زنان سرپرست خانوار از جمله گروههاي آسيبپذير جامعه هستند كه گاه عواملي چون طلاق، فوت، اعتياد همسر، از كارافتادگي همسر و رها شدن توسط مردان مهاجر يا بيمبالات، موجب آسيبپذيري اين طيف وسيع از جامعه، ميشود.
اين گروه از زنان كه با عنوان زنان سرپرست خانوار يا خودسرپرست در جامعه ناميده ميشوند، با مسائل، مشكلات و موانع زيادي در زندگي مواجهند. توجه و بررسي همهجانبه و دقيق مسائل و مشكلات زنان سرپرست خانوار و ارائه راهكارهاي درست و اصولي به منظور حمايت از آنها، از جمله وظايف نهادها و سازمانهاي خدمات اجتماعي در هر كشور است. متاسفانه در جامعه ما، زندگي زنان پس از ترك شوهر (به دليل فوت، طلاق و...) غالبا با ابهامات و مخاطراتي روبهروست؛ از جمله سرپرستي فرزندان بتنهايي و گاه بسختي، مشكلات اقتصادي، زندگي در تنهايي و همراه با افسردگي و نااميدي، همچنين نگرش غلط جامعه نسبت به زنان مطلقه و بيوه در نبود همسرانشان، آنان را در روابط اجتماعي و حضور در اجتماع با مشكلات عديدهاي روبهرو ميكند. با توجه به روند رو به افزايش شمار زنان سرپرست خانوار در سالهاي اخير در نتيجه افزايش ميزان طلاق در جامعه، لزوم توجه بيشتر به اين قشر از افراد جامعه، ملموستر است.
پس از پيروزي انقلاب، قانون اساسي بر تامين نيازهاي افراد بيسرپرست و زنان سرپرست خانوار به عنوان اقشار آسيبپذير جامعه تاكيد كرده است. قانونگذار نظام اسلامي با توجه به اصل حفظ نهاد خانواده، اصل برقراري عدالت اجتماعي، اصل پيشگيري از مفاسد اجتماعي و اصل رعايت حقوق شهروندي موظف بوده است تا اين گروه را زير چتر حمايتي خود قرار دهد. از جانب ديگر مطابق با آموزههاي مذهب تشيع، حاكمان حكومت اسلامي ملزم به بذل توجه ويژه در امور اقتصادي و اجتماعي افرادي هستند كه از عهده مخارج خود بر نيامده و مشكلات بسياري را متحمل ميشوند.
از اينرو، پرسش اصلي پژوهش حاضر اين است كه زنان سرپرست خانوار به لحاظ پارامترهاي جامعهشناختي، روانشناختي، اقتصادي و رفاهي چه وضعيتي دارند و تحليل ثانويه بر اين پارامترها، چه يافتههايي را بر ميتابد؟ چه راهكارهايي را ميتوان جهت رويارويي زنان سرپرست خانوار با مسائل و مشكلات اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي پيشرو ارائه داد؟
مروري بر پژوهشهاي انجام شده در زمينه مسائل و مشكلات اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي زنان سرپرست خانوار نشان ميدهد كه در اين زمينه پژوهشهاي معتبر بسيار محدود است. گستره مسائل و مشكلات اقتصادي، فرهنگي و اجتماعياي كه نهاد خانواده به خاطر حذف يا تضغيف حضور كاركردي مرد ميپذيرد و تبعات ناشي از آن موضوعي است كه در سالهاي اخير بخشي از تلاشهاي پژوهشي و مطالعات علمي را به خود اختصاص داده است. در اين قسمت از نوشتار، به بررسي ادبيات تجربي تحقيق پرداخته ميشود؛ ادبياتي كه در قالب پاياننامه كارشناسي و كارشناسي ارشد، رساله دكتري و گزارشهاي تحقيقي به فراخور عنوان تحقيق، به شرح و تبيين مسائل زنان سرپرست خانوار ميپردازد.
به طور كلي اين تحقيقات را ميتوان به 2دسته تقسيم كرد:
دسته اول: پاياننامههاي تحصيلي دانشجويان رشتههاي مرتبط با موضوع كه عمدتا رشته خدمات اجتماعي و مددكاري است و داراي ويژگيهاي مشابهي هستند از جمله اينكه تمام اين تحقيقات از نوع توصيفي هستند و به نتايج مشابهي نيز دست يافتهاند. ويژگيهاي اجتماعي اقتصادي خانوادههايي كه سرپرستي آنان با زنان است، وضع تحصيلات، اشتغال، درآمد، بهداشت و مسكن نامناسب است و ارتباط خويشاوندي ضعيفي دارند و عملكرد سازمانهاي حمايتي به علت كمبود منابع مالي و خدماتي در بهبود وضعيت اين خانوادهها نيز چندان موفق نبودهاند. چند نمونه از اين پاياننامهها عبارتند از:
نتايج حاصله از پژوهشي با عنوان «بررسي سياستهاي اجتماعي پيرامون حقوق زنان مطلقه سرپرست خانوار» توسط فاطمه قرباني در سال 1380، حاكي از آن است كه ضعف قوانين در زمينه دسترسي زنان مطلقه به حقوقي كه بعد از طلاق در قوانين حقوقي براي آنها در نظر گرفته شده است بخصوص در زمينه مهريه، اجراتالمثل و نفقه براي نگهداري فرزندان، از جمله مسائل و مشكلات زنان سرپرست خانوار است.
پژوهش ديگر، در سال 1380 توسط فاطمه رضايي با عنوان «بررسي مشكلات اقتصادي اجتماعي خانوادههاي زن سرپرست تحت پوشش بهزيستي شهرستان خمين» انجام شده است. تحقيق حاضر با هدف دستيابي به اطلاعات لازم در رابطه با وضعيت اقتصادي اجتماعي خانوادههاي زن سرپرست جهت تقويت فعاليتهاي مربوط به اين گروه خانوادهها انجام شده است. جامعه آماري 50 خانوار زن سرپرست 65 15 ساله تحت پوشش سازمان بهزيستي شهرستان خمين بوده است. روش تحقيق پيمايشي و اطلاعات به وسيله پرسشنامه استخراج شده و به نتايج زير دست يافته است.
96 درصد داراي تحصيلات پايين هستند، 50 درصد زنان داراي مشاغل پايين هستند، 34درصد مشاغل نيمه مهم، 16 درصد غيرشاغل، 64 درصد داراي درآمد پايين و 24 درصد فاقد درآمدند. 80 درصد خانوادهها داراي پايگاه اجتماعي اقتصادي متوسط و پايين هستند. 32 درصد علت سرپرستي زن فوت مرد، 22 درصد بيماري و از كارافتادگي، 18 درصد زنداني بودن مرد، 12 درصد طلاق و 16 درصد ساير موارد است. اكثر خانوادهها كمكهاي بهزيستي را كافي نميدانند.
در پژوهشي كه توسط عباس سالاري «تاثير فقدان پدر بر اختلالات رفتاري كودكان مقطع ابتدايي تحتپوشش كميته امداد امام خميني شهر تهران» در سال 1373 انجام شده، حاكي از آن است كه مساله اساسي پي بردن به تاثير فقدان پدر در اختلالات رفتاري كودكان فاقد پدر بوده و به مسائل ديگري چون جنس، سن كودك، ميزان تحصيلات و سن مادر و فقدان پدر پرداخته است. نمونه پژوهش شامل 160 دختر و پسر تحتپوشش كميته امداد بوده كه از 4 منطقه 11، 15، 17 و 20 آموزش و پرورش به روش خوشهاي انتخاب شده است. از مجموعه 12 فرضيه، 4 فرضيه تاييد و نتايج زير استخراج شد:
هيچيك از متغيرهاي سن كودك، ترتيب تولد، سن و تحصيلات مادر با اختلالات رفتاري رابطه معناداري نداشت و حتي داشتن يا نداشتن پدر نيز بر كودكان تحتپوشش كميته امداد تاثير نداشت.
شرايط و اوضاع اقتصادي عامل اصلي است. مادران اين كودكان كه بار اصلي زندگي را به دوش ميكشند، مانند ساير مادران، تعامل لازم را با كودكانشان ندارند. پدران كودكان واجد پدر نيز به علت نقايص و بيماري جسمي و رواني، حضورشان موثر نيست و مادران آنها به نوعي دچار افسردگي و نگراني هستند و در نتيجه فرزندان آنها نيز دچار اختلالات رواني ميشوند.
عمدهترين مشكلات زنان سرپرست خانواده مشكلات اقتصادي، ناآگاهي براي اداره امور اقتصادي خانواده، نگرشهاي منفي اجتماعي نسبت به زن سرپرست خانواده و نگراني از آينده فرزندان استدسته دوم: تحقيقاتي هستند كه عمدتا توسط مراكز پژوهشي، دولتي و دانشگاهها انجام شده است: «بررسي وضعيت زنان بيوه و بيسرپرست شهرستان اردبيل و ارزيابي عملكرد ادارات و ارگانهاي ذيربط در ارائه خدمات به آنها» طرح تحقيقاتي است كه توسط اعظم باقر زارع و همكارانش در سال 76 1375 انجام شده است. اين طرح، در زمينه بررسي وضعيت زنان بيوه و بيسرپرست در شهر اردبيل به روش پيمايشي و از طريق ابزار پرسشنامه و همچنين با استفاده از روش تحقيق اسنادي و مطالعه پروندههاي مربوط به افراد تحتپوشش سازماني مربوطه با نمونه آماري 705 نفر از ميان زنان بيسرپرست و بيوه تحتپوشش سازمانها، 106 نفر از دختران و زنان ارجاع شده به مراكز مبارزه با مفاسد اجتماعي و 40 نفر از زنان بيسرپرست و بيوه كه تحتپوشش هيچكدام از سازمانها نبودند در سطح شهر اردبيل انجام گرفته است و براساس نتايج تحقيق، مشكلات اجتماعي و رفاهي زنان بيسرپرست، ميزان ارتكاب به جرايم و ميزان برخورداري از خدمات امدادي رفاهي دولتي (سازمانهاي حمايتي) مورد مطالعه قرار گرفته و پيشنهادهايي به منظور بهبود بخشيدن به وضعيت زندگي زنان بيوه و بيسرپرست و همچنين راهكارهايي براي جلوگيري از آسيبپذيري اجتماعي آنها ارائه شده است.
«طرح حمايت از زنان فرهنگي شاغل سرپرست خانوار» طرح ديگري است كه توسط دفتر امور زنان آموزش و پرورش در سال 1380 انجام شده است. اين طرح با هدف شناسايي و برطرف كردن موانع و مشكلات زنان شاغل فرهنگي سرپرست خانوار، جلب مشاركت و حمايت معاونتها و سازمانهاي وابسته آموزش و پرورش در اين زمينه، ارائه تسهيلات در بعد فرهنگي، اجتماعي، حقوقي، اقتصادي، بهداشتي و رواني، عاطفي به زنان شاغل فرهنگي سرپرست خانوار انجام شده است.
در اين طرح زنان سرپرست خانوار را به 3 دسته تقسيم كردهاند:
1- زنان شاغل سرپرست: خانوادههايي كه مرد به طور دائم غائب است و زن تنها سرپرست قانوني است و شامل همسر شهدا، زنان مطلقه و زنان بيوه ميشود.
2- زنان شاغل بدسرپرست: خانوادههايي كه زن به صورت رسمي سرپرست نيست و غالبا تحت تكفل مرد است ولي مرد از عهده اداره مخارج زندگي برنميآيد و شامل همسر فرد معتاد، همسر فرد زنداني و مفقود، همسر از كار افتاده و معلول، همسر فرد بيمار و همسر جانباز با درصد بالاي جانبازي ميشود.
3- زنان شاغل خودسرپرست: زنان سرپرست خانواري كه هرگز ازدواج نكردهاند و شامل دختران مجرد كه تنها زندگي ميكنند و دختران مجردي كه افرادي از خانواده (پدر، مادر، برادر، خواهر و...) را تحت تكفل خود دارند. از ميان تمامي كاركنان آموزش و پرورش (348/065/1 نفر)، حدود 542/428 نفر زن هستند كه از بين آنها 976/6 نفر زنان سرپرست خانواري هستند كه قانونا سرپرستي فرزندان خويش را به عهده دارند و عائلهمندي دريافت ميكنند. بيشترين درصد زنان سرپرست خانوار، متعلق به استانهاي ايلام، چهارمحال و بختياري و كهگيلويه و بويراحمد است. بيش از 50 درصد از زنان سرپرست خانوار فرهنگي، يك يا دو نفر را تحت تكفل دارند و حدود 90 درصد از آنها رسمي هستند. حدود 42 درصد از زنان سرپرست خانوار شاغل فرهنگي؛ داراي مدرك ديپلم، 13 درصد فوق ديپلم، 13 درصد ليسانس و درصد كمي فوقليسانس و بالاتر و حدود 23 درصد نيز زيرديپلم هستند.
«بررسي آسيبهاي رواني اجتماعي زنان سرپرست خانواده» توسط زهره خسروي در سال 1380 انجام شده است. اين بررسي به روش اسنادي انجام شده و ابتدا به مفهوم و نرخ زنان سرپرست خانواده پرداخته و سپس مشكلات رواني اجتماعي آنان را مورد بررسي قرار ميدهد و در انتها به بررسي عواملي كه ميتواند فشار و آسيبهاي رواني اجتماعي را پيشگيري نمايد يا كاهش دهد، ميپردازد.
نتايج نشان ميدهد عمدهترين مشكلات زنان سرپرست خانواده، مشكلات اقتصادي، ناآگاهي براي اداره امور اقتصادي خانواده، نگرشهاي منفي اجتماعي نسبت به زن سرپرست خانواده و نگراني از آينده فرزندان است. در صورتي كه زنان سرپرست خانواده از حمايتهاي اجتماعي مناسب برخوردار باشند، شيوههاي مقابله مناسب را بياموزند و داراي منبع كنترل دروني باشند، كمترين آسيب را متحمل ميشوند.
«بررسي ميزان موفقيت طرحهاي خودكفايي و اشتغالزايي كميته امداد امام خمينيره در ايجاد و تقويت فرصتهاي شغلي مناسب براي زنان سرپرست خانوار استان سمنان» توسط قدرتالله دوستمحمدي طي سالهاي 82 1381 انجام شده است. هدف اين پژوهش، شناسايي ميزان موفقيت طرحهاي خودكفايي و اشتغالزايي كميته امداد در ايجاد و تقويت فرصتهاي شغلي مناسب براي زنان سرپرست خانوار در استان بوده است. جامعه آماري تحقيق، شامل كليه زنان سرپرست خانوار تحتپوشش كميته امداد كه حداقل يك سال از طرح كميته براي فعاليتهاي خودكفايي استفاده كردهاند.
نتايج به دست آمده از اين تحقيق عبارت است از:
- اعطاي وامهاي خودكفايي، فرصتهاي شغلي مناسبي را براي زنان سرپرست خانوار ايجاد كرده است.
- بيشترين كمك از طريق اعطاي وام براي خريد مواد اوليه براي نياز شغلي بوده است.
- ارائه آموزشهاي فني و حرفهاي از سوي كميته امداد در ايجاد و تقويت فرصتهاي شغلي مناسب براي زنان سرپرست خانوار موثر بوده است.
- برگزاري كارگاههاي آموزشي و توليدي در ايجاد و تقويت فرصتهاي شغلي براي زنان سرپرست خانوار، بسيار موثر واقع شده است.
- همچنين اعطاي وام براي تامين فضاي خودكفايي در ايجاد و تقويت فرصتهاي شغلي براي زنان سرپرست خانوار موثر بوده است.
رضا ويسي
جام جم