كتاب تكوين و قلم تشريع با هم سازگارند و نمیشود كه اين دو با هم تناقض و درگيری داشته باشند، بر اين اساس نسبت علم و دين، تعارض و استقلال نيست و يقيناً گفتوگو و تعامل ميان اين دو برقرار است و بالاتر از تعامل بايد از مآل واحد علم و دين سخن گفت.
حجتالاسلام و المسلمين علی نصيری، مدير مؤسسه معارف وحی و خرد، در گفتوگو با خبرگزاری بينالمللی قرآن (ايكنا)، با بيان اين مطلب كه بر اساس آخرين تحليلها درباره ابزار معرفت و شناخت، چهار راه برای دستيابی به آموزهها و معارف وجود دارد، اظهار كرد: وحی، عقل، تجربه و شهود چهار راهی هستند كه تمامی علوم و معارف بشری از طريق آنها حاصل میشود.
وحی، عقل، تجربه و شهود؛ چهار ابزار و معبر معرفت
نصيری درباره وحی عنوان كرد: وحی آن چيزی است كه از طريق آسمان، پروردگار، فرشتگان و به تعبير فلاسفه، عقل فعال يا همان جبرئيل و مجاری از اين دست به انسان میرسد و بالاترين مرحله آن رسالت است و مراتب و درجات پائينتر آن مقام نبوت و مقام تحديث است. اين ابزار شناخت الهام و خوابهای راستين را نيز در بر میگيرد و در روايات آمده است كه اين گونه خوابها يك جزء از 40 جزء يا 70 جزء نبوت است.
وی در مورد عقل به عنوان دومين راهگذر به سوی معارف گفت: در متون دينی از عقل به حجت باطنی پروردگار ياد شده است. همچنين میتوان گفت كه عقل زبان مشترك است كه از مسير تفكر و تأملی كه به واسطه آن صورت میگيرد، بسياری از مسائل حكمی، هستیشناختی و انسانشناختی، البته با محدوديتهای آن، قابل دستيابی و فهم است.
علم تجربی هم بايد مانند علم دينی به خداشناسی و متافيزيك برسد اما بیاعتنائی علوم تجربی به مسائل باوری و ارزشی كه شامل حال علوم انسانی نيز شده است، بستری سكولار و دينزدائی شده را پديد آورده است كه مجال تعامل را تنگ و رسيدن به مآل مشترك را دور ساخته است
نصيری در مورد معبر سوم، يعنی حس و تجربه اظهار كرد: حس و تجربه همان چيزی است كه قرآن تعابير «سمع» و «بصر» را برای اشاره به آن به كار میبرد و میگويد «وَ اللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ؛ و خدا شما را از شكم مادرانتان در حالى كه چيزى نمیدانستيد بيرون آورد و براى شما گوش و چشمها قرار داد»(نحل/78). در قرآن به اين دليل به سمع و بصر اشاره شده كه اين دو مهمترين ابزار معرفت در ميان حواس هستند و عمده از طريق شنيدار و ديدار است كه انسان میتواند به مسائل فيزيك عالم، و نه متافيزيك، يعنی دانشهائی كه به عالم سفلی مربوط میشود، آگاهی و معرفت حاصل كند.
عضو هيئت علمی دانشگاه علم و صنعت ايران در مورد رهگذار شهود با اشاره به اين كه گاه از اين معرفت به معرفت فطری و قلبی ياد میشود، بيان كرد: در اثر سلوك و رياضت و صفای باطن میتوان به برخی از اسرار دست پيدا كرد. چنين بحثی در نزد سهروردی وجود دارد و تا حدودی ابنسينا نيز از اين گونه معرفت سخن گفته است. در نزد ميرداماد و ملاصدرا نيز «نقش» يا «عكس» به كار رفته است و مقصود اين است كه اسرار میتواند در دل صاف يا زلال حك شود يا اين كه چنين دلی میتواند همچون آئينهای زلال اسرار را بازتاب دهد و در خود منعكس كند.
تقابل فلسفه و دين چالش جدی روزگار ما نيست/ تقابل علم تجربی با دین امروزه به نحو جدیتری مطرح است
وی درباره نسبت اين معبرها يا ابزارها با يكديگر با اشاره به سازگاری وحی و شهود، عنوان كرد: ميان وحی و شهود درگيری چندانی روی نداده است. در شهود بيشتر سخن از لغزش و اشتباه و امثال اين امور است و علم امروز هم به دليل اين كه اين حوزه از فعاليت آن خارج است، چندان به اين حوزه وارد نشده است. اما منطقه اصلی اختلافات مرزهای فلسفه و دين و علم و دين و تقابلهايی است كه در اين محدودهها ايجاد میشود و در اين ميان نيز ديگر امروزه تقابل فلسفه و دين چالش جدی روزگار ما نيست.
نصيری در مورد اين چالش اظهار كرد: در دوران بعد از رنسانس و با پديد آمدن مكاتب فلسفی جديد، فلاسفه پوزيتويست و انواع و اقسام مكاتب و گاه فلاسفه ملحد مباحث و مسائلی را مطرح كردند كه دامنه آن از دين فرا میرفت و گاه به انكار و الحاد میرسيد. اما با توجه به اين كه اين مباحث مسير خاص خود را پيمودند و چندان نه به محافل علمی تجربی راه يافتند و نه حتی به قطعيت فلسفی رسيدند، موجب نشدند كه اساس دين متزلزل شود. اما در بخش ديگر، يعنی در مباحثی كه در علم تجربی و بر اساس معرفتهای حسی مطرح است، مسئله تقابل با دين به نحو بسيار جدیتری در جريان است.
در شهود بيشتر سخن از لغزش و اشتباه و امثال اين امور است و علم امروز هم به دليل اين كه اين حوزه از فعاليت آن خارج است، چندان به اين حوزه وارد نشده است. اما منطقه اصلی اختلافات مرزهای فلسفه و دين و علم و دين و تقابلهايی است كه در اين محدودهها ايجاد میشود و در اين ميان نيز ديگر امروزه تقابل فلسفه و دين چالش جدی روزگار ما نيست
وی افزود: به تعبير كسانی كه در فلسفه دين هم دستی دارند در قرن 18 كه تفكر تنوع انواع (Transformism) از سوی چارلز داروين مطرح شد، به استناد آن چيزی كه به او نسبت دادهاند، گفته شد كه جهان به صورت ديناميك و خودجوش اداره میشود و چنين نيست كه عقلی هوشمند آن را اداره كند. البته خود داروين اين چنين نگفت، اما بسياری گفتند كه معنای اين نظريه همين است. در هر صورت از روزی كه اين نظريه در قالب تنوع انواع و تنازع بقا مطرح شد، گفته شد كه اين نظريه با آن چيزی كه در كتب مقدس مانند قرآن آمده است، سازگاری ندارد و از همان روزگار تقابل ميان علم و دين به يك جريان بدل شد و پس از آن هم مسئله سابقه حضور انسان بر روی زمين نيز اضافه شد و گفته میشود كه اين دو جهت شبهاتی جدی را پديد آورده است.
چهار نظريه عمده درباره مسئله نسبت علم و دين
مدير مؤسسه معارف وحی و خرد با اشاره به طرح چهار نظريه عمده درباره مسئله نسبت علم و دين، عنوان كرد: از جمله كسانی كه اين مبحث را بسيار خوب پرورده است، ايان باربور، فيلسوف معروف آمريكائی است كه در كتاب «علم و دين» اين بحث را به تفصيل طرح كرده و پس از آن نيز در كتاب «فيزيك، فلسفه و الهيات» و ديگر آثارش آن را پی گرفته است. او از تعارض ميان علم و دين، استقلال علم و دين، تعامل علم و دين و وحدت علم و دين سخن گفته است.
