منظور اصلي از ازدواج تنها اقناع غريزه جنسي نيست، بلكه ايجاد محيط حسن تفاهم و آشيانه مناسب براي تربيت فرزندان سالم است تا گرفتار عقده رواني نباشند و آينده خود و خانواده و حتي اجتماع فردا را بر پايه هاي صحيح رواني و اخلاقي گذارند.به گزارش خبرگزاری مهر، خانواده مهمترين و اولين كانون اجتماعي مي باشد، زيرا با تشكيل خانواده است كه نسلها حفظ مي شوند و باقي مي مانند و لازمه وجود گروهها و طوايف و جوامع، خانواده ها هستند. در هر جامعه، اگر بناي خانواده ها مستحكم گردد و ارزش ها و معيارهاي انساني و آموزشي و تربيتي و اخلاقي و مذهبي در خانواده ها مورد توجه قرار بگيرد نه تنها جامعه آسيب پذير نخواهد بود بلكه در زمينه اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جايگاه و يژه اي خواهد داشت.
اگر پدر و مادر كه باني خانواده هستند به رسالت و اصالت خود آگاه بوده و جايگاه خود را بدانند و فرزندان خود را به گونه اي تربيت و سرپرستي نمايند كه افراد شايسته و كارساز باشند، چنين جامعه اي مي تواند به افراد و اتباع خود ببالد و در صحنه هاي داخلي و بين المللي جايگاه خاصي داشته باشد. والدين تاثير مستقيمي روي كودك دارند و خانواده در رشد جسماني و عاطفي كودك مسئوليت دارد، بلكه كار مهم خانواده اظهار محبت و علاقه به كودك و ايجاد ارتباط با اوست.
نسل گذشته عقيده داشتند كه باید دختر را با پيراهن سفيد به خانه بخت فرستاد. معنايش اين بود كه او بايد به همان پاكي در زندگي زناشويي مركز ثقل خانواده باشد و با همان جامه سفيد و پاك زندگي را بدرود گويد و اغلب نيز اين رسم اجرا مي شد، ولي امروزه جدایی و طلاق در كشور ما آنقدر شايع شده كه برخي به اين مسئله مهم به صورت پيش پا افتاده نظر مي كنند.
چه بسا زن و شوهرهايي در اثر رفتار ناصحيح و به خصوص افزون طلبي هاي بي مورد و يا مقايسه خود با ساير دوستان و آشنايان با دلايل پوچ آشيانه خانوادگي را بر هم مي زنند و فرزندان بي گناه را در اين دنياي تاريك سرگردان مي سازند. غافل از اينكه منظور اصلي از ازدواج تنها اقناع غريزه جنسي نيست، بلكه در ايجاد محيط حسن تفاهم و آشيانه مناسب براي تربيت فرزندان سالم است تا گرفتار عقده رواني نباشند و آينده خود و خانواده و حتي اجتماع فردا را بر پايه هاي صحيح رواني و اخلاقي گذارند.
آمارها نشان مي دهد كه كشور ما در سالهاي اخير از نظر آمار طلاق در سطح بالايي قرار گرفته است كه مسئولين امر بايد در اين مورد احساس خطر كرده و راه حل هاي مناسبي را ارائه دهند تا خانواده پايگاه و قداست خود را مانند دهه هاي پيشين حفظ كند. اگر به صورت ظاهر در علل اين جدايي ها دقت كنيم حق را به دو طرف مي دهيم و زندگي زوجين را با طرز فكر و انديشه خود ادامه ناپذير مي شماريم و هيچ در نظر نمي گيريم كه رفتار آنان مثل قضاوت ما هر دو اسير طرز فكر خودمان بوده و امكان دارد انديشه ما نيز به علت عدم بينش و دانش واقعي روان شناسي و يا ابراز محبت نا بجا به يكي از طرفين به خطا رود.
آنچه مسلم است زندگي اجتماعات بر اصل نيازها بنا مي شود و حتي بايد گفت محبت و فداكاري افراد و شايد بيشتر خصال نيك آدمي نيز به نياز به تظاهر و اقناع غريزه خودنمايي يا امثال آن مربوط مي شود و مثلا اگر ما دو دوست را آنقدر با هم نزديك و صميمي مي نگريم اگر به علت نياز مالي يا شبيه بدان نبوده باشد لااقل به علت نياز معنوي است.
آنچه كه در حقيقت بنيان خانواده را مستحكم و استوار مي سازد تعهدات دوجانبه نسبت به نیازهای اعضاي خانواده است. البته در این مسیر مسئولیت مرد بیشتر است، چرا که هر چند كه زن از نظر منبع درآمد هم بي نياز باشد برآورده كردن نيازهاي زن و فرزندان به عهده مرد مي باشد. يعني زن در كنه ضمير خود هميشه آرزو دارد مرد حتي براي ابراز عشق خود در راه او خرج كند و زندگي خود و فرزندانش را به نحو احسن اداره كند.