ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 15 تير 1403
جمعه 15 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 1 آذر 1388     |     کد : 5585

برنارد لويس: هدف شيعيان بازگرداندن تاريخ به مسير صحيح است

«برنارد لويس» معتقد است: در ميان شيعيان اين اعتقاد عميق وجود دارد كه تاريخ، مسير اشتباهي در پيش گرفته است...

 «برنارد لويس» معتقد است: در ميان شيعيان اين اعتقاد عميق وجود دارد كه تاريخ، مسير اشتباهي در پيش گرفته است.برخي اوقات، شيعيان درگير برنامه‌‌ها و اعمالي مي‌شوند كه هدف آن، بازگرداندن تاريخ به مسير صحيح است.

پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و گسترش نهضت جهاني اسلام، سردمداران شرق و غرب را با پديده‌اي نوين، در صحنه سياستهاي جهاني روبرو ساخته است؛ پديده‌اي كه بنا به ماهيت و سرشت خود، كه همانا جوهره اصيل و والاي اسلام مي‌باشد، در هيچ يك از قالب ها و معيارهاي متعارف سياسي جهان نمي‌گنجد و از همين‌رو، آگاهي و شناخت عميق و گسترده‌اي را در زمينه‌ها و ابعاد ايدئولوژيك و سياسي طلب مي‌كند.

موج گسترده اسلام شناسي، به ويژه تحقيقات گوناگون مراكز علمي و پژوهشي وابسته به استكبار جهاني در زمينه تشيع، نه تنها نشانگر نارسايي اطلاعات و آگاهي هاي پيشين آنان در مورد مباني و اصول اعتقادي اين پديده است، بلكه در عين حال، نمايانگر بيم و هراس فزاينده‌اي است كه روند رو به رشد جنبشهاي رهايي‌بخش اسلامي، در محافل وابسته به امپرياليسم جهاني ايجاد كرده است.

تحقيقات فراواني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در مراكز و مؤسسات فوق صورت گرفته، هدفهاي گوناگوني را پيش چشم داشته‌اند، و از همين‌رو آگاهي‌ از انگيزه‌ها و اهداف آنان، مي‌تواند براي مسئولان و اولياي امور جالب توجه باشد؛ زيرا پژوهشهايي از اين دست، اگرچه در مراكز علمي و دانشگاهي انجام مي‌شود، اما بي‌ترديد به عنوان دستمايه اطلاعاتي به منظور مقابله با گسترش حركتهاي اسلامي مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

رژيم اشغالگر قدس كه از بدو پيروزي انقلاب اسلامي، با تعابير گوناگون، وحشت و هراس خود را از انقلاب اسلامي در ايران و تأثير عميق و گسترده آن بر روند رويدادهاي منطقه پنهان نكرده، از جمله كشورهايي است كه تحقيقاتي را در اين زمينه آغاز كرده است.

«دفتر خاورميانه و تاريخ آفريقا» وابسته به «مركز مطالعات دايان» كه بخشي از «دانشكده تاريخ دانشگاه تل‌اويو» را تشكيل مي‌دهد، با همكاري «مؤسسه تحقيقاتي شيلوهه»، زمينه اين تحقيق را فراهم كرده است و با برگزاري يك كنفرانس بين‌المللي (در دسامبر 1984) جريان تشيع را از بدو پيدايش آن و در شرايط و موقعيتهاي گوناگون مورد بررسي و ارزيابي قرار داده است.

كنفرانس مزبور نخست اين هدف را دنبال مي كرد كه موقعيت كنوني تشيع را در مناطق مختلف جهان مشخص كند و ديگر آن كه به ارزيابي تأثير انقلاب ايران بر سراسر جهان بپردازد.

هدف از انتشار مقالات اين كنفرانس اولاً اطلاع از فعاليتهاي مؤسسات تحقيقاتي وابسته به استكبار جهاني و به عبارت ديگر آگاهي از توطئه‌هايي است كه برعليه اسلام و تشيع صورت مي‌پذيرد؛ و ثانياً از آنجا كه اين فعاليت ها منشأ تصميم‌گيري‌هاي ابرقدرت ها در مقابله با حركت هاي اسلامي در جهان مي‌باشد، بدينوسيله خواهيم توانست با شناخت باورهاي آنان، تحليلهاي واقع‌بينانه‌تري از حركتهاي سياسي بين‌المللي ارائه نماييم.

و نهايتاً اين انگيزه در خواننده تقويت گردد كه براي مقابله با اين مراكز تحقيقاتي كه ظاهري علمي و موجه به خود گرفته‌اند تميهداتي در خور، انديشيده شود.

 **ديپاچه (به قلم«مارتين كرامر»)

 در دوران معاصر، تشيع، برخي از قوي ترين مفاهيم طغيان انقلابي را پديد آورده‌ است. شيعيان، اقليتي از مسلمانان هستند كه از نظر سني ها، يعني اكثريت غالب مسلمانان، همواره به خاطر عقايدشان انگشت‌نما بوده‌اند. با اين حال، جنبش هاي شيعي، امروزه استراتژي هاي سياسي فوق‌العاده اصيلي ابداع كرده‌اند كه غالباً موجب شگفتي و حيريت دنياي اسلام و غرب شده است. اين شيوه‌ها در ايران، از عظيم‌ترين موفقيت برخوردار بوده‌اند و الهام بخش ساير شيعيان در دنياي عرب و جنوب آسيا نيز شده‌اند. كمربندي از تشيع، حيات اقتصادي، استراتژيك و تاريخي اسلام را در بر مي‌گيرد و بخشهايي از لبنان، سوريه، عراق، عربستان سعودي، كويت، بحرين، ايران، افغانستان، پاكستان و هندوستان را مي‌پوشاند. اين كمربند كه در كشورهاي مختلف، به اكثريت و اقليت شيعه تقسيم مي‌شود،‌خود ،‌ دنيايي است كه تأثيرات گوناگون در آن،‌ به سرعت انتقال مي‌يابد. اين مجموعه، هدفي مضاعف دارد: نخست آنكه موقعيت كنوني جريان اصلي تشيع اثني عشري را در مناطق مختلف جهان مشخص كند، و ديگر آنكه به ارزيابي تأثير انقلاب ايران بر سراسر جهان بپردازد.

مجموعه حاضر، محصول نهايي يك كنفرانس بين‌المللي است كه در دسامبر 1984 در «دانشگاه تل‌آويو» برگزار شد. مطالعات فراواني كه پيرامون تجديد حيات اسلام صورت گرفته بود، ضرورت برگزاري اين كنفرانس را مطرح مي‌كرد، زيرا اين مطالعات، بيشتر به اسلام سني گرايش داشت و تشيع را صرفاً‌ در چارچوب ايران، مورد بررسي قرار مي‌داد.

بنابراين علاوه بر مطالعاتي كه صرفاً به ايران اختصاص داشت و تشيع را در چارچوب تجربه يك كشور، مورد ارزيابي قرار داده بود مطالعات ديگري نيز صورت گرفت. براي نمونه، مقايسه تشيع اثني عشري در شرايط و موقعيت هاي گوناگون، و بررسي و كنكاش درباره تفاوتهاي جزئي آنها در عقيده و عمل، ضروري به نظر مي‌رسيد زيرا اين تفاوت ها ممكن است مردمي را كه به يك سنت مذهبي تعلق دارند اما در وضعيت هاي كاملاً متفاوت به سر مي‌برند، تحت تأثير قرار دهد.

مقالات حاضر و نيز كنفرانس مذكور، نتيجه همكاري ضروري اشخاص بسياري است: «اتامار رابينويچ»، رئيس «مركز مطالعات دايان» در امور خاورميانه و آفريقا، برگزاري اين كنفرانس را پيشنهاد كرد و مركز فوق، حمايت و همكاريهاي لازم را به عمل آورد. اين كنفرانس، از رهنمودهاي مركز اطلاعات ايالات متحده در اسرائيل نيز سود جسته است. «اتان كهلبرگ»، و «جوئل كرامر» به عنوان اعضاي كميته آكادمي كنفرانس، همكاري ثمربخشي داشته‌اند. بي‌ترديد اگر همكاريهاي «آميرا مارگاليت» كه در امور كنفرانس بسيار با تجربه است، نبود، اين موفقيت حاصل نمي‌شد، من همچنين خود را مديون ميهمانان، سخنرانان، مفسران و مقامات حاضر در اين كنفرانس، از جمله: «چريل برنارد»، «اوريل دان»، «آباابان»، «توماس فريدمن»، «گدجيلبر»، «سيلويا هايم»، «حيم هرتزوگ»، «نيكي.آر. كدي»، «نهمي لوتزيون» و «اسحق رابين» و بانوان : «ليديا گاره» و «مارگريت ماهلو» كه متن مطالعات را تايپ كردند و خانم «ادنا ليفتمن» كه انتقال اين مطالعات را به صورت كتاب به خوبي انجام داده است مي‌دانم.

 *عنوان مقاله:

 شيعه در تاريخ اسلام

(ارائه شده توسط:ب«رنارد لويس»)

 شيعه، يك واژه عربي، به مفهوم حزب يا فرقه است. در آغاز، به جاي آن، از واژه شيعه علي يا حزب و فرقه علي و به اصطلاح امروزي، طرفداران نامزد يك منصب سياسي استفاده مي‌شد؛ آنها گروهي را با يك جهت سياسي و در بدو امر، عمدتا بر اساس نظريات شخصي، به عنوان مبنايي براي فعاليت هاي گروهي خويش، تشكيل دادند. چندي نگذشت كه كلمه شيعه، به عنوان معرف يكي از انشعابات عمده جامعه مذهبي اسلامي شناخته شد. ناظرين غير شيعي، در هماهنگي با يك سنت و آئين معمول ( ولي گمراه كننده) براي تشريح اين گونه اختلافات در بينش اسلامي، اغلب كلماتي نظير فرقه يا شقاق را به كار مي‌برند، حتي برخي از اين هم فراتر رفته و از اصطلاحي نظير ارتدكس (راست آئين) ‌و مرتد يا رافضي براي مشخص كردن اين اختلافات و انشعابات استفاده مي‌كنند. به دو دليل، اين روش ناصحيح است، نخست آن كه براي يك فرد غير مسلمان، قضاوت درباره اين كه چه چيز اصيل (ارتدكس) و چه چيز ارتداد تلقي مي‌شود، مطمئنا نابجا و نشانه خودمحوري است. اين مساله نه به ما ارتباط دارد و نه در صلاحيت ماست، اما شايد دليل مهمتر اين باشد كه مفاهيم محض و مجردي مانند ارتدكس و ارتداد، نظريه‌اي كاملا مختص به مذهب مسيحيت است و بنابراين به كار بردن آنها نابجا است. اين اصطلاحات ، با تاريخ اسلام ارتباطي ندارد، يا ارتباط كمي دارد زيرا، ما در طول تاريخ، به نشست هاي مقامات كليسا و يا شوراهاي مذهبي براي تعريف و تبيين ارتدكس و لذا تبيين و محكوميت انحراف از اصول ارتدكسي كه ما معمولا آن را با كلماتي از قبيل ارتداد و الحاد معين مي‌كنيم، بر نمي‌خوريم. حتي كلماتي نظير فرقه و ارتداد، در مورد انشعاباتي مذهبي در ميان مسلمانان، چه از لحاظ مباني تبييني اين انشعابات و چه از لحاظ اشكال سازماني و روش علمي كه آنان براي شكل‌ دادن به اين انشعابات برگزيده و دنبال مي‌كنند، صدق نمي‌كند.

برخي در تلاش براي تشريح اختلاف ميان تسنن و تشيع، براي غربي ها، اين اختلافات را معادل با وجوه تمايز ميان پروتستان و كاتوليك قلمداد مي‌كنند، اما اين مقايسه،‌ به جز در اين مورد، كه هر دوي آنها بر يك انشعاب عمده كه گروه كثيري از مردمان را در هر يك از جناح هاي مخالف در بر مي‌گيرد استوارند، كمك چنداني به روشن كردن وضعيت نمي‌كند. نامعقول بودن اين قياس را مي‌توان با يك آزمون بسيار ساده نشان داد، اگر سني ها و شيعيان را به پروتستان ها و كاتوليك ها مانند كنيم، در آن صورت، كداميك پروتستان و كداميك كاتوليك هستند؟ عدم امكان جوابگويي به اين سوال بطلان اين قياس را نشان مي‌دهد.

پژوهشگران غربي در زمانهاي گوناگون، توضيحات ديگري را ارائه داده‌اند - برخي از ساكنين اروپايي كه خود دست به گريبان مسائل نژادي بوده‌اند، دو دستگي ميان مسلمين را ناشي از اختلاف ميان سامي ها و آريايي ها تلقي كرده‌اند؛ بدين ترتيب كه سني ها را نماينده سامي گري اسلام عربي شيعيان را نماينده طغيان ملت آرايي‌نژاد معرفي كرده‌اند كه عليه سلطه سامي ها سر به شورش برداشته‌اند. در عصري كه اروپا، خود درگير جنگ طبقاتي و ايدئولوژي مربوط به آن بود به شيعيان ، به عنوان نمايندگان توده‌هاي محروم نگريسته مي‌شد، كه تحت حاكميت سني ها به سر مي‌بردند و مجموعه كاملي از اين گونه تفسيرها در امتداد اين خطوط فكري، رواج يافت. هيچ كدام از اين تفسيرها ، كاملا نادرست و يا كاملا درست نيستند، اما در مجموع، غالبا از اعتبار لازم برخوردار نيستند.

در آغاز، اختلاف ميان سني ها و شيعيان و نيز اختلاف بين گروه‌هاي متعدد شيعه با يكديگر به حدت و شدت سال هاي بعد از آن نبود و در سالهاي بعد نيز، اين دو دستگي ها، شدت و حدت اختلتافات مابين پروتستان ها و كاتوليك ها و يا فرقه‌هاي گوناگون منشعب از پروتستان، در جامعه مسيحيت را نيافته به ويژه آن كه در دوران اوليه، خروج از يك فرقه و گرويدن به فرقه ديگر، آسان بود و شيعه‌گري، حتي از ديدگاه اهل تسنن،‌الزاما به منزله گمراهي مذهبي، يا انحراف از موازين الهي به شمار نمي‌رفت.

حقوقدانان و روحانيون سني گهگاه، از "تشيع حسنه " سخن مي‌گويند كه اين، به معناي اتخاذ اين نقطه نظر شيعه گرايانه،‌اما در محدوده مجاز اختلافات عقايد است. در يكي از احادث رايج منتسب به پيامبر (ص) چنين آمده است: "اختلاف امتي رحمه " كه مفهوم كلي آن، چنين است: "وجود اختلاف عقايد، در بين امت من، از مظاهر رحمت الهي است ".

تصور امكان اتفاق نظر بر سر اصول و وجود اختلاف نظر بر سر برخي جزئيات ، ايده‌اي ژرف است. اين همان اصلي است كه مكررا براي توجيه اختلافات پذيرفته شده ميان چهار مكتب اصلي در اصول قوانين تسنن، مورد استفاده قرار گرفته و همواره،‌كساني بوده‌اند كه در مورد به رسميت شناختن نوعي از تشيع، كه با اصول پذيرفته شده خود ،‌اختلافي بيش از اختلاف موجود بين مالكي ها و حنفي ها نداشته باشد، تمايل نشان داده‌اند، اين درجه از اختلاف مجاز، "تشيع حسنه " ناميده شده و در اين خصوص، مثال هاي زيادي در تاريخ اسلام، وجود دارد. در واقع، به نظر مي‌رسد كه تشيع ميانه‌رو، همان تاثيري را بر زندگي روشنفكران،‌در دوران قرون وسطاي اسلام داشته است، كه امروزه، ليبراليسم و چپ‌گرايي، بر روشنفكران غرب دارد. اين نوع شيعه‌گري، يك شاخه يا يك شعبه عمده مذهبي را به وجود نياورده و صرفا به مثابه يك اختلاف عقيده، در داخل يك محدوده به طور دو جانبه پذيرفته شده، به شمار مي‌آيد.

شكاف بين سني ها و شيعيان، در آغاز؛‌به صورت يك عدم توافق سياسي، بر سر مساله رهبري امت اسلامي بود؛ همان‌گونه كه اختلاف بين دو گروه از مردم، بر سر مسئله رهبري، مي‌تواند وجود داشته باشد.

اسلام، برخلاف مذاهب هم ريشه و هم منشا آن، از زمان حيات بنيانگزار آن، يك دين سياسي به شمار آمده است و رهبر مذهبي، رهبر سياسي نيز محسوب مي‌شود.[حضرت] محمد (ص) در طي دوران حيات خويش، مانند يك سلطان، بر كشوري كه بنيان نهاده بود، حكم راند. اسلام،‌از يك ويژگي سياسي برخوردار است كه مسيحيت و يهوديت، فاقد آنند و همين ويژگي، به اختلافات مذهبي در سرتاسر تاريخ اسلام، محتواي سياسي بخشيده است.

ماجراي جدا شدن شيعيان از اهل تسنن، با مشاجره بر سر انتخاب خليفه، يعني رهبر امت و كشور، آغاز شد. در آغاز، موضوع اختلاف، چيزي بيش از اين و در واقع چيزي بيش از آنچه امروز، اختلاف بر سر نامزدهاي انتخاباتي و كانديداها تلقي مي‌شود، نبود. و اين اختلافات همان‌طور كه در ساير دوران هاي تاريخ و جوامع مختلف رخ داده است، با تسلط و برتري قوي بر ضعيف و حاكميت قدرت، خاتمه يافته است.

اما آنچه در بدو امر، يك اختلاف سياسي بود، در بستر زمان،‌از ويژگيهاي متعدد ديگري نيز برخوردار شد. اختلافات حقوقي نيز وجود داشت كه از اهميت جزئي برخوردار بود. مسائلي عقيدتي نيز مورد اختلاف بود كه شايد اگر از ديدگاه وسيع تري بدانها نگريسته شود، آنها نيز اهميت چنداني نداشته باشند. چيزي كه احتمالا نسبت به دو جنبه فوق‌الذكر ، از اهميت به مراتب بيشتري برخوردار است، اختلاف در مسائل رواني و احساسي است، اختلاف در روحيات و آيين زندگي، كه از تجربه متمايز سني ها و معتقدان به تشيع، ناشي مي‌شد.

در تبيين اين‌گونه وجوه تمايز بين سني ها و شيعيان، از آيت الله [امام] خميني بدين گونه نقل قول شده است - كه سني ها در مجموع، طالب آرامش، مطيع و فرمانبردار بوده‌ اند و روش سر تسليم فرودآوردن در برابر قدرت حاكم- چه يك قدرت شيطاني و چه يك قدرت سركوبگر- را آموزش داده و بدان عمل كرده‌اند؛‌در حالي كه شيعيان، نمايانگر اصل مقاومت و مخالفت با حكومت هاي نامشروع و استبدادي و تلاش براي سرنگوني آنها بوده‌اند. البته اين يك مقايسه، بيش از حد ساده شده است،‌ زيرا ما، هم در ميان سني ها و هم در بين شعيان، به گروه‌ها، افراد و عقيده‌هاي طرفدارقدرت حاكم و يا مخالف آن بر مي‌خوريم. تشيع، احتمالا حادترين شكل فرمانبرداري را در ايده‌اي با نام "تقيه " به ما ارائه مي‌دهد كه بر اساس آن،‌شخص مي‌تواند ، نه تنها در برابر قدرت نامشروع حاكم، سر تسليم فرود آورد، بلكه مي‌تواند در صورت در خطر بودن جان خود، حتي آن را تاييد كرده، تظاهر به مومن بودن به ‌آن كند. با وجود اين،‌در حكم و راي آيت الله [امام] خميني،‌عنصر مهمي از حقيقت،‌وجود دارد. عقيده او، عقيده‌اي نادرست نيست، اما مي‌تواند يك ساده‌سازي بيش از اندازه باشد و اين ايده، مي‌تواند در بررسي بسيار اجمالي اين دو جنبه از سنت اسلامي، يعني تسليم و مخالفت، وافي به مقصود باشد.

اين تمايز به دوران اوليه ظهور اسلام باز مي‌گردد. هم در شرح اوليه وقايع موجود در تاريخ نگاشته شده اسلامي و هم در احكام سنت و شريعت اسلامي، به دو اصل متمايز: فرمانبري و تسليم، مخالفت و مبارزه بر مي‌خوريم. اصل فرمانبري، معمولا در كشورها و جوامع اسلامي،‌بيشترين رواج را داشته است، و معذلك،‌به همان دليل، بهتر مورد مطالعه قرار گرفته است. اما سنت مبارزه كه مي‌توان آن را سنت تندروي نيز ناميد، از سابقه و ژرفاي كمتري برخوردار نيست و در عصر حاضر،‌از اهميت ويژه‌اي برخوردار شده است و اين، در چهارده قرن تاريخ اسلام، بي‌سابقه نيست.

در هر گونه تحقيق راجع به تاريخ اوليه اسلام و در هرگونه مطالعه مبتني بر منابع اسلامي كه داعيه در برگيري وقايع دست نخورده‌اي از سال هاي اوليه شكل‌گيري اين دين و حفظ سنديت آنها را داشته باشد، بايد دو تحول عمده را كه پژوهشهاي اخير مختص به اين دوره را تحت‌الشعاع قرار داده است، مد نظر قرار گيرد. يكي از اين تحولات، ايجاد و ظهور شكاكيت فزاينده در بين پژوهشگران عصر حاضر، نسبت به صحت و سنديت و حتي تاريخي بودن منابع اوليه تاريخي اسلامي است. در سال‌هاي اخير، در اين زمينه كه آيا تاريخ‌نگاري اوليه اسلامي، به معناي حقيقي كلمه وجود داشته و يا اين‌كه وقايع ثبت شده در اين مكتوبات تاريخي، اصلا رخ داده‌اند يا خير، بحث و جدل فراواني در جريان بوده است.

تحول ديگر، گرايش به سمت اين نگرش است كه ظهور اسلام،‌نه يك نقطه عطف تاريخي و يا يك تحول ناگهاني نسبت به دوران قبل از اسلام،‌بلكه دست كم از بسياري جهات، تغيير شكل سنتهاي كهن و تا حدودي،ادامه روندهايي است كه ردپاي آنها را مي‌توان در گذشته‌اي دورتر يافت.

ظاهرا،‌در هر گونه مطالعه در خصوص تاريخ اوليه شيعه‌گري، اين تحولات پژوهشي بايد مد نظر قرار گيرد. اما هيچ كدام از اين نظريات و نگرش ها، الزاما نتايج و استنتاجات مبتني بر بررسي وقايع اوليه و وقايع بعدي تاريخ اسلام را،‌تا آنجا كه به قضيه مربوط مي‌شود،‌بي‌اعتبار نمي‌سازد. پژوهشگران، با درجات گوناگوني از موجه‌نمايي در اين خصوص، به بحث پرداخته‌اند كه قديمترين منابع تاريخي عربي، نه ارزش تاريخي دارد و نه اصلا منبع محسوب مي‌شود؛‌بر اساس نظريه برخي از‌ آنان،‌اين منابع، ساخته و پرداخته ذهن نويسندگاني است كه براي ايجاد يك زمينه قضايي، به منظور وضع قوانين حقوقي و قضايي در آينده و بر اساس نظريه برخي ديگر، براي مشروعيت بخشيدن به ساختارها و دكترين هاي سياسي بعدي، با استناد و عطف به وقايع گذشته، بعدها طراحي و گردآوري شده‌اند. اما در ارتباط با تاريخ عقايد و سلوك كه موضوع مورد علاقه كنوني ما را تشكيل مي‌دهد،‌دقت و صحت وقايع تاريخي، از اهميت ثانوي برخوردار است. اين وقايع كه حفظ شده، سينه به سينه نقل شده و مورد مطالعه قرار گرفته‌اند، حاوي آن چيزهايي هستند كه مسلمانان ،آنها را تاريخ گذشته خود، مي‌پندارند و اين گذشته پنداري،‌كه از منابع بعضا گوناگون نقل شده و به آنان رسيده است، عقايد آنان را شكل داده و اعمال آنها را توجيه كرده است.

با توجه به ويژگي‌هاي سياسي اسلام و دولتي با ويژگي‌هاي مذهبي خليفه‌گري اسلامي، پرسش هاي گوناگوني از قبيل: منشا و طبيعت حكومت و قدرت حاكمه، وظايف و حدود آزادي زيردستان،‌تبيين مشروعيت، عدالت و ظلم و شيوه‌ي برخورد با حكام مستبد و غاصبان حكومت و قدرت، به طور جدي مطرح شد كه روند رويدادهاي دوران اوليه تاريخ اسلام،‌در پاسخگويي به اين پرسشها، و تدوين آن، رهنموتي مكفي، هر چند تا حدودي متناقض، فراهم آورد؛ كه بخش اعظم آن، همان‌طور كه در تبليغات جنگي روزانه ايران و عراق مشهود است، هنوز هم از مناسبت بسيار زيادي برخوردار است. اسامي علي، معاويه‌ و يزيد، ‌هنوز هم مكررا به كار برده مي‌شود. حتي خاطرات به بوته فراموشي سپرده شده گذشته‌هاي دورتر، يعني دوران قبل از اسلام،‌نيز كه بعد از گسترش اين دين، به شكلي تحريف شده و كاسته شده، باقي مانده است، هنوز هم اهميت خود را از دست نداده است.

برخي از اين آثار و بقاياي تاريخي، به تكامل تدريجي تشيع، ارتباط پيدا مي‌كنند. از كتب مقدس و سنن يهودي، مسيحي، اين عقيده كه پيامبري براي توبيخه و سرزنش يك حاكم ظالم،‌به پا مي‌خيزد و همچنين، ايمان به يك منجي كه براي برقراري قانون الهي در روي زمين، ظهور مي‌كند، نشات گرفت. هر دوي آن نظريات، عمدتا سياسي ولي ظاهرا مذهبي هستند. از عصر يونان- روم كه ميراث قابل توجهي نيز براي اسلام باقي گذاشت، بحثها و داستانهاي تقريبا جالبي در خصوص اصول نظري و علمي حكومت استبدادي،‌به يادگار مانده است. از ايران قبل از اسلام،‌خاطرات دور اما هنوز خطرناكي از معارضه منسجم و منبعث از مذهب قدرت و حركتهاي انقلابي كه مباني سياسي، اخلاقي و اجتماعي نظام حاكم را به وسيله يك دكترين مذهبي، به عنوان ايدئولوژي و يك فرقه مذهبي، به عنوان ابزار عمل، به مبارزه مي‌طلبيد، براي ما به يادگار مانده است . مي‌توانيم كلمات منتسب به يكي از وزراي اسلامي قرون وسطي را به ياد آوريم كه در نگرش به فعاليتهاي "حشاشين " آنها را با مزدك، انقلابي بزرگ عصر زرتشت، مقايسه كرده، اعلام داشت: "مزدك به تشيع گرويده است. "

از برخي جهات، ظهور اسلام، خود يك انقلاب به شمار مي‌آيد. اين انقلاب، در طي سالهاي اول شكل‌گيري نهضت پيامبر، با به مبارزه طلبيدن رهبريت و نظم كهن مكه، آغاز شد. موفقيت اين انقلاب، منجر به سرنگوني و قلع و قمع آن رهبريت و نظم شد كه اولي، به دست پيامبر و يارانش و دومي،‌به دست اسلام - نه به عنوان يك مذهب در مفهوم محدود امروزي كلمه،‌بلكه در يك مفهوم اسلامي وسيعتر، به معناي يك نظم اجتماعي و سياسي جديد، كه در بسياري از موارد ، تفاوت عمده‌اي با نظم كهن دارد -، صورت گرفت.

[حضرت] محمد (ص) نهضت خويش را در مكه، به عنوان يك رهبر جناح مخالف، (اپوزوسيون) آغاز كرد و با كسب مقام و شهرت در ميان مردم پيرامون خود، تا مدتي درگير مبارزه با حكومت گرديد و هنگامي كه موضع او،‌به عنوان مخالف رژيم، تثبيت شد، به مكان ديگري مهاجرت كرد. او در آنجا حكومتي را كه ما امروزه، دولت در تبعيد مي‌ناميم، تشكيل داد و سرانجام، از اين پايگاه خارجي، به مكه بازگشت و كار سرنگوني قطعي و الغاء نظم كهن را كامل كرد. او در اين مبارزه و مبازات مانند آن، همواره سرمشق و الگوي رفتاري مردم به شمار مي‌رفت.

در عبارت و اصطلاح اسلامي، پيامبر يك «اسوه حسنه» بود كه در اصطلاح جامعه شناسي امروز، مي‌توان آن را "نمونه و الگوي رفتاري " ترجمه كرد. تسلسل سه مرحله از تاريخ مبارزات او، يعني مقاومت، مهاجرت و مراجعت، سرمشق نهضت هاي اسلامي كه در پي مبارزه با نظام حاكم و برقراري يك نظم جديد، به جاي آن بودند شد؛ از جمله اين نهضت ها، مي‌توان به نهضت "عباسي " كه اعضاي آن، به خراسان - واقع در شرق ايران -، مهاجرت و سپس به پايتخت مراجعت كردند و نهضت "فاطمي " كه اعضاي آن، به آفريقيا يا آفريقاي شمالي مهاجرت و سپس مراجعت نمودند و البته به آيت‌الله (امام) خميني كه خراسان خود را در «نوفل‌لوشاتو» يافت و سايرين كه در طول تاريخ اسلام، سعي كردند تا به همان ترتيب، وارد گود مبارزه شوند، اشاره كرد. عده قليلي، موفق شده و بسياري با شكست مواجه شدند. سنت افراط ‌گرايانه (راديكال)‌اي كه پيامبر، در مكه بنا نهاد، در زمان اخلاف او، يعني خلفا، با كسب چيزي براي اسلام كه در تاريخ‌نگاري اسلامي، "فتوحات "، به معناي لغوي "گشودن ها " ناميده مي‌شود،‌ادامه يافت.

اين فتوحات، در تاريخ‌نگاري اوليه اسلامي، نه در مفهوم عاميانه اشغال اراضي، بلكه به معناي سرنگوني رژيم ها و سلسله‌هايي بكار مي‌رود كه مشروعيت خويش را از دست داده بودند. اين فتوحات، در واقع سر تسليم فرود آوردن غير مؤمنين در برابر آئين جديد به شمار مي‌آمد. اين كاربرد فعل "فتح " به معناي گشودن، مشابه است با كاربرد فعل "آزادسازي " در اواسط قرن بيستم كه در ادبيات معاصر عرب، اغلب جانشين فعل "فتح " مي‌شود. نظريه قلع و قمع نظم كهنه و برقراري نظم جديد، به وضوح در اتمام حجت نفرين‌گونه‌اي - كه گفته مي‌شود از سوي سردار عرب سپاه اسلام، به نام خالدبنوليد، خطاب به شاهزاده ايران فرستاده شده، بيان شده است:«ستايش خداي را كه آيين‌ تو را فسخ كرده، مقاصد شيطاني‌ات را نقش بر آب ساخته و يگانگي ترا از هم گسيخته است.»

در اسلام نيز، مانند ساير جوامع، فاتحين با مشكل ابدي تمامي انقلابيون كامياب مواجهند:

چگونگي دفاع از قدرت و حكومت به چنگ آمده،

چگونگي توجيه اعمال خود در سرنگوني و نشستن برجاي حاكمان پيشين، بدون آن كه در عين حال، زمينه توجيه را از پيش براي كساني فراهم آورند كه ممكن است بخواهند آنها را به سرنوشت پيشينيان دچار سازند.

آنها پاسخ سؤالات خويش را يافتند. موقعيت براي پيامبر و هم‌عصران او بسيار روشن بود. اين آزمون، اجازه‌اي بود كه به صورت وحي از جانب خداوند صادر شده بود. اين وحي، عمل پيامبر را در حمله و سرنگوني معدودي مشرك ثروتمند و غني مكه (اليگارشي مشرك مكه. م) و نيز باقي ماندن او در قدرت و حفظ حكومت در برابر هر كس ديگري كه امكان داشت مقاومت كند و يا براي خاتمه بخشيدن به حكومت پيامبر تلاش نمايد، توجيه مي‌كرد. براي نسل فاتحين نيز، موقعيت‌ تقريباً به همان‌ اندازه روشن بود. مسئله حفظ ايمان و قانون الهي بود. هدف نابودي كفر بود كه از ديد اسلام - كه تنها خداوند را تفويض‌كننده يك حكومت مشروع و قانوني مي‌داند -، نمي‌توانست مشروعيت داشته باشد.

اين ايده، به طور ضمني، پيوندي دارد با دكترين "فطرت " كه براساس آن، كليه ابنا بشر، در اصل، مسلمان زاده شده‌اند، اما برخي به پيروي از عقايد اجداد خود، به يهوديت، مسيحيت و يا ساير اديان گرويده‌اند.

مسئله اساسي مشروعيت،‌زماني چهره‌اي دشوارتر و متفاوت‌تر به خود مي‌گرفت كه رژيم يا حكومت در معرض حمله، نه يك حكومت مسيحي يا مشرك، بلكه يك حكومت اسلامي بود و عمل انقلابيون فاتح، معنايي جز حذف يك حاكم مسلمان و يا سرنگوني يك رژيم اسلامي نداشت. با برقراري و تأسيس حكومت خلفا و ايجاد حكومت جهاني مسلمين كه از اقيانوس اطلس تا هند و تا چين، امتداد مي‌يافت، مشكلي با اين خصوصيت، عموماً پا گرفت؛ براي مقابله با اين مشكل، شريعت و حديث ، تبلور دو سنت، متمايز و از بعضي لحاظ متضاد بود(يكي، سنت انقياد و فرمانبري و ديگري سنت مخالفت و مبارزه بود). هر دوي اين سنت ها از اسلام اصيل و بكر اوليه و قرآن و احاديث ريشه گرفته و هر دوي آنها توسط سنن به ارث رسيده و اصول آموخته شده، از تمدن ها و مذاهب پيشين خاورميانه كه تا آن زمان، تبديل به مركز اصلي و مهد دولت، جامعه و فرهنگ اسلامي شده بود، تقويت شده بودند.

سنت انقياد و فرمانبرداري از لحاظ كلاسيك، ريشه قرآني دارد و در آيات اين كتاب مقدس، بدان اشاره شده است:

"از خدا،‌رسول او و هر آن كس در ميان شما كه بر مسند قدرت است*(1)، اطاعت كنيد ".

همچنين، سنديت فراواني در سنت و اصول و قوانين قضايي دارد. براساس اين دكترين، فرمانبرداري، حتي نسبت به نامحتملترين و سست‌ترين حكومتها، يك وظيفه مذهبي و نيز يك الزام سياسي محسوب مي‌شود و نافرماني، گناه و جرم به شمار مي‌رود. كه در اين جهان و آن جهان، مستوجب مجازات است. ايده مشابهي، در يك حديث بيان شده است:

"از هركس كه بر تو فرمان مي‌راند، فرمان ببر، حتي اگر او يك برده ناقص‌العضو حبشي باشد. "

و لذا در اين حديث، جزئي‌ترين امكان، در قالب مفاهيم بدني، نژادي و اجتماعي بيان شده است. حتي بدين ترتيب نيز بايد از وي فرمانبري كرد. براساس قواعدي كه بعدها وضع شد، مي‌بايست حتي از يك حكومت استبدادي و بربر، نيز فرمانبري كرد، زيرا براساس حكمي كه زياد بدان استناد مي‌شود، استبداد، از هرج‌ومرج (آنارشي. م) بهتر است.

اما سنت مخالفت و مبارزه نيز، بر قرآن و حديث متكي است. در آيات قرآن آمده است كه مؤمنين، نبايد از انواع حكمرانان جبار باستاني و كافر، به ويژه فرعون، كه نمونه نمادين حكمرانان كافري است كه بر بندگان خدا ستم روا مي‌دارد، فرمان برند. اين قبيل آيات در احاديث و تفاسير به تأييد رسيده و توضيح داده شده‌اند. در يكي از رايج ترين اين احاديث، به نقل از پيامبر آمده است:

"متابعت از گناهكار،‌خود گناه است. "

مفهوم اين حديث آن است كه اگر حاكم، به ارتكاب به گناهي فرمان داد، وظيفه اطاعت از او ملغي و منقضي مي‌شود. برخي حتي از اين هم فراتر رفته و مي‌گويند كه وظيفه فرمانبري، جاي خود را به وظيفه نافرماني مي‌دهد.

براساس روايات مندرج در تاريخ‌نگاري، سنتي، اين مسئله براي اولين بار در هفدهم ژوئن سال 656 با قتل «عثمان بن عفان» به شكلي حاد مطرح شد. عثمان اولين خليفه‌اي نبود كه به قتل مي‌رسيد. اما در حالي كه خليفه سابق، يعني عمر به دست يك كافر خارجي*(2) به قتل رسيده بود، او توسط يك ياغي مسلمان عرب كشته شد. اين اقدام به شورش مسلحانه، براي اولين‌بار، باعث درگرفتن يك سري جنگ هاي داخلي شد كه در درون جامعه و سياست اسلامي، شكاف و دو دستگي عميقي به وجود آورد.