وی ادامه داد: براساس اين دستهبندی بايد گفت كه برخی از دانشمندان و نوع فلاسفه ملحد از تعارض علم و دين سخن گفتهاند و معتقدند كه اين دو در چالش و درگيری با هم قرار دارند يا بايد مسير علم را در پيش گرفت و مسير دين را تغيير داد يا بالعكس مسير علم را تغيير بايد داد. شايد يكی از آخرين افرادی كه داعيهدار چنين بحثی است، استيفن هاوكينگ، فيزيكدان ملحد انگليسی است كه با استفاده از مباحث فيزيك و رياضی، مدعی است مطالعات هستیشناختی در بعد تجربی، ما را به خدا نمیرساند و البته فيلسوفان بزرگی مانند جان هيك، آلوين پلانتينگا و آليستر مكگراس اين تفكرات او را به شدت مورد نقد قرار دادهاند.
نصيری در مورد نظريه دوم يعنی نظريه استقلال، گفت: براساس چنين موضعی، علم و دين دو حوزه جدا از هم هستند كه نبايد هر دو را با هم به يك زمينه وارد كرد. برای مثال میگويند در جائی كه رياضی سخن میگويد جای پزشكی نيست و پزشكی هم مباحث خود را دارد كه در رياضی محل بحث نيست. قائلان به اين موضع با چنين الگوئی به بحث علم و دين روی میآورند و معتقدند كه داوری بين علم و دين لزومی ندارد.
وی با بيان اينكه بر اساس نظريه تعامل، دين و علم میتوانند آموزههای خود را با هم مقايسه كنند، عنوان كرد: قائلان به اين نظريه معتقدند كه چه بسا علم و دين میتوانند همگرا باشند. نظريه چهارم نيز كه بر وحدت و اينهمانی علم و دين تكيه میكند، بر آن است كه هرچه علم میگويد، دين است و هر آن چه نيز دين میگويد، علم و علمی است. انيشتين نيز در همين زمينه جملهای دارد و میگويد كه دين بدون علم كور است و علم بدون دين گنگ.
توحید و خداشناسی؛ مآل واحد علم و دین
اين محقق و پژوهشگر با اشاره به اينكه قرآن به همان اندازه كه ما را به انديشيدن در نفس خود دعوت كرده، ما را به انديشيدن در هستی نيز فراخوانده است، گفت: آن چه ما به آن معتقديم، اين است كه كتاب تكوين و قلم تشريع با هم سازگارند و نمیشود كه اين دو با هم تناقض و درگيری داشته باشند. بر اين اساس از نسبتهای مذكور نسبت اين دو با هم تعارض و استقلال نيست و يقيناً گفتوگو و تعامل ميان اين دو برقرار است و بالاتر از تعامل بايد از مآل واحد علم و دين سخن گفت.
نصيری مآل واحد علم دينی و علم تجربی را توحيد دانست و اظهار كرد: علم تجربی هم بايد مانند علم دينی به خداشناسی و متافيزيك برسد، اما بیاعتنائی علوم تجربی به مسائل باوری و ارزشی كه شامل حال علوم انسانی نيز شده است، بستری سكولار و دينزدائی شده را پديد آورده است كه مجال تعامل را تنگ و رسيدن به مآل مشترك را دور ساخته است؛ در حالی كه مسير درست رفتن به سمت خداباوری و مآلباوری و اخلاقمداری است.
وی با اشاره به لزوم سنجش مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی و شناخت ضعفها و كاستیها در جهت همصدائی و همسخنی و تعامل در مسير مورد بحث گفت: در عين حال متوجه باشيم كه برای مثال جامعهشناسیای كه از تفكرات افرادی مانند اگوست كنت، اميل دوركيم يا ماكس وبر گرفته میشود، هرگز با يك تفكر الهی همراه نمیشود و بايد به برای رسيدن به يك جامعهشناسی دينی در مسير ديگری حركت كرد.