هدايت از سنخ ماهيّت نيست كه در مقولات ماهوي دهگانه بگنجد و با تركيب جنس و فصل نوعبندي شده، يك واحد ماهوي داشته باشد؛ بلكه مفهومي است برگرفته از چگونگي هستي و كمال وجودي كه از اندراج در مقوله و تركيب از جنس و فصل پيراسته، همانند حقيقت علم نوعي از وجود است.
بنابراين، چون علل قوام يعني ماده و صورت، خارجي يا ذهني نيست؛ سؤال «ما هو» درباره آن راه ندارد. زيرا ماهيت او همان حقيقت اوست و پس از تحليل مفهوم هدايت، غير از آگاهي و آهنگ، علم و معرفت، حركت و وصال، فهم و نيل، رهايي و رسيدن، بينش و كوشش، چيزي به دست نميآيد كه همه اين امور از سنخ وجود بوده، از محدوده ماهيت بيرون است.
حقيقت هدايت و اهتدا مانند حقيقت ايجاد و وجود بيش از يك واقعيت نيست كه با تغاير اطراف اضافه اشراقي، از يكديگر جدا ميشوند؛ همانگونه كه بهترين شناخت هستي جهان، پس از شناخت هستي بخش آن، بررسي حقيقت خود جهان و تأمّل در هستي آن است، بهترين راه براي شناخت هدايت نيز پس از معرفت هادي بالذات و هدايت آفرين، نگريستن به حقيقت خود هدايت است كه ذاتي جز هدايت نداشته، غير از هدايت محض چيزي را به حريم او راه نباشد؛ چنانكه در حقيقت علم، جهل را راهي نيست و در واقعيت هستي، نيستي را گذاري نخواهد بود.
هدايت در قرآن، ص28.