در مسير و بستر اين جنگهاي داخلي،‌دو موضع و جناح بنيادين، ظهور كرد. از ديد جناح اول، عثمان، يك حاكم مشروع و عادل بود. لذا قتل او گناه و جرم محسوب مي‌شد و بنابراين، علي (ع) كه به قاتلين او پناه داده و از تسليم آنها به دستگاه عدالت معاويه خودداري مي‌كرد*()، در واقع، گناه آنها را ناديده گرفته بود. از نظر جناح دوم، عثمان يك حاكم خطاكار و ظالم بود. لذا قتل او در واقع، جاري ساختن حكم اعدام در مورد يك محكوم و يك عمل قانوني و در واقع، يك اقدام ضروري به شمار مي‌آمد و بنابراين، علي (ع) با پناه دادن به اعدام‌كنندگان او و خودداري از تحويل آنها به خويشاوندان كينه‌توز و خونخوار عثمان و همدستان تبهكار او عمل درستي انجام داده بود. ديري نگذشت كه يكي از اين دو نقطه‌نظر، در خصوص مرگ عثمان مورد حمايت سني ها و ديگري مورد حمايت شيعيان قرار گرفت. اما اين دو دستگي، سير تكاملي طولاني و پيچيده‌اي را پيموده و قبل از آن‌كه در شكلي كه قبلاً‌ توضيح دادم، متبلور شود، مراحل متعددي را پشت‌سر گذاشت.

در بستر تاريخ تشيع، موضوعات و وقايع خاصي رخ داده و تكرار شده‌اند كه از ويژگي شيعيان در بين مسلمين حكايت مي‌كند. يكي از اين موضوعات كه قبلاً نيز به آن اشاره شد، موضوع غصب و ظلم است. هنگامي كه حكام مسلمان، جايگاه و موقعيتي را غصب كنند كه شرعاً و حقاً به ديگران تعلق دارد و يا در مواردي به طرق غير الهي و شيطاني حكمراني كنند، غاصب خوانده مي‌شوند. تفاوت بين غاصب و ظالم، به روشني درك شده بود، اما ديري نگذشت كه اين دو صفت به هم آميختند. اعتقادي فراگير در بين شيعيان وجود دارد، مبني بر اين كه يك حكومت و حاكم تحميلي فاقد مشروعيتي است كه تنها خداوند آن را به بنده خود تفويض مي‌كند. اين برداشت، با احساسي بسيار نيرومند از بي‌عدالتي و ستمگري همراه است. واژه پرطنيني كه كراراً براي توصيف قرباني بي‌عدالتي، مورد استفاده قرار مي‌گيرد، "ضعيف " است كه در كلمه «مستضعف» نيز كه مشتق از آن است، طنين آشنايي دارد. "ضعيف " از لحاظ لغوي، به معناي ناتوان است. اما داراي معاني ضمني فني بسيار زيادي است.

براي مثال، بعضي اوقات، به نظر مي‌رسد كه معناي آن «ضعيف النسب» به معناي بي‌اصل و نسب بودن در مقابل كساني است كه از اصالت برخوردارند و به عبارت ديگر چيزي مثل عامي در برابر نجيب‌زاده- باشد. اغلب از اين واژه، براي توصيف كساني استفاده مي‌شود كه حق حمل سلاح را ندارند و اين، از جمله ناتواني هاي بسيار مهم در جامعه‌اي است كه تفاوت بين كساني كه سلاح حمل مي‌كنند و كساني كه نمي‌كنند، در آن، از تمايزات عمده اجتماعي به شمار مي‌آيد. البته، دسته دوم را زنان، غير مسلمان و گروههاي كاملاً‌ در خور اهميتي از مسلمين، تشكيل مي‌دهند.

دومين ويژگي عمل شيعيان، شورش مسلحانه است كه در سرتاسر پهنه جهان مسلمين و در طي قرون متمادي از تاريخ اسلام، به نمونه‌هاي بي‌شماري از آن، برمي‌خوريم. اين عمل، اغلب با نظريه "ظلم و استبداد " به معناي حذف شخص حاكم ظالم پيوند مي‌خورد و قتل عثمان از اولين نمونه‌هاي آن، به شمار آمده و بعد از آن نيز، به موارد بسياري از اين قتل ها برمي‌خوريم. و از آنجايي كه گروههاي كوچك مخالف رژيم، ندرتاً از طريق شورش مسلحانه، به اهداف عمده‌اي دست مي‌يابند. اين حركتها در بستر زمان،‌ منجر به تكامل پديده‌اي شده است كه امروزه "تروريسم " خوانده مي‌شود. اين كلمه، اغلب همراه است با يك فرقه تقريباً مذهبي مسلح به انواع سلاح ها و از قديم، با اين نظريه نيز همراه بوده است كه تروريست يا سوقصد كننده، نبايد بعد از اقدام به ترور، زنده بماند.

برخي از اولين دسته‌هاي اين فرقه‌ها، خود را به يك روش ويژه قتل مخالفين خويش، محدود كرده بودند. براي مثال، به گروهي برمي‌خوريم كه احتمالاً با الهام از روش هنديها، مخالفان خود را به كمك يك ريسمان، خفه مي‌كردند. گروهي ديگر از چماقهاي چوبي، استفاده مي‌كردند، زيرا معتقد بودند تا زمان ظهور حضرت مهدي [عج - م] مجاز به استفاده از سلاح فولادين نيستند. البته معروفتيرين اين فرق، گروه يا فرقه حشاشين اسماعيليه از سوريه بودند كه نام آنها با اين نوع قتل ها عجين بود. هيچ كدام از اين گروهها شيعه اثني‌عشري نبودند؛ گرچه نبايد فراموش كنيم كه اين تمايزات، هنوز متبلور يا حائز اهميت زيادي نشده بود.

بسياري از كوشش هاي شيعيان، براي كسب قدرت، با شكست، سركوب شدن ياغيان، نابودي تروريست ها و مرگ يا ناپديد شدن رهبر آنان، خاتمه يافت. اين مبارزات، به ظهور جنبه بسيار متمايز ديگري از تشيع ، در درون اسلام منجر شد_ نظريه و ايده شيعي شهادت كه با ايده مشابه در بين مسلمانان سني، تفاوت عمده‌اي دارد.

