ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 7 مرداد 1403
يکشنبه 7 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392     |     کد : 53581

من پسر شجاعی هستم

آی ی ی، خوردم زمین!


آی ی ی، خوردم زمین!

دستم درد گرفت. زانویم سوخت.

دست و پایم درد می کند. می خواهم فریاد بزنم.

ای کاش نمی دویدم تا این بلا به سرم نمی آمد!


می روم بغل پدر تا شاید دردم آرام شود.

پدر مرا می بوسد و می گوید که همه ممکن است زمین بخورند و صدمه ببینند.

تو تا حالا زمین خورده ای؟

پدرم می گوید که کمی گریه کردن عیبی ندارد. امّا بعدش باید شجاع باشی و تحمّل کنی!

پدر کمی دارو روی زخم زانویم می گذارد و می گوید که کمی می سوزد، امّا تو می توانی تحمّل کنی.

من سعی می کنم شجاع باشم.

تو هم سعی کن!

این طوری: حواسم را جمع می کنم، چشم هایم را می بندم و یک نفس عمیق می کشم.

حالا کمی بهتر شد.

من می توانم شجاع باشم.

پس تو هم می توانی!



نوشته شده در   جمعه 20 ارديبهشت 1392  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode