چكيده
از جمله کلماتی که علمای وهابی در مراجعه با برخی اعمال سایر مسلمین مخصوصاً شیعیان بکار میبرند بدعت است و به کرات می نویسند که فلان کار یا عمل بدعت است. البته لازم به ذكر است كه بدعت در نظام عقیدتی و دستوری دین یکی از نمونه های بارز انحراف از مسیر وحی می باشد.
در حالی که حدود احکام شریعت محض بوده و بدعت در آنها جایز نیست شریعت اسلام فراگیر و ماندگار است و حلال و حرام دینی بطور کامل در کتاب و سنت آمده است و کسی حق ندارد به دور از هدایت وحی و کلام خدا و رسول او چیزی بر دین بیفزاید. چرا كه بدعت آثاروخطرات بسيار ناگواري براي جامعه اسلامي داشته و دارد فتنه ها و آشوبها به پا مي كنند و فرهنگ اصيل اسلام را كه براساس مصالح مردم پايه گذاري شده است دگرگون مي سازد و مانعي براي يشرفت هاي مذهبي واجتماعي مي شود وباعث گمراهي وانحراف مي گردد .
دراين روش كه به روش كتابخانه اي به بررسي كلمه بدعت و ريشه ها وعلل وعوامل پيدايش بدعت در دين و گرايش مردم به بدعت ها و امور بدعت از ديدگاه وهابيت و حرمت بدعت درقرآن وروايات واجماع پرداخته مي شود .
مقدمه
يكي از كلمات پركار در نزد وهابيون واژه بدعت است .با مراجعه به فتاواي وهابيون پي مي بريم كه بسياري از اعمالي كه دربين مسلمانان سنت است در نزد آنان به عنوان بدعت مطرح مي شود . اين است مگر به جهت تحجر وتنگ نظري دردين وفهم تربيت ويا اينكه در پشت اين قضيه اغراض سياسي خاصي وجود دارد با آنكه مي دانيم دين وشريعت اسلامي از سوي پيامبر اسلام (ص) بعنوان شريعت سهل وآسان معرفي شده است.
بدعت در لغت
بدعت در لغت به معنای کار نو و بی سابقه است و معمولاً به کار بی سابقه ای گفته می شود که بیانگر نوعی حسن و کمال در فاعل باشد. «بدیع» به معنای کار یا چیزی نو و بی سابقه است و این واژه هرگاه به خداوند نسبت داده شود «بدیع السماوات : ایجاد کننده آسمانها» يعنی ایجاد و خلقت چیزی بدون استفاده از ابزار و بدون ماده پیشین و بدون اینکه از کسی الگوبرداری کرده باشد و بدون زمان و مکان آفریده است (1)
واژه بدعت در روایات و تعبیرات شرعی در مقابل شریعت و سنت به کار رفته است و منظور از آن انجام کار است که بر خلاف تربیت اسلام و سنت نبوی باشد. برای روشن شدن موضوع ابتدا به بررسی سنت و سپس نمونه هایی از تعبیرات شرعی بدعت در مقابل سنت خواهیم پرداخت.
سنت و تعبيرات شرعي بدعت و سنت
سنت از ماده «سنن» به معنای طریق، راه و سیره است.(2) و در اصطلاح مسلمین عبارت است از «آنچه پیامبر (ص) به آن امر کرده و یا از آن نهی کرده و یا انجام آن را نیکو دانسته اعم از قول پیامبر (ص) یا فعل او و یا تقریر او» (3) پس در حقیقت سنت همان اوامر و نواهی رسول گرامی اسلام (ص) است. در تعریفی که بیان شد معنای قول و فعل روشن است. اما تقریر به این معناست که آن حضرت (ص) عمل و کار مسلمانی را ببیند و از آن کار نهی نکند که در حقیقت با سکوت خود به صحت و جواز آن اقرار نموده است. (4)
سنت به معنايی که گفته شد یکی از منابع مهم فقهی مسلمین است که از نظر حجیت و اعتبار در ردیف قرآن قرار دارد چرا که خداوند می فرماید «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى-إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»، «پیامبر هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید آن چه می گوید چیزی جز وحی نیست» (5) همچنین می فرماید «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»، «مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی است.» (6)
اکنون بعد از روشن شدن معنای لغوی بدعت و سنت به نمونههایي از تعبیرات شرعی بدعت در مقابل سنت با ذکر چند روایت بسنده می کنیم تا تعریف بدعت بیشتر نمایان شود.
حضرت علی (ع) در خطبه 176 نهج البلاغه می فرماید:
«ای بندگان خدا آگاه باشید مومن کسی است که حلال خدا را هم اکنون حلال و حرام خدا را هم اکنون حرام بشمارد و آنچه را مردم با بدعت تغییر دادند چیزی از حرام را حلال نمی کند زیرا حلال همان است که خدا حلال کرده و حرام همان است که خدا حرام شمرده است و ... و همانا مردم دو دستهاند: گروهی پیرو شریعت و دین و برخی بدعتگذارند که از طرف خدا دلیل از سنت پیامبر و نوری از براهین حق ندارند.» (7)
و همچنین در خطبه 161 نهج البلاغه می فرماید
«خداوند با فرستادن پیامبر (ص) تربیت های ناشناخته را شناساند و ریشه بدعت های راه یافته در ادیان آسمان را قطع کرد ...» (8)
در تعبیرات شرعی، «بدعت» در مقابل «سنت» آمده که بیان شد و در موارد بسیار این هر دو در عبارتی جمع شده اند. بنا به روایتی، سنت اموری است که پیامبر (ص) پایه گذاری کرد و بدعت به اموری گفته می شود که بعد از آن حضرت پدید آمد (9). در جای دیگر، بدعت، نمونه ای از سنت سیّئه در برابر سنت حسنه معرفی شده است (10). از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: بدترین چیزها آنهایی است که (در دین) احداث می شود؛ این گونه امور بدعت است و هر بدعتی گمراهی است (11). بنابر نقل امام صادق (ع)، سخن رسول اکرم (ص) مسبوق به این توضیح بوده است که ارزشمندترین رهنمودها در کلام خدا و سنت نبوی ارائه شده است (12)، که نشان می دهد هر نوآوریی به نام دین، بی آنکه در قرآن و سنت نبوی سابقه داشته باشد، نکوهش شده است. روایت منقول از عایشه، در این زمینه صریحتر است. وی از پیامبر (ص) روایت می کند که فرمود: «هر کس در این امر ما (یعنی دین) چیز جدیدی که جزو آن نیست احداث کند آن چیز پذیرفته نخواهد شد» (13).
مجلسی در تعریف بدعت می گوید: « آنچه بعد از پیامبر (ص) به عنوان عقیده یا عمل دینی ارائه گردد، در حالی که در مورد آن بیان خاصی نرسیده باشد و مصداقی از یک حکم کلی نیز به شمار نرود و یا آنکه آن عمل صریحاً نهی شده باشد بدعت است»(14). این تعریف متضمن این نکته است که اولاً بدعت شرعی مفهومی محدودتر از معنای لغوی دارد و ثانیاً بدعت عبارت است از نوآوری که به نام دین یا تغییر احکام دینی باشد. شاطبی (15)، که موضوع آن بررسی همه جانبه مسئله بدعت است، بر همین دو نکته تأکید کرده است. او در اثر دیگرش، الموافقات (16) بدعت را انجام دادن کاری می داند که شارع در تجویز آن سکوت کرده، یا ترک فعلی که انجام دادن آن را جایز شمرده است و می گوید سکوت شارع در جایی که مقتضی برای بیان وجود داشته دلیل روشنی بر آن است که با هر نوع تغییری در این مورد مخالف بوده است. بنابراین تعریف، هر نوع دخالت در احکام دین بدعت است حتی اگر درحد واجب تلقّی کردن کاری باشد که شرع آن را مستحب می داند. از اینرو تعریف مشهور بدعت که در اکثر مآخذ دیده می شود چنین است: «آنچه را که جزو دین نیست از دین دانستن»
بدعت در اصطلاح
اين كلمه در نظر فقها و محدثان معناي خاصي دارد و ايشان تعاريف مختلفي در مورد بدعت ارائه كردهاند:
الف ) ابن رجب حنبلي ميگويد: «بدعت، امر حادثي است كه براي آن در شريعت، دليلي نباشد كه بر آن دلالت كند و اگر دليلي در شرع وجود داشته باشد، شرعاً بدعت نيست؛ اگر چه در لغت آنرا بدعت نامند.» (17)
ب ) ابن هجر عسقلاني ميگويد: «بدعت امر حادثي است كه براي او دليل در شريعت نباشد و اگر دليلي بر آن در شرع باشد، بدعت نيست.» (18)
ج ) سيد مرتضي ميگويد: « بدعت عبارت است از زياد يا كم كردن از دين، با انتساب آن به دين.» (19)
د ) علامهي مجلسي ميگويد: «بدعت در شرع، هر امري است كه بعد از پيامبر حادث شود و نص به خصوص بر آن نباشد، و داخل در برخي از عمومات نيز نباشد.» (20)
از تعاريف فوق در مييابيم كه در نظر فقها و محدثين بدعت يعني اين كه حكمي به دين افزوده و يا از آن كاسته شود، بدون اينكه مستندي از كتاب يا سنت داشته باشد. بنابراين هرگاه قول يا فعلي كه سابقه نداشته باشد، باستناد به دليلي از كتاب يا سنت اظهار گردد، بدعت نخواهد بود، هر چند ممكن است در استنباط آن حكم از كتاب و سنت خطايي رخ داده باشد؛ زيرا خطا در اجتهاد مورد مؤاخذه واقع نميشود.
بدعت در قرآن و برخی روایات
1. «فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند الله؛ وای بر آنها (یهودیها) که کتاب (تورات) را با دست خود می نوشتند و سپس به افراد (عوام) می گفتند این کتاب از جانب خدا است» در این آیه، «یکتبون» همان معنای تحریف و بدعت را دارد.
2. «وَمِنَ الَّذِينَ هادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ ...؛ گروهی از یهودیان که خوب به سخنان توپیامبر اکرم (ص) گوش می دهند، تا دستاویزی برای تکذیب تو بیابند، آنها جاسوسان گروه دیگری هستند که خودشان نزد تو نیامده اند، آنها سخنان را از مفهوم اصلیش تحریف می کنند (21) و در آن نوعی بدعت ایجاد می کنند.
3. «یا أیّها الذین امنوا لا تحرّموا طیّبات ما أحلّ الله لکم و لاتعتدوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، آنچه بر شما حلال شده بر خویش حرام نکنید.» (22) مسئله بدعت در روایات رسیده از پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نیز به عنوان مفسران قرآن و «ثقل اصغر» شده که به برخی موارد اشاره می شود:
الف.بدعت گذاران مخالفين فرمان الهي. پیامبر اکرم (ص) «اهل البدعه فالمخالفون لامر الله و لکتابه و رسوله العاملون برأیهم و اهوائهم و ان کثروا؛ اهل بدعت کسانی هستند که با فرمان الهی و کتاب آسمانی قرآن و (سخنان) پیامبر اکرم مخالفت می ورزند و طبق خواسته ها و هواهای نفسانی خویش رفتار می کنند (آنها اهل بدعتند) هر چند جمع زیادی باشند» (23)
ب.بدعت گذاران بدترين امت. و آن حضرت فرمود: «زمانی فرا می رسد که عده ای از دانایان امت من مسائلی را بهم مخلوط نموده و اشتباه (و بدعت ایجاد) می کنند، آنان بدترین افراد امّت من می باشند» (24) آری هنوز پیامبر اکرم (ص) زنده بود که برخی دست به بدعت و تحریف می زدند، و حتی به پیامبر اکرم (ص) پیشنهاد می دادند که جمله «حیّ علی خیرالعمل» را از اذان نماز بردارند، حضرت فرمود: «جملات اذان «وحی» الهی است و در اختیار من نیست» و چون بعد از وفات آن حضرت این جمله را برداشتند «بلال» از اذان گفتن خودداری نمود (25) و این شروع بدعت ها بود بعد از رسول اکرم (ص) در دوران خلفاء، تا رسید به زمان معاویه که با استخدام مزدورانی چون «ابو هریره عمرو بن عاص، مغیره بن عقبه، عروه فرزند زبیر، و سمره بن جندب» هزاران حدیث را جعل و صدها بدعت را در جامعه اسلامی ایجاد نمودند. (26)
ج: بدعت گذاران منفورترین چهره در اسلام :در روایات فراوانی، بدعت گذاران به عنوان بدترین و منفورترین چهره معرفی شده اند، كه در اينجا به دو روایت بسنده ميكنيم:
1. از پیامبر (ص) نقل شد که آن حضرت فرمود: «اولئک شرار امّتی؛ بدعت گذاران بدترین افراد امّت من میباشند»
2. همچنین علی (ع) فرموده است: «انّ ابغض الخلائق الی الله رجلان...؛ منفورترین آفریده ها نزد خدا دو شخصاند: مردی (و شخصی) که خدا او را به حال خود گذاشته و از راه راست دور افتاده است؛ دل او شیفته بدعت است و مردم را گمراه کرده به فتنه انگیزی می کشاند و راه رستگاری گذشتگان را گم کرده و طرفداران خود و آیندگان را گمراه ساخته است، بار گناه دیگران را بر دوش کشیده و گرفتار زشتی های خود نیز می باشد. و مردی که مجهولاتی به هم بافته و در میان انسانهای نادان امت، جایگاهی پیدا کرده و در تاریکی های فتنه فرو رفته است...» (27)
و در جای دیگر فرمود: «و بدترین مردم نزد خدا رهبر ستمگری است که خود گمراه و مایه گمراهی دیگران است که سنت پذیرفته را بمیراند و بدعت ترک شده را زنده گرداند» (28)
نمونه هايي از آثار، خطرات، و مفاسد بدعت
«بدعت» آثار و خطرات بسیار ناگواری برای جامعه اسلامی داشته و دارد، فتنه ها و آشوبهایی به پا می کند، فرهنگ اصیل اسلام را که بر اساس مصالح مردم پایهگذاری شده است دگرگون میسازد، مانعی است برای پیشرفتهای مذهبی و اجتماعی، باعث گمراهی و انحراف انسانها می گردد، زیانهای فکر و روحی غیر قابل جبرانی به خانواده ها می رساند و ممکن است نسل های بشر را برای همیشه گرفتار و بد بخت نماید، فاطمه زهرا (س) می فرماید: «قسم به خدا اگر حق (خلافت) را به اهلش واگذار می کردند، و از عترت رسول خدا (ص) اطاعت می نمودند (و بدعت در خلافت ایجاد نمی کردند) دو نفر هم (درباره حکم خداوند) با یکدیگر اختلاف نمی کردند.» (29) ، اینک به نمونه هایی از مفاسد و خطرات آن اشاره می شود:
1. ایجاد فتنه و فساد: پیامبر اکرم (ص) فرمود: «امّت من به هفتاد و سه گروه تقسیم می گردند، که فتنه انگیزترین آنان در میان امّت اسلام بدعت گذاران است یعنی « آن فرقه ای است که بر اساس قیاس عمل نموده و حرام را حلال، و حلال را حرام می کنند.» (30) و علی (ع) می فرماید: «انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله؛ ریشه فسادها و فتنه ها در میان مردم، تبعیت از خواسته های نفس و بدعت هایی است که بر خلاف قرآن و احکام الهی صادر می گردد.» (31) در این دو روایت آثار بدعت را فتنه و فساد دانسته است و فتنه هم از ديدگاه قرآن از قتل و كشتار هم خطرناكتر است. «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِنْ حَيْثُ اَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزآءُ الْكَافِرِينَ »، « و هر كجا بر ايشان دستيافتيد آنان را بكشيد و همان گونه كه شما را بيرون راندند آنان را بيرون برانيد [چرا كه] فتنه [شرك] از قتل بدتر است [با اين همه] در كنار مسجد الحرام با آنان جنگ مكنيد مگر آنكه با شما در آن جا به جنگ درآيند پس اگر با شما جنگيدند آنان را بكشيد كه كيفر كافران چنين است »(32) و تمام مسائل را زیر و رو می کند، و جامعه را از هم می پاشد. « وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ » « و هرگز بر هيچ مردهاى از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نايست چرا كه آنان به خدا و پيامبر او كافر شدند و در حال فسق مردند » (33)
2. از بین رفتن سنت های نیکو: علی (ع) می فرماید: «و ما احدثت بدعت الا ترک بها سنة...؛ هیچ بدعتی در دین ایجاد نمی شود مگر آن که سنتی (نیکو) ترک گردد، پس از بدعتها بپرهیزید و با راه راست آشکار حق باشید، نیکوترین کارها سنتی است که سالیان بر آن گذشته و درستی آن ثابت شده باشد و بدترین کارها (بدعت و) آنچه که تازه پیدا شده و آینده آن روشن نیست.» (34)
3. هلاکت و گمراهی: رسول اکرم فرمود: ایّاکم و ابتدع فانّ کلَّ بدعتٍ ضلاله؛ از بدعت گذاری دوری کنید که باعث گمراهی و ضلالت می شود. (35) و علی (ع) در این زمینه می فرماید: «همانا خداوند پیامبری راهنما را با کتابی گویا، و دستوری استوار بر انگیخت، هلاک نشود جز کسی که تبهکار است و می دانید که «المبتدعات المشتبهات هن المهلکات الا ما حفظ الله فیها» بدعت ها به رنگ حق درآمده و هلاک کننده اند، مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرماید» (36) و در جای دیگر فرمود: «بدترین مردم نزد خدا رهبر ستمگری است که خود گمراه و مایه گمراهی دیگران است، که سنت پذیرفته را بمیراند و بدعت ترک شده را زنده گرداند.» (37) در روایات فوق به روشنی به آثار خطرناک بدعت که گمراهی و هلاکت باشد، اشاره شده است.
ریشه بدعت ها
1. مال و منال دنیوی و ثروت اندوزی: قرآن می فرماید: « فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ » وای بر کسانی که مطالبی را با دست خود می نویسند، و آن را سپس به خدا نسبت می دهند و می گویند این از جانب خدا است (عامل و انگیزه این بدعت این است) تا بدین وسیله آن را به بهای کمتری بفروشند (38) و در آیه دیگر فرمود: « وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لاَّ يُؤْخَذْ مِنْهَا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُواْ بِمَا كَسَبُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ »، «آنان که آیین خود را به بازی و سرگرمی گرفتند (و در آن بدعت ایجاد کردند) و گرفتار دنیا و فریفته زندگی دنیا شدند» (39)
2. هواهای نفسانی: قرآن می فرماید: «افرایت من اتخذ الهه هواهُ؛ آیا دیدی آن کسی را که هوای خویش را خدای خود قرار داد.» (40) و علی (ع) فرمود: «ریشه فسادها و فتنه ها در میان مردم، تبعیت از خواسته های نفس و بدعت ها است.» (41) و در جای دیگر فرمود: «فانّ هذا الذین قد کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا؛ همانا این دین در دست اشرار اسیر بود، که در آن از روی هوا و هوس رفتار می شد، و برای رسیدن به دنیا صورت می گرفت.» (42)
3. ریاست و مقام خواهی: امام رضا (ع) در مناظره با سران یهود و نصارا، آنها را مجاب و محکوم نمود، «راس الجالوت» رئیس یهودی ها گفت: به خدا سوگند ای پسر پیامبر! اگر مسئله ریاست و سرپرستی تمام یهودیها مانع نبود من به رسول خدا ایمان آورده و تابع او می شدم. (43) ملاحظه می کنید که کسانی که دست به تحریف و بدعت در تورات زدند، بخاطر حفظ ریاست و مقام بوده است.
4. حاجت و نیازمندی به مردم: گاهی عامل بدعتها نیازمندی است. علی (ع) می فرماید: «او یستنجح حاجت الی النّاس باظهار بدعت فی دینه؛ (یکی از صفات زشت این است که) به خاطر حاجتی که به مردم دارد بدعتی در دین خدا بگذارد.» (44) و قرآن برای تقویت انسانها می فرماید: «أنتم الفقراء الی الله و الله هو الغنیِّ الحمید؛ ای مردم! شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هرگونه ستایش است.» (45)
وظیفه مسلمانان و آگاهان جامعه در برابر بدعت ها
بر تمام مسلمانان بویژه عالمان و آگاهان جامعه لازم است که در برابر هر گونه انحراف فکری وکج اندیشی ها مقاومت و مبارزه و مقابله نماید، و یکی از مصداقهای مهم «امر به معروف و نهی از منکر» مبارزه با بدعت ها است، درباره مقاومت در مقابل بدعت ها علی (ع) می فرماید: «اگر از این فتنه ها و لغزشگاه با قدرت بگذرم، دگرگونی های بسیار پدید می آورم» (46) اما درباره وظیفه آگاهان پیامبر اکرم (ص) فرمود «هرگاه بدعتها ظاهر شد باید آگاهان جامعه (برای مقابله با آنها) علم خود را نشر دهند، (و جواب بدعتگذاران را بدهند) و اگر کسی علم خود را کتمان و پنهان کند، مثل این است که تمامی آنچه را که بر محمد (ص) نازل گشته (یعنی قرآن را) کتمان و انکار نموده است.» (47) در حدیث فوق سکوت در برابر بدعت و بدعتگذاران گناه بسیار بزرگ در حد انکار قرآن شمرده شده است، در روایت دیگر فرمود: سکوت در مقابل بدعتگذاران باعث می شود که خداوند افسار آتشین بر دهان آنان (که در مقابل بدعتگذاران سکوت نموده) بزند (48) و حتی کنار آمدن بر آنها و یا احترام گذاشتن به آنها جرم سنگینی دارد. پیامبر اکرم (ص) فرمود هرکس با بدعتگذار (کنار آمده) و او را مورد احترام قرار دهد (در واقع) به نابودی اسلام کمک (و کمر) بسته است.»
اگر مقابله علمی و کناره گیری از بدعتگذاران نتیجه نداد باید برخورد شدیدتری با آنها صورت گیرد نتیجه این شد که لفظ «بدعت» صریحاً در قرآن نیامده جز یک بار و مشتقات آن چهار بار آمده، امّا الفاظی که معنای بدعت را می رساند در آیات متعددی مطرح شده است و خطرات آن برای جامعه بسیار زیانباری چون ایجاد فتنه و فساد، از بین رفتن سنت ها ضلالت و گمراهی را در پی دارد و سکوت در مقابل آنان خطرش از خود بدعت کمتر نیست.
بدعت در زمان خلفا
پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) بدعتهایی در دین بوجود آمد البته اینگونه نبود که این بدعتها توسط همگان پذیرفته شده باشد بر عکس این بدعتها از سوی برخی با مخالفت مواجه میشده است. اما این واقعیت را باید قبول کرد که هر آنچه بعنوان دین رسمی (دین مطابق مکتب خلیفه) ترویج و تبلیغ می شد و امروز نیز اکثریت مسلمانان متدین به آن هستند آمیخته با این بدعتهاست. در این جا به نمونه هایی از آن بدعتها و همچنین مخالفت با بدعتهای یاد شده اشاره می کنیم.
1. ازدواج موقت (متعه) و نیز تمتع زن و شوهر از یکدیگر بین عمره و حج تمتع از احکامی است که در زمان پیامبر اکرم (ص) و خلیفه اول عمل می شد ولی در زمان عمر ممنوع گشت. در حالی که در مقابل عمر، بسیاری با این منع مخالف بودند مانند ابن عباس و جابربن عبدالله انصاری که مخالفت او با حرمت متعه در روایات متعددی وارد شده است. (49) و حتی عبدالله بن عمر، فرزند خلیفه ی دوم نیز متعه را قبول داشت. (50)
2. در روایت است که مردم در کوفه بر حضرت علی (ع) اجتماع کردند و از او خواستند امامی برای نماز نافله ی شهر رمضان قرار دهد، حضرت علی (ع) آنها را از این کار منع کرد و به آنان گفت که جماعت نافله رمضان خلاف سنت است. مردم از گرد او پراکنده شدند و خودشان امامی را برای جماعت نافله رمضان قرار دادند. حضرت امیر، امام حسن را به مسجد فرستاد تا جلوی جماعت آنان را بگیرد. هنگامی که امام حسن به مسجد نزدیک شد مردم جلوی در مسجد تجمع کرده فریاد «واعمراه» سردادند، (50).
علت این که شیعیان - با وجود اعتقاد به بدعت بودن بسیاری از رفتارهای خلفای سه گانه- دست به یک مبارزه همه جانبه نمی زدند پیروی از سیاست رهبرشان حضرت امیر (ع) بوده است. وشرایط خاص دوران پس از وفات پیامبر اکرم (ص) اقتضا می کرد كه وحدت مسلمانان شکسته نشود و حکومت نوپای اسلامی در برابر دشمنان داخلی و خارجی تقویت شود. لازم به ذكر است كه در مکتب فقهی اهل سنت نکاتی وجود دارد که زمینه پذیرش اینگونه بدعت ها را فراهم ساخته است، از آنجا که این نکات در مکتب تشیع پذیرفته نیست . در اینجا به چند نکته از این نکات اشاره می کنیم:
1. اهل سنت اجتهاد صحابه را در موضوعاتی که آیه و روایتی در آن وارد نشده باشد حجت می دانند و مانند قول و رفتار پیامبر به آن تمسک می کنند.
2. اهل سنت بدعت را به پنج قسم بدعت واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح تقسیم می کنند. بخشی از بدعت های عمر از سنخ بدعتهای مستحب است. مانند نماز جماعت نافله ی شبهای رمضان. (51).
3. اهل سنت تشریع برخی از احکام به دست پیامبر اکرم را ناشی از وحی الهی نمی دانند لذا کم و زیاد کردن در آن را مخالفت با وحی نمی دانند. مثلاً در تشریع اذان، بسیاری از آنان معتقدند اذان را خدا به پیامبر وحی نکرد بلکه پیامبر می خواست مردم را برای نماز خبر کند ولی راههای موجود در مکتب یهود و مسیح را (یعنی بوق و ناقوس) نمی پسندید، در این هنگام عبدالله بن زید شکل اذان را خواب دید و به پیامبر خبر داد و پیامبر هم آن را پذیرفت و بعداً عمربن خطاب نیز گفت من هم همان خواب را دیده ام. وقتی از دیدگاه اهل سنت اصل تشریع اذان در زمان رسول الله به خواب عبدالله بن زید و عمربن خزاب باشد، اضافه کردن «الصلاه خیر من النوم» در اذان در زمان خلیفه دوم امر عجیبی نیست. (53).
4. برخی از بدعتهای عمر که غیر قابل توجیه (حتی به مکتب اهل سنت) بود توسط جعل روایاتی توجیه شد. مثلاً نکاح موقت که به تصریح بسیاری از مفسرین و فقهای اهل سنت مانند بخاری، مسلم، احمد حنبل، طبری، ابو داود، ابن براج، ابن انباری، بیهقی، حاکم نیشابوری، زمخشری، قرطبی، فخر رازی، نووی، بیضاوی، این حبان، ابن کثیر، سیوطی، شوکانی، آلوسی و ... در زمان پیامبر مشروع بوده و رواج داشته، توسط عمر ممنوع شد. این نکاح در قرآن در سوره نساء آیه 24 وارد شده است و دلیلی بر نسخ آن وجود ندارد. برخی برای توجیه منع عمر از نکاح موقت آن آیه را در زمان رسول الله منسوخ می دانند و برای این مطالب روایاتی نیز جعل کرده اند. (54).
5. پس از وفات پیامبر فاجعه ای در دین رخ داد که آثار آن تا امروز نیز باقی است و آن فاجعه، منع کتابت حدیث است. در زمان ابوبکر، از سوی خلافت دستور داده شد هر چه حدیث از پیامبر اکرم وجود دارد جمع آوری و سوزانده شود و فقط به قرآن تمسک شود. این محدودیت از سوی دستگاه خلافت (بجز چند سال خلافت حضرت علی (ع) و آن هم فقط در محدوده ی تحت سلطه) تا سال 100 هجری (خلافت عمر بن عبدالعزیز) برقرار بود و پس از او بود که کتابت حدیث آزاد شد. در این نود و چند سال بسیاری از اقوال و رفتار پیامبر تحریف شدو مجامع روایی اهل سنت نیز پس از این دوره نوشته شده است و لذا انباشته از روایات ضعیف و ساختگی است. (55).
6. سلطه دستگاه خلافت در میان مردم باعث پذیرش برخی از بدعتهای آنان بوده است. مثلاً سلطه ای که عثمان خلیفه سوم داشت باعث شد تغییراتی در وضوی پیامبر ایجاد گرديد مورد پذیرش مردم قرار گیرد. او در جلسات متعددی از مردم اقرار گرفت که پیامبر اینگونه که من وضو می گیرم وضو می گرفت و همین اقرارها مدرک وضوی پیامبر شد و بعداً توسط دستگاه اموی همین وضو ترویج داده شد و مخالفین آن جرأت ابراز مخالفت خود را نداشتند. در واقع اهل سنت مانند عثمان وضو می گیرند در حالی که تا پیش از خلافت عثمان مسلمانان در وضو اختلاف چندانی نداشتند و اهل سنت از زمان عثمان وضوی خود را عوض کردند. (56).
فتاواي مفتيان وهابي درمورد بدعت
با مراجعه به نوشتههاي وهابي ها نظر و فتواي ايشان در مورد مسائل مختلف قابل دسترسي است در اين نوشتهها مصاديق مختلفي بعنوان بدعت مطرح شده است.كه گاهي تعجب شخص را بر ميانگيزاند براي نمونه به چند مورد از اين فتاوا اشاره ميشود.
الف )شيخ عبدالعزيز بن باز معتقد است: «توسل به جاه فلان يا به بركت فلان يا به حق فلان شخص بدعت است ولي شرك نيست زيرا اين نوع درخواست نه از پيامبر رسيده و نه از صحابه، لذا بدعت است …». (57)
ب ) وي در جاي ديگر مينويسد: «برپايي مراسم به جهت ولادت پيامبر و غير او جايز نيست، اين عمل از بدعتهايي است كه در دين حادث شده است؛ زيرا رسول خدا و خلفاي راشدين و غير انان از صحابه اين عمل را انجام ندادهاند ». (58)
ج ) در فتواي ديگر عبد العزيز بن باز ميگويد: «همانا بر پا كردن وليمه براي تعزيت دهندگان، اصل و اساسي ندارد، بلكه اين عمل بدعت و منكر بوده و از امر جاهليت است. پس بر تعزيت دهندگان جايز نيست كه وليمه براي صاحبان عزا بر پا كنند، نه در روز اول و نه در روز سوم و نه چهارم ... ». (59)
ح )شوراي دائمي مفتيان وهابي طي فتوايي اعلام نموده: «بنا بر قبور بدعت منكر است كه در آن غلو در تعظيم كساني است كه در آن قبرها دفن شدهاند، و در ان عمل راهي بسوي شرك است. پس بر ولي امر مسلمين يا نايب اوست كه امر كند تا آنچه به روي قبور ساخته شده خراب كرده و قبور را نيز با زمين يكسان سازند، تا اين بدعتها را ابطال كرده و راه به شرك نيز بسته شود ...». (60)
همچنين در جاي ديگر ميگويد: «توجه مردم به اين مساجد و دست كشيدن آنان به ديوارهاي آن و تبرك جستن به آن بدعت بوده و نوعي از انواع شرك به حساب ميآيد و نيز شبيه به رفتار كفار در جاهليت اولي نسبت به بتهايشان است ...»(61)
خ ) شوراي دائمي مفتيان وهابي نيز ميگويد: «گفتن «صدق الله العظيم » بعد از پايان پذيرفتن قرآن بدعت است» « (62).
ذ ) وي در جاي ديگر مينويسد: «تهليل، يعني گفتن لا اله الّا الله هنگام حمل اموات به طرف قبر دليل قابل اعتمادي براي آن نميدانيم كه دلالت بر جواز چنين عملي كند، بلكه اين عمل بدعت است.» (63)
د ) شيخ ابن عثيمين ميگويد: «همانا در برپايي مراسم عيد ميلاد براي طفل، تشبيه به دشمنان خداست، زيرا اين عادت از عادات مسلمانان به حساب نميآيد، بلكه از ديگران به ارث رسيده است....». (64) او هم چنين ميگويد: «و امّا ميلاد براي شخص يا اولادش يا مناسبت ازدواج و نحوه آن ، تماماً غير مشروع است و اين كارها به بدعت نزديكتر است تا مباح بودن.» (65)
شرايط سهگانه بدعت
بدعت در دين داراي شرايطي است كه عمده آن را در سه شرط خلاصه مي نمايند كه در ادامه به نقد و بررسي هر يك پرداخته خواهد شد.
الف )تصرف در دين: افزودن چيزي بر دين يا كاستن چيزي از آن و به عبارت ديگر هر نوع تصرفي است كه دين را نشانه گيرد و در آن دگرگوني ايجاد كندو عامل اين تصرف نيز، عمل خود را به خدا و پيغمبر نسبت دهد. ولي آن نوآوريهايي كه دين را نشانه نگيرد بلكه حالت پاسخگويي به روح تنوع خواهي و نوعآوري انسان باشد، بدعت نخواهد بود. البته ممكن است جايز نباشد ولي در عين حال اصطلاحاً «بدعت» ناميده نميشود.
از اين بيان نتيجه ميگيريم كه يك قسمت از كارهاي ما را، اعم از جايز و حرام، نميتوان، اصطلاح بدعت بر آنها گذارد؛ مانند فوتبال و بسكتبال و امثال آنها. اين گونه پديدههاي نو در زندگي، كه آن هم به صورتي است فراگير، چون جنبهي تصرف در دين را ندارد، بدعت اصطلاحي نخواهد بود. امروزه در ميان غربزدگان، آميزش و اختلاط زنان و مردان يك رسم عادي و معمولي تلقي ميشود، ولي چون اين عمل هوسناك را به خدا و پيامبر نسبت نميدهد، بدعت گفته نميشود، هر چند از نظر قانون اسلام، حرام است.
نتيجه ميگيريم كه در بدعت، «تصرف در دين» نهفته است: بر اين اساس، اگر نوآوريها دين را هدف نگيرند، يعني نوآوران كار خود را حكم خدا و پيغمبر نشمارند، كار آنان بدعت نخواهد بود و فرقي نميكند كه نوآوريهاي مزبور شرعاً هم چون فوتبال (جايز)، يا همچون آميزش زن و مرد اجنبي (حرام) است.
ب )ريشه در كتاب و سنت نداشته باشد: شرط دوم بر صدق عنوان اصطلاحي بدعت، اين است كه براي نوآوري مزبور، دليلي در مصادر و منابع اسلامي وجود نداشته باشد تا سند كار نوآوران بشمار رود، زيرا در اين صورت تصرف در دين نخواهد بود بلكه تجسم بخشيدن به اصلي خواهد بود كه مورد غفلت بوده و فرد نوآور آن را كشف و به منصهي ظهور رسانده است.
شرط فوق، صراحتاً در تعريف بدعت، لحاظ شده و عملاً نيز بر آن تاكيد كردهاند. چه، به گفتهي آنان: «بدعت چيزي است كه براي آن در شرع، اصل و دليلي يافت نشود و در غير اينصورت بدعت نخواهد بود.»
بر اساس اين شرط بسياري از نوآوريها در زندگي ما پيدا شده، بدعت نيست، هر چند آنها را به دين نسبت بدهيم. زيرا اين نوع نوآوري ريشه در دين دارند، و ميتوان مشروعيت آنها را به طور خاص يا كلي، از متن كتاب و سنت استنباط كرد. فيالمثل، امروزه ارتش هاي جهان و ارتش نظام جمهوري اسلامي مجهز به تكنيك روز و سلاحهاي پيشرفته ميباشند. اين عمل، گذشته از اين كه نيروي دفاعي كشور را در برابر دشمن بالا ميبرد، مي توان گفت جزو دستورات آيين مقدس اسلام است آنجا كه ميفرمايد: « وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ»، «در برابر دشمنان آنچه توانايي داريد از نيرو آماده سازيد و هم چنين اسبهاي ورزيده تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد.» (66)
ج ) رواج در بيان مردم: شرط سوم در تحقق عنوان بدعت اين است كه چنين امر نوظهوري را در ميان مردم اشاعه و گسترش دهد. اين شرط، هر چند در تعاريف بدعت وارد نشده، ولي در حقيقت بدعت نهفته است، و قرائن زيادي بر آن گواهي ميدهد.
مثلاً در روايات از لزوم مبارزه با بدعت و بدعتگذار سخن به ميان آمده و اين امر، بيگمان نشان از اشاعه و رواج بدعت توسط افراد بدعت گذار دارد.
پيامبر گرامي اسلام ميفرمايد: كسي كه در دين بدعت بگذارد، گناه گمراه شدگان بر ذمه اوست. (67)
اين روايت و امثال آنها، حاكي است كه انديشهي تصرف، ماداميكه جنبه عملي به خود نگيرد و از خود انسان تجاوز نكند، حرام است ولي بدعت به شمار نميرود.
عوامل و پيداش بدعت در دين
در ايجاد و رواج بدعت علل و عواملي متعددي ايفاي نقش ميكنند. بدعت از آن جهت كه عمل اختياري است، لذا داراي اسباب و غاياتي است كه همگي منشأ آن به حساب ميآيند. بطور كلي سه دسته از عوامل را ميتوان در گسترش بدعت مأثر دانست كه عبارتند از مبالغه در تعبد انسان نسبت به خداوند، متابعت از هواي نفس و نبود روحيهي تسليم، كه در ادامه به اختصار به هر كدام پرداخته خواهد شد
الف – مبالغه در تعبّد انسان نسبت به خداوند:
گاهي افراط گري در تعبّد و به تعبيري ديگر خشك مقدسي، انسان را وادار به بدعتگذاري در دين ميكند، كه مي توان نمونهي آن را در وضوي غسلي دانست. برخي براي توجيه شستن پاها در وضو ميگويند: شستن پا و وارد شدن با پاي نظيف در مسجد بهتر از آن است كه انسان پا را مسح كند و سپس با پاي كثيف وارد مسجد شود. جواب اين توجيه اين است كه انسان اول پاي خود را بشويد سپس به جهت وضوي نماز پاهايش را با نيت تعبد مسح نمايد.
ب) متابعت از هواي نفس:
انسان هنگاميكه تاريخ مدعيان نبوت و بدعت گذاران را مطالعه ميكند پي ميبرد كه پيروي از هواي نفس نقش بسزايي در ظهور و بروز رفتار ناشايست آنها از جمله بدعت گذاري داشته است.
ابن ابي الحديد در «شرح نهج البلاغه» نقل ميكند كه حضرت علي (ع) گذرش به كشتهشدگان خوارج افتاد و فرمود «بدا به حال شما، هر آئينه كساني كه شما را گول زدند به شما ضرر رساندند. به حضرت عرض شد: چه كساني آنان را گول زدند؟ حضرت فرمود: «شيطان گمراه كننده و نفسي كه امر كننده به بدي است ...» (68)
ج) نبود روحيهي تسليم
هر كس مطالعهاي در رابطه با حيات صحابه در عصر رسول خدا و بعد از آن داشته باشد پي ميبرد كه در ميان آنان دو خط فكري وجود داشت:
الف) خط فكري اجتهاد در مقابل نصوص
اين خط فكري معتقد بود كه لازم نيست به تمام آنچه پيامبر اكرم به آن خبر داده و دستور فرموده ايمان آورد و تعبداً آن را قبول كرد، بلكه ميتوان در نصوص ديني مطابق با مصالحي كه درك ميكنيم اجتهاد كرده و در آنها تصرف نماييم. اين خطّ فكري از مبناي اساسي مدرسهي خلفا بوده و لذا بر اين اساس دست به بدعتگذاري در شرع و شريعت اسلامي زدند.
ب) در مقابل اين خط فكري، خط فكري ديگري وجود داشت كه معتقد بود بايد در مقابل مجموعهي دين و شريعت اسلامي تسليم بوده و تعبد كامل داشت، اين خط فكري همان طريق و روش اهل بيت عصمت و طهارت(ع) و پيروان آنان ميباشد.
ادله حرمت بدعت
بر حرمت بدعت دلائلی اقامه شده است: دلیل اول اجماع مسلمانان و آن محکم ترین دلیل است، زیرا بیش ترین اختلاف در زمینه مصادیق و تطبیق عنوان بر مورد آن است وگرنه اصل مفهوم بدعت و حرمت آن اتفاقی و مورد توافق می باشد؛ دلیل دوم و سوم آیات قرآنی و احادیث نبوی و روایات ائمه معصومین علیهم السلام است که علاوه بر بیان حرمت، برخی ویژگیهای دیگر را نیز مطرح می کنند. و ما در اين قسمت ضمن بيان ادله به بررسي برخی آيات و احاديث اکتفا می کنیم.
آیات و روایات حرمت بدعت
دلیل اول: بعضی از آیات قرآن کریم ازتخفیف الهی سخن به میان آورده و سهل و آسان بودن احکام شرع را خاطر نشان ساخته است. « يُرِيدُ اللّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِيفًا »، « خدا مىخواهد تا بارتان را سبك گرداند و [مىداند كه] انسان ناتوان آفريده شده است » (69) اما متأسفانه بدعت از ابتدای آن، حرکتی ضد این مشیت خدایی بوده و کار را بر انسان دشوار کرده است، «وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَما خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا » [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نمىشويم آنچه پيش روى ما و آنچه پشتسر ما و آنچه ميان اين دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده است. (70) )خداوند در قرآن کریم « وَما مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلا طَآئِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم ما فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ »، « و هيچ جنبندهاى در زمين نيست و نه هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند مگر آنكه آنها [نيز] گروههايى مانند شما هستند ما هيچ چيزى را در كتاب [لوح محفوظ] فروگذار نكردهايم سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گرديد » در بیان تکلف و تعیین حلال و حرام کوتاهی نفرموده و چیزی را در کتاب فروگذار نکرده است. (71)، لذا اگر عملی را واجب یا حرام نکرده به دلیل آن است که اراده کرده تا انسان به زحمت نیفتد و اصولاً خدا برای بشر، آسانی می خواهد نه سختی و در دین زحمت زیاده از حد قرار نداده است زیرا اسلام دینی فطری است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «من بر دین حنیف و آسان و انعطاف پذیر بر انگیخته شدهام». (72) آیه مورد نظر در سوره نساء، درباره تخفیف الهی در خصوص مسأله جنسی است و در آیات پیشین در زمینه روابط درونی خانواده و چگونگی ارتباط با زنان سخن گفته شده است و خدا با در نظر گرفتن نیازها و لزوم حفظ اعتدال و صیانت مادی، معنوی، جسمی و روحی خانواده ها، احکامی را مقرر فرموده است و ازدواج دیگری را حلال دانسته است. خداوند به طور کلی نکاح دائم و یا موقت حلال و رفتارهای جنسی دیگر را تعدی به حریمهای زندگی و حرام اعلام نموده است. لذا آنان که از پیش خود حلال و حرام تعیین میکنند بر خلاف خواست خدا و رسول او رفتار می کنند زیرا ازدواج موقت با شرایط نسبتاً آسانی که دارد به جا و لازم است.
پس هم چنان که بدعت گاهی جنبه ایجابی دارد مثل تشریع جماعت در نافله ها و نماز تراویح، گاهی نیز جنبه سلبی پیدا می کند، که می توان آن را نوعی حرام تراشی از پیش خود تعبیر کرد، مانند تحریم ازدواج موقت و امثال آن. (73)
دلیل دوم: (خداوند در سوره مائده آيه 101 ميفرمايد: «لا تسألوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤكم». اين آيه كه در رابطه با رفتارهاي وسوسه انگيز ملتهاي قبل از اسلام و سؤال كردن بيش از حد از پيامبران ميباشد، قابل توجه است.) زیاده از حد که زحمت انسان را زیادتر می کند می باشد. این کار سر از وسواس در آورده و باعث بدعت گذاری می شود.
از امیر مؤمنان (ع) روایت است که فرمود: «همانا خدا بر شما واجباتی را مقرر فرمود، آنها را ضایع مکنید و مرزهایی را برای شما تعیین کرد، از آنها مگذرید و شما را از چیزهایی بازداشته، پس پرده ها را ندرید و به سود شما اشیایی، نه از روی فراموشی، سکوت کرده است، پس خود را به زحمت نیاندازید.» (74)
کثرت سؤال وسوسه انگیز و ماجراجویانه آن اندازه نکوهیده است که رسول اکرم (ص) یارانش را از آن باز میداشت و می فرمود: تا من چیزی نگفته ام و حکمی را بیان نکرده ام مرا به حال خود بگذارید وقتی حدیثی گفتم، سخن مرا عمل کنید. سبب هلاکت امتهای پیشین سؤال زیاد و اختلاف بر انبیاشان بوده است. (75)
پیامبر در حدیث دیگری می فرماید: «حلال آن است که در کتاب خدا حلال دانسته شده و حرام چیزی است که در قرآن آمده و آن جا که ساکت است (حلیت و حرمت چیزی بیان نشده) مورد عفو است.» (76)
دلیل سوم: روح بدعت به تحلیل و تحریم های از پیش خود و بدون اذن شارع مقدس بر می گردد و بعد از آن که حدود الهی معین و حلال و حرام بر اساس کتاب و سنت مشخص شد، نباید انسان خود را زحمت دهد و با تشریع خودسرانه عرصه زندگی را بر خود تنگ کند.
خداوند می فرماید: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ »، «ای مؤمنان، پاکیزه هایی را که خدا برای شما حلال فرموده بر خویشتن حرام مکنید و از حدود الهی تجاوز ننمایید که او متجاوزان را دوست نمی دارد.» (77)
امامان معصوم (ع) براي پيشگيري از اين فكر كه هر كس ميتواند از پيش خود حكم صادر كند به صراحت گفتهاند كه سخنان ايشان مستند به قرآن و مكمل آن است.
امام باقر (ع) ميفرمايد: «وقتي من براي شما حديثي بيان ميكنم از من بپرسيد اين حديث كجاي قرآن است.» سپس در دنباله حديث ميگويد كه رسول اكرم (ص) از گفت و گوي بيارزش و تباه كردن مال و كثرت سؤال نهي فرمود. از ايشان پرسيدند اين احاديث در كجاي قرآن است؟ حضرت در جواب آياتي را تلاوت كردند. (78)
دليل چهارم: بدعت كه به معناي تشريع كاري و يا شرعي قلمداد كردن ترك عملي، از پيش خود و نسبت دادن آن به شارع، ميباشد، از مصاديق بارز كذب، افتراء و دروغ پردازي است و در بعضي از آيات به شدت تقبيح شده است و چنان اشخاصي ستمكارترين افراد معرفي گشتهاند. « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ »، « و كيستستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب نموده بى ترديد ستمكاران رستگار نمىشوند » (79)
خداوند ميفرمايد: «انما يفتري الكذب الذين لا يؤمنون بآيات الله و اولئك هم الكاذبون؛ جز اين نيست كساني كه به آيههاي الهي ايمان نميآورند، افترا ميبندند و اينان دروغ گويانند.» (80)
رسول خدا (ص) ميفرمايد: «از تكذيب خدا پروا كنيد، پرسيدند اي رسول خدا چگونه پروا كنيم؟ فرمود يكي از شما ميگويد خدا گفت، خداي –عز و جل- ميفرمايد دروغ گفتي، من آن را نگفتهام و يكي از شما ميگويد خدا نگفته است، خداي –عز و جل- ميگويد: دروغ گفتي، من آن را گفتهام. (81)
دليل پنجم: گاهي در اصل شرع حكمي وجود دارد و آن حكم براي تربيت نيكوي انسانها، تشريع گرديده است. ليكن به مرور زمان با پيرايه بستنها و كم و زياد كردنهايي كه از سوي برخي، هر چند دل سوزانه به قصد خير، صورت ميگيرد، به شكل ديگري پديدار ميشود، به صورتي كه هيچ ارتباطي با اصل حكم ندارد و تبديل به چيزي ميشود كه خدا و پيامبرش بر آن صحه نميگذارند.
مسئله رهبانيت كه در قرآن امده است، مصداقي از همين موضوع ميباشد. قرآن در اين زمينه، بيان روشني دارد هر چند كه مفسران آن را به خوبي تفسير نكردهاند.
خداوند ميفرمايد: «ثم قفينا علي آثارهم برسلنا و قفينا بعيسي ابن مريم و آتيناه الانجيل و جعلنا في قلوب الذين اتبعوه رأفت و رحمت و رهبانيت،ابتدعوها ما كتبناها عليهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعايتها فآتينا الذين آمنوا منهم اجرهم و كثير منهم فاسقون؛ ما به دنبال نوح و ابراهيم، پيامبراني مبعوث كرديم و عيسي بن مريم را پس از ايشان بر انگيختيم و انجيل به او عطا كرديم و در دلهاي پيروان او رأفت و رحمت و رهبانيت (خوف از خدا) قرار داديم اما در آن نوآوري كردند و گرفتار بدعت شدند. ما رهبانيت را براي ايشان ننوشته بوديم، مگر براي تحصيل رضاي خدا. ليكن آن را رعايت نكردند و آن طور كه شايسته است آن را پاس نداشتند...». (82) رهبانيتي كه در اصل آيين مسيح (ع) تشريع شده، براي تعديل دنيا خواهي و پيشگيري از ماديگري افراطي بوده است و چنين چيز در تربيت انسان لازم ميباشد. متأسفانه پيروان حضرت عيسي (ع) آن را دگرگون كردند و با پيرايه بستن به آن راه تفريط پيمودند. حلالها را بر خود حرام و ازدواج را ممنوع كردند و همين ترك دنياي تفريطي، آنان را به دنيا پرستي افراطي و مادي گري كشانيد، زيرا هر تفريط،افراطي به دنبال دارد و از هر افراطي، تفريط به وجود ميآيد. آنان با چنين بدعتي هم خود از راه حق گمراه شدند و هم ديگران را گمراه كردند.
اين آيه، ظهور در اين دارد كه اصل رهبانيت معتدل و معقول در آيين مسيح وجود داشته و چنين چيزي تقبيح نشده است و ويژگي پيروان مسيح (ع) در سه خصلت بيان شده است: وجود رأفت، رحمت، رهبانيت.
اما نصرانيان در آن تغيير داده و چيزي ساختند كه شباهتي با اصل حكم نداشت. اين معناي ديگري از بدعت است، بدين صورت كه اصل چيزي در دين باشد، ليكن با پيرايههايي آن را تغيير دهند و به صورتي در آورند كه در اصل نبوده است.
مثال ديگر اين كه در عالم اسلام، خدا براي مسلمانان زهد را فضيلت دانسته است. زهد به معناي بي علاقگي به دنيا و وابسته نبودن به آن است. اين حكم بسيار مفيد و سازنده است، ليكن با برخي افكار صوفيانه و تحت تأثير همان رهبانيت دروغين نصرانيت و رياضتهاي از خود ساخته هندوان، مذهبهايي به وجود آمد كه زهد اصيل اسلامي را زشت و آن را به شكل بدعتآميز و با ظاهري نو مطرح ساخت.
بدين صورت در بهرهوري از مواهب مادي دنيا، تفريط و با ريا و سالوس و تحميق مريدان، در دنياخواري و ثروت اندوزي، افراط كردند.
به عقيده ما اين آيه از دلايل روشن تحريم بدعت و مذمت آن است. در واقع، يك نوع از بدعت در اين آيه مطرح گرديده است.
دليل پنجم: هوي پرستي و جاه طلبي، هر چند در پوشش تقدس و در جامه ديني باشد، از انگيزههاي بدعت به شمار ميآيد و در قرآن و احاديث مذمت شده است:
« أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ » آن كس كه در طريق بدعت گام بر ميدارد يا جاهل است كه از راه خدا منحرف ميباشد و يا از روي علم و آگاهي اقدام ميكند كه چنين كسي هواي خويش را ميپرستد و گمراهترين است. (83)
امير مؤمنان (ع) ميفرمايد: «جز اين نيست كه سر آغاز فتنهها و آشوبها، هواهايي است كه تبعيت ميشود و حكمهاي بدعتآميزي است كه پديد ميآيد، در حالي كه بر خلاف كتاب خداست. بر اين اساس باطل و نه بر طبق دين خدا، اشخاصي تحت امر مردماني قرار مي گيرند». (84)
بنابراين عموم آيهها و احاديثي كه ذكر مي شود از هواپرستي و دنباله روي هوي و هوس، نهي ميكنند شامل بدعت هم ميشوند و ميتوانند دليل حرمت آن باشند.
1- حضرت علي (ع) ميفرمود: هيچ بدعتي گذاشته نشده مگر آن كه به وسيله آن سنت و روشي از پيامبر (ص) به فراموشي گراييده است. از بدعتها بپرهيزيد و به راه روشن و نداي رساي ارزشهاي اصيل دين پايبند باشيد. (85)
2- امام باقر (ع) در ارئه اين مسئوليت به تبيين مباني اصيل و سنتهاي محمد (ص) پرداخته نفي و طرد بدعتها را در محدوده رسالت علمي و عملي خود قرار داده بود و براي دور داشتن مردم و عالمان و قضاوت از بدعت در دين گاه خود به استدلال ميپرداخت و زماني هم به روايات معصومان قبل خود استشهاد ميكرد و اين خطبه را از علي ابن ابي طالب (ع) يادآور ميشد: «هان اي مردم سرآغاز شكلگيري فتنهها و انحرافها هواها و هوسهايي است كه مورد پيروي قرار ميگيرد و احكامي است كه در شريعت بدعت گذارده ميشود در اين هوا پرستيها و بدعتگذاريها با كتاب خدا مخالفت ميشود و مردم (به جاي تبعيت از وحي) از يكديگر پيروي ميكنند». (86)
امام باقرعليه السلام ميفرمود:«كسي كه به فرمان انسان گنهكار گردن نهد دين ندارد».
كسي كه به بدعت و سخنان باطلي كه به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پايبند باشد، دين ندارد.
كسي كه چيزي از آيات الهي را انكار نمايد، بي بهره از دين است. (87)
در حقيقت اين هر سه عنوان بر كسي كه بدعتي را بپذيرد، منطبق شده و صدق ميكند، زيرا بدعتگذار، معصيتكار و افترا زننده به خداست و كسي كه سخنان او را بپذيرد بيشك با حكم واقعي الهي كه در قرآن و سنت ياد شده، مخالفت كرده است.
امام باقر (ع) در تفسير آيه: «هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا...» ميفرمود: « اين گروه كه زيانكارترين مردمند و سعي و تلاش خويش را در زندگي دنيا به هدر داده و گم كردهاند و جاهلانه ميپندارند كه راه درستي را در پيش گرفتهاند، نصارا، كشيشان، رهبانان و نيز آن دسته از مسلمانانند كه در شبهات و هواهاي نفساني فرورفتهاند و گروههايي چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ايشان جاي دارند». (88)
امام باقر (ع) در بياني ديگر فرموده است: «كسي كه با گناه و ارتكاب كبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، كافر است. كسي كه روش و ديني غير از دين خدا پي نهد، مشرك است». (89)
نتيجهگيري
براي استنتاج بحث به استناد آيات و روايات روشن شد كه اهل بيت عليهم السلام و پيروان راستين آنها پس از رحلت پيامبر اسلام تاكنون با بدعت مبارزه كرده و يكي از رسالتهاي عمده اهل بيت عليهم السلام پيراستن پيرايهها از دامان معرفت اسلامي و مبارزه با بدعتهايي بود كه با انگيزههاي مختلف صورت ميگرفت و ائمه معصومين به وجود اين بدعتها هشدار ميدادند و مردم را از پيروي آنها نهي ميكردند كه نمونههايي از آنها در متن اشاره شد
گرايش مردم به بدعتها، داراي عوامل و انگيزههاي متفاوتي است. گاه بدعتها به منظور تحريف دين صورت ميگيرد، و گاه ناشي از جهل به مباني و معارف مكتب است،و زماني هم معلول تعصبها و رسوم غلط اجتماعي و يا محاسبههاي شخصي است.
با ذكر اين روايات به وضوح روشن شد كه اهل بيت عصمت و طهارت مدام با بدعت و آن چيزي كه با شريعت در تضاد بود به جد مبارزه ميكردند. حال چگونه فرقهاي مجهول كه جاهطلبي و رياست خواهيهاي ديني و خودرأيي آنها بر همگان مبرهن است و خود باعث بدعت گذاريهاي فراوان شده شيعه را به بدعتگذاري در دين محكوم ميكند.
وهابيت اين فرقه ضاله كساني هستند كه در باطن و اعماق ضمير خويش با پيام وحي و اهل بيت عليهم السلام بيگانهاند و با شريعت تضاد دارند. اينها زماني كه قادر به مبارزه صريح و علني با دين نميشوند ميكوشند تا با نفوذ دادن ايدههاي غير ديني و برنامههاي غير الهي و فتوا هاي بي پايه و اساس از يك طرف در مجموعه باورها و دستورهاي مكتبي به گونهاي خزنده ماهيت و خاصيت اصلي دين را تضعيف كرده و آن را به انحراف بكشانند و از طرف ديگر با برچسب بدعت به آموزههاي ديني تشيع به بياعتبار جلوه دادن پيام اهل بيت عليهم السلام تلاش كنند و جلوي اسلام خواهي و گرايش به مكتب ناب تشيع كه در دنيا روز به روز رو به افزوني هست بگيرند.
----------------------------------------
پي نوشت ها :
1- المعین. ج 2. ص 54- ابن منظور،محمد ، لسان العرب، جلد 8 ص 6، موسسه درا لاحيا التراث العربي ه.ق1416 - صحاح اللغه ج 3، ص 1183- اصفهاني ، راغب، مفردات الفاظ القرآن، ماده بدع ، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان ، قم {بي تا}.
2- طریحی، شيخ فخرالدين ، مجمع البحرين ،كتابفروشي مرتضوي ، تهران ، چاب سوم ، 1375 ه.ش
3- «ابن اثیر،مجدالدين، جامعه الاصول ،دارالفكر،قم ،{ بي تا} » و« ابن منظور، لسان العرب،داراحیاء التراث العربی،بیروت،چاپ اول،1408 ﻫ ق »
4- علامه عسگری- معالم المدرسین . موسسه البعثه ج 2 ص 16، {بي تا}
5- سوره نجم، آیهی 3 و 4
6- سورهي، احزاب، آیه 21
7- نهج البلاغه- ترجمه دشتی محمد ، خطبه 176 ص 337، انتشارات درالبشارت ، چاب اول ، قم ، 1388
8- نهج البلاغه- خطبه 161 ترجمه دشتی ص 303
9- مجلسی،محمد باقر،بحارالانوار ،داراحیاءالتراث العربی ،بیروت،چاپ سوم ،1403 ﻫ ق.
10- همان، ج 74، ص 104
11- ابن ماجه، محمد بن يزيد، سنن ،دارا الاحیاءالتراث العربی، بيروت ،1395 ﻫ0 ق
12- بحار الانوار ، ج 2، ص 263
13- نیشابوری ، مسلم بن حجاج، صحیح المسلم، بیروت ، دار الاحیاء { بي تا } ؛ ابن حنبل،احمد ، جامع العلوم والحكم ، طبع السهند .
14- بحار الانوار ، ج 2، ص 264، ج 71، ص 202-203
15- الشاطبي المالكي، ابوالاسحاق ، الاعتصام (ج 1، ص 27-28 ) ، قاهره ، {بي نا}
16- الشاطبي المالكي، ابوالاسحاق ،الموافقات ، ج 2، ص 410-413، مكه مكرمه ،{ بي نا }
17- ابن حنبل،جامع العلوم والحكم ، طبع السهند ، { بي تا} .
18- عسقلاني ، ابن جعفر، فتح الباري في شرح صيحيح البخاري، دارالمعرفه ، بيروت ، { بي تا}
19- علم الهدي ، رسائل شريف المي، ج 2، ص 264 ، {بي نا ، بي تا}
20- بحار الانوار، ج 74، ص 202
21- سوره مائده، آيهي 41
22- طباطبائي ، سيدمحمدحسين ، ترجمه تفسيرالميزان،چابخانه دفتر انتشارات اسلامي ، قم، چاب دوازدهم ، 1379
23- متقي هندي، علي، كنزالعمال، موسسه الرساله ، بيروت ، چاب اول ، 1408 ه.ق
24- همان، ج 10، ص 211، شماره 29115
25- مجلسي، محمد باقر، روضه المتقين، ج2، ص 227، { بي نا ، بي تا} و عاملي لبناني، شريف الدين، النص و الاجتهاد، ص 128؛ و مجلسي، محمد باقر بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميه، ج 28؛ و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه ج 12، ص 195
26- ابن ابي الحديد،عزالدين ، شرح نهج البلاغه، داراحياءالتراث العربي ، بيروت ؛ و صدوق ، محمد ابن بابويه، شرح من لا يحضره الفقيه، انتشارات جامعه مدرسين ، قم، 1363.
27- نهج البلاغه، خطبه 17
28- همان، خطبه 164
29- بحارالانوار ، ج 36، ص 353
30- متقي هندي، علي، كنزالعمال ، ج 1، ص 21، شماره 1058
31- ابي طالب ،علي ، نهج البلاغه ،گردآورنده ، محمدحسين شريف ، ترجمه جعفر شهيدي ، تهران ، انتشارات علمي فرهنگي ، چاب دوم ، 1386 ه.ش
32- سوره بقره، آيهي 191
33- سوره توبه، آيهي 18
34- نهج البلاغه، خطبه 145
35- متقي هندي، علي، كنزالعمال، ج 1، ص 221، حديث 1113
36- نهج البلاغه، خطبه 169
37- همان، خطبه 164
38- سوره بقره، آيهي 79
39- سوره انعام، آيهي 70
40- سوره جاثيه، آيهي 23
41- نهج البلاغه، خطبه 50
42- نهج البلاغه، نامه 53
43- بحارالانوار، همان، ج 49، ص 77-78
44- نهج البلاغه، خطبه 153
45- سوره فاطر، آيهي 15
46- نهج البلاغه، حكمت 272
47- فيض كاشاني، محسن، محجه البيضاء، مؤسسه الاعلمي، ج 1، ص 125 ، {بي نا}
48- متقي هندي، علي، كنزالعمال، موسسه الرساله ، ج 1، ص 219، شماره 1102
49- نیشابوری ، مسلم بن حجاج، صحیح المسلم، بیروت ، دار الاحیاء ، ج 1، ص 395 ، {بي تا}
50- ترمذي ، محمد بن عيسي ،صحیح الترمذی، ج 3، ص283 ،دار الاحيا التراث العربي ، بيروت {بي تا} .و نیز بحارالانوار، ج 30، ص448-452
51- بحارالانوار، ج 31، 8-7 ؛ الشافی، ج 4، ص 219
52- ابن حجر، فتح الباری، ج 4، ص 219؛ سیوطی ، جلال الدین ، شرح سنن نسائی، ج 3، ص 189
53- عبدالحسین شرف الدین، اجتهاد در مقابل نص، ترجمه علی دوانی، انتشارات غدیر، ص 232 ، { بي تا}.
54- مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، دارالفقه للطباعه و النشر، ج 30، صص 448-452
55- جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام،انتشارات دليل ما ، قم، چاب چهارم ، 1385 ج 2، ص 82 و 597؛ عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، ج 2، ص 44؛ طبقات ابن سعه، ج 5، فتح الباری، ج 1، ص 218
56- شهرستانی ، علي، وضوی النبی من خلال ملابسات التشریع، ، النشر مشعر ، {بي تا}
57- بن باز، مجموع فتاوي و مقالات متنوعه، - ج 4، ص 311
58- همان، ج 1، ص 183
59- همان، ج 5، ص 119
60- اللجنه الدائمه للبحوث العلميه و الافتاء، فتواي رقم. 721 {بي نا ، بي تا}.
61- اللجنه الدائمه للبحوث العلميه و الافتاء، فتواي 3019
62- فتاوي الاسلاميه، ج 4، ص 17
63- اللجنه الدائمه من الفتوي، رقم 4160
64- فتاوي الاسلام، ج 1، ص 251
65- ابن عثيمين، مجموع فتاوي و رسائل ،ج 2، ص 302
66- سوره انفال، آيهي60
67- نيشابوري ، مسلم بن حجاج ،صحيح المسلم،كتاب علم، بيروت ، دارلاحياء ، {بي تا}
68- شرح ابن ابي الحديد، ج 19، ص 235
69- سوره نساء، آيه 28
70- سوره مريم، آيه 64
71- سوره انعام، آيه 38
72- مغنيه ، محمد جواد ،الكاشف، ج 2، ص 302 ، دار الكتاب اسلامي ، قم ، {بي تا}
73- طبرسی ، ابن علی الفضل بن الحسن ، مجمع البيان، بيروت ، دارالاضواء ، چاب سوم ، 1406 ه.ق.
74- همان، ج 2، ص 250
75- باقري، البدعت، ص 39، به نقل از سنن ترمذي، ج 5، صص 46 و 45، ح 2679
76- همان منبع، ص 36. به نقل از ابن اثير، جامع الاصول، ج 7، ص 454، ح 5542
77- سوره مائده، آيه 87 و همان، آيه 88 و يونس (10)، آيه 59. و نيز فخر رازي، تفسير كبير، ج 14، ص 7 ، دار الاحيا التراث العربي ، بيروت ، 1420 ه.ق
78- كليني، محمد بن يعقوب ، الكافي، 8 جلدي، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، 1365
79- سوره انعام، آيه 21
80- نحل، آيه 105
81- بحارالانوار، ج 2، ص 117، ح 16
82- سوره حديد، آيه 27
83- جاثيه، آيه 23
84- نهج البلاغه، خطبه 50
85- نهج البلاغه-خطبه 145
86- بحارالانوار، جلد 2، ص 315
87- بحارالانوار، جلد 2، ص 310
88- بحارالانوار، جلد 2، ص 398
89- بحارالانوار، جلد 2، ص 398