از به دنیا آمدن حسین (ع) هفت روز گذشته بود که اسماء دوباره بردش پیش پیامبر (ص). پدر بزرگ برای نوزاد گوسفند قربانی کرد و هم وزن موهای سرش نقره صدقه داد. اسماء باز هم گریه پیامبر را دید. این بار طاقت نیاورد. نتوانست نپرسد. پرسید: “این گریه برای چیست؟ هم امروز و هم روز تولد؟”
گفت: “گریه میکنم برای نوهام. روزی میآید که یک عده ستمکار از بنی امیه او را میکشند.”
فاطمه خواب است. حسین گریه میکند. یکدفعه گهواره شروع میکند به تکان خوردن. صدای لالایی شنیده میشود. حسین آرام میگیرد.
ماجرا را که برای محمد (ص) تعریف میکنند، میگوید : “جبرئیل بوده، جبرئیل امین.”
کمک به اندازه معرفت فقیر
روزى امام حسین علیه السلام در گوشه اى از مسجد پیامبر صلى اللّه علیه و آله نشسته بود. مردى عرب نزد او آمد و گفت : یابن رسول اللّه من باید یک دیه کامل بپردازم و توان اداى آن را ندارم . کسى را کریمتر از اهلبیت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله نمى شناسم .
امام حسین علیه السلام فرمود: اى برادر عرب من سه سوال مى کنم اگر یکى از آنها راجواب دادى یک سوم بدهى تو را مى پردازم و اگر دو مسائله را پاسخ دادى دوثلث آن را ادا مى کنم و اگر هر سه سوال را جواب دادى تمام بدهى تو را مى پردازم .
مردعرب گفت : یابن رسول اللّه آیامانند شما از مانند من (که عربى جاهل و بى سواد هستم ) سوال مى کند؟ شما که اهل علم و شرف و بزرگى هستید؟
امام حسین علیه السلام فرمود: بله شنیدم که جدم رسول اللّه خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: به اندازه معرفت احسان شود.
مرد عرب گفت : هر چه مى خواهید سوال کنید اگر دانستم جواب مى دهم و اگر ندانستم از شما مى آموزم .
امام علیه السلام پرسید: کدام اعمال بهترند؟
جواب داد: ایمان به خدا.
حضرت پرسید: راه نجات از مهلکه کدام است ؟
پاسخ داد: اعتماد و توکل بر خداوند.
امام علیه السلام سوال کرد: چه چیزى به مرد زینت مى بخشد؟
مرد عرب جواب داد: توکل توام با بردبارى.
حضرت فرمود: اگر علم و حلم نداشت چه چیزى او را زینت مى دهد؟
مرد عرب : مال همراه بامروت.
امام علیه السلام : اگر از فقر و صبر هم بر خوردار نبود چه؟
مرد عرب : صاعقه اى از آسمان پائین آید واو را آتش زند که مستحق چنین عذابى است.
امام علیه السلام خندید و کیسه اى را که در آن هزار دینار زر سرخ بود به او داد و انگشترى را که دویست درهم ارزش داشت به او بخشید و فرمود: طلاها را به طلبکارانت بپرداز و پول انگشتر را صرف مخارج زندگى نما.
مرد عرب آنها را برداشت و گفت : خداوند بهتر مى داند که رسالتش را در کجا قرار دهد.