه دیداری و رفتاری دارد. به پدر و مادر میگوید: بایست و نماز را بخوان و به او این عمل را بیاموز! بحث آموزش رفتاری است نه گفتاری.
میفرماید بعد از آموزش عملی رهایش نکن، بیا سراغ آموزش گفتاری. ایستادی نماز خواندی، به او بگو: بابا جان! مرا نگاه کن! به این میگویند نماز. بابا جان نماز میخوانم، نگاه کن!
کم کم این عمل تو را یاد میگیرد. در این سنین سریع یاد میگیرد و گیرندهاش بسیار قوی، سریع و عمیق است و فوراً به حافظه میبرد. حافظه هم اتاق بایگانی است. آن را در اتاق بایگانیاش نگاه میدارد. قشنگ عکسبرداری میکند، فیلم میگیرد.
تأکید و تکرار با روشهای صحیح در تربیت مؤثر است
این عمل را که آموزش دادی، باز هم رهایش نکن، دوباره بیا سراغ اقدامات گفتاری. یک روایت از علی (علیه السلام) است که فرمود: «أَدِّب صِغارَ أَهلِ بَیتِکَ بلِسانِکَ عَلَی الصَّلاةِ وَ الطَّهُورِ» کودکانِ خانوادهات را با زبانت به نماز و وضو تربیت کن.
اگر میخواهی در بُعد معنوی او این روح را بسازی، بدان که با تکرار ملکه میشود. تربیت خیلی ظرافت دارد. برخلاف آنچه همه میگویند این مباحث خیلی مشکل نیست ولی به نظر من از نظر مباحث علمی ظرافت دارد و ظرافتش این است که در این سنین که داری عملاً به او آموزش میدهی، و بعد هم لفظاً روی آن تأکید میکنی، مواظب باش یک وقت روشی غیر الهی و غیر انسانی به کار نگیری. ـ نعوذ بالله ـ با خشونت رفتار نکنی! وگرنه بَری میشود از هر چه دین است. اگر به این نحو باشد، کشف از جهالت تو است.
تفاوت میان اصلِ تربیت و روشِ تربیت
یک بحث دیگری هم هست که من فقط تذکر میدهم و آن اینکه روش در تربیت، جدای از اصلِ تربیت است. او را باید تربیت کنی ولی نه با الفاظ خشن و امثال اینها. بلکه باید او را به شوق بیاوری، که اینها روش تربیتی است. باید میان اصلِ تربیت و روشِ تربیت، جداسازی کنیم.
ما یک آیه داریم از آیات شریفه قرآن که اصل مسأله آموزش و تربیت را، چه نسبت به خود، چه نسبت به کسانی که جزو خاندان محسوب میشوند، مطرح میکند و به طور کلی به ما که مؤمن هستیم و اعتقاد به مبدأ و معاد داریم، خطاب میکند که: «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسَكمُْ وَ أَهْلِيكمُْ نَاراً» ای کسانی که ایمان آوردید، جانهای خودتان و خاندانتان را از آتش جهنّم حفظ کنید. این یک فرمان کلی است.
راههای نجات خود و خانواده از آتش
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که حضرت فرمود: «لَمّا نَزَلَت " يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكمُْ وَ أَهْلِيكمُْ نَارا" قالَ النّاس کَیفَ نَقِی أَنفُسَنا وَ أَهلِینَا؟» وقتی این آیه نازل شد مردم گفتند: چگونه ما خودمان و خانوادمان را از آتش جهنم حفظ کنیم؟ پیغمبر اکرم جواب دادند: «إِعمَلُوا الخَیرَ وَ ذَکِّرُوا به أَهلیِکُم وَ أَدِّبوهُم عَلی طَاعَةِ اللهِ»کارهای خیر انجام دهید و خانوادههایتان را به آن یادآور شوید و آنها را بر بندگی خدا ادب نمائید. من فهرستوار توضیح میدهم که پیامبر اکرم چه میفرمایند.
عمل خیر
اوّل به راه کرداری و رفتاری اشاره میفرماید «إِعمَلُوا الخَیر» شما کردار و رفتارتان را، یک رفتاری بکنید که خوب و پسندیده باشد. خود این عمل در خانواده، یک تیر و دو نشان است؛ در بعد الهی و انسانی خودت را از آتش نجات میدهی؛ مثلاً نماز میخوانی، کمک به مستمندان میکنی و... با این کار، هم خودت را از آتش نجات میدهی؛ هم خانوادهات را. چون داری آنها را آموزش میدهی و وظیفه تو هم آموزش دادن بوده است. " يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكمُْ وَ أَهْلِيكمُْ نَارا " به همه مؤمنین خطاب میکند که هم خودت را باید از آتش نجات بدهی، هم خانوادهات را. یعنی نجات آنها با دست تو است. بعد سؤال میکنند آقا! چگونه این کار را انجام دهیم؟ میفرماید: کار خیر بکنید! آیا با کار خیر من او از آتش نجات پیدا میکند؟ بله! ببینید چگونه پیغمبر مسأله را روشن می فرماید. وظیفهات این بوده است که کار خیر کنی. با این کار هم خودت نجات پیدا میکنی، هم او را عملاً تأدیب میکنی و به او میآموزی. اینکه تعبیر کردم یک تیر و دو نشان است، این مطلب است: هم خودت را از آتش نجات میدهی، هم او را. چون داری آموزش عملی می-کنی.
یادآوری و تذکر
بعد میفرماید: «وَ ذَکِّرُوا به أَهلیِکُم» یادآور شو به خانوادهات! یعنی وقتی کار خیر کردی و او هم یاد گرفت، بعد به آنها یادآوری کن. خودت که عمل را ادامه میدهی، به آنها هم یادآوری بکن که نکند آنها را ترک کنند. تا شاکله و ملکه برای آنها بشود و شاکله وجودی آنها را تشکیل دهد.
کار خیر را با دست کودک انجام دهید
«وَ ذَکِّروا بِه (أَی بِالخَیرِ) أَهلیکُم». یادآورشان کن به کارهای خیر. ما در باب اعمال نیک داریم که خیر، به طور عملی و لفظی باید کنار هم باشد. نسبت به تربیت کسانی که تحت تربیت انسان قرار میگیرند مثل فرزند انسان، باید با هم باشد تا خوب تأثیر بگذارد. در یک روایتی از امام رضا علیه السلام آمده که حضرت فرمود: «مُرِ الصَّبِیَّ فَلیَتَصَدَّق بِیَدِه بِالکِسرَةِ وَ القَبضَةِ و الشَّیءِ وَ إن قَلَّ» کودک را امر کن تا با دست خودش صدقه بدهد، اگرچه کم باشد.
بصورت گفتاری به او امر کن این کار را بکند! حال که میخواهی دستگیری از مستمند کنی و صدقه بدهی با دست او بده! پول را بده به او بگو: تو بده! صدقه را تو میدهی امّا با دست او بده!
ببینید چقدر زیبا میآید مطلب را بیان میفرماید: «فَلیَتَصَدَّق بِیَدِه» با دست بچّهات - قبضه را یک مُشت می-گویند - میخواهی در راه خداانفاق کنی، دستگیری از مستمندان بکنی، هم به او امر کن، هم با دست او این کار را بکن! یعنی هم گفتاری هم کرداری. هر دو با هم.
خیر یعنی کار انسانی و کار خداپسندانه
حضرت دو جمله را فرمود: «إِعمَلُوا الخَیر» و «وَ ذَکِّروا به» به خیر یادآوری کن. چون ضمیر به خیر بر میگردد. در اینجا دو مطلب است که اشاره میکنم. اول اینکه "خیر" به معنای خوبی است. مفهوم عام دارد. هم رفتارهای انسان پسندانه است، هم خداپسندانه. هر دو آن را خیر میگویند. یعنی هم به کاری که از دیدگاه الهی نیک است خیر میگویند، و هم به کاری که از دیدگاه انسانی پسندیده است. به هر دو آنها خیر میگویند. روایت هر دو آنها را در بر میگیرد، کمک به مستمندان از دیدگاه انسانی خیر است. امّا نماز خواندن از دیدگاه الهی خیر است. خیر که گفته میشود، دو مصداق دارد؛ هم از دیدگاه انسانی یک مصداق دارد، هم از دیدگاه الهی. هیچ مانعی هم ندارد کاری از دیدگاه انسانی خیر باشد و الهی هم باشد. که این بحثی است که بعد ـ انشاء الله ـ وارد میشوم.
تأکید بر تربیت الهی
اول کلّی را بیان میفرماید که هر دو آن را در بر میگیرد. بعد میفرماید: «وَ أَدِّبوهُم عَلی طاعَةِ الله» این را جداسازی میکند و روی این تکیه میکند که آنچه از دیدگاه الهی خیر است، و خداوند به او امر فرموده است ـ طاعت ـ روی این کار کن! یک شاکله وجودی الهی هم بساز! هم انسانی، هم الهی! اما روی بعد الهی آن سرمایهگذاری کن! «وَ أَدِّبوهُم عَلی طاعَةِ الله» او را تربیت کن، یک تربیت الهی!
موعظه کسی که عامل است تاثیر میگذارد
چهارم اینکه تمام این جملات حساب شده است. یعنی همینطور ـ نعوذ بالله ـ بیاساس نیست. اینها همه حساب شده است که چه چیزی را اول بگوید، چه چیزی را بعد بفرماید. چه بسا در باب تربیت اشاره به این نکته بسیار اساسی است که اول «إِعمَلُوا الخَیر» بعداً «وَ ذَکِّروا بِه أَهلیکُم».
اول میگوید: «إِعمَلوا» اول خودت برو کار خوب بکن. بعد میگوید «وَ ذَکِّروا بِه أَهلیکُم» بعد به بچهات بگو کار خوب بکن! چرا؟ چون اگر بخواهی این گفتار تو اثر داشته باشد، باید مسبوق به کردار تو باشد. گفتاری مؤثر است که مسبوق به کردار باشد و الاّ بیفایده است. بلکه اگر منافات داشته باشد و خلاف آن را بکند اثر عکس دارد. ما این را منافقانه میگوییم. بچه با خود میگوید: به من میگوید این کار را بکن، خود او آن کار را نمیکند یا خلاف آن را انجام میدهد!!!
اگر میخواهی بچّهات درست بشود باید اینگونه عمل کنی. موعظه اگر بخواهد مؤثر باشد، واعظ باید عامل باشد. علی (علیه السلام) میگوید من شما را موعظه میکنم چون خودم قبلاً به آنها عمل کردم. موعظه کار هرکسی نیست. آن کسی که عامل است باید موعظه کند. آن وقت مؤثر واقع میشود. اوّل میفرماید «إِعمَلُوا الخَیر» و بعد میگوید «وَ ذَکِّروا بِهِ أَهلیکُم» خودت کار انسانی و الهی بکن، بعد به فرزندان و خانوادهات بگو و تذکّر بده.
یادآوری و تذکر خیر، موجب شکوفایی فطریات است پنجم. چه بسا یک نکته دقیقی در این جمله «ذَکِّروا بِهِ أَهلیکُم» به کار رفته است. «به یاد او بیاور» و «یاد او بده» با هم تفاوت دارد. در روایت «یاد او بده» نیست. بلکه این است: به او یادآوری کن! یعنی آنچه را که میدانسته است را به یاد او بیاور! فرق است بین یاد دادن و یادآوری کردن. در «وَ ذَکِّروا بِهِ أَهلیکُم» یادآوری را مطرح میکند. یک وقت ظاهر روایت را میگیریم، معنای آن این است که وقتی خود تو انجام دادی، بعد به یادآوری او کن که آن کاری را که من کردم تو هم انجام بده! این ظاهر آن است. یک وقت آنچه را در وجود اوست یادآوری میکنی.
این بحث گذشت که هر انسانی که پا به این عرصه و نشئه میگذارد، هم فطرتهای انسانی از ناحیه الهی در او نهفته است، هم الهی. هر دو آنها هست. یعنی چه در بُعد انسانی ـ که میگوییم عقل عملی ـ چه در بُعد الهی او. در جلسات گذشته گفتم که خدا در این زمین، هم بذرِ خیرهای انسانی پاشیده است، هم خیرهای الهی. نِشای هر دو را کاشته است. تو فقط او را آب بده و این را شکوفایش کن!
چه بسا اشاره به این باشد آن خیر را یادآوری کن. «بِهِ» به خیر برمیگردد نه به عمل. وَ ذَکِّروا بِالخَیرِ أَهلیکُم (لا بِعَمَلِکُم). یعنی خیر را، این نِشایی را که خدا در دل او کاشته است و در وجود او هست، مفطور است به فطرت خیر را به یادش بیانداز. چه در بُعد انسانی او، چه در بعد الهی او. تو یادآوری کن! کَأَنَّه اگر فراموش کرده است، میفهمد و به یادش میآید. تا به او بگویی کمک کردن به مستمندان خوب است، همانی که در درون او هست شکوفا میشود، و بیرون میریزد.
در بُعد الهی آن هم همینطور است. لذا تعبیر میکند «وَ ذَکِّروا بِهِ (أَی ذَکِّروا بِالخَیر) أَهلیکُم» نمیخواهد یاد او بدهی، خدا یاد او داده است. تو فقط یادآوری کن و با کارهایت نگذار به فراموشی بسپرد! هم غیرت انسانی تو اقتضا میکند، هم غیرت الهی تو اقتضا میکند که این بچه را اینگونه تربیت بکنی.
نهفته در آن را آشکار کن، یک روایت از علی (علیه السلام )میخوانم که در این جلسه نمیتوانم باز کنم. حضرت فرمود: «أَلأَدَبُ فِی الإِنسان کَشَجَرَةٍ أصلُها العَقل» ادب در آدمی مانند درختی است که ریشهاش عقل است. تو که داری تربیت میکنی و این مسائلِ خیر را به او میگویی، بدان این درخت یک ریشه دارد. ریشهاش تو نیستی. تو نمیتوانی ریشه به این بدهی. ریشهاش را خدا کاشته است و آن عبارت است از عقل! چه در بُعد انسانی او، چه در بُعد الهی او. عقل اعمّ از نظری و عملی است. در حقیقت تو آنچه را که نهفته است در او آشکار کن...
----------------------------------
پی نوشت:
[1] بحار الانوار، ج 68، ص342
[2]. کنز العمّال، ج 16، ص441
[3] مجموعة ورام، ج2، ص155
[4] سوره مبارکه تحریم، آیه 6
[5] مستدرک الوسائل، ج 12، ص 201
[6] اصول کافی، ج 4، ص 4
[7] غررالحکم، ص 247، روایت 5098
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی