1ـ يکي از مؤلفههاي اثرگذار در وحدت عمومي و انسجام داخلي و همين طور پيوستگيهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي توجه به هويت به عنوان يک مفهوم کلي است. رويارويي با هويت به صورت يک چهارچوب موضوعي در حقيقت، زمينهساز شناخت ديگر ابعاد مرتبط با مقوله هويتشناسي است. در اين رهگذر، هويت ملي نسبت به ديگر ابعاد هويتي، نقش محوري و اساسيتري را ايفا ميکند و به اين گونه، سرمايهگذاري در شناسايي، تقويت و گسترش نمادهاي هويت ملي در دستور کار دولت ـ ملتها و نظامهاي سياسي قرار ميگيرد. پويايي مفهوم هويت ملي، چنان حساس است که تقريبا همگي واحدهاي سياسي نظام جهاني، خود را همواره در معرض بحران هويت و نابودي فرهنگ داخلي ميبينند و به همين جهت، بيشترين توجه را نسبت به درونيسازي هويت ملي در ميان شهروندان دارند.
2ـ نکتهاي که در اين ميان، ميتوان به آن اشاره کرد، اين است که نمادهاي هويت ملي، نخست اين كه فارغ از يک ايدئولوژي خاص بايد تعريف شوند و دوم آن كه شاخصي باشند که همگان آن را به رسميت بشناسند و اين نماد هويتي تحتالشعاع هيچ مفهوم سياسي و اقتصادي قرار نگيرد. بيشک، کشور ما با درجه بالايي از تنوع فرهنگي، نيازمند اين شاخصهاست. ايراني بودن به عنوان محور اصلي يک هويت خاص، منطبق بر يک محدوده جغرافياي خاص است. مفهوم ايراني بودن با تکيه بر يک آيين ديني (اسلام)، آرماني مشترک (دشمن ستيزي) و ارزشهاي فرهنگي متعدد منطبق بر جغرافيايي چند قوميتي و چند زباني است. ايران با در اختيار داشتن اين ظرفيت بالاي فرهنگي، قرنهاست که شاکله فرهنگي خود را در برابر توطئهها حفظ کرده است.
3ـ در حوزه شناخت هويتهاي منطبق بر جغرافيا، بايد از خليجفارس به عنوان مهمترين نماد هويتي ايرانيان نام ببريم. خليج فارس نه به عنوان کانون مناطق آزاد تبادلات بازرگاني و اقتصادي و يا گلوگاه تجاري منطقه و يا سواحل زيباي توريستي آن، بلکه به عنوان يک محدوده هويتي که بر مالکيت ايران و فرهنگ ايراني تکيه دارد، مد نظر ماست. به گونهاي که اين محدوده، نقش تعيينکنندهاي در برقراري رابطهاي ديالکتيک ميان هويت ملي ـ ايراني و جغرافيا دارد. رجوع به تاريخ و بازيافتن نمادهاي تاريخي، بنياديترين جنبه معرفتي هويت ملي است. بسياري از سنتها و اسطورههاي ايراني و انديشههاي آرکائيستيک (باستانگرايانه)، فلسفه وجودي يک محدوده جغرافيايي مرز بندي شده (ايران) در کنار خليج فارس را اثبات ميکند. در حوزههاي فيزيکي نيز همه اسناد حقوقي و بينالمللي و شواهد تاريخي نيز اين را به خوبي تبيين ميکند. ايرانيان به عنوان افرادي که خود را متعلق به يک خاک و فرهنگ مشترک ميدانند؛ فارغ از نوع ديدگاههاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي همواره بر ايراني بودن خليج فارس صحه ميگذارند. اين مسأله چنان اهميتي دارد که حتي ايرانيان امروزه با آموزشهاي غيررسمي، خانواده، مدرسه و ديگر نهادهاي اجتماعي به صورت فعالانه درصدد انتقال نسلي اين ارزش هويتي و فرهنگي هستند. اين حرکت جمعي، اگر به صورت يک کنش فرهنگي منسجم و هماهنگ باشد، اثرات مثبتي در تقويت هويت ايراني در دراز مدت خواهد داشت.
4ـ به نظر ميرسد دست يافتن به يک ارزش مشترک در زمانهاي که هجوم ارزشهاي جهاني شدن در حوزههاي گوناگون، هيچ دولت ـ ملتي را در امان نميگذارد، کار بسيار دشوار و شايد ناشدني باشد. در منطقه خاورميانه که جنگ به يک امر روزمره مبدل شده است و حضور نيروهاي خارجي، هر روزه بر ناامني اين محدوده ميافزايند، مسأله هويت ملي اهميت دوچنداني پيدا ميکند. در اين وضعيت، تنها اهرم بازدارنده در برابر فشارهاي سياسي، به جريان انداختن مفهوم هويت ملي و شاخصهاي آن است. از همين روست که کشورهاي عربي تأکيد فراواني نسبت به مالکيت عربي خليج فارس دارند و البته اين را به خوبي ميدانند که اين ادعاي آنها، هيچ منطق و پايه حقوقي ندارد، اما از آنجا که خليج فارس قابليت بالايي در هويتسازي و انسجام داخلي اين کشورها دارد، بر عربي بودن آن پافشاري ميكنند. از اين روي، امروزه مالکيت خليج فارس بيشتر داراي يک کارکرد فرهنگي و البته شبيه به يک امتياز هويتي و ناسيوناليستي است تا در اختيار داشتن يک محدوده جغرافيايي به همراه برخي کارکردهاي اقتصادي و سياسي براي کشورهايي که در همسايگي آن هستند؛ بنابراين، اين سرقت تاريخي و هويتي از جانب کشورهاي عرب حوزه خليج فارس، تنها تابعي از يک مسأله هويتي و فرهنگي است.
5ـ به خوبي ميدانيم که حضور ايالات متحده و برخي از کشورهاي غربي در منطقه، داراي اهداف سياسي متعددي است که يکي از برجستهترين آنها تلاش براي تجزيه سياسي کشورهايي چون ايران است، چرا که ميدانند امروزه عصر فروپاشيهاي سياسي به پايان رسيده و بايد در پي فرمولهاي نوين سياسي باشند. اينها در شرايطي که وجود يک بحران را حس ميکنند، بلا فاصله در صدد برميآيند تا حاکميت سياسي ايران را به يکسانسازي قوميتي محکوم کنند و از اين طريق، راهي براي تفرقه بيابند.
بحرانهايي از اين دست در سياسيت، به طور کل جز با وجود هماهنگي و پيوستگي و انسجام ملي قابليت راهگشايي ندارد و امروز خليجفارس براي ما اين نقش هويتي را دارد. در واقع، در حالي که توطئههاي سياسي و فرهنگي نسبت به ايران، هر روزه خود را در قالبهاي گوناگون نشان ميدهد، تأکيد و حتي مناقشه بر ايراني بودن خليج فارس و تبديل آن به عنوان يک ارزش ملي، ميتواند قوام فرهنگي ـ هويتي و سياسي ايرانيان را تقويت کند.
6ـ سالهاي اخير، شاهد جدالهاي بيشتري نسبت به اين بخش از کشورمان بوديم؛ مشارکتهاي فعالانه گروههاي غير دولتي و حضور در فضاي مجازي براي دفاع از هويت ايراني، جهانيان را به خود خيره ساخت. اساسا هرچه اين فشارها از جانب گروههاي غير دولتي و بدنه اجتماعي ايرانيان تقويت شود، اثربخشي آن ملموستر خواهد بود. نامگذاري يک روز خاص با عنوان «روز ملي خليج فارس»، ميتواند در تقويت هويت ايراني نقش مؤثري داشته باشد، چراکه ممکن است سکوت و انفعال در اوضاع كنوني، زمينهساز ضعف در آينده شود. هرچند در اين ميان و در بحبوحه دفاع از اين ميراث ايراني، برخي با کمال بيانصافي، همواره بر بخشي از ويژگيهاي شخصيتي ايرانيان همچون قانونگريزي، بيانضباطي اجتماعي و ضعف فرهنگي دامن ميزنند، اما نبايد به اين ژستهاي مشکوک روشنفکرانه اهميت زيادي داد، چرا که اينان همواره نسبتي با علايق و سنتهاي ايراني نداشتهاند و در برابر مسائل تاريخي و هويتي اين مرز و بوم سکوت کردهاند و توانايي دادن هيچ راهكار فرهنگي و اجتماعي را نداشتهاند. در حالي که تأکيد بر هويت ملي و ارزشهاي مشترک به همراه ايماني مذهبي، کانوني از انسجام اجتماعي و وحدت ملي را ايجاد نموده است. حفظ و تأکيد بر اين شاخصهاي فرهنگي، اساسيترين فرمولي است که بدخواهان ملت را دلسرد و توطئههاي آنها را ناکام ميگذارد.
صالح زماني