ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 11 دي 1404
پنجشنبه 11 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 20 فروردين 1392     |     کد : 52028

ارتباط مراتب انسان با مراتب هستی از دیدگاه ملاصدرا

میان مراتب هستی و مراتب انسان تلازم وجود دارد؛ یعنی هستی دارای مراتب است؛ به این دلیل که انسان مراتب دارد و نیز مراتب انسان به این دلیل است که هستی دارای مراتب است.


خبرگزاری فارس: میان مراتب هستی و مراتب انسان تلازم وجود دارد؛ یعنی هستی دارای مراتب است؛ به این دلیل که انسان مراتب دارد و نیز مراتب انسان به این دلیل است که هستی دارای مراتب است.

مقارنه هستی و نفس آدمی

ملاصدرا معتقد است که انسان با تمام اجزا و اعضای خود با حقیقیت عالم و تمام ابعاض و افراد آن، یعنی آنچه که در آسمان‌ها و زمین است، مشابهت دارد (همان، 1366، ج5، ص368). وی همانند عده‌ای از فیلسوفان و عارفان پیش از خود، انسان را «عالَم صغیر» و عالَم را «انسان کبیر» نامیده است1 ؛ اما از آنجا که وی حقیقت آدمی را «نفس ناطقه» و بدن را مرتبه نازل نفس می‌داند، تفسیر وی از این «عالَم صغیر» متفاوت از پیشینیان است.

از نظر حکمای پیش از وی آدمی به واسطه قوای متکثر، دارای معانی معقول متعدد است؛ اما ملاصدرا بیان می‌کند که تمام معانی معقول که در جماد و نبات و حیوان موجود است، بر وجهی بسیط در انسان وجود دارد، زیرا نفس آدمی که حقیقت ذات اوست، مبدأ واحد برای تمام قوای انسان است. نفس، اصل است و تمامی قوا، فرع او؛ به گونه‌ای که ملاصدرا نفس را «حس حواس» و «عامل اعمال» نامیده است و آن را به عقل بسیطی که حکما آن را اصل معقولات می‌دانند، تشبیه کرده است.

در واقع، نفس آدمی، حقیقت واحدی است که آنچه بر موجودات کثیر و متغایر با یکدیگر صادق است، بر آن صدق می کند و این امری ممتنع نیست. ملاصدرا بیتی مشهور از ابونواس را در تأیید رأی خویش می‌آورد:لیسَ منَ اللّه بمُستَنکر أن یجمعَ العالمَ فی واحد (همان، 1375، ص83).علاوه بر این، از آثار ملاصدرا می‌توان چند نکته را به عنوان نتیجه مقایسه نفس آدمی با عالم به دست آورد:

1. چنان‌که عالَم در عین وحدت دارای دو مرتبه غیب و شهادت و یا تجرد و تجسم است (همان، 1382، ج1، ص366)، انسان نیز در عین وحدت، دارای مرتبه غیب - مرتبه عالی نفس - و مرتبه شهادت - مرتبه نازل نفس، یعنی بدن - است. به تعبیر دیگر، بدن انسان خلاصه اجسام عنصری و روح‌اش، خلاصه ارواح است و انسان نیز به عنوان صورت عالم، دارای غیب و شهادت است.کانت حقیقة الإنسان ذات جهتین، مرکبة من أصلین هما خلاصة العالمین: بدن هو صفوة الأجسام العنصریة، و روح هی صفوة الأرواح- کما أن العالم بتمامه منقسم إلی غیب و شهادة - کذلک الإنسان الذی هو علی صورة العالم عالم صغیر مشتمل علی غیب و شهادة، أی روح و جسم (همان، 1366، ج 6، ص 55).

2. همان‌گونه که هستی در عین وحدت، دارای مراتب بی‌نهایت و تشکیکی است و این کثرت، منحصر در سه عالَم کلی؛ یعنی ماده، خیال و عقل است، انسان نیز با حفظ هویت و وحدت خود، دارای مراتب متعدد و بی‌نهایتی است که مراتب کلی آن عبارتند از نشئه حس، نشئه خیال و نشئه عقل (همو، 1981، ج3، ص510). حس آدمی شبیه به عالَم ماده، خیال وی شبیه به عالَم خیال و عقل وی شبیه عالَم عقل است؛ زیرا عالَم صغیر - یعنی انسان - دارای تمامی آن چیزی است که عالَم کبیر داراست (همو، 1383، ج1، ص438؛ 1981، ج9، ص373).

3. ارتباط و اتصال دقیقی میان طبقات عالَم هستی وجود دارد؛ به گونه‌ای که سلسله واحدی را تشکیل داده و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند؛ یعنی آثاری از طبقات عالی به طبقات سافل می‌رسد و باز از سافل به عالی صعود می‌کند. به همین‌گونه نفس و بدن با یکدیگر در ارتباط هستند و از یکدیگر منفعل می‌شوند.کما أن طبقات العالم الکبیر کلها بحیث یجطمعها رباط واحد بعضها یتصل ببعض کسلسلة واحدة یتحرک أولها بتحرک آخرها بأن یتنازل و یتصاعد الآثار و الهیئات من العالی إلی السافل و من السافل إلی العالی علی وجه یعلمه الراسخون فی العلم. فکذلک هیئات النفس و البدن یتصاعد و یتنازل من أحدهما إلی الآخر فکل منهما ینفعل عن صاحبه (همو، 1382، ج1، ص367).

4. عالَم هستی و نفس آدمی در این امر نیز مشترک‌اند که هر دو آینه خداوند هستند. ملاصدرا تحت تأثیر ابن‌عربی (ابن‌عربی، 1370، ص 49-48)، کائنات را آینه‌هایی برای وجود خداوند می‌داند: «أن جمیع الماهیات و الممکنات مرائی لوجود الحق تعالی و مجالی لحقیقته المقدسة» (الشیرازی، 1981، ج 2، ص 365). از طرف دیگر، انسان نیز آینه‌ای است که تمام اسما و صفات حق را نشان می‌دهد. بنابراین هریک از کائنات، اسمی از اسمای الهی و بیانگر صفتی از صفات اوست؛ اما انسان تجلی‌گاه تمام اسما و صفات الهی است.

5. عالَم هستی به منزله علم الهی، همسان نفس آدمی و علوم اوست. ظهور افعال آدمی از غیب به شهادت به این صورت است که ظهور فعل از مرتبه عقل بسیط که غیب الغیوب است، آغاز می‌شود و سپس به مرتبه قلب و نفس نازل می‌شود و پس از تنزل به مخزن خیال، به هنگام اراده در اعضا ظهور پیدا می‌کند. ملاصدرا در تطبیق مراتب چهارگانه فوق بر مراتب علم الهی می‌گوید، مرتبه نخست یعنی عقل بسیط در انسان به منزله علم اجمالی خداوند است و دومین مرتبه به منزله صورت قضا، مرتبه سوم به-منزله صورت‌های سماوی و چهارمین مرتبه صورت‌هایی است که در مواد عنصری حادث می‌شوند.

أن الفطرة الإنسانیة الکاملة لکونها مخلوقة علی صورة الرحمن مشتملة علی مراتب العلم علی مثال مراتبه التی للواجب ... فالمرتبة الأولی بمثابة العلم الإجمالی و الثانیة بمثابة صورة القضاء و محلها لوح النفس الناطقة و کاتبها العقل البسیط و الثالثة بمثابة الصور فی السماء و محلها القوة الخیالیة و الرابعة بمثابة الصور الحادثة فی المواد العنصریة (همان، ج 6، ص 298).

نقش ادراک در ارتباط انسان با هستی

در حکمت صدرایی بنابر «اتحاد علم و عالم و معلوم»، بررسی در مورد ادراکات انسان را می‌توان بررسی نفس ناطقه و مراتب آن دانست. از نظر ملاصدرا نفس با ادراکات خود و در اثر حرکت جوهری، فعلیت‌های گوناگونی پیدا می‌کند و با توجه به مراتب کلی خود، دارای صورت‌های حسی، خیالی و عقلانی می‌گردد که هر کدام، حکم مختص به خود را دارد و صورت اخیر انسان در هر مرتبه، تمام کمالات مادون خود را نیز داراست.

1. ادراکات آدمی

ملاصدرا بر خلاف فیلسوفان مشایی، فرایند ادراک را نتیجه تجرید صورت از ماده نمی‌داند؛ زیرا محال است صورتی که در ماده منطبع است، با همان هویت، به ماده‌ای دیگر انتقال یابد (همو، 1382،ج1، ص 242). در اندیشه ملاصدرا هر ادراکی با اتحاد بین مدرک و مدرَک حاصل می‌شود (همو، ص244). معنای این اتحاد، این است که حاسّ با محسوس، متوهم با متوهَم، متخیل با متخیَل و عاقل با معقول متحد است. در واقع تمامی این مراتب ادراک، مربوط به نفس ناطقه است؛ یعنی نفس ناطقه که حقیقت انسان است، با مدرَکات خود اتحاد دارد.

از نظر ملاصدرا قبل از حرکت جوهری ماده و رسیدن او به مرحله‌ای که فیض اعلا و قوه روحانی به آن اعطا گردد، نه انسانی هست و نه ادراکی. ملاصدرا می‌گوید: عناصر مادی عالم پس از تصفیه و امتزاج در حد اعتدال و طی طریق کمال و عبور از مرتبه نباتی و حیوانی، در ادامه طریق عروجی خود به مرحله‌ای می‌رسد که نفس ناطقه به او اختصاص می‌یابد و سایر قوای نباتی و حیوانی را به خدمت می‌گیرد و تا آنجا پیش می‌رود که فیض اعلا و قوه روحانی و مُدرک کلیات و جزئیات به او اعطا می‌گردد (همو، 1382، ج1، ص 192؛ همو، 1363، ص 513)

بنابراین پیش از انشای صورت محسوس، نه حاسی است و نه محسوسی؛ بلکه هردو بالقوه‌اند و آلات و قوای احساس و حصول شرایط، تنها زمینه ساز افاضه صورت هستند (همو، 1981، ج3، ص317). هر ادراکی در اندیشه ملاصدرا به شکلی از وجود حاصل می‌شود و وجود همراه با اتحاد در ماهیت، به وجود دیگر تبدیل می‌شود (همان، ج9، ص83). در حقیقت نفس با حرکت جوهری خود در هر مرحله، به فعلیت می‌رسد و وجودش غنی‌تر می‌شود و با صورت‌های مختلف اتحاد پیدا می‌کند.

2. رابطه ادراک آدمی با مراتب عالم

از دیدگاه ملاصدرا هریک از اشیای خارجی متناسب با سعه وجودی خود توسط یکی از مراتب نفس ادراک می‌شوند. مثلاً اجسام که از وجود ضعیف‌تری برخوردارند، توسط مرتبه حسی و صورت‌های خیالی توسط مرتبه خیال و جواهر عقلی، توسط مرتبه عقل نفس ناطقه ادراک می‌شوند: انسان با عقلش معقولات، با وهمش موهومات، با خیالش متخیّلات، با گوشش مسموعات، با چشمش مبصَرات و همین طور به هر جزئی از اجزای نفس و بدن خود و به هر قوه‌ای از قوای عقل و حس و طبعش نوعی از انواع موجودات را از عالی‌ترین مرتبه تا پایین‌ترین آن ادراک می‌کند (همو، بی‌تا، ص120).

به این ترتیب هریک از مراتب ادراکی انسان با مرتبه‌ای از جهان هستی در ارتباط است و انسان با تمام مراتب خود، موازی هستی با تمام مراتب آن است و برخلاف سایر موجودات، انسان این قابلیت را دارد که مانند آینه‌ای، هستی را با تمام مراتبش بنمایاند. ملاهادی سبزواری در این زمینه می‌گوید:

اگر چه آینه‌روی، جان‌فزای تواَند

همه عقول و نفوس و عناصر و افلاک

ولی، کسی ننماید تورا، چنان‌که تویی به جز دل من، مسکین بی‌دل غمناک (سبزواری، 1383، ص 622)بنابراین دنیایی که انسان آن را می‌شناسد و توسط حواس خارجی و باطنی خود آن را مشاهده می‌کند، همه و همه در دایره مدرَکات خود و وجود خویشتن خویش است. انسان تا زمانی که چیزی را ادراک نکند، نمی‌تواند از آن سخن بگوید؛ چراکه سخن، فرع بر ادراک است.

بنابراین عالَم انسانی، عالَمی است که انسان به آن عالِم است و در دایره ادراکی او قرار دارد. درواقع هنگامی که آدمی عالَم را ادراک می‌کند، خود را ادراک کرده است؛ چنان‌که ملاصدرا در این رابطه تصریح می‌کند: هر آنچه انسان در این عالَم یا بعد از ارتحالش، در عالَم آخرت مشاهده می‌کند، منحصراً در عالَم و ذات خودش می‌بیند و انسان چیزی خارج از ذات خود و عالم خود مشاهده نمی‌کند و عالم انسان در ذات اوست. (الشیرازی، 1382، ج1، ص244)

به باور ملاصدرا علم انسان به ذاتش و به اشیا، عین وجود ذاتش و وجود اشیاست برای ذاتش؛ زیرا وجود انسان بما هو انسان، وجود عقلی است و از آنجا که حاصل برای امر عقلی چیزی غیر از امری عقلی نیست؛ پس هرگاه وجود انسان، بالقوه باشد، معقول او هم بالقوه است. بنابراین علم انسان به ذات خود و آنچه که حاصل است در ابتدا برای ذاتش، قوه علم به ذات و به غیر است و به هر میزان که قوه عاقله فعلیت بیشتری داشته باشد، معقولاتش نیز بیشتر تحصل یافته و وجود قوی‌تری خواهند داشت و هرقدر قوه عاقله، جوهری ضعیف باشد، معقولاتش هم ضعیف خواهند بود؛ یعنی تا زمانی که نفس، حساس است، مدرکاتش نیز امور محسوس هستند و مادامی که متخیل یا متوهم باشد، معقولاتش نیز متوهم و موهوم خواهند بود2 (همو، ص202).بیان ملاصدرا روشن می‌کند که علم نفس به ذاتش در هر مرتبه‌ای، عین وجود ذاتش می‌باشد و علم نفس به اشیا نیز عین وجود اشیا برای ذاتش است؛ زیرا وجود نفس، وجودی عقلی است و وجود عقلی هم دارای مراتب می‌باشد (مصلح، 1385، ص 243).

3. ارتباط انسان در مرتبه کامل ادراکی با هستی

از دیدگاه ملاصدرا کمال و تمامیت نفس انسانی به این است که عقل فعال در وجود او تحقق یابد و با آن متحد گردد. انسان به میزان اتصال و اتحادش با عقل فعال، معقولات را ادراک می‌کند (الشیرازی، 1382، ج1، ص 246-245). وی در پاره‌ای مواضع به این نکته اشاره می‌کند که جسم، جوهری ظلمانی است و حقیقت آن، غیبت محض است؛ غیبت از خود و غیبت از موجودات دیگر. از این‌رو هر چیزی که به جسم تعلق داشته باشد، به میزان تعلقش به آن، از خویشتن غایب بوده و از حیات دور است (همان، ص -153).

ملاصدرا می‌گوید: «از این مجالس ظلمانی خلاصی یافتن و به مقام رفیع مرتفع رسیدن، جز به نور علم و قوت عمل میسر نیست» (همو، 1377، ص 81). نفس انسان به میزان خروجش از قوه جرمیه به سوی فعلیت عقلی، دارای حیات می‌گردد و هنگامی که عقل بالفعل گردید، حیات آن، حیات هر چیزی خواهد بود که تحت آن است و در این مرتبه، ملکوت تمام اشیای پایین‌تر از خود به دست او می‌باشد (همو، 1382، ص 245)؛ زیرا عقل، کل اشیاست (همان، ص153). هنگامی که نفس به کمال عقلی خود رسد و بی‌نیاز از حرکات و افکار شود، قوه عملی و نظری در آن یکی می‌شوند؛ در این مرحله علمش، عمل و علمش، علم می‌گردد، همان طور که علم و قدرت در مفارقات نسبت به امور پایین‌تر از خود یکی است (همان، ص200).

از دیدگاه ملاصدرا نفس انسانی این قابلیت را دارد به درجه‌ای نائل شود که تمام موجودات اجزای ذات او گردند؛ در این صورت، نسبت نفس با همه آن موجودات، نسبت روح به بدن است و وجود آن در این مرتبه در نهایت خلقت و آفرینش خواهد بود: «النفس الإنسانیة من شأنها أن یبلغ إلی درجة یکون جمیع الموجودات أجزاء ذاتها و یکون قوتها ساریة فی الجمیع و یکون وجودها غایة الخلیقة» (همان، ص 245). بیشتر نفوس انسانی در سیر خود تا مرحله وهم پیش می‌روند و عده اندکی نیز پس از رسیدن به مرتبه کمال علمی، نسبت به ذاتشان علم عقلی بالفعل پیدا می‌کنند؛ این مرتبه، اختصاص به راسخین از حکیمان دارد (همان، ص -203).

در اینجا ممکن است این سؤال پیش آید که اگر جهان هر کسی به وسعت علم او و در ذات اوست، در این صورت علم او به مراتب بالاتر و نیز خداوند چگونه توجیه می‌شود؟پاسخ ملاصدرا به این سؤال را می‌توان چنین بیان کرد که نفس در ابتدا به دلیل ضعف ادراک و ناتوانی که براثر تعلقش به امور جسمانی در این عالم دارد، صورت‌های عقلانی را نمی‌تواند به صورت تام مشاهده کند؛ بلکه آنها را از دور به صورت ضعیف و ناقص مشاهده می‌کند؛ همانند انسان ضعیف الباصره یا اینکه در هوایی غبارآلود کسی را ببیند و احتمال بدهد که آن، درخت یا سنگ یا انسان است و یا کدام شخص است. از این رو کلیات عقلیه را به صورت مبهم و مشترک می‌بیند (همان، 1981، ج1، ص289).

علامه حسن‌زاده آملی می‌گوید: نفس در بدو سلوک علمی، چون ضعیف است نسبت به کلیات عقلیه مظهر (به هیئت اسم مکان) است و در این صورت نحوه ادراکش مر کلیات مرسله را چنان است که گویی کسی چیزی را از دور در هوای مغبر می‌بیند؛ و چون در سلوک علمی قوت گیرد، به پایه‌ای می‌رسد که عقول مفارقه از شئون وجودی او می‌شوند و آنها را در موطن ذاتشان ادراک می‌کند، نه از دور؛ چون صورت نخستین (حسن‌زاده آملی، 1386، ص220).

اما هنگامی که با حرکت جوهری خود، کمالات حسی و خیالی را طی کرد، از آن پس در حرکت و ارتحالی دیگر حرکتش از دنیا به آخرت و سپس به ماورای آن دو و سفر از عالم اجرام به عالم مثال و سپس به عالم عقول صورت می‌گیرد و به مرتبه حقایق عقلانی راه می‌یابد (الشیرازی، 1981، ج1، ص289).خداوند متعال به هیچ نحو از انحای سه گانه، مدرَک برای غیر واقع نمی‌شود. ملاصدرا به این حدیث اشاره می‌کند که «انّ اللهَ احتجبَ عن العقول کما احتجبَ عن الابصار، و الملأ الاعلی یطلبونه کما تطلبونه انتم» (مجلسی، 1404، ج 66، ص 292). بنابراین شناخت انسان نسبت به مراتب بالاتر، در حد آن مراتب نخواهد بود. ملاصدرا در این رابطه می‌گوید:

آن‌گونه که وصف اوست، توصیفش نمی‌کنند و آن گونه که حق آن است، نعت نمی‌گویند؛ بلکه توصیف آنها به وصف امثال و اشباح خودشان برمی‌گردد، آن‌گونه که در حدیث مشهوری از امام باقر علیه السلام است که: «کلما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم» (مجلسی، 1404، ج 66، ص 292؛ الشیرازی، 1383، ج 1، ص 180).در حقیقت توصیف و نعت انسان در اینجا نیز به محدوده ادراک و تصور خویش برمی‌گردد. ملاصدرا در بیانی دیگر در خطاب به انسان می‌گوید:

ای غافل از نفس خود! چگونه جاهل به نفس، طمع در معرفت پروردگار خود دارد؟ در حالی که خداوند تو را در کتاب عزیزش امر فرموده است به تدبر و تأمل در نفس خودت که فرموده: «وفی انفسکم افلا تُبصرون» (الذاریات،21)، و پیامبرت که درود خداوند بر او و خاندانش باد، فرموده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (الشیرازی، 1383، ج 1، ص 292).

به طور خلاصه می‌توان گفت که هرچند نفس را نشئات و اطوار بسیار است اما در تقسیمی کلی برای آن سه مرتبه می‌توان لحاظ کرد: در مرتبه اول تعقل، صورت‌های عقلی را از دور مشاهده می‌کند؛ در مرتبه بعد، حالت اتحاد با صورت‌های عقلی می‌یابد، و در مرتبه آخر، خلاق صورت‌های عقلی می‌گردد (حسن‌زاده آملی، 1386، ص368).

نتیجه

به باور ملاصدرا انسان و هستی کاملاً با یکدیگر مرتبط هستند. وجوه مهم این ارتباط را می‌توان در چند نکته خلاصه کرد:

1. انسان یکی از مظاهر خداوند است؛ مظهری که به صورت، عالَم صغیر و در معنا، عالَم کبیر است و به تعبیری آینه تمام‌نمای حق‌تعالی است. تمامی کائنات، صورت‌های تفصیل حق هستند و آدمی گرچه از حرکت جوهری ماده تحقق می‌یابد؛ اما می‌تواند «کَون جامع» گشته و حقیقت تمام کائنات در او تحقق یابد.

2. حقیقت انسان، حقیقتی مُدرک، یعنی نفس ناطقه است و از آنجا که ادراک، مراتب مختلفی دارد، انسان نیز همانند هستی، دارای مراتب گوناگونی است.

3. مرتبه وجودی هر انسانی به اندازه ادراک او از هستی است؛ یعنی فعلیت وجودی هر کسی را علم او مشخص می‌کند. از این‌رو جهان هر انسانی در ذات اوست و آدمی چیزی خارج از ذات خود و عالَم خود مشاهده نمی‌کند.

4. انسان تمام حقایق و کمالات مادون خود را داراست و تمام آنچه را که ادراک می‌کند، از مُنشَئات نفس اوست که با علم و عمل خود ساخته است.

5. آدمی وقتی به کمال نهایی خود رسید و با عقل فعال متحد شد، تمام موجودات اجزای ذات او می‌گردند؛ همان‌طور که قبل از رسیدن به این مرتبه هم تمام موجوداتی که مورد شناخت او بود، اجزای ذات او محسوب می‌شدند؛ ولی چون وجود نفس در مراتب پایین ضعیف بود، مدرکات و مُنشئات او هم ضعیف بودند و بر اثر حرکت جوهری و تکامل وجودی، ادراکات و مدرَکات و مُنشَئات او نیز قوی‌تر می‌گردند.

6. میان مراتب هستی و مراتب انسان تلازم وجود دارد؛ یعنی هستی دارای مراتب است؛ به این دلیل که انسان مراتب دارد و نیز مراتب انسان به این دلیل است که هستی دارای مراتب است.

7. میان وجود انسان و ادراک او نیز تلازم هست؛ یعنی انسان آنگونه که هست، ادراک می‌کند و نیز آن گونه که ادراک می‌کند، تحقق دارد؛ زیرا وجود آدمی چیزی جز ادراک او نیست. از این‌رو هستی آدمی بعد از نیل به کمال عقلی و اتحاد با عقل فعال، به وسعت ماسوی‌الله گشته و حقیقت تمام ممکنات در او تحقق می‌یابد.

فهرست منابع

- قرآن کریم

- آشتیانی، سیدجلال‌الدین، تمهید القواعد (مقدمه)، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1360.

- ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الشفاء (الالهیات)، به تصحیح سعید زاید، قم: مکتبة آیةالله المرعشی، 1404ق.

- ــــــــــــــــــــــــ ، رسائل، قم: بیدار، 1400 ق.

- ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیة، ج2و4، بیروت: دار صادر، بی‌تا.

- ـــــــــــــــــــ ، فصوص الحکم، تهران: انتشارات الزهراء (س)، 1370.

- الشیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، اسرار الآیات، مقدمه و تصحیح محمد خواجوی، تهران: انجمن حکمت و فلسفه، 1360.

- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تفسیر القرآن، ج 5 و 6، چ 2، تحقیق محمد خواجوی، قم: بیدار، 1366.

- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الحاشیة علی الهیات الشفاء، قم: بیدار، بی‌تا.

- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة العقلیة، ج3-1و8-5، چ 3، بیروت: دار احیاء التراث، 1981 م.

- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، رساله سه اصل، تصحیح سیدحسین نصر، چ 3، تهران: روزنه، 1377.

- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، شرح اصول الکافی، ج 1، چ 2، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383.

- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الشواهد الربوبیة، ج 1، قم: انتشارات مطبوعات دینی، 1382.

- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المبدأ و المعاد، به تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354.

- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجموعه رسائل فلسفی، تهران: انتشارات حکمت، 1375.

- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران: موسسه تحقیقات فرهنگی، 1363.

- حسن زاده آملی، حسن، اتحاد عاقل به معقول، چ 2، قم: بوستان کتاب، 1386.

- ــــــــــــــــــــ ، عیون مسائل النفس و سرح العیون فی شرح العیون، چ2، تهران: امیرکبیر، 1385.

- سبزواری، حاج ملاهادی، اسرار الحکم، تصحیح کریم فیضی، قم: مطبوعات دینی، 1383.

- ـــــــــــــــــــــــ ، شرح المنظومة، ج5، قم: نشر ناب، 1422ق.

- شیرازی، قطب‌الدین، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383.

- قیصری، محمدداود، شرح فصوص الحکم، به کوشش سید جلال‌الدین آشتیانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1375.

- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت: موسسة الوفاء، ج58 و66، 1404ق.

- مصلح، جواد، إیضاح المقاصد، به اهتمام نجفقلی حبیبی، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1385.

- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 6، چ 11، تهران: صدرا، 1386.

- مولوی، جلال‌الدین محمد، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسون، چ 5، تهران: نشر طلوع، 1376.

پی نوشت:

1. ابن عربی نیز انسان را عالَم صغیر و عالَم را انسان کبیر می نامد (ابن عربی، بی تا، ج2، ص150). قیصری در این رابطه می گوید: «در اصطلاح عارفان و اهل تصوف، از عالم به انسان کبیر تعبیر می شود؛ چراکه تمام آنچه که در عالم هست، عبارت است از تمام آنچه که در نشئه انسانی می باشد؛ یعنی اعیان عالم تفصیل نشئه انسانی است. بنابراین انسان از جهت صورت، عالَم صغیر و مجمل است و عالَم، انسانِ کبیر و تفصیل یافته است. قید "از جهت صورت" در مورد انسان به این دلیل است که انسان از لحاظ مرتبه، عالَم کبیر است و عالم به لحاظ درجه، انسان صغیر می باشد؛ به دلیل اینکه انسان خلیفه الهی است و خلیفه نسبت به آنچه بر آن خلافت دارد، از استعلا و برتری برخوردار است» (قیصری، 1375، ص340).

پس به صورت عالم اصغر تویی

پس به معنا عالم اکبر تویی (مولوی، 1376، 4/ 528)

ملاصدرا معتقد است آخرین رتبه حیوان و کمال و معاد آن، انسان است و به این خاطر، عصاره و خلاصه و ثمره و غایت عالم عنصری است و مادامی که وجودش جزئی از دو عالَم است، عالَم صغیر است و زمانی که ذاتش با علم و عمل کامل شده و محیط به معلومات گشته و از جسمانیات بالاتر شود، عالَم کبیر است (الشیرازی، 1363، ص363). از این رو در تعریف فلسفه نیز، به صیرورت انسان، عالمی عقلی که شبیه عالَم عینی باشد، اشاره می کند (همو، 1981، ج1، ص20).

2 . کلامنا فی مبدأ نشو الإنسان بما هو إنسان أی جوهر ناطق فله قوة وجود یخصه و کمالیة بحسبه و لعلمه أیضا قوة و کمالیة فعلمه بذاته و بالأشیاء عین وجود ذاته و وجود الأشیاء لذاته لأن وجوده وجود عقلی و الحاصل للأمر العقلی لایکون إلا أمراً عقلیاً فمتی کان وجوده بالقوة کان معقولة أیضا بالقوة فعلمه بذاته و بما هو حاصل لذاته فی ابتداء النشأة قوة علم بالذات و بالغیر و کلما کانت القوة العاقلة أشد فعلیة کانت معقولاتها أشد تحصلاً و أقوی وجوداً و کلما کانت أضعف تجوهراً کانت هی أضعف و أخفی و کما أن النفس مادامت حاسة یکون مدرکاتها أموراً محسوسةً و مادامت متخیلة أو متوهمة یکون هی متخیلات أو موهومات

مرتضی شجاری،دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تبریز

جعفر محمدعلیزاده، کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تبریز

منبع: فصلنامه انسان پژوهی دینی، شماره27


نوشته شده در   سه شنبه 20 فروردين 1392  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode