ما را چنين گفته اند مردمان و بزرگان اين شهر که نخست کاهريز که بدين جای کرده اند قنات زبيده است
گويند اين کهريز به فرمان زبيده بريده اند آنگاه که شهر آبادان کرد . من گويم مردم بي گمان از همين نام بغلط افتاده اند که اين مدينه را باني زبيده بنت جعفر است . قبرستاني است به کوی خيابان نزديک به شاهراه . اکنون به ميان آبادی افتاده و مستور است . آن جا قبری است و بر آن سنگي بود صافي از رخام به طول يک گز و نيم و به عرض يک گز تبريز ، و آن سنگ را متني بود منقور ، يادداشت زبيده نامي بر آن به پولاد برآورده ، و تاريخ بدرودی آن زن ، و کتابه از آيات قرآن کريم نبشته با خطي بس زيبا . من آن نديدم ، عمزاده ای 60 از من چند نوبت ديده بود و از نيکي سنگ و خط و نقر سخنها مي گفت . نبشته فراياد نگرفته که من بنگارم .
به سال يک هزار و دويست و نود و هشت ، صاحب شرطه _ که اميری است از ارومه دوده قاجار _ نزديک سرای خود گرمابه همي ساخت . شباهنگام کردوني [؟ ] بفرستاد با غلبه ای از چوبکيان و حجاران آن سنگ از قبر آن برگرفتند و بياوردند . ديگر شب بفرمود تا نقاران آن کتابه و نبشته محو کنند . حجاری مرا گفت : سه تن بوديم ، از اين کار تن زديم ، که خود بزه بود ، ببايستي قرآن عظيم محو کردمي . صاحب شرطه بفرمود چوبکيان ما را فرو کوفتند . بناچار کرديم . روزی چندين گذشت که آن مرد فج فج و جغيدن مردم بشنيد . حمل آن حجر نتوانستند پوشيده دارد و به جای خود فرستادن نتوانست ، که تباه کرده بودند . بناچار در درب سرای خود بر فراز آن خاک ريختن فرمود . اکنون توده ايست و سنگ آن جاست . مردم ، احتشام حضرت وليعهدی را زبان فرو بستند . اين دوده گرچه از قاجار است و نياکان آن مرد همه مقدمان بودند و ما را کفاء ، مگر آنکه بخيل و طامع و حريص باشند. به سالهای نخست که من [به]تبريز آمدم نامدارتر از چشمه زبيده نشنيدم . آبي گوارا و وافر داشت و در قصور پادشاهي جاری و قسمتي بزرگ از شهر ، بدان مشروب مي شد . بتدريج بر هر طرف آن چاهها و نقبها فرو بردند تا آن کهريز بزرگ منطمس و مياه آن به کاهريزهای همسايه راه ةافت و نجوشيد . اکنون نامي از آن شنويم . گاهگاه از ديوان اعلي مهندسين برگمارند که دوباره آبي بروی کار آورند ، هيهات .. اين نه جوی است که آب رفته بدان باز آيد.
قنات حسن پادشاه
حسن پادشاه پسر قاعثمان ، او را "اوزن حسن " نامند . فصلي از تاريخ آن رادمرد خواهم نبشت آن جا که مزگتهای شهر نبشته آيد به ياری اورمزد جاويد . اين کهريز بس نامدار بود ، چه ، پادشاهي فرو برده . و اين قنات از مشرق به مغرب ، به کوی سرخاب و شتربان ، تا به مسجد و مدرسه آن پادشاه جاری است . آب آن اعذب مياه تبريز است 61 و چوناني نبوده ، زيرا که به روزگار حسن پادشاه رود مهران شهر را بود ، حاجت نبودی که رشته قنات به دور به دور تبريز بريدندی تا اصل آب پذيد آيد . و پادشاه سيرابي مسجد و مدرسه را چون نظر کنيم نهری کرده تا بارنج همه جا به ساحل رود که به مدد آن آبار پر آب و از آن نهر و مصنع با جمار بزرگ بر آن جايها آيد. پس آب اين چشمه نبود مگر آب رود مهران ، و کوره های آن در جهان شهره است . اکنون که رودخانه مهران از شهر قطع شده اين چشمه نيز خشک و مجری خالي است که بدان روزگار که رود را آب باشد و ما آن فصل از سال ياد کرديم . اين چشمه بر مسجد و مدرسه آن پادشاه ، و اين دو کوی موقوف بود . امروز کوی پل سنگين و ششگلان نيز راهها گشوده و به ناحق از اين آب به باغ و خانه ها همي برند . نشان آن بگويم :
به کوی سرخاب و شتربان هر سرايي که فروشند ، از اين قنات نيز قسمتي در آن نام برند و مي نويسند "بفروخت فلان سرای خود را با يک ماسوره يا بيشتر يا کمتر از مجرای قنات حسن پادشاه " و در معاملات سراهای آن دو کوی کوچک 62 اين قيد نباشد . اين چشمه همه جا آيد تا به سرای من اين جای دو رشته گردد . رشته ای به شتربان و رشته ای به سوی مسجد و مدرسه روان گردد . و مجرای اين چشمه چنان وسيع و گشاده است که چاخويان چون در آن خزند همه جای به پای توانند بود . و مردم اين کوی 63 بدين آب قيمت ندهند که موقوفه است . چون تنقيه مجری هر سال فريضه بود ، به هر ماسوره يک تومان نقد اين روزگار دهند و ميرابان اجير و جامگي خوارکوئيان باشند . هر چه از آن زر [پول] به فاضل [اضافه] ماند ، مردی را سپارند [تا] آنگاه که آب کمتر باشد ، از چشمه های ديگر به قيمت خرند و بدين مجری اندازند [تا] کويها سيراب گردد .
قنات شاه چلبی
عيني قديم است . ندانيم که باني [آن] که باشد و به کدام قرن بود[ه] . اين قنات سالها خشک و منطمس بود [تا آنکه] نواب عباس ميرزا فرزند مليعهد پادشاه مغفور فتحعلي شاه به آباداني آن فرمان داد . آب نيکو جاری شد. رشته اين قنات تا به روستای کندرود64 _ که تا تبريز دو فرسنگ و نيم است _ امتداد يافته . آب آن بحدی است که به فرمان آن شاهزاده تاجدار در سطح کوه سرخاب طاحونه ها ساختند که بدان همي گرديد . امروز آن طواحين خراب است . آن پادشاهزاده اين چشمه بدان [سبب] حفر کرد که در انجام زندگاني باغي در دامان سرخاب طرح انداخته بود ، چون بدان سوی آبي ديگر نبود ، اين قنات حفر و عمارت فرمود که آن جای آبياری شود _ و ذکر اين باغ بيايد اگر خدای خواهد .
چون اين قنات آباد و آب آن جاری شد به فرزند سيم [خود] جهانگير ميرزا تمليک نمود . اکنون نيز به فرزندان اميرزاده حاجي حسين ميرزا _ که در تويسرکان منزل و وطن دارد _ به وراثت رسيده . بيشتر خانه و باغچه باغميشه و خانه های کوی سرخاب که آب حسن پادشاه بر آن مشرف نيست ، از اين قنات بهره برند و به هر ماسوره که بوميان " لوله" نامند سه تومان قيمت گيرند و به نوبت آبياری کنند . نمای اين قنات چون خرج از حساب وضع کنند نزديک به هفتصد تومان اين زمان است .
قنات خواجه علي بيگ
ندانم خواجه علي بيگ که بود و به کدام روزگار . آبي بس گواراست و بيشتر اصل آب است . اين قنات نيز موقوف 75 است . متولي به مردم باغميشه و سرخاب و شتربان فروشد . خدای داند که آن نما به وصيت واقف صرف کنند يا جای ديگر . اين چشمه نيز از مشرق به مغرب جاريست .
قنات خواجه قاسم
کهريز خواجه قاسم ينبوعي متوسط است و مدار آن بر شانزده شبانه روز است . ملاک آن متعدد است . [کوی] خيابان دهنه آن است . بعضي از بساتين آن کوی را از اول خيابان سيراب مي نمايد.
قنات قورچی باشی
عيني پرآب و معروف است و بئار آن به جانب مشرق حفر شده ، از رود نيز بهره دارد . اين قنات در جنوب مشرقي شهر بر اراضي مشرف مي شود . پس از آنکه چند حجر طاحونه را داير نمود ، با نهری روگشاده به عمارت و کارخانه باروت کوبي دولت جاری گردد و آن دستگاه به کار اندازد . پس از چند گامي بيرون آن دستگاه سه حجر طاحونه ديگر باشد . پس از طواحين ، کوی مرالان و بسياری از بساتين را در آن سوی آبياری کرده ، به تقسيم و نوبت کوی بزرگ نوبر نيز از اين عين مشروب مي شود . گردشش به لوله و ماسوره است . به هر سال قيمتي دارد . ملاک آن نيز متعدد است . اين کهريز وقتي بهترين و بزرگترين عيون تبريز بود . اکنون قدری از آن مرتبه فروتر است .
قنات توپچی باشی
توپچي باشي قناتي خرد است . منبع آن جنوب شهر است . بعضي از اراضي يانق را سيراب نمايد . رشته ای از آن ملک بيگلربيگي تبريز و همواره به باغي و قصری که در کوی نوبر دارد جاری است . ملاک ديگر نيز دارد . گردش آن به شانزده شبانه روز است .
قنات حکم آباد
اين ينبوع را نفعي عظيم است . مجرای آن از مشرق به مغرب است . رشته های آن با پيچ و خمها تا دهنه آن بيش از فرسنگي است . مدار آن بر ساعات و دقايق است و هيچ از ممر آب رود بهره ندارد و همه آن اصل آب است که حکم آباديان با مخارج بسيار برای کشت خود به ساليان دراز حفر کرده اند . در همه سال نقابان و چاخويان زبردست در دل زمين با قوت بازو مشغول اصلاح و ازدياد آب اين کهريزند . تمامي سبزيهاي بستاني تبريز حاصل اين آب است و قيمت آن بسيار ثمين و غالي است . مشتری آن به هر دقيقه موجود است . هر که را در حکم آباد يک ذرع زمين است ناچار از اين عين سهمي خواهد داشت .
قنات عزيز الله
عزيزالله نيز مزرعه معروف است و از متعلقات حکم آباد . اين عين به نام مالک آن مزرعه ناميده شده . اين کهريز چون نام خود عزيز و گرانبهاست . مزرعه عزيزالله که همه سبزيکاری است با اين آب مشروب است . ملاک اين عين نيز جمعي کثير از زراع حکم آبادند . مجرای آن نيز از مشرق به مغرب است .
قنات گازران
از مشاهير عيون تبريز است . آب آن صافي و گواراست . دهنه آن متصل به شهر در طرف جنوب است . آب آن بسيار [است و ] از تپه های يانق برمي خيزد . گردش آن بر شانزده شبانه روز است . از قرون خاليه رسم اين است که پوست کلاه و ديگر پوستها را در دهنه اين کهريز مي شويند ، زيرا که آنجا برای اين کار استعدادی نيک دارد . اطراف جوی يک سر با سنگ بزرگ بسته شده و هر طرف گشاده و ريگستان است . کوی چرنداب و بساتين آن ضلع با اين آب آباد است .
قنات اکبرآباد
در سمت جنوب تبريز احداث شده . مجرای آن تپه ها و تلال يانق است . چند برزن نوبر آبرو آن است . قرار آن در مدار لوله گيريست .
قنات ميرزا علي محله کوچک که به نام ميرزا علي موسوم است و ديزه گويند و متصل به حکم آباد است . اين عين به آن جا جاری است . متنزهان شهر در آنجا بساتين با نزهت دارند . اين عين ملاک بسيار دارد . گردش آن بر مدار شبانه روز است .
[قنات] مرجان
آب آن با کمال عذوبت [است] . چاخويان گويند در تحت الثری از شکاف صخره ای جاريست و ممر آن نيز در يک بوم است . اين چشمه کوچک را قيمتي بزرگ است . طرفي از کوی کوچه باغ و بساتين آن را سيراب کند . و اين در جنوب مغربي شهر واقع است .
قنات الله ويرودی خان
اين کهريزی نامي بود . کوی بزرگ اميرخيز . با بساتين آن از اين ينبوع سيراب مي شد . سالها به جهت احداث قناتي در جوار آن خشک ماند . اکنون دو سال است که ملاک آن مشغول به تنقيه آن هستند و آبي به روی کار آمده ، تواند بود که به سعي آنان تجديد آبادي مي شود .
ينگی چشمه شتربان
ملک زرخريد مردم اين کوی است . هر سرايي که اين آب بر او مسلط باشد مرغوب است . آب آن در گوارايي متوسط است . از جانب مشرق آيد و تقسيم آن به ماسوره و لوله است و به هر سرايي لوله ای معين هميشه جاری است . و لوله و ماسوره آن باشد که تخته ای از چوب سوراخ نمايند و به اندازه بنصری که در آن ثقبه به صعوبت رود . و به هر کوچه جايي باشد که انگج نامند و اين کلمه تحريف انگشت پهلوی است . اگر سرايي يک ماسوره بهره بردارد يک ثقبه کافي است يا دو سوراخ که باشد و هر چه بيشتر بود ثقبه ها بيش باشد و آب از آن ثقب بازفقآن سو ريزد که اندازه ماسوره اين باشد .
ينگی چشمه ششگلان
برزنهای ششگلان هر چه بالاست از چشمه حسن پادشاه و هر چه در سواحل رود است از اين ينبوع آب نوشد . اين چشمه ملک اغنيا و اعاظم ، و گردش آن شانزده شبانه روز است و آب آن متوسط .
قنات سنجاق
عيني قديم و مشهور است ، رو به مشرق حفر شده . آب آن گواراست . کوی ويجويه و اميرزين الدين و آن حوالي از آن بهره ای عظيم برند .
[قنات] حاجی حسن بيگ
کهريزی بزرگ و از مشرق آيد . اين چشمه نيز اميرزين الدين و ويجويه را آبياری نمايد و همه اصل است .
[قنات] احمد پاشا
کهريزی متوسط است و مشرقي باشد . کوی چست دوزان و مزارع سواحل آجي را مشروب نمايد . آب آن را عذوبتي نيست .
[قنات] امير نظام
اين کهريز بساتين و مزارع نزديک به قنطره آجي را آبياری نمايد . اين قنات را امير بزرگ محمدخان زنگنه امر به حفر نموده . کوره و مجرايي از قديم داشته که انباشته بود. به تنقيه آن کوشيده اکنون چشمه ای صاف و گواراست . پس از آن بزرگ مشتريان تبريز خريدند .
قنات حاجی جعفر
به نام آن است که اين کهريز حفر کرده . آن نيز شرقي است . مزارع سواحل رودآجي و باغي چند قطعه که بدان سوی باشد مشروب نمايد .
ايلان لو
کهريزی باستاني است و به کوی حکم آباد رود از جانب مشرق .
قنات منطش
کهريزی قوی و باستاني است ، از مشرق به مغرب جاری به مزرعه عزيزالله که از مزارع حکم آباد است
مير جليل
کهريزی کوچک است . بساتين و سراها [يي] که ميانه اميرخيز و حکم آباد است ، از اين عين سرسبز و خرم باشند .
قنات سردار
که نام قديم آن " همت علي " است . عيني بزرگ و عذب است . به سالي چند پيش از اين ميان شهر بند پشت بازار کهنه تبريز سردابي بس محکم و عالي بود . چهل زينه تا به پايان آن جا . اين آب چون کوثر و تسنيم همي گذشت . نهری عريض کرده بودند ، به هر دو طرف سنگ تراشيده . مردم آن نزديکي را نعمتي بود که به تابستان آبي خنک داشت . بعضي زنان آن جای گازری کردندی و جامه به سنگ همي زدند . اندکي از طاق آن بنا فرود آمد ، کسي آن را عمارت نکرد ، تا آنکه خرق گشاده تر شد . مردم بي تربيت آن طرف آن جای [را] مزبله کردند ، تا ةکبار ، مدروس شد . من آن جای بارها ديده بودم .
قنات شعر بافان
کهريزی خرد است و به کوی ويجويه جاری است از مشرق .
قنات کشيش
اين عين در اوايل کوی خيابان نخست به باغي که به همين نام شهرت دارد جاری است . پس از آن بدان حوالي بستانهای ديگر مشروب سازد . گويند بدان بستان نشان عمارتي نيز باشد < و اکنون تلي است > .
قنات کوشک
به مزرعه قصر که از مزارع حکم آباد جاری است از مشرق ، کهريزی وسط است و بسيار کهنه . اين مزرعه نزه را به دفتر " قصر " نويسند و بوميان " کوشک " نامند .
قنات وزير
اين عين تازه حفر شده . مخرج آن نخست همان بستان نزه است که "باغ وزير" نامند به نام ميرزا حسنخان وزير نظام فراهاني _ که ذکری از او به جای خود بيايد . نخست اين باغ و قنات ميرزا محمد حسن بنا نهاد . او را نيز به جای خود بشناسي . پس از او ورات تنگدست شدند . به وزير نظام فروختند و او به نام خود خواند و بماند . اکنون ملک زرخريد استاد من شمس العلما است به شرکت يک تن صير في سالخورده حاجي صادق نام . پس از آنکه آبگير اين بستان از اين چشمه صافي پر گشت به ديگر بساتين همجوار فروشند .
قنات علی خواتون
چشمه ای کهنه است و کوچک از جانب مشرق به کوی امير زين الدين جاری است .
ميرقاسم
عين صاف و کوچکي است به کويي که گاوميشان نامند جاری است .
قنات قاضی
اين کهريز نيز بر کوی گاوميشان جاری است .
قنات اما جمعه
حاجي ميرزا علي نام فرزند امام جمعه بزرگ اين عين حفر کرده ، بدان جهت قنات ميرزا علي امام جمعه نامند . آن به مزارع ساحل رود آجي جاری است .
قنات کوچه باغ
اين ينبوعي است پر آب و صافي . بساتين کوچه باغ و امير زين الدين را بهره بخشد . راست از مشرق آيد .
قنات آخونی
آخوني کويي است معروف . اين چشمه بدان جای رود . سراها و مزارع و روضات آن برزن را سيراب کند .
قنات امير اصلان
چشمه ای وسط است از مشرق به مغرب جاری و به روستای لاله و ديزج _ اکنون يکي از محال تبريز است _ رود. اين کوی راکد خدای حاجي ميرزا نصيرخان طباطبايي است .
قنات خان محمدخان
منبع آن باغميشه است در کوچه باغ به روی کار آيد و فايده ای نيک بخشد .
آقا علي اکبر
از جنوب تبريز حفر شده . چشمه ای کوچک است و به کوچه باغ جاری است .
حاجی محسن
از جنوب و يانق آيد . کوی ليل آباد و آن پهنه يانق را آب دهد .
طوماس
اين مرد مسيحي است و از بازرگانان بود . اين چشمه به يانق حفر کرده از جانب جنوب . آبي اندک و ناگواراست.
قنات پهلوان
از جنوب آيد به اراضي يانق و به کويهای آن سوی جاری است .
هيبت
اين چشمه نيز از جنوب آيد و آبي اندک دارد . به اراضي يانق و بساتين آن سوی جاری است .
سلطان بزرگ
اين ينبوع نيز از جنوب آيد و همان جنوب شهر را باشد .
ملا
از يانق به جانب شهر جاريست و آن اراضي و باغ ها سيراب کند .
زعفرانلو
امروز به قنات حکيم صاحب شهرت دارد . او مردی پزشک بود از اهل انگليس . پدرش کارنگ بزرگ و حکيم مشهور و پزشک پزشکان بود در حضرت نايب السلطنه به بسطام مرد ، اين پسر به لندن بود و درس پزشکي همي خواند . به سال يک هزار و دويست و پنجاه و چهار که من به تبريز بودم بيامد . از ديوان مرسوم پدر بدو دادند . نخست به معالجت مرضي آمدی ، ترجماني داشت برجيس نام ، چه ، زبان ما ندانستي . پس بياموخت و سخت با ثروت شد . از پدر مالي بزرگ مانده بود . خود نيز بر آن افزود . پزشکي بس نيکدل و افتاده ، آوازی نرم و دلي ساده داشت و با مردم اين شهر رايگان . اين قنات را [که] رشته ای کهنه بود بخريد و مالي صرف کرد تا آبي بسيار بجوشد و بدان جای که به زمين نشست ، باغي بزرگ ساخت و درختان غرس کرد که همي خواست فرزندان به لندن برد ، آنجا را بفروخت به دلال با مال حاجي جعفر نام اکنون او راست 89 .
قنات حسينيه
از يانق خيزد . موقوف است و آن سوی سيراب کند .
قنات آقا علی
آقا علي عم قلعه بيگي حفر کرده برای بستاني با نزهت که به سرای خود در کوی ميار بيان داشت . اين مردی عيش دوست و آسوده بود . نزديک يک صد سال زندگاني کرد . به آخر پای او از کار مانده بود و ديگر نيروها به جای بود ، به محفه همي نشست و به دوش همي بردند . من سالها [پيش] آن مرد [را] ديده بودم .
قنات حاجی محمد باقر
بازرگاني به همين نام بريده . آبي اندک دارد . از جنوب به شمال .
قنات حاجی ميرزاباقر
اين سيدی بود معزز و محترم از دودمان طباطبا. او را داماد خمي گفتند ، زيرا که دختر عالم بي نظير ميرزا احمد به سرای او بود . من آن مرد [را] بسيار ديده بودم که همسايه بوديم و به سرای او بيشتر مي شدم ، که پوری داشت از آن مستوره ميرزا تقي نام جواني .
شعر تازی و لغت و نحو نيک دانستي و من آن جای به صحبت و مذاکره مي شدم . چون نيا و پدر از جهان ناپايدار برفت اين جوان نيک نهاد به مشهد امام حسين ، عليه السلام ، شد که علوم دين فرا گيرد . از آن جا به کعبه شد و حج اسلام به جای آورد . پس از رجعت جهان را بدرود کرد . شنودم که فقيهي بزرگ شده بود و شناخته غری . اکنون فرزندی ديگر از او به جای است حاجي ميرزا يوسف نام . اين مرد را جاه از برادر بگذشته به مسند قضاوت تکيه داده و قبولي در نزد سلطلن و مردم دارد .
اين قنات عيني صاف از سوی جنوب به اراضي و برزنهای آن سو جاريست .
قنات کورجان
چون اين ينبوع را رشته ها به روستای کجوجان حفر شده _ و آن روستايي باستاني و به جنوب شهر بود _ چشمه را بوميان قنات کورجان نامند مصحفا" . آبي متوسط دارد و گوارا نباشد .
قنات وزيرآباد
اين قناتي است بزرگ و نامي ، به جنوب مغربي شهر . و آن جای بنايي نيکوست از سراها و باغها و گرمابه ها . اين ينبوع گوارا به همه آن ابنيه گردد و از آن پس آن جا کويي است که "شهاباد" نامند . بيشتر ان مردم که بدين کوی باشند باغبان و سرايداران و چاخويان آن ابنيه و قنات باشند . اين بنا را ميرزا تقي خان فراهاني نهاده . اکنون فرزند زادگان او راست .
قنات حاجی عباس
اين عين از جانب جنوب آيد از يانق ، پس به سوی مغرب گرايد و به روستای خطيب _که اکنون کويي از تبريز است _ جاری شود .
قنات خطيب
به اسم همان روستا و خاصه خطيب است . به يانق حفر شده از سوی جنوب .
قنات ملا علی
اين قنات نيز از جنوب آيد و به مزارع خطيب رود .
قنات حيدربيگ
اين چشمه به مزرعه و باغي رود که "خان باغي" نامند و آن به نزديکي خطيب باشد . اين نيز جنوبي است و در تلال يانق حفر شده .
قنات حرم
اين کهريز نيز همان حوالي خطيب را آبياری مي کند .
قنات امام جمعه
اين کهريز بزرگ که رودی است روان از مشرق آيد . ثقه جليل و فاضل نبيل حاجي ميرزا لطفعلي امام جمعه حفر نمود . و شنيدم که از آغاز تا انجام معادل بيست هزار دينار زر ناب صرف شده . من بنده به تبريز بودم که آن فريد دهر و شهره شهر اين کهريز همي بريد . اکنون مدار سيرابي قسمتي بزرگ از تبريز بدين عين است . خانه های نفس شهر و خانات و اسواق و گرمابه ها از اين چشمه بهره برند . به هر ما سوره سه تومان و پنج هزار دينار قيمت گيرند . پس از وضع مخارج تنقيه از قيمت اين آب و آن آسياها که به قوت اين کهريز گردد مبلغ يک هزارو دويست تومان نقد به حاجي ميرزا اسمعيل امام جمعه فرزند آن بزرگ مي رسد . آب اين کهريز در بهاران و خزان و زمستان بس گواراست . به تابستان چون بيشتر اصل آب بود برخي از رشته های او از محاذی خلابها گذرد نيک نباشد .
قنات حاجی ميرزا هاشم آقا
اين کهريز دويم است در تبريز در کثرت و عذوبت و نفع . ضلعي بزرگ از شهر را سيراب کند و آسياهای با فايده بگرداند . قيمت آن نيز با قنات امام جمعه يکسان است . اين کهريز را حاجي ميرزا هاشم بن ميرزا مهدی قاضي حفر کرده . اکنون به حکم وراثت به سه تن از دختران محتشمه رسيده . فرزند او حاجي ميرزامهدی قاضي را بدان عين علاقه نيست . ميراث خود از عروض برده . همه ساله يک هزار و دويست تومان منافع دهد . و ذکر آن بزرگ در فضل قضاة گفته آيد .
قنات فتح آباد
به نام روستايي است که سررشته اين کهريز آن جا بود به جنوب مشرقي تبريز . نخست آن کهريز را حاجي سيد حسين تاجر _ که صفت آن بيايد _ بنا نهاد . چون او نماند اين ضعيت و کهريز را ميرزا احمدخان ساعدالملک بخريد و به رشته های آن افزود و مالي بزرگ صرف کرد و طواحين نيک به طول مجرای آن بساخت و به شهر جاری کرد که به سرای خود آرد تا از آن جای به شهر جاری سازد . او به جواني بمرد و کهريز به ملاک نخست برسيد . اکنون از اول خيابان به شهر جاری باشد . رود و بساتين بسياری از او بهره برند .
کهريز شاهزاده
اين قنات را نواب نصرة الدوله به سال يک هزار و دويست و هفتاد از هجرت که به آذزبايجان حکمران بود احداث و حفر نمود . آبي وافر دارد . اکنون مالک آن چند تن صيرفي است و به ما سوره و نوبه بفروشند . بيشتر برزنهای ششگلان و بسياری از کوی سرخاب را سيراب سازد . آب آن گوارا نيست . چون به انبارها گيرند به روزی چند بويناک شود .
قنات شاهزاده
اين شاهزاده نايب السلطنه است . روزگاری که من به تبريز آمدم و به سراهای ميرزاابوالقاسم ما را جای بود ، به ياد دارم که شباهنگام به غلام و جواری س|ارش همي کردند که مجرای آب سخت بربندند و احتياطي نيک کنند که شب آب نيرو کند و بنيانها برافکند . هيچ دم نبود که آب از برزن نگذرد . اين چشمه را ده حجر طاحونه بود که آن پادشاهزاده ساخته بود . کهريز بوميان شهر [را ] وقف بود که مجانا" از آن نفع برندی و طواحين وقف هر چشمه ، که دخل آن خرج تنقيه شدی ، مگر آنکه به هر هفته يک شبانه روز خالصه باغ شمال بود آنگاه که آفتاب غروب کردی شب آدينه ، تا آنکه باز به مغرب شدی شب شنبه .
ساليان دراز من بدينگونه ديدم که از آبگير باغ شمال بيرون شدی و سراسر به هر جای غلطيدی سيراب کردی تا به قلعه تبريز جاری شدی از اشتر گلوئي و از آن سوی قلعه بيرون شدی تا به رود آجي ريختي به هنگام فراواني آبها . اکنون نامي از آن نيست . بايد به اسلام گريستن پادشاهزاده بزرگ باب خيری گشود ، و اکنون بدين آشکاری يک تن بد تن و بد نشان آن ببست . کس به شاهنشاه نگفت که اين کار نيای تو کرده فرزند تو را لطفعلي بفريفته 122 . و اکنون چنان داند که اين کهريز از نخست چون ديگر چشمه ها بفروختندی . ندانم ايزد تعالي را چه حکمت باشد در بر کشيدن اين بدکيشان .
قنات حاج ميرزا باقر
در يانق حفر کرده . کهريزی خرد است .
ناظم التجار
حاجي ميرمحمد حسين سپاهاني در يانق بريده . چشمه ای وسط است ذکر اين بازرگان نامي به جای خود بيايد ، اگر يزدان خواهد .
قنات حاجي صالح
در جنوب شهر و تلال يانق عيني خرد است . حاجي صالح تاجر نقب کرده .
قنات سراج
چشمه ای قديم و به همان جنوبي شهر است به يانق .
بابا امين
ينبوعي کوچک است از تلال يانق و به جنوبي شهر جاری است .
قنات خطيب
اين نيز [ينبوعي] ديگر است به همان اراضي ، همسايه خطيب جاری است .
محمديه
از يانق جاری است و اراضي بالای باغ شمال را مشروب نمايد .
قراسو
کهريزی قديم است ، به همان جنوبي شهر جاری است .
کرشخونی
کهريزی معروف و قديم است . از طرف جنوب بريده شده . کوچه باغ و آن حوالي را سيراب نمايد . آب آن گواراست .
قنات حاجی سيد حسين
اين کهريز را بازرگان نامدار تبريزی حاجي سيدحسين نقب کرده و به حکم وصايت پس از او به ثلث او مقرر است . مجرای اين عين از جنوب شهر است و مخصوص به آبياری کوی ارامنه . آب آن بس گوارا باشد . چون جامه به اين آب شويند وسخ نرود ، و اشنان و صابون کف ندهد . چون بدان گوشت پزند هرگز پخته نگردد . برنج را سخت کند و رنگ چای ببرد و سبزه از آن نيک نرويد . با آنکه سخت صافي است چون به آبگير بماند به کمتر از يک روز همه روی آب و جدران آبگير وسخي گيرد چسبنده . عجب آن باشد مردم آن کوی و هر جای که از اين عين بهره برند ، بياشامند و رنجي نبينند . اگر مردم کوی ديگر نوشند ، نفخي فوری به معده دست دهد . با اين همه ما سوره آن چهار تومان باشد به قيمت اکنون . اين قنات چون ملکي کرده اند بسي نگذرد که نام ثلث نيز از ميان برود .
برگرفته از: تاريخ و جغرافی دارالسلطنه تبريز
مصحح:طباطبائی مجد