همانگونه كه علم صائب در تأمين سعادت بشر سهم بهسزايي دارد، عمل صالح نيز در تضمين كمال وي تأثير فراواني دارد؛ چنانكه عمل صحيح افزون بر صفاي روح و طهارت دل، سلامت جامعه و سعادت امت اسلامي را به ارمغان ميآورد و در نظام ملكوتي ميان علم راست و عمل درست پيوند عميقي برقرار است؛ «العلم يَهْتِفُ بالعمل فان اَجابه وإلّاارتحل عنه».(1)
عمل صالح گذشته از سودمندي مزبور تأثير به سزايي در تحقّق علم ديگري به نام شهود دارد كه با ظهور آن، علم حصولي فروع ديگري مييابد. در توضيح اين نكته بايد گفت:
در فرهنگ ديني، عنوان جامع تعليم شامل تزكيه نيز ميشود. زيرا تزكيه نيز نوعي تعليم است، ولي منظور از اين دو در اين مبحث همان معناي خاص و ممتاز هر يك است.
پيش از تحليل جداگانه هر يك از كيفيت تعليم و تزكيه، شايسته است اشاره كوتاهي در فايده انسجام اين دو رشته در تعليمات آسماني شود. اگر مكتبي تنها از
راه فكر و علم حصولي، مباني خاص خود را عرضه كند، تا زماني كه از علم به عين نيايد و از گوش به آغوش جذب نشود و درك حصولي به صورت شهود عرفاني ظهور نكند، جاذبه ايماني نيرومندي نداشته، گرايشهاي قلبي را به دنبال خود نميكشاند.
همچنين اگر مشربي تنها از راه شهود و علم حضوري رهآورد ويژه خود را عرضه بدارد، اگر تبديلپذير به علم حصولي و اقامه برهان عقلي نباشد و يافتههاي حضوري به صورت قياسهاي منطقي در نيايد، راه دعوت ديگران و هدايت آنان به اين مشرب دشوار، و پذيرش آنها بسيار سخت است.
آري اگر مكتبي افزون بر مشاهدات حضوري، براهين عقلي داشت كه ترجمان توانمند مشهوداتش باشند، راه دعوت ديگران به آن مكتب باز و پيمودن آن آسان است. زيرا يافتههاي حضوري گرانقدرند، ولي انتقال آنها به ديگران مشكل است؛ چنانكه دادههاي حصولي ارجمندند، ليكن عامل كشش دروني و گرايش نهاني بودن آنها نيز چندان آسان نيست.
جذبه ايماني تفكر محض قوي نيست و نيز انتقال شهود دل به غير شاهد، ساده نيست و رسالت قرآن هم در كشش ايماني است، هم در اتمام حجّت و ترجمه حضور به حصول و تبديل مشهود به مفهوم. ازاينرو هم مزاياي علوم برهاني را داراست، هم مواهب علوم شهودي را. پيروانش را نيز به هر دو طريق دعوت ميكند و انساني را كامل ميداند كه هم بتواند غيب جهان را ببيند، هم آن را در قالب مفهوم و جامه لفظ به عالم شهادت بياورد و از راه تعليم سمعي و بصري دوباره قوس صعود را بپيمايد و ساكنان عالم شهادت را به عالم غيب برساند و بسرايد:
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك ٭٭٭٭ چند روزي قفسي ساختهاند از بدنم
همچنين از عالم عقل به جهان حس فرود آيد و از رهگذر عالم مثال، دوباره به عالم عقل سفر كند كه آغاز جهان امكان عقل است و انجام آن عاقل؛ «از رحمت آمدند و به رحمت روند باز» و حب وطن عقلي را ايمان بداند و حب طبيعت را به هر صورتي كه باشد، چون از دنيا است «رأس كلّ خطيئة» بيابد(2) و چنين مترنّم شود:
تو را ز كنگره عرش ميزنند صفير ٭٭٭٭ ندانمتكهدر ايندامگهچه افتاده است. نيز بداند كه وقتي از امير مؤمنان علي ابن ابي طالب(عليهالسلام) پرسيدند: از جايگاه شما تا عرش پروردگار چقدر فاصله است، آن حضرت فرمود: گويندهاي با اخلاص بگويد: «لا إله الاّ الله»،(3) آنگاه نه تنها از هر تعلق آزاد ميشود، بلكه از هر تعيّن نيز ميرهد و چنين متذكر ميشود:
غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود ٭٭٭٭ زهر چه رنگ تعلق (تعين) پذيرد آزاد است
كمال انسان مهتدي آن است كه هم معارف را ببيند، هم آنها را بفهمد و بتواند به ديگران بفهماند و اين كمالِ اهتدا، محصول هدايت كاملي است كه قرآن كريم به آن نويد داده است؛ ﴿إنّ هذا القران يهدي للّتي هي أقوم﴾(4). زيرا روش برهاني و سير عرفاني نور الهي است كه قرآن جامع هر دوست:
و گر نوري رسد از عالم جان ٭٭٭٭ ز فيض جذبه يا از عكس برهان
دلش با نور حق همراز گردد ٭٭٭٭ وز آن راهي كه آمد بازگردد
ز جذبه يا ز برهان يقيني ٭٭٭٭ رهي يابد به ايمان يقيني
كند يك رجعت از سجّينفُجّار ٭٭٭٭ رخ آرد سوي علّيّين ابرار(5)
تفاوت اين دو نور در ارزيابي برهان حصولي و شهود حضوري روشن خواهد شد و امتياز حكيم محض از عارف صرف معلوم ميشود و جامعيت انسان كامل نيز بيان خواهد شد.
كمال حيات انساني در آن است كه هم مسائل حكمت نظري و جهان بيني را درست درك كند، هم مطالب حكمت عملي و ايدئولوژي را صحيح بفهمد، هم از راه فكر، معاني را بيابد، هم از راه دل، حقايق را ببيند و قرآن نيز بهترين رهتوشه و نيكوترين روش هدايت را به انسان عطا ميكند. ازاينرو برهان بر توحيد و نفي شرك را كه از مسائل جهانبيني و حكمت نظري است، با استمداد از قبح ظلم كه يكي از مسائل حكمت عملي است، به هم ميآميزد؛ ﴿لا تشرك بالله إنّ الشرك لظلم عظيم﴾.(6)
بر امتناع عقلي شرك برهان ميآورد، ولي براي پيوند معلوم نظري با معلوم عملي، قبح ظلم را حدّ وسط استدلال قرار ميدهد؛ چنانكه در اقامه برهان بر توحيد ربوبي از زبان ابراهيم خليل(عليهالسلام) چنين ميگويد: ﴿فلمّا أفل قال لاأحبّ الافلين﴾.(7) گاه براي ضرورت توحيد ربوبي براهيني بيان ميكند كه حد وسط آنها جزء مفاهيم حصولي است، ولي در اين آيه كريمه حد وسط برهان، محبت و گرايش دل آمده است كه همان راه فطرت و شهود قلب است. محبّتِ معقول نتيجه شهود عقلي يا عين آن است كه در اينجا علم حصولي را با حضوري پيوند داده، آن را به قالب برهان درآورده است.
اين مطلب نيز روشن است كه هرگز قياس منطقي با شهود حضوري تركيب نميشود، ولي مفاهيمي كه در آن بهكار ميرود، گاهي نشان ميدهند كه تبديل يافته از علم حضوري و ترجمه شده از علم شهودياند؛ مانند مفهوم محبّت در اين آيه كه نشانه شهود محبّ و حضور محبوب است.
آري آميختن عصاره مسائل نظري با عصير مطالب عملي و آميزش شربت علم حصولي با شهد علم شهودي در اندامِ سرا پا ثمر شجره طوبا، فقط كشت روضه رضوان قرآن است.
ازاينرو، تحدّي قرآن اختصاصي به الفاظش ندارد، بلكه در همه ابعاد است. زيرا آوردن سورهاي كه حاوي مطالبي معادل معارف قرآني، در كسوت پرنياني معادل جامه استبرق قرآني باشد، براي كسي شدني نيست؛ چنانكه تنظيم كتابي كه مشهودات اهل دل را با مفاهيم اهل عقل بياميزد و ﴿كلّالو تعلمون علم اليقين﴾ را با ﴿لترونّ الجحيم﴾ همراه كند، در توان كسي نيست.
1 ـ كافي، ج1، ص44.
2 ـ مصنفات شيخ اشراق، ص462.
3 ـ الاحتجاج، ج1، ص386.
4 ـ سوره اسراء، آيه 9.
5 ـ گلشن راز، شيخ شبستري.
6 ـ سوره لقمان، آيه 13.
7 ـ سوره انعام، آيه 76.
هدايت در قرآن ، ص 247-251.