ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 4 مرداد 1403
پنجشنبه 4 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 30 بهمن 1391     |     کد : 49961

بدقول‌ها دروغگو می‌شوند

آنقدر می‌ایستی كه علف زیر پایت سبز شود، آنقدر در انتظار رسیدن خبری می‌مانی كه چشمت دودو بزند، آنقدر منتظر روزی كه او گفته، می‌مانی كه طاقتت تمام می‌شود ولی نه او می‌آید، نه حرفش حرف و نه وعده‌اش عملی می‌شود. او آدمی بدقول است كه جان به جانش كنی عوض نمی‌شود.



آنقدر می‌ایستی كه علف زیر پایت سبز شود، آنقدر در انتظار رسیدن خبری می‌مانی كه چشمت دودو بزند، آنقدر منتظر روزی كه او گفته، می‌مانی كه طاقتت تمام می‌شود ولی نه او می‌آید، نه حرفش حرف و نه وعده‌اش عملی می‌شود. او آدمی بدقول است كه جان به جانش كنی عوض نمی‌شود.


ممكن است او خود ما باشیم یا حتی آدم كنار دست‌مان، همسایه دیوار به دیوار یا حتی دوست قدیمی‌‌مان. بدقول‌ها معمولا آدم‌هایی بی‌اعتبارند كه به مرور زمان دیگر كسی روی حرفشان حساب نمی‌كند، همان آدم‌هایی كه دكتر شهربانو قهاری معتقد است همدلی كردن را بلد نیستند.

این روان‌شناس برای بدقول‌ها و آدم‌های اطرافشان كه در میان ما كم هم نیستند، نسخه‌های خوبی دارد اما خودش این نسخه‌ها را جادویی نمی‌داند، چون می‌گوید تا وقتی خانواده‌ها، بنیان شخصیت كودك را برخوش‌قولی و وفای به عهد بنا نكنند و آدم‌ها وقتی بزرگ و عقل رس شدند، خودشان برای خوش قول‌ شدن آستین بالا‌نزنند، هیچ نسخه‌ای كارساز نخواهد بود.

خیلی از ما ایرانی‌ها به عهد و پیمانمان پایبند نیستیم و به‌اصطلاح بدقولیم. به نظر شما چرا افراد بدقولی می‌كنند؟

بدقولی یا عهدشكنی دلایل زیادی دارد. بدقولی می‌تواند از خانواده ناشی شود، به‌طوری كه افراد در این محیط ارزش خوش قولی را درك نمی‌كنند و بدقولی كردن برایشان عادت می‌شود. گاهی این یادگیری در محیط بیرون از خانواده اتفاق می‌افتد، یعنی افراد با دیدن رفتارهای عهدشكنانه دیگران، بدقولی را می‌آموزند و از خود می‌پرسند وقتی دیگران وفای‌به‌عهد ندارند من چرا باید خوش قول باشم. بخشی از این مساله نیز به درونی نشدن ارزشی به نام خوش قول بودن برمی‌گردد. یكی از ارزش‌های انسانی كه در متون دینی هم به آن اشاره شده، وفای به عهد است. مثلا وقتی چیزی از كسی امانت می‌گیریم یا وقتی وعده‌ای به كسی می‌‌دهیم، بر سر عهد و پیمان خود باشیم. حالا اگر این ارزش‌ها درونی نشود، فرد براحتی زیرحرفش می‌زند. این‌كه ارزش‌ها درونی نمی‌شود هم دلایل زیادی دارد، مثل این‌كه او در این باره آموزش ندیده، در محیطی زندگی كرده كه به ارزش‌ها بها داده نمی‌شده یا این‌كه برای پایبند بودن به ارزش‌ها، تقویت لازم را از محیط دریافت نمی‌كرده مثلا وقتی اصول اخلاقی را رعایت می‌كرده، هیچ‌كس ارزش كار او را یادآوری نمی‌كرده و از او بابت خوش قولی‌اش قدردانی نمی‌كرده است، در حالی كه تشویق و تحسین ـ كه جزