هدف اصلى از تحقيق و كاوش در زندگى معصومينعليهم السلام، در حقيقت شناخت مواضع دينى، سياسى و اجتماعى آنها براى دست يابى به پيامها، درسها و عبرتهايى است كه در سيره عملى آنها ديده مىشود. «امام»، جلودار و قافله سالار كاروان صالحان براى رسيدن به كمال مطلوب و سعادت دنيوى و اخروى است. «امامت»، هدايت خلق به سوى خداست، پس كسانى مىتوانند رهرو راه ولايت و رهبرى باشند كه پيشواى خود را آن گونه كه شايسته است، شناخته باشند تا به بركت آن معرفت، سيره عقيدتى و عملى آنها را الگوى خويش سازند.
عيسى ساجدى فر در شماره ی 54 فصلنامه ی کوثر نوشت: شناخت سيره ایمهعليهم السلام با موانعى مواجه است كه عبارتند از:
تاريخهاى خلافتى و سلطنتى، دروغهاى تاريخى، خلأهاى تاريخى و نقاط مبهم، حذف بعضى از صحنههاى مهم تاريخى، بيان نشدن جغرافياى تاريخى، بيان نشدن شرايط و موقعيت حوادث، تأثير گرايشهاى مورخان در نقل و بيان تاريخ، از قلم افتادن بعضى از حوادث تاريخى، مخفيانه بودن حركتهاى انقلابى شيعيان و محدود بودن ایمهعليهم السلام در ارتباط با شيعيان و بيان مواضع آنها.
با وجود موانع فوق، هر كاوشگر و محقق كوشايى مىتواند از لابه لاى گزارشهاى تاريخى و قراین و شواهد موجود، با ظن و گمان به واقعيت پىببرد. در اين نوشتار سعى ما بر آن است تا به يارى خداوند، موضع امام سجادعليه السلام را در «نهضت توابين» به دست آوريم كه آيا آن حضرت با اين قيام موافق بود يا مخالف؟
قبل از پرداختن به جواب اين سوال مهم، لازم است نهضت توابين را به طور اجمالى بررسى نماييم.
علل و عوامل نهضت
بعد از شهادت امام حسينعليه السلام، شيعيان كوفه به خاطر بىوفايى و پيمان شكنى كه نسبت به آن حضرت از خود نشان داده بودند، به شدت پشيمان بودند. آنها به امام حسينعليه السلام نامه نوشتند و عاجزانه اصرار كردند تا آنها را از ظلم و جور امويان نجات دهد. اگرچه امام حسينعليه السلام بايد براساس رسالت الهى خويش اقدام به امر به معروف و نهى از منكر مىكرد و در مقابل ظالمان موضع مىگرفت، حتى اگر كوفيان از او دعوت نمىكردند، ولى دعوت آنها نيز يكى از علل قيام امام و حركت او به طرف كوفه بود. با اين وجود، آنها بعد از دعوت امام حسينعليه السلام او را تنها گذاشتند و يارىاش نكردند!
كوفيان براى سومين بار، در حادثه كربلا طعم تلخ شكست و زبونى را در مقابل شامىها چشيده بودند. آنها تنها راه جبران گناه عظيم كشته شدن امام و شكستهاى تحقير كننده خويش را، قيام و خونخواهى امام حسينعليه السلام مىدانستند و مىگفتند: ما مثل بنىاسرایيل شدهايم كه حضرت موسى براى جبران نافرمانى و برگشت از گوساله پرستى آنها، دستور داد يكديگر را بكشند. تنها راه توبه ما نيز قيام و كشتن دشمنان است... «انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى باریكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خيرلكم عند باریكم فتاب عليكم...»1
آنان به دليل پشيمانى از اعمال گذشته خود، در تاريخ اسلام به «توابين» شهرت يافتند.2
اولين جلسه مشورتى
در سال 61 ه .ق. نخستين گردهمايى توابين در منزل سليمان بن صُرَد خزاعى، از اصحاب پيامبر و بزرگان شيعيان كوفه، تشكيل شد. شركت كنندگان حدود صد نفر از دليران و بزرگان شيعه بودند و همگى متجاوز از شصت سال داشتند كه اين عامل سِنى، دليل بلوغِ تفكر مذهبى و پختگى رفتار آنها بود.
رهبران نهضت
نهضت توابين تحت رهبرى پنج نفر از قديمىترين و معتمدترين ياران حضرت على انجام گرفت كه عبارتند از: سليمان بن صرد خزاعى، مسيب بن نجبه فرازى، عبدالله بن سعد بن نفيل ازدى، عبدالله بن والى تيمى و رفاعة بن شداد بجلى.3
سليمان از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و حضرت علىعليه السلام بود و در جنگ جمل و صفين حضور داشت. بعد از هلاكت معاويه، شيعيان در خانه سليمان جمع شدند و به امام حسينعليه السلام نامه نوشتند و او را دعوت به قيام نمودند. چهار نفر ديگر، از تابعين به شمار مىرفتند و هميشه در صف مقدم فعاليتهاى شيعيان كوفه قرار داشتند و به خاطر خلوص نيت و فداكارى در راه اهلبيت، مورد احترام شيعيان بودند.
نتيجه اولين گردهمايى
در نخستين جلسه توابين، سليمان به عنوان رهبر نهضت انتخاب شد. او در همان جلسه معيارهاى بسيار دقيق و سختى را براى عضوگيرى بيان نمود.4 و خطوط سياسى، نظامى و پشتوانه مالى نهضت را ترسيم نمود.
شيعيان در طول سالهاى 61 - 64 ه .ق. مشغول جمع آورى اسلحه و عضوگيرى بودند.
مرگ يزيد و سقوط كوفه
وقتى خبر مرگ يزيد (64 ه .ق.) به كوفه رسيد، مردم كوفه شورش كردند و عمربن حريث، حاكم كوفه را از قصرش بيرون نمودند و با عبدالله بن زبير كه در حجاز مدعى خلافت بود، بيعت نمودند.5 عبدالله بن زبير نيز عبدالله بن يزيد را به فرمانروايى كوفه تعيين كرد و به اين وسيله كوفه در اختيار ابن زبير قرار گرفت. سليمان بن صرد به شهرهاى بصره و مداین نامه نوشت و از رهبران شيعيان آن شهرها جهت شركت در خونخواهى سيدالشهداءعليه السلام دعوت نمود. آنها نيز استقبال كردند.6 قرار شد «جنبش» به صورت پنهانى فعاليت، تبليغ و جذب نيرو نمايد. عدهاى را نيز مسوول جمع آورى اموال و هدايا از جانب شيعيان نمودند تا اسلحه و تجهيزات جنگى را فراهم سازند. زمان شروع نهضت، آغاز ربيع الثانى سال 65 ه .ق. معين شد. محل تجمع آنها «نخيله» و شعارشان «يالثارات الحسين» بود.7
ورود مختار به كوفه و تبليغات او
مختار يكى از پيروان اهلبيت بود كه با توابين در قيام عليه بنىاميه و خونخواهى سيدالشهداءعليه السلام هم عقيده بود. ولى او معتقد بود كه سليمان بن صرد صلاحيت نظامى و تجربه كافى براى فرماندهى و رهبرى قيام را ندارد. مختار خود را به عنوان نماينده محمد بن حنفيه، سزاوارتر به رهبرى مىدانست، به همين دليل به تبليغات عليه سليمان بن صرد پرداخت. او مىگفت: «سليمان فقط مىخواهد قيام كند، هم خودش را به كشتن مىدهد، هم شما را. او بصيرت و دانش جنگى كافى ندارد.»
مختار سعى در متفرق كردن ياران سليمان نمود. اگرچه توابين به سليمان بيشتر از مختار اعتماد داشتند، ولى تحت تأثير سخنان مختار قرار گرفتند. حدود دو هزار نفر از توابين جذب مختار شدند، در بقيه افراد نيز سستى ايجاد شد، به طورى كه از 16 هزار نفرى كه در ليست توابين ثبت نام كرده بودند، فقط چهار هزار نفر در روز موعود حضور يافتند و علىرغم سه روز توقف توابين در نخيله، فقط هزار نفر به جمع آنها افزوده شد. از مداین و بصره نيز فقط 500 نفر در قيام شركت كردند.
پيشنهاد رد شده
قبل از حركت از اردوگاه نخيله، عبدالله بن سعد بن نفيل كه يكى از رهبران نهضت بود، به سليمان گفت: حالا كه ما به خونخواهى حسينعليه السلام بيرون آمدهايم و قاتلان حسين همگى در كوفه هستند - از جمله عمربن سعد - پس اينها را بكشيم.8
بقيه ياران سليمان نيز رأى او را تأييد نمودند و گفتند: اگر ما به سوى شام برويم فقط به عبيدالله بن زياد دست خواهيم يافت، در حالى كه بيشتر افراد مورد نظر و قاتلان سيدالشهداء در كوفه هستند. سليمان با آنها مخالفت نمود و گفت: لازمه جنگيدن با كوفيان، جنگيدن با اقوام و خويشان است و قاتل اصلى هم ابن زياد است.9
سپاه توابين به طرف شام به حركت درآمد. توابين در مسير راه، يك شبانه روز در كنار قبر سيدالشهداءعليه السلام توقف نمودند و بسيار گريه كردند.10 سپس بىوقفه بيابانها را درنَوَرديدند تا به «عين الورده» رسيدند و درآن جا با سپاه شام به فرماندهى عبيدالله بن زياد - كه تعداد آنها حدود سىهزار نفر بود - وارد جنگ شدند. سپاه شام به طور وحشتناكى بر آنها حمله ور شد. توابين نيز از خود دلاورى و صلابت وصفناپذيرى نشان دادند. نبرد، سه روز طول كشيد. رهبران توابين، يكى بعد از ديگرى به شهادت رسيدند. تنها يكى از آنها (رفاعة بن شداد) باقى ماند كه دستور عقبنشينى به طرف كوفه را صادر نمود.
نتيجه قيام
ثمره قيام توابين عبارت بود از:
1. ايجاد رعب و وحشت بر قلوب جنايتكاران اموى، چون قيام آنها شديدترين نهضتى بود كه تا آن موقع به وقوع پيوست.11
2. زمينه سازى سياسى و نظامى براى قيام مهم ترى كه توسط مختار به وقوع پيوست. در واقع، قيام توابين «تشيع» را قدمى ديگر به طرف وجودى مستقل به پيش برد.
3. اين قيام سبب شد تا خاكستر از روى آتش تشيع برداشته بود و آتش دلهاى داغديده آنها فروزانتر شود و در نهايت، منجر به نابودى حكومت امويان گردد.12
شرايط سياسى، اجتماعى امام سجادعليه السلام
اگر بخواهيم به طور دقيقتر موضع امام سجادعليه السلام در قبال قيامهاى معاصرش و ارتباط آن حضرت با اين نهضتها را بررسى كنيم، لازم است شرايط سياسى و اجتماعى، رفتار حكام، موقعيت شخصى و خانوادگى امام، وضعيت فكرى، سياسى و عقيدتى مردم و حوادث آن دوران را ترسيم نماييم.
امام سجادعليه السلام در شرايطى عهدهدار «امامت» شد كه سنگينترين غمها و جراحتهاى روحى و عاطفى بر قلبش وارد شده بود، مثل شهادت مظلومانه پدر، برادران و اقوام بىسرپرست شدن دهها زن و كودك داغديده، آوارگى و اسارت از كربلا به كوفه و شام و مدينه، نداشتن مدافعان و حاميان صادق، كنترل شديد حكومت مستبد و خونريز كه حتى در ريختن خون فرزندان پيامبراكرم و انجام زشتترين و خشنترين اعمال، باكى نداشتند و با رفتارى وحشيانه نفسها را در سينهها حبس و جرأت اعتراض و انتقاد را از هر معترضى سلب نموده بودند، به طورى كه به خاطر مخالفت، سهميه بيت المال و عطاياى يك شهر را قطع مىكردند.13
عنصر مهم ديگرى كه مىتوانست در موضعگيرى امام سجادعليه السلام در قيامها تأثير بگذارد، مردم بودند. امام سجادعليه السلام چگونه مىتوانست به آن مردم اعتماد نمايد و به پشتوانه آنها در صحنه سياسى، اجتماعى حضور پيدا كند و يا موضع مثبت خودش را اظهار نمايد؟ در حالى كه سستىها و بىوفايىهاى مردم كوفه را نسبت به جد بزرگوارش، اميرمومنانعليه السلام و عمويش، امام حسنعليه السلام و پدرش، امام حسينعليه السلام ديده بود و شاهد بود كه چگونه اين مردم بارها در صحنههاى حساس سياسى و نظامى، امام و رهبر خود را نه تنها رها نمودند، بلكه در مقابلش شمشير كشيدند و در بحرانهاى سياسى و احساس خطرهاى جدى، سكوت و انزوا را پيشه خود ساختند و آن را بر قيام و جهاد و شهادت ترجيح دادند و يا نامردانه به صفوف دشمنان پيوستند، مثل دوران امام حسينعليه السلام!
خطبهاى كه امام سجادعليه السلام در جمع مردم كوفه خواند، بيانگر شناخت دقيق امام از مردم كوفه و نشانه وضعيت فردى و اجتماعى خود و خانوادهاش و بهترين دليل براى سكوت امام و انزواى سياسى اوست. بعد از سخنرانى امام سجادعليه السلام، مردم به شدت تحت تأثير قرار گرفتند و يكصدا فرياد زدند: اى فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان و پاسدار حق شما هستيم. اكنون فرمان بده تا اطاعت كنيم!14
امام سجادعليه السلام فرمود: هرگز، هرگز تحت تأثير شعارهاى شما قرار نخواهيم گرفت و به شما اعتماد نخواهم كرد. اى جنايتكاران مكار! ميان شما و آرمانهايى كه اظهار مىداريد، فاصلهها و موانع بسيارى است.
آيا مىخواهيد همان جفا و پيمان شكنى كه با پدران من داشتيد، دوباره درباره من روا داريد؟ نه، نه! به خدا سوگند! هنوز جراحتهاى گذشتهاى كه از شما بر تن داريم، التيام نيافته است. همين ديروز بود كه پدرم به شهادت رسيد، در حالى كه خانوادهاش در كنار او بودند.
داغهاى برجاى مانده از فقدان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم، پدرم و فرزندانش و جدم، اميرمومنان علىعليه السلام فراموش نشده است. طعم تلخ مصيبتها هنوز در كامم هست و غمها در گستره سينهام موج مىزند. تنها از شما مىخواهم كه نه به يارى ما بياييد و نه به دشمنى و ستيز ما برخيزيد!
موضع امام سجادعليه السلام در قيام توابين
نهضت توابين و قيام مردم كوفه، نتايج نسبتاً خوبى براى مسلمانان حق طلب به دنبال داشت و زمينه را براى قيامهاى بعدى فراهم نمود و بيم و ترس را در دل امويان انداخت. هدف توابين نيز مقدس بود، ريشهكن نمودن ظلم و فساد و دفاع از دين و سپردن حكومت به دست صالحان و فرزندان رسول خدا. چون قيام توابين حركتى بىموقع، نسنجيده، خودسرانه و محدود بود، طبعاً امام سجادعليه السلام نمىتوانست موضع صريحى در حمايت از آنها داشته باشد، ولو اين كه از لابهلاى سخنرانىهاى آنها مىشود فهميد كه توابين، امام سجادعليه السلام را به عنوان رهبر دينى و امام قبول داشتند و مصمم بودند قبل از پيروزى كامل، از ذكر نام او به عنوان امام و رهبر خويش خوددارى كنند، ولى در طول مبارزات، اشارات مبهم و مخصوصى به امامت آن حضرت مىنمودند كه نمونه آن را در اشعارى كه «عبدالله بن الاحمر» سروده و در آن، از يك منادى كه معروف همه است و دعوت كننده به خير و رستگارى است، نام برده15 كه مسلم آن منادى، امام سجادعليه السلام است، زيرا محمد بن حنفيه سه سال بعد از قيام توابين نامش به امامت برده شد. توابين مىخواستند حكومت را به اهلبيتعليهم السلام واگذار كنند.16
توابين وقتى با لشكر شام مواجه شدند، در مقابل پيشنهاد آنها براى رها كردن جنگ، خواستههايى را عنوان نمودند، از جمله: تحويل دادن عبيدالله بن زياد (فرمانده لشكر شام) به آنها و بركنار نمودن عبدالملك بن مروان (خليفه وقت)، تا توابين بتوانند حكومت و رهبرى جامعه را به اهلبيت پيامبراكرم واگذار نمايند.17
موارد ذكر شده فقط مىتواند به قيام توابين جهت بدهد و هدف و انگيزه آنها را روشن نمايد. شايد بتوان گفت كه قيام آنها با اذن غير مستقيم امام عصر بوده است، يعنى امام سجادعليه السلام اگرچه هيچ موضع صريحى كه دلالت بر تأييد يا رد توابين باشد، اتخاذ ننمود - به خاطر موانعى كه ذكر شد و به خاطر قبول نداشتن شيوه مبارزه آنها - با اصل قيام كه نهضتى ضد ظلم و براى اجراى عدالت بود، موافق بود.