نظريه شهادت، در مسيحيت و اسلام، مشترك است. در واقع، در هر دو دين از يك واژه استفاده مي‌شود - شهيد، از يك لفظ يوناني، به معناي شاهد، ريشه گرفته و در عربي نيز دقيقاً به همين معني به كار مي‌رود. اما در آئين‌ تسنن، شهيد به كسي اطلاق مي‌شود كه در يك جنگ مقدس[ جهاد - م] كشته شده باشد. اين، با مفهوم شهادت در يهوديت و بعد از آن نيز در مسيحيت كه به معناي تحمل داوطلبانه شكنجه و مرگ، به جاي دست برداشتن از ايمان خويش است، تفاوت زيادي دارد. در اين خصوص، بين شيعيان و سني ها اشتراك نظر وجود دارد، اما دسته اول، اين كلمه را در مورد كساني نيز به كار مي‌برند كه رنج حبس، شكنجه و مرگ را براي حفظ اعتقادات و نقش و وظيفه‌اي كه بر دوششان است، به جان مي‌خرند - و اين نظريه‌اي است كه به برداشت يهوديت مسيحيت از مفهوم "شهادت " نزديكتر است. با اين مفهوم از شهادت بود كه انبوه ديگري از نظريات و احساسات و تمايلات نسبت به درد و رنج و اغراض نفساني، خيانت و توبه و فداسازي خويشتن، ظهور كرد.

سركوبي بسياري از قيام ها و ناپديد شدن رهبران آنها، باعث ظهور ويژگي ديگري در دكترين شيعي گرديد - موضوعات وابسته‌اي چون مسئله "غيبت " و "رجعت " رهبر شيعيان، [حضرت] مهدي [عج]، يعني آخرين امام شيعيان، (كه به نامهاي گوناگوني خوانده مي‌شود) به وجود آمد.

پيروان او معقتدند كه وي نمرده، بلكه مخفي شده و به زودي از مخفيگاه خود، بازخواهد گشت و اين، از اساسي‌ترين قسمتهاي اين اعتقاد به شمار مي‌رود. هر رهبري كه ناپديد شود و رجعت نكند، اسطوره‌هاي فزاينده‌اي در رابطه با مرگ و رستاخيز و جهنم و بهشت را با جزئيات تازه‌اي،‌غنا مي‌بخشد. اين «منجي‌گرايي» تبديل به يكي از جنبه‌هاي اساسي اسلام تشيع گرديد.

اما همه اين قيام ها و شورشها سركوب نشد. نبردي كه عباسيان، با استفاده از شعائر شيعي و به حمايت از علي (ع) براي سرنگوني بني‌اميه آغاز كردند، از جمله اين قيام ها بود. و باز هم اين جناح طرفدار علي بود كه در نبرد داخلي بين امين و مأمون، پس از مرگ هارون‌الرشيد، به پيروزي رسيد. با پيروزي "فاطميون " كه يك گروه شيعي غير دوازده‌امامي بود، انقلاب اسماعيليان، به اوج خود رسيد. و اين پيروزي، نوعي شكست بود، زيرا آن ها حاكمان پيشين را سرنگون كردند، به قدرت رسيدند و بدون آن‌كه در مسائل حائز اهميت، تغيير بزرگ يا مهمي روي دهد، به حكومت ادامه دادند.

پس چه فرق اساسي بين اسلام تشيع و تسنن وجود دارد؟ به جاي آن كه اولي را در برگيرنده سنت فرمانبري و انقياد و دومي را نمايانگر سنت تندروي و مبارزه بدانيم، من تجديدنظري را در اين زمينه، پيشنهاد كرده آن را بدين صورت مطرح مي‌كنم:

سني گري، عبارت است از همراهي با وضع موجود و نظام حاكم و

شيعه‌گري، عبارت است از مخالفت با وضع موجود و نظام حاكم كه اغلب، الزاماً با نيت تغيير اين نظم، همراه نيست.

از نقطه‌نظر سني ها، آنچه كه هست، از يك جنبه بسيار حائز اهميت، مشروع و برحق است. به اعتقاد سني ها، بعد از مرگ پيامبر، هدايت پروردگار، به كل جامعه مسلمين واگذار شده است. اين نظريه، در بسياري از احاديث نبوي آمده است، كه در شاخص‌ترين آنها، پيامبر اطمينان داده كه:

"خداوند، به امت من اجازه نخواهد داد تا بر سر يك اشتباه به توافق برسند ".

نظريه سنت و اجماع، اين اعتقاد را بيان مي‌دارد كه جامعه تسنن و سياست اسلامي كه بر آن حكومت مي‌كند، نمايانگر اعمال و اجرا اراده پروردگار براي نوع بشر است؛ بنابراين، چنين برداشت مي‌شود كه پذيرش حقايق موجود، يك فريضه و اجبار مذهبي است؛ زيرا شايد بتوان گفت كه انكار آنها، اين ادعا را مي‌رساند كه كل جامعه اسلامي، در گناه زندگي مي‌كند و اين وضع، از ديدگاه‌ سني ها غير قابل قبول است.

شيعيان، اعتقاد ديگري دارند. از ديد شيعيان، تمامي دول اسلامي از زمان قتل علي بن‌ابي‌طالب (ع) تا به امروز، نامشروع و يا در اميدواركننده‌ترين صورت آن، موقت بوده‌اند. هيچ مشروعيتي در نظم موجود، وجود ندارد. برعكس، اين اعتقاد عميق وجود دارد كه تاريخ، مسير اشتباهي در پيش گرفته است. بعضي اوقات، واكنش در برابر اين روند، عبارت است از تسليم انفعالي، بركنار ماندن و عقب‌نشيني به جاي درگيري، در ساير اوقات، شيعيان درگير برنامه‌‌ها و اعمالي مي‌شوند كه هدف آن، بازگرداندن تاريخ به مسير صحيح است.

و اين همان چيزي است كه ما اكنون شاهد آن هستيم. اين فريادهاي خشم، خشونت، منجي‌گرايي و تروريسم نيز همانند گذشته، از جاذبه روشنفكرانه قابل ملاحظه‌اي برخوردار است. البته، هيچ تضميني وجود ندارد كه همواره نيز چنين خواهد بود. تمامي اين شورش ها، يا توسط كساني كه قبلاً قدرت را به چنگ آورده‌اند سركوب شده‌اند و يا به شكلي فيجع‌تر، در اثر تغيير شكل يافتن و به فساد كشيده شدن پس از پيروزي، با شكست مواجه شده‌اند.

 

ويژه «حماسه و مقاومت» خبرگزاري فارس

   

 


نوشته شده در   يکشنبه 1 آذر 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode