با جوزپه تورناتوره، خالق «سینما پارادیزو»
فیلمسازی من سبک منطقی ندارد
جوزپه تورناتوره، فیلمساز مطرح ایتالیایی (متولد سال 1956 شهر سیسیل) به واسطه درام اجتماعی «سینما پارادیزو» میان تماشاگران سینما در ایران شهرت دارد. او سالهاست لقب سرشناسترین و موفقترین فیلمساز سینمای ایتالیا را برای خود حفظ کرده است.
او طی 25 سال فعالیت هنری، تعداد اندکی فیلم ساخته و نکته جالب این که کارهای او در ژانرهای مختلف سینمایی است. تازه ترین فیلم او «بالاترین پیشنهاد» ـ برخی همکاران نام فیلم را «بهترین پیشنهاد» ترجمه کرده اند. با توجه به این که در حراج های هنری، اشیا به بالاترین رقم پیشنهادی فروخته می شوند، به نظر می رسد بالاترین پیشنهاد ترجمه بهتری باشد ـ نمایش موفقیت آمیزی در ایتالیا و دیگر کشورهای اروپایی داشته و با نقدهای تحسین برانگیز منتقدان سینمایی هم روبه رو شده است. او بعد از کمدی - درام شرح حال گونه تاریخی «باریا» در سال 2009 و پس از چهار سال دوری از فعالیت های فیلمسازی، قصه ای را به فیلم سینمایی تبدیل کرده که سال هاست قصد کارگردانی آن را داشته است.
تورناتوره در گفت وگوی اینترنتی تازه خود در سایت Europe ضمن صحبت درباره بالاترین پیشنهاد به بیان دیدگاه های هنرمندی اروپایی می پردازد که عاشق و شیفته سینماست. حرف های تورناتوره، انعکاسی از تفکرات هنرمندان قاره اروپاست و نوع کار فیلمسازی را به بحث می گذارد.
چرا جفری راش را برای نقش اصلی فیلم انتخاب کردید؟
انتخاب جفری راش یک انتخاب ایده آل بود. وقتی فیلمنامه را می نوشتم، او در ذهنم بود و نقش را برای وی نوشتم. قدم به قدم و روز به روز، این احساس بیشتر در من ایجاد می شد که راش باید این نقش را بازی کند. وقتی فیلمنامه آماده شد، بلافاصله آن را برایش فرستادم. پنج روز بعد با من تماس گرفت و گفت: فیلمنامه ات را خواندم، می خواهم این نقش را بازی کنم. شگفت زده شده بودم.
چه عاملی باعث شد بازی در نقش را قبول کند؟
او شیفته شخصیت ویرجیل شده بود. به قدری مجذوب او شده بود که این شخصیت را در تمام سطوح ظاهری و باطنی دنبال می کرد. راش خیلی دقیق و با وسواس، معنی و مفهوم هر یک از کلمات فیلمنامه را از من پرسید. خیلی خوشحال بودم که او این کار را می کند؛ زیرا وقتی کار فیلمبرداری شروع شد، هیچ نکته پوشیده ای برایش وجود نداشت و همه چیز عیان و آشکار بود. می توانستم هر نکته ظریفی را از او بپرسم و یک جواب خوب بگیرم. به عنوان یک نویسنده و فیلمنامه نویس، این تجربه خیلی خوبی برایم بود. وسوسه شدن او برای کار را دوست داشتم. رفتارش خیلی خوب و گرم بود. او تلفیق و ترکیبی از مارلون براندو و مارچلو ماسترویانی است. او به صورت همزمان وسوسه های بازیگری براندو و حس همذات پنداری ماسترویانی را در خودش دارد.
پیدا کردن بازیگر نقش وارث مشکل بود؟
بله، بسیاری از بازیگران زن دعوت به بازی در این نقش را رد کردند، زیرا در نیمه اول فیلم، او حضور ندارد و تصویرش دیده نمی شود. ما فقط صدای او را از پشت تلفن می شنویم. این بازیگران نمی دانستند شخصیت این زن جوان به قدری قوی و محکم است که حضور نداشتن وی در نیمه اول فیلم، آسیبی به او نمی زند. او در کنار شخصیت جفری راش، مهم ترین آدم قصه است و در نیمه دوم به شخصیت اصلی تبدیل می شود.
منبع قصه فیلمنامه از کجاست؟
روش همیشگی کارم این است که در آن واحد روی چند قصه مختلف کار می کنم. ایده های کوچک زیادی را در ذهنم دارم که همیشه و همه جا همراهم هستند. این طرح ها روی کامپیوتر، جعبه های مخصوص و دفترچه یادداشتم هستند. تک تک آنها را به آرامی گسترش می دهم و بعد از مدتی برخی از آنها ناپدید و به حافظه سپرده می شوند. برخی دیگر بتدریج شکوفا شده و به یک داستان کامل تبدیل می شوند. از بین این داستان های کامل است که فیلمنامه های فیلم هایم پیدا و حتی برخی از آنها به فیلم سینمایی تبدیل می شود.
حدود 20 سال قبل، داستان کوتاهی درباره یک آدم منزوی داشتم که از حضور در محیط ها و مکان های عمومی ترس دارد. این فقط یک ایده و طرح بود، ولی علاقه خیلی زیادی به آن پیدا کرده بودم. با این حال، احساس می کردم قصه خیلی خوبی نیست. نتوانستم با آن ارتباط خوب و نزدیکی پیدا کنم. کار به جایی رسید که حس کردم آن داستان را دوست ندارم. البته طرح کلی اش را دوست داشتم. چند سال بعد یک داستان دیگر به ذهنم آمد. این داستان درباره یک حراج کننده آثار هنری بود. این جور حرفه ها و کسب و کارها را دوست دارم؛ آدمی که روی چیزها و اشیا قیمت می گذارد و به تعیین ارزش آنها می پردازد. یک تمثیل کنایه و قوی در آن وجود دارد. این شخصیتی را که خلق کرده بودم دوست داشتم، اما نمی توانستم داستان مناسبی برایش خلق کنم. یک روز این دو شخصیتی را که در طول این سال ها داشتم کنار هم قرار دادم و یک رابطه را به آن اضافه کردم. این قصه به داستان مردی تبدیل شد که توانایی عاشق شدن ندارد، در حالی که عاشق اشیای آنتیک است و قدم به قدم، عاشق شدن واقعی را می آموزد.
پیدا کردن نقاشی های موجود در فیلم، کار سخت و پیچیده ای بود؛ آنها اصل هستند؟
بعضی ها واقعی است و بعضی ها تقلبی. به هر حال از سوی موزه ها و مالکان اصلی تابلوها اجازه آن را داشتم که در فیلم از آنها استفاده کنم. تهیه کنندگان فیلم با موزه ها، گالری های خصوصی و صاحبان خصوصی این آثار تماس گرفتند تا بتوانند مجموعه مورد نظرمان را در اختیارمان بگذارند. بسیاری از آنها آثار هنری شان را یا مجانی یا در ازای دریافت مبلغ اندکی پول در اختیار ما گذاشتند. البته همه آنها خواستند در تیتراژ پایانی فیلم به نامشان اشاره شود. ده ماه طول کشید تابلوها را جمع آوری کنیم، اما در کل، کار سختی نبود. نامه ای برای دارندگان تابلوها فرستادم و صادقانه نیتم را برایشان گفتم. فکر می کنم فرستادن چنین نامه ای خیلی بهتر از آن بود که فیلمنامه را برایشان بفرستم.
درباره همکاری با انیوموریکونه، آهنگساز فیلم صحبت کنید.
ما در 9 فیلم سینمایی و چند کار مستند با یکدیگر همکاری کرده ایم. طی 25 سال گذشته، همیشه با او کار کرده ام. یک دلیل مهم این است که روش کار مان خیلی شبیه هم است. بعد از پایان کار نگارش هر فیلمنامه ای، بلافاصله صحبت با او را شروع می کنم. حرف های ما قبل از شروع فیلمبرداری به سرانجام می رسد. ابتدای کار فیلمبرداری، بخش اصلی و مهم موسیقی فیلم را در اختیار دارم. حتی خیلی وقت ها، آنها را ضبط هم کرده ایم. اگر دقیقا بدانی چه می خواهی و این را برایش توضیح دهی، او می تواند دقیقا همان چیزی را به تو بدهد که می خواهی. حتی اگر موسیقیدان هم نباشی، این نتیجه را می گیری. انیوموریکونه با وجود سابقه بالای کاری، بسیار مدرن فکر می کند. برای یک مرد هشتاد و چهار ساله چیز بسیار عجیب و خوبی است. او برای من حکم یک معجزه را دارد.
حالا که به کارنامه کاریتان نگاه می کنید، چه احساسی دارید؟
فیلم شناسی من یک خط منطقی ندارد. وقتی کار روی فیلمی را به پایان می رسانم، بلافاصله به فکر ساخت فیلم دیگری می افتم که بسیار متفاوت از آن فیلم است. به همین علت، بعد از یک فیلم سیسیلی، دوست دارم فیلمی درباره نقطه دیگری از جهان بسازم. در هر فیلمی به چیزهایی نیاز دارم که درباره شان اطلاعی ندارم، به همین دلیل، این حس را دارم که در حال کار کردن روی موضوع تازه ای هستم. این نکته باعث می شود همیشه آن ترس اصیل مربوط به ساخت اولین فیلم را داشته باشم. دلیلش هم این است که باور دارم ترس در خودش خلاقیت خیلی بیشتری دارد تا این که احساس امنیت کنم. وقتی نسبت به کاری که می کنی اعتماد و حس امنیت زیادی داشته باشی، حاصل کار چیز خیلی خوبی از آب در نمی آید.
سینمای امروز ایتالیا را چگونه ارزیابی می کنید؟
وضع خوبی ندارد، اما این فقط مختص ایتالیا نیست. صنعت سینمای بقیه کشورهای اروپایی هم همین وضع بد و ناامیدکننده را دارد. در کنار دست و پنجه نرم کردن با این بحران، تلاش همه ما هنرمندان این است که ارتباط مان با سینما و تماشاچی را از دست ندهیم.
برخلاف آمریکا، ما اروپایی ها فیلم های سینمایی را یکی از شکل های هنری می دانیم و فقط به بعد تجاری آن نظر نداریم. برای ما سینما یک بازار خوب مالی نیست که فقط بخواهیم تجارت کنیم. با وجود تمام سختی ها و ناملایمات، به آینده سینمای ایتالیا خوشبینم و احساس می کنم توانایی گذر از این بحران عمیق را داریم.
کارنامه کاری متنوعی دارید. پس از سینما پارادیزو هیچ وقت به قصه های تیپیکال ایتالیایی برنگشتید. آخرین فیلم تان بالاترین پیشنهاد هم در مرکز اروپا رخ می دهد و محصول اروپایی است تا ایتالیایی. به ریشه های سیسیلی خود برنمی گردید؟
به قول آن نویسنده معروف ایتالیایی، لئوناردو سیاسیا، سیسیل خود سینماست. هیچ نقطه دیگری در جهان وجود ندارد که مثل سیسیل این قدر به سینما و فیلم اهمیت بدهد. مطمئن باشید دوباره فیلمی در این محل خواهم ساخت، اما این فیلم باید قدرت و توانایی سیسیل را به بهترین شکل ممکن به نمایش بگذارد.
چند سالی است شایع شده فیلمنامه «لنینگراد» سرجیولئونه را با بودجه ای بالای متوسط و با حضور بازیگران بین المللی می سازید. این پروژه به کجا رسید؟
هنوز نمی توانم به طور دقیق بگویم این فیلم بالاخره ساخته خواهد شد یا خیر. خودم دوست دارم آن را بسازم و پرونده تولید آن باز است. نکته مثبت این است که من هنوز تلاش دارم آن را به یک سرانجام خوب برسانم. در برابر کارگردانی این درام جنگی، هیچ وقت تسلیم نمی شوم.
یوروپافیلمز / مترجم: کیکاووس زیاری