خداي سبحان در تبيين سمت رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم چنين فرموده است: ﴿رسول من الله يتلوا صحفاً مطهرة٭ فيها كتب قيمة﴾(1) پيامبر اسلام صحيفههاي پاك را تلاوت ميكند كه محتواي صحيفهها قيّم انسانيتاند؛ كتابهايي كه خود قائمند و قيّوم افكار بشر؛ يعني معارف قرآن در بخش عقيده و خلق و عمل، قيّوم عقائد و اخلاق و اعمال جامعه انساني است.
خداي متعالي دين خود را به عنوان قيم ميشمارد؛ ﴿ذلك الدين القيّم﴾.(2) زيرا فطرت خداجويي كه مقوّم دروني همه انسانهاست از يك سو و عامل بيروني كه
سرپرست اين فطرت، و قيّم بيروني انسانها است از سوي ديگر، در اصل توحيدگرايي يكسان است.
قيّم بودن قرآن به جامعه بشري، مانند قيم بودن آب براي كشت گياه است. آب از گياه جداست، ولي رابطه ضروري با آن دارد و عامل تعيينكننده حيات اوست. دين اسلام فطري انسان است و همانند آب زلال، هر تشنهاي در پي آن است. حيات انسان تشنه به آب زلال بستگي دارد و كسي نميتواند از آب بگريزد. زيرا رسيدن وي به كمال مطلوب بستگي به سيراب شدن دارد و آب نيز قيّم عطشان است.
آفريدگار انسان او را فقير ميخواند؛ ﴿يا أيها الناس أنتم الفقراء إلي الله﴾(3) نياز به خدا مقوّم انسان است. اگر مقوم دروني او عطش و فقر به خداست، پس دين «عين الحياة» و آب زندگاني اوست كه نه از ابر ميبارد، نه از چاه و چشمه ميجوشد.
اگر كسي آرزو كند كه با قدحي آب، در اين دنيا براي ابد زنده بماند، افسانهمدار است. آب زندگاني مَثَلي است براي حقيقت پايدار. زيرا در جهان طبيعت آبي نيست كه كسي قدحي از آن بنوشد و براي هميشه زنده بماند. چون جاودانگي و رهايي از مرگ، خلاف مضمون روشن قرآن كريم است كه همه انسانها را چشنده مرگ و آن را قضاي حتم الهي ميداند؛ يعني همگان ميميرند و به جهان برتر راه مييابند؛ ﴿كل نفس ذائقة الموت﴾(4) و ﴿وما جَعَلنا لبشرٍ من قبلك الخُلد﴾. (5)
پس قرآن قيم انسانهاست؛ ﴿الحمد لله الذي أنزل علي عبده الكتاب ولم يجعل له عِوَجاً٭ قيّماً... ﴾.(6) چون هيچگونه انحراف و اعوجاجي در قرآن نيست و مستقيم است، پس قيّم ديگران است.
گاهي ممكن است زميني استعداد زراعت داشته باشد، ولي چيزي در آن كشت نشود. پس مزروع نبودن آن از نوع «ملكه و عدم» است، امّا گاهي اصلاً امكان زراعت در منطقهاي نيست، به چنين زميني «غير ذيزرع» ميگويند. قرآن كريم نيز غير ذيعوج است، يعني امكان معوج و منحرف شدن در آن نيست؛ ﴿قراناً عربيّاً غير ذيعوج لعلّهم يتقون﴾.(7) زيرا با صيانت الهي سلامت آن تضمين شده است.
مقتضاي قيّمبودن قرآن به جامعه بشري آن است كه خودش از لحاظ دروني و بيروني از اعوجاج ايمن باشد، از نظر داخلي مستقيم و از نظر خارجي قائم باشد. زيرا مستقيم غير از قائم است؛ مثلاً اگر كسي به پشت يا به رو يا به پهلو بخوابد يا پا بههوا قرار گيرد، در همه اين حالات مستقيم است، ليكن قائم نيست. چون مستقيم چيزي است كه اجزاي داخلي آن اعوجاجي ندارد، ولي قائم بودن يك شيء آن است كه هم اجزاي داخلياش مستقيم باشد، هم نسبت به بيرون از خود وضع خاصّي داشته باشد؛ يعني سر به طرف بالا باشد و پاها به طرف پايين. اگر شخصي نقص و اعوجاجي در اجزاي داخلي نداشته باشد، ولي به پشت بخوابد يا مثل بعضي از حركات ورزشي، سرش پايين باشد و پايش بالا، چنين شخصي مستقيم است، ولي قائم نيست. به اصطلاح مقوله وضع، عنوان «مستقيم» وَضْع جزو مقوله است، ولي عنوان «قائم» وضع تمام مقوله.
قرآن مستقيم است و صراط مستقيم، پس هرگز از لحاظ درون آسيبپذير نيست و از آنجا كه قائم است، هرگونه تهاجم فكري و اخلاقي را دفع و پيروان خود را از آسيب بيروني حفظ ميكند. نيرومندترين حال براي انسان در ميان حالات گوناگون، قيام است. زيرا انسان در هر حالي ميتواند از خود دفاع كند، ولي نيرومندترين موقعيت دفاعي او همان حالت قيام است.
به همين دليل قرآن كريم موعظه الهي را با تعبير قيام براي اطاعت از خدا بيان فرمود؛ ﴿إنما أعظكم بواحدةٍ أن تقوموا لله﴾.(8) منظور آن نيست كه فقط براي خواندن نماز از خواب برخيزيد يا براي حضور در مجلس درس و مانند آن قيام صوري كنيد، بلكه مقصود آن است كه ايستادگي داشته باشيد. ايستادگي هم مقاومت را دربر دارد كه اعوجاج دروني به آن راهي ندارد، هم سلامت بيروني را به ارمغان ميآورد كه آسيب خارجي بدان وارد نميشود.
هدف قرآن كريم اين است كه جامعه بشري را به قيام در راه خدا و قسط و عدل وا دارد و اين ويژگي همه كتابهاي آسماني است، گرچه كاملترين درجه آن در قرآن كريم تجلّي يافته است؛ ﴿لقد أرسلنا رسلنا بالبينات وأنزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناسُ بالقسط﴾(9)؛ ما رسولان خود را با معجزات روشن فرستاديم و كتاب و ميزان را با آنان نازل كرديم تا مردم به راستي و عدالت گرايند.
از جمعبندي اين گونه آيات با آيه آغازين سوره «ابراهيم»، چنين استنباط ميشودكه قيام به قسط و عدل از اهداف نبوت عام شمرده ميشود، ولي نوراني شدن جامعه انساني هدف نهايي نزول وحي است و نوراني شدن گوهر هستي افراد به اين است كه بسياري از مطالب فراطبيعي را در نهان و نهاد خويش ببينند و از اسرار
جهان هستي نيز تا حدودي آگاه شوند و از سريره روشن آن، سيره و سنّت باهر ظهور كند و از چنين سيرت و سنّتي افراد ديگر نوراني گردند.
1 ـ سوره بيّنه، آيات 3 ـ 2.
2. سوره توبه، آيه 36.
3. سوره فاطر، آيه 15.
4. سوره آل عمران، آيه 185.
5ـ سوره انبياء، آيه 34.
6 ـ سوره كهف، آيات 2 ـ 1.
7 ـ سوره زمر، آيه 28.
8 ـ سوره سبأ، آيه 46.
9 ـ سوره حديد، آيه 25.
هدايت در قرآن، ص 177-181.