ایمه معصومين نهضتهاى عصر خويش را نه به طور مطلق رد كردند و نه پذيرفتند، بلكه آنها را كه در چهارچوب اهداف امامت و بر اساس حق محورى حركت كردند، تأييد و بقيه را رد نمودند. قيام توابين چون در معيار حق مىگنجيد، تاريخ هيچ گونه ردى را در مورد آن به امام سجادعليه السلام نسبت نداده است. دليلى هم براى مخالفت وجود نداشت، چون اين قيامها فوايدى داشت كه قبلاً ذكر شد.
چرا توابين بدون اجازه امام دست به جهاد و قيام زدند؟
ميرزا ابوالحسن شعرانى در ترجمه كتاب نفس المهموم، پاسخ را چنين بيان نموده است: «در جواب مىگوييم امام سجادعليه السلام از مردم كنارهگيرى كرده بود و حال او مانند حال امام زمان در عصر ما است. همان طورى كه در زمان ما نمىشود در اجراى احكام ضرورى دين منتظر ظهور امام زمانعليه السلام شد، مثل رسيدگى به ايتام و محجورين، قصاص، دفاع، حدود و... چون ترك اينها موجب فتنهها و تسلط اشرار مىشود، با اين كه اينها از وظايف امام زمانعليه السلام است، توابين نيز وظيفه مجاهدت و توبه كردن داشتند با كشتن قاتلين سيدالشهداءعليه السلام. اگرچه امام سجادعليه السلام در قيام حضور نداشت و مصلحت در اقدام او نبود ولى نهى نيز نفرمود و توابين نيز تمسك به آيه قرآن نمودند و اگر كسى حكم خدا را به وسيله قرآن يا اجماع يا عقل بداند، مثل اين است كه از لفظ [و زبان ]امام شنيده باشد.»
سكوت نخبگان و عواقب آن
اگر چه توابين جان و مال خويش را در راه هدفى مقدس - كه رضاى خداوند، انتقام خون شهداى كربلا، ريشه كن نمودن كانون فتنه اموى و سپردن امور جامعه به دست اهلبيت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بود نهادند، اما آن همه خسارت و كشته، يك هزارم اثر حادثه كربلا را از خود برجاى نگذاشت، چون اگر رهبران توابين و برجستگان قيام كه خود از دعوت كنندگان حسين بن علىعليهما السلام بودند، آن حضرت را يارى مىكردند، حادثه كربلا به گونهاى ديگر رقم مىخورد.
پىنوشتها:
1. بقره / 54.
2. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 5، ص 204 و تاريخ طبرى، ج 2، ص 417.
3. الاجابة، ج 2، ص 127.
4.تاريخطبرى،ج2،ص499وانسابالاشراف،ج5،ص205.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 455.
6. تاريخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 49 و 48 والكامل فىالتاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 234.
7. التنبيه و الاشراف، ص 311.
8. تاريخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 67 و بحارالانوار، ج 45، ص 359.
9. تاريخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 67.
10. همان، ص 70.
11 و 12. حياة الشعر فى الكوفه، ص 73.
13. تاريخ الادب العربى، ج 2، ص 347.
14. شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، ج 4، ص ؟
15. مروج الذهب، ج 3، ص 101.
16. تجارب الامم، ج 2، ص 97.
17. انساب الاشراف، ج 5، ص 210 و الكامل فىالتاريخ، ج 3، ص 343.