ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 3 مرداد 1403
چهارشنبه 3 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 25 آذر 1388     |     کد : 5890

خود‌شيفتگي مدرنيته

نظريه تعامل‌گرايي به شيوه‌اي‌ كه ما به‌طور انفرادي يا گروهي در روابطمان با ديگران در محيط اجتماعي خاصي عملي كنيم مي‌پردازد...

نظريه تعامل‌گرايي به شيوه‌اي‌ كه ما به‌طور انفرادي يا گروهي در روابطمان با ديگران در محيط اجتماعي خاصي عملي كنيم مي‌پردازد.
نظريه تعامل‌گرايي رسانه از سنت جامعه‌شناختي تعامل‌گرايي نماديني كه ريشه در مكتب شيكاگو دارد، نشأت گرفته است.
برخلاف نظريه‌هاي رفتارگرايي و ساختارگرايي كه بر قدرت متون و فناوري‌هاي رسانه‌اي در تعيين معنا از جهان اجتماعي تأكيد دارند، نظريه تعامل‌گرايي رسانه، روابط پويايي ميان مولدان متن، متون و فناوري‌ها و عمل تفسير مخاطبان را مورد توجه قرار مي‌دهد.
در حالي كه هدف ساختارگرايان، فهم چگونگي قرار گرفتن مخاطبان درون ساختارهاي رسانه‌اي است، تعامل‌گرايان به چگونگي تعامل رسانه‌ها با ساختارهاي زندگي مخاطبان علاقه دارند.
در تعامل‌گرايي، رسانه‌ها به‌عنوان پديده‌اي اجتماعي كه با آگاهي و محيط اجتماعي ما تعامل دارند، تعريف مي‌شوند. در اين نظريه، رسانه‌ها نه در تقابل ايدئولوژيك با روندهاي اجتماعي خاص بلكه بخشي از جامعه محسوب مي‌شوند.
نظريه تعامل‌گرايي به پرسش نسبت كنش و عامليت با ساختار قدرت نهادي مي‌پردازد؛ چنان‌كه گافمن به اشكال فردي و در عين حال اجتماعي كنش و رفتار و نه نيروهاي كلان و ساختاري مثل دولت، اقتصاد سرمايه‌داري و نهادهاي حقوقي كه به احتمال قوي بر بافت‌هاي خرد اجتماعي كنش تأثير مي‌گذارند، توجه داشت. در ديدگاه ميرو ويتز، تهي‌بودن مكان به‌عنوان آثار و پيامدهاي اجتماعي فناوري‌هاي رسانه‌اي تلقي مي‌شود اما وي چيز كمي درباره محرك‌هاي سياسي و اقتصادي كه مبناي توسعه فناوري هستند مي‌گويد.
شبه‌تعامل رسانه‌اي‌شده در انديشه تامپسون، اگرچه به‌طور نهادي شكل مي‌گيرد اما بيشتر به اين موضوع مربوط مي‌شود كه چنين تعاملي چگونه در عمل، به مخاطبان اختيار مي‌دهد كه تفاوت روي صحنه و پشت صحنه را كه قلمرو عمل و رفتار سياستمداران و آدم‌هاي مشهور در موقعيت ثروت و قدرت از طريق رسانه‌هاست، برملا كند.
نظريه تعامل‌گرايي تا حدودي به‌عنوان آنتي‌تز ساختارگرايي ماركسيستي طرح شده و بسط يافته است. نظريه ساختاربندي گيدنز، درصدد آشتي دادن بين تعامل‌گرايي و ساختار‌گرايي است. گيدنز در پي تلفيق ساختار و عامليت فردي در قالب يك الگوي تركيبي نظريه اجتماعي است.
او استدلال مي‌كند كه كنش‌هاي روزمره مانند خريد‌كردن، به مدرسه رفتن و... هم توليد و هم بازتوليد ساختارهاي اجتماعي است. نقطه تمركز ساختار‌بندي گيدنز، بر مفهوم فاصله‌گذاري زمان- مكان است. وي چنين فرض مي‌كند كه تغييرات ساختاري در قدرت به واسطه سطوح چندگانه جهاني‌شدن مانند مبادله پولي، پيشرفت‌هاي فناوري و دمكراسي سياسي گسترده، منجر به تغيير و دگرگوني حس ما از زمان و مكان شده است.
در جوامع پيشامدرن، زمان و مكان يكنواخت بودند، به اين معني كه مردم به تعامل در مجاورت يكديگر عادت و تمايل داشتند. اما يكي از پيامدهاي مهم مدرنيته اين است كه ظرفيت ما براي زندگي و كار در گستره زمان و مكان به‌صورت مجزا از يكديگر گسترش يافته است. نظريه گيدنز با نظريه‌هاي اجتماعي ميرو ويتز و تامپسون درباره رسانه‌ها مشابهت ندارد، اگرچه از آنها تأثير پذيرفته و متقابلا نيز تأثير گذاشته است. گيدنز اگرچه از بيشتر نظريه‌پردازان رسانه‌اي تعامل متمايز است اما با اين وجود از نظر واكنش‌هاي روزمره به‌وسيله خودكنشگران به لحاظ ساختاري مقيد مي‌شود و فناوري‌هاي رسانه‌اي نيز در اين فرايند درگير هستند.
در كمك به امتداد و كش‌دادن زمان- مكان، تجربيات رسانه‌اي‌شده قادر به وارد‌كردن رويدادهاي متفاوت به درون آگاهي روزمره است كه مي‎تواند به احساس عدم‌امنيت و واژگوني واقعيت منجر شود. براي گيدنز تجربيات رسانه‌اي‌شده، شرط بيروني كنش هستند كه به ما اطلاعاتي درباره ديگران مي‌دهند و روايتي را كه ما درباره ديگران (مردمي كه هرگز آنها را نديده‌ايم و نمي‌شناسيم) داريم تغيير مي‌دهند. فاصله‌گذاري زمان- مكان همچنين بر حس ما از اعتماد نيز تأثير مي‌گذارد. اعتماد در جوامع پيشامدرن، به‌آساني از طريق تعامل رودررو ايجاد مي‌شد.
در جوامع مدرن متاخر، فرايند ازجاكندگي، يا تحول روابط اجتماعي از بافت‌هاي تعامل محلي و بازسازي آنها در گستره نامحدود زمان- مكان اتفاق افتاده است. در اين وضعيت ما چاره‌اي جز اعتماد به نظام‌هاي انتزاعي مانند بازرسان امنيت موادغذايي، خدمات بهداشتي، شبكه‌هاي حمل‌ونقل و سازمان‌هاي رسانه‌اي نداريم؛ نظام‌هايي كه داراي مهارت و تخصص حرفه‌اي هستند اما به‌طور علني و آشكار بيان نمي‌كنند كه اين تخصص‌ها و مهارت‌ها چگونه آزمون و تجربه شده است. در تعاملات روزمره‌مان با اين نظام‌هاي انتزاعي و اعتماد به آنها، در حال بازتوليد ساختارهاي نماديني هستيم كه به اين نظام‌ها مشروعيت مي‌بخشد.
گيدنز اظهار مي‌دارد در نظام‌هاي مدرن همه افراد در همه جنبه‌هاي فعاليت اجتماعي، غيرحرفه‌اي هستند؛ با اين همه، مدرنيته متاخر با وجود نظم، پيچيدگي و دولت مدعي مراقبت، با فقدان اعتماد به ديگران، عدم‌امنيت شخصي، مديريت ريسك و بازگشت به‌خود كه هويت نفس (يگانگي با خود) ناميده مي‌شود، همراه است.
هويت نفس تا حدودي با نظريه گافمن درباره خود‌بيانگري مشابه است. اگرچه گيدنز، مفهوم رويه‌هاي روزمره را كه بيانگر عامليت فردي است به‌كار مي‌برد اما در عين حال، ساختار‌بندي عامليت فردي را نيز مدنظر قرار مي‌دهد. پروژه خود بازتابي كه مبتني بر حفظ و تداوم يكپارچگي در عين تغيير و اصلاح است به‌عنوان روايت‌هاي زندگي‌نامه‌اي، در بافت انتخاب چندگانه قرار مي‌گيرد و از صافي نظام‌هاي انتزاعي مي‌گذرد.
بازتابي بودن افراد - نه آنچه هستيم، بلكه آن‌گونه كه خودمان مي‌سازيم - حداقل پتانسيل را براي عامليت از طريق نمايش خلاقيت، بهره‌وري و خودارزيابي مثبت فراهم مي‌كند، چنان‌كه امروزه افراد اقدام‌هاي بازتابي و انعطاف‌ناپذير خود را به نمايش مي‌گذارند.
به لحاظ ارتباطي، افراد به‌طور همزمان به هنگام مسافرت با جت‌هاي پرسرعت، از طريق لپ‌تاپ و تلفن همراه با ديگران ارتباط برقرار مي‌كنند. با وجود اين، پروژه خودبازتابي به‌صورت بازتوليد ساختارهاي اجتماعي موجود كه تمايل به محدود و ملزوم كردن افراد دارند، عمل مي‌كند و كنش‌هاي افراد به واسطه آنچه از قبل موجود بوده است ارزيابي و تعيين مي‌شود.
خودشيفتگي، يكي از ويژگي‌هاي هويت نفس در مدرنيته است. سرمايه‌داري مصرفي پروژه معيوب خوددوست‌داشتن (خودشيفتگي) را تداوم مي‌بخشد و در اين فرايند، فردگرايي را تقويت و كمك به ديگران را تضعيف مي‌كند. چهره‌هاي مشهور رسانه‌اي، الگوهايي از ظاهر و قيافه فيزيكي براي ما فراهم مي‌كنند.
بعضي از ما مبلغ زيادي براي محصولات آرايشي و جراحي زيبايي هزينه مي‌كنيم تا خودمان را بيشتر دوست داشته باشيم و به‌وسيله ديگران نيز دوست داشته شويم. ما بايد به ظاهر «طبيعي»‌مان اعتماد داشته باشيم اما نظام‌هاي انتزاعي مانند مجلات زنان و برنامه‌هاي تلويزيوني مربوط به آرايش و زيبايي، در ما نوعي تشويش، ترديد و نگراني ايجاد مي‌كنند.
شخصيت خودشيفته كه از مشخصه‌هاي هويت نفس بيشتر مردم زمانه ماست، بر قدرت ساختار يا عامليت دلالت نمي‌كند بلكه به قدرت ساختاربندي گواهي مي‌دهد؛ چراكه ما همواره نقش‌هاي فردگرايانه‌مان را در جامعه بازتوليد مي‌كنيم.
خلاصه اينكه گيدنز در نظريه ساختاربندي ادعا مي‌كند كه كنش‌هاي روزمره بازتوليد ساختار‌هاي اجتماعي موجود است؛ ساختارهايي كه به‌وسيله رسانه‌ها جنبه عملي و اجرايي پيدا مي‌كنند. به‌عنوان مثال، سرمايه‌داري مصرفي و مظهر آن يعني رويه‌هاي خودشيفتگي بر هويت نفس تأثير مي‌گذارند و در شكل‌گيري آن سهيم مي‌شوند.

سيد‌محمد مهدي‌زاده
برگرفته از مركز تحقيقات همشهري





نوشته شده در   چهارشنبه 25 آذر 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode