ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 29 آذر 1404
شنبه 29 آذر 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 9 دي 1388     |     کد : 6046

روزهاي بعد از واقعه

نهضت عاشورا و پيام بنيادين آن، يعني ستم‌ستيزي و دادخواهي، همواره پشتوانه بسياري از قيام‌ها و نهضت‌هاي شيعي در تاريخ اسلام بوده است...

نهضت عاشورا و پيام بنيادين آن، يعني ستم‌ستيزي و دادخواهي، همواره پشتوانه بسياري از قيام‌ها و نهضت‌هاي شيعي در تاريخ اسلام بوده است.
بي‌ترديد، دستاورد قيام امام‌حسين(ع) و نقش آن در فروپاشي حكومت اموي، انكارناپذير است اما از نگاهي ديگر عاشورا اندوخته‌اي نظري و عملي براي شيعياني شد كه همواره وضعيت اجتماعي و سياسي زمانه خود را مثالي از عاشورا مي‌ديدند؛ نيز بر همين اساس بود كه انقلاب اسلامي پيروزي خود را مديون اين پشتوانه غني است. با اين حال عاشورا هنوز درس‌آموز و غني مي‌داند.
در گفت‌وگويي كه در پي مي‌آيد، دكتر رسول جعفريان، اسلام‌پژوه و متخصص در تاريخ شيعه كوشيده تا به پيامدهاي نهضت عاشورا بپردازد.

به نظر شما، تأثير عاشورا بر سقوط دولت اموي تا چه اندازه بود؟
فاصله سقوط دولت اموي با حادثه عاشورا 72 سال است و بنابراين ممكن است در وهله اول كسي بگويد كه اين نهضت تأثيري روي سقوط امويان نداشته است اما چنين تصوري نه با مباني تغييرات و تحولات انقلابي سازگار است و نه با واقعيت تاريخ. به‌طور كلي، سقوط يك دولت، معلول تحولات آني نيست بلكه ريشه در مسائلي دارد كه ممكن است اساس و پايه آنها به چندين دهه پيش از سقوط بازگردد.

درباره تأثير نهضت عاشورا در سقوط امويان دو مسئله مهم وجود دارد:
1 - زير سؤال بردن اسلاميت دولت بني‏اميه؛ اين مطلب در سخنان حضرت امام‌حسين(ع) آنجا كه به معرفي يزيد و ويژگي‌هاي وي مي‏پردازد فراوان است. آن حضرت با تعبير «و‌عَلَي‌الإسلام‌السلام» اسلاميت دولت يزيد و طبعا دولت اموي را زير سؤال مي‏برد. امام، روي سگ‌بازي و مشروب‌خواري يزيد انگشت مي‏گذارد و از تغيير احكام و رواج بدعت‏ها سخن مي‏گويد. دولت اموي كه اساس آن با حيله‏گري معاويه آغاز شده بود، تلاش زيادي داشت تا خود را اسلامي نشان دهد. در اوج فساد اخلاقي حاكم بر دستگاه اموي، مسجد‌سازي‌ وجود داشت.
عبدالملك در اوج حمله به حجاز و مسلط كردن حجاج بر مردم، جامع اموي مي‏ساخت و مسجد‌الاقصي و مسجد صخره را در بيت‌المقدس تعمير مي‏كرد. حتي به عهد وليد مسجد پيامبر‌(ص) در مدينه را بازسازي و طلا‌كاري كردند. به علاوه فتوحات را پيش مي‏بردند. به‌طور مسلم فتوحات عصر بني‏اميه بيشتر از زمان خلفاي اول و بيشتر از زمان عباسيان بوده. اما آيا اينها اسلاميت بود؟ پيشرفت فتوحات و اوضاع تمدني جداي از آن است كه يك دين اساس اين دولت است و اين دولت به آن باور جدي ندارد يا تفسيري از آن را ترويج مي‌كند كه با قرآن و معارف اصيل ديني منطبق نيست.
دولت اموي به جاي آنكه به فكر حفظ هويت ديني مردم، حفظ اخلاق اسلامي، زنده نگاه داشتن عرفان حقيقي، رعايت عدالت اسلامي و رسيدگي به حقوق مردم باشد، براي به دست آوردن غنائم بيشتر كشورگشايي كرد و براي فريب مردم بود. درباره فتوحات هم بايد توجه داشت كه بسياري از مسلماناني كه در جبهه‌هاي نبرد مي‏جنگيدند- طارق‌بن‌زيادها و ديگران- شايد واقعا مجاهد في‌سبيل‌الله بودند اما ديدگاه حجاج و سران دولت اموي چيز ديگري بود.
2- نكته ديگر در‌باره تأثير عاشورا بر سقوط امويان، برخاستن مجدد علويان برابر امويان بود. اين دو گروه رقيب يكديگر بودند. بني‌هاشم و شاخه علوي آن، به رسول‌خدا‌(ص)‌ ايمان آوردند اما بني‌اميه، دير ايمان آورده و عامل ايمان آوردن آنان نيز، تصاحب قدرت بود. اين رقابت ميان بني‌هاشم و بني‌اميه ادامه يافت. به جز اين دو گروه، شخص ديگري مدعي حكومت و دولت نبود. از زماني كه معاويه در سال 40 خليفه شد، با منكوب كردن كامل شيعيان و علويان، تصورشان بر اين بود كه هيچ جانشين ديگري براي خودشان وجود ندارد و تا ابد حكومت خواهند كرد. نهضت كربلا، نشان داد كه علويان همچنان ايستاده و استوارند. يك انقلاب، بدون وجود يك جانشين مناسب براي دولت حاكم امكان تحقق ندارد. اين جانشين بايد خود را مطرح كند. علويان چه در كربلا و چه در نهضت زيد‌بن‌علي در سال‌122 نشان دادند كه رقيب جدي امويان هستند. اگر اين نكته را كنار نكته اول بگذاريم، حاصل جمع خوبي را در‌باره نقش عاشورا در سقوط امويان خواهيم گرفت.

پس چرا علويان جانشين امويان نشدند؟
پاسخ اين پرسش البته مهم است. علويان پس از حادثه كربلا، 2شاخه شدند؛ يك شاخه رويكرد انقلابي از نوع نظامي آن را در پيش گرفتند و شاخه ديگر رويكرد فرهنگي و مذهبي را پيشه خود ساختند. زيد بن علي از نسل امام‌حسين مردي انقلابي بود. تني چند از فرزندان امام حسن نيز همين روش را داشتند. زيد‌بن‌علي كه نفوذي در مردم داشت در جريان قيامش در سال‌122 به شهادت رسيد. فرزندش يحيي هم چند سال بعد كشته شد. موقعيت نوادگان امام‌حسن آن زمان چندان نبود كه در رأس يك نهضت انقلابي فراگير باشند. اما شاخه‌اي كه رويكرد فرهنگي داشت، امام باقر و فرزندشان امام صادق(ع) بودند. اين جريان قصد ايجاد انقلاب نداشت و بيشتر تشيع را به لحاظ فكري و مذهبي و معنوي رهبري مي‌كرد و در آن شرايط كار انقلابي را به مصلحت نمي‌دانست.
اين يك طرف قضيه در پاسخ پرسش بالا،‌و نكته ديگر اين بود كه از حوالي سال 123 به بعد و شايد پيش از آن، بني‌عباس كه شاخه‌اي از بني‌هاشم بودند، خود را از علويان جدا كردند و به‌تدريج با مكر و حيله به نام «الرضا من آل محمد» رهبري را در برخي مناطق در دست گرفتند. ابومسلم عامل آنها بود و او بود كه خراسان را به اسم اهل‌بيت شوراند و رهبري را در دست گرفت و در دستان عباسيان گذاشت و خودش هم به دست آنان كشته شد. اين مسئله هم نقش مهمي در اين امر داشت كه نه علويان بلكه عباسيان جانشين امويان شدند.

تفاوت قيام امام‌حسين با قيام‌هاي ديگري كه در اين دوره صورت گرفت، چيست؟
در فاصله سال‌61 تا 132 قيام‌هاي مختلفي عليه امويان از سوي خوارج و همچنين شماري از عراقي‌ها صورت گرفت. قيام دير الجماجم يكي از گسترده‌ترين آنها بود. خوارج نيز شورش‌هاي فراواني به راه انداختند. اما واقعيت آن است كه آن حركت‌ها، يك تفاوت اساسي با قيام امام‌حسين(ع) داشت.
براي شرح اين مطلب بايد عرض كنم: از يك نگاه، دو نوع قيام قابل تصور است؛ نخست قيامي كه في‌حدنفسه با توجه به اهداف خود در يك مقطع تاريخي انجام گرفته و پرونده آن همان‌جا بسته مي‌شود؛ چه موفق باشد چه ناموفق. البته ممكن است در عبرت‏هاي تاريخي از آن ياد شود و مورد بازبيني قرار گيرد و تحليل شود اما به هر حال پرونده آنها بسته مي‌شود. دوم نوعي ديگر از قيام‏ها كه تعدادشان واقعا انگشت‌شمار است، قيام‏هايي است كه نوعي حالت اسوه براي دوره‌هاي بعد پيدا مي‌كند. براي نمونه در تاريخ ايران، بدون آنكه قصد تشبيه قيام الهي امام‌حسين با آن را داشته باشيم، قيام كاوه آهنگر چنين حالتي پيدا كرده است. خب اين تصويري است كه فردوسي از آن براي ما ارائه كرده است.
در ادبيات اسلامي، به‌ويژه ادبيات شيعي، قيام امام‌حسين (ع) حالت نوعي الگو و اسوه را پيدا كرده و سبب جاودانه‌شدن آن شده است؛ يعني از حالت يك واقعه، در يك زمان معين آن هم گذشته درآمده، تعميم يافته و نوعي بي‏زماني يا فرازماني در آن لحاظ شده است. يكي از آثار آن اين است كه به عنوان يك امر مذهبي و اعتقادي و عاطفي با هويت يك فرد شيعه ممزوج شده و به نوعي جزو معتقدات او درآمده است. روشن است كه شمار اين قبيل قيام‌ها و شهادت‏ها اندك است.
در شهادت‏ها، مي‏توان به شهادت بسياري از علما و مجاهدان و سربازان اشاره كرد كه شهادتشان فراموش مي‌شود و در عوض تعدادي از آنها حالت اسوه پيدا مي‏كنند كه اين دلايل خاص خود را دارد. براي مثال شهيد فهميده در تاريخ جنگ ايران و عراق چنين موقعيتي را به دست آورده است؛ چنانكه در تاريخ شيعه، شهيد اول و شهيد دوم تا اندازه‏اي همين موقعيت را دارند. اينها بسته به نوع شهادت، كيفيت رخداد، دلايل شهادت و شرايطي است كه آن حادثه در آنها اتفاق مي‏افتد. نهضت امام‌حسين (ع) از اين زاويه، به‌صورت قيامي درآمد كه حالت فرازماني پيدا كرد. دليلش هم اين بود كه ارزش‌هايي كه در آن مطرح شد، واقعا ارزش‌هاي زماني نبود؛ يعني درست ا ست كه عليه يزيد بود اما به قدري اين ارزش‌ها كلي و فراگير بوده و هست كه مربوط به هيچ زماني نبوده و نيست.
بنابراين در زيارت وارث، امام‌حسين (ع) از زاويه تاريخي و ارزش فراگير و فرازماني، در ادامه مسير انبياء مطرح مي‌شود و وارث آنان تلقي مي‏گردد. مسائل ديگري هم در اين جاودانگي مؤثر بود. اين قيام با كيفيت خاصي انجام شد؛ رهبر آن فردي با اهميت و نواده پيامبر‌(ص) بود؛ حالت تسليم‌ناپذيري داشت؛ شمار زيادي از افراد خاندان پيامبر‌(ص) در حادثه ياد‌شده به شهادت رسيدند.
به علاوه به‌دليل اهميت مفهوم امام در شيعه، تأكيد خاصي روي اين قيام صورت گرفت. بعد از آن، اين قيام، الگوي همه قيام‌هاي بعدي شد؛ درحالي‌كه در دنياي اسلام، قيام‏هاي فراوان ديگري از سوي علويان و غيرعلويان صورت گرفت كه هيچ‌كدام چنين حالتي را در تاريخ اسلام به‌خود نگرفته است.

آيا قيام امام‌حسين‌(ع) تأثيري روي قيام‌هاي بعدي- چه دوره اموي، چه عباسي- داشت؟
بايد توجه داشت كه قيام امام‌حسين‌(ع) جداي از آنچه مربوط به عدم‌اجراي شريعت و مبارزه با منكر بود- همانگونه كه عرض شد- در اصل خط بطلاني بر مشروعيت سلطنت بني‌اميه بود. بنابراين يك بار ديگر، پس از تلاش‌هاي امام علي‌(ع) از سوي امام‌حسين‏ (ع) كه نواده پيامبر‌(ص) بود، بر اين اصل تكيه شد كه امامت، حق امويان نيست. اين نكته‏اي است كه قيام عاشورا آن را استمرار بخشيد و سرلوحه برنامه ساير علويان مانند زيد‌بن‌علي و فرزندش يحيي و ديگراني بود كه قيام را پيشه خود ساختند.
نكته ديگر شعارهايي بود كه امام‌حسين (ع) مطرح كرد. اگر هدف امام را از قيام در سخنراني‏هاي ايشان مرور كنيم، با آنچه به‌عنوان شعار در ساير قيام‌هاي شيعي- زيدي در دوره‌هاي بعدي آمده، به مقدار زيادي تطبيق مي‌كند. اين اهداف معمولا در بحث بيعت مطرح مي‌شود؛ يعني مردمي كه با يك رهبر انقلابي موافقت دارند، بر سر تحقق اهدافي با او بيعت مي‏كنند. اين بيعت از زمان پيغمبر‌(ص) بود و بعدها در زمان خلفاي بعد هم تكرار شد چنان كه در كربلا نيز. نخستين ركن بيعت در قيام‏هاي علوي، دعوت مردم به كتاب خدا و سنت رسول(ص) بود كه به نوعي اشاره به عدم‌مشروعيت سنت خلفا بود؛ زيرا براي سنيان اين ماجرا از زمان خلافت عثمان آغاز شده بود كه مبناي بيعت عمل به كتاب خدا، سنت رسول و سنت شيخين باشد؛ چيزي كه امام علي‌(ع) نپذيرفته بود.
قيام مسلحانه ضد‌ حكومت جور و در جهت امر به معروف و نهي از منكر در شكل فراگير آن، در همه اين قيام‌ها مورد توجه است. اين هدف مهمي بود كه امام‌حسين‌(ع) در قيامش مطرح كرد و اصولا مشروعيت به آن داد. مي‏دانيم كه در ميان جماعت اهل سنت، چنين چيزي مقبول نيست و اصولا قيام مسلحانه پذيرفته نيست. طبعا اصل مشروعيت جداي از اين است كه در يك زمان خاص، قيام مسلحانه به مصلحت است يا نه.
نكته ديگر كه از قيام امام‌حسين(ع) به قيام‌هاي بعدي نفوذ يافت، بيعت بر سر پذيرفتن امامت علويان بود كه از اركان نظريه سياسي شيعه به حساب مي‏آمد و همه‌جا گفته مي‏شد امام بايد از اهل‌بيت باشد. تعبير رايج آن در اواخر دوره اموي «الرضا من آل محمد» بود. براي مثال در بيعت حسين‌بن‌علي معروف به شهيد فخ كه در سال 169 قيام كرد، آمده است: «اُدعوكم إلي الرضا من آل محمد و علي اَن نعمل فيكم بكتاب‌الله و سنه نبيه و العدل في الرعيه، والقسم بالسويه». حتي در قيام توابين هم اين نكته را مي‏يابيم كه اظهار كردند اگر پيروز شديم حكومت را به دست اهل‌بيت مي‏سپريم. عدالت‌گرايي كه با مفهوم تقسيم بالسويه عنوان مي‏شد و از زمان امام علي‌(ع) رايج شده بود، در اين بيعت‏ها مورد تأكيد قرار مي‏گرفت.

چرا قيامي مانند كربلا توسط امامان شيعه صورت نگرفت؟
عرض كردم كه بعد از قيام كربلا، 2 رويكرد در ميان علويان پديد آمد؛ يكي مشي انقلابي- نظامي كه سبب قيام زيد بن علي و بعدها نفس زكيه از نوادگان امام‌حسن‌مجتبي‌(ع) شد و رويكرد دوم، فرهنگي و مذهبي و سياسي بود كه امامان شيعه دنبال كردند. فلسفه اين رويكرد اين بود كه آنان در شرايط حاكم بر دوره اموي و عباسي، قيام انقلابي را به مصلحت نمي‌دانستند بلكه به عكس روي كار فرهنگي و همزمان سياسي اما در قالب‌هاي عمومي تأكيد داشتند. در اين دوره مبارزه با امويان و عباسيان، بيش از آنكه در جهت سرنگوني آنان و دستيابي به حكومت باشد، در جهت نجات اسلام اصيل از دست آنان و ارائه دين و مذهب صحيح به مردم براي حفظ آن براي نسل‌هاي آتي بود.

در‌باره تأثير خاص امام‌حسين روي جامعه شيعه چه مي‌توان گفت؟
جامعه شيعه، در ابعاد مختلفي تحت‌تأثير حادثه عاشورا قرار داشته است اما اينكه تصور شود اين تأثير تنها در بعد سياسي بوده، صحيح نيست. به عكس، تأثير حادثه عاشورا، بيشتر در ابعاد غيرسياسي بوده است. در اينجا البته مطلب، پيچيدگي خاصي پيدا كرده كه نياز به تبيين دارد.
روشن است كه ائمه شيعه، تلاش زيادي در جاودانه‌كردن حركت كربلا داشتند و تأثير آن را وراي يك اثر سياسي صرف مخصوصا قيام مسلحانه، بسيار بالاتر بردند. اولاً كوشيدند تا كربلا را ميان امت جاودانه كنند و اين با سنت روضه خواني و زيارت دنبال شد. براي نمونه توصيه امام باقر‌‌(ع) به روضه‌خواني در منا در ايام حج، يك نمونه قابل توجه است كه مانند آن فراوان است. همچنين توصيه در رفتن به زيارت كربلا و حتي برابر‌دانستن آن با حج بلكه افضل‌بودن بر آن در ادامه همين جاودانه‌سازي‌ بود. انشاي زيارت‌نامه‌ها، بُعد ديگر اين امر را تشكيل مي‏داد. اينها در اسوه‌كردن حادثه كربلا اهميت زيادي داشته است. اكنون پرسش اين است: آيا ائمه از اين مسئله، اهداف سياسي داشته‏اند يا نه؟ بدون ترديد بايد گفت داشته‏اند؛ يعني همه اينها زمينه‌اي براي همراه ساختن يك شيعه با اهداف امام‌حسين‌(ع) بوده است.


نوشته شده در   چهارشنبه 9 دي 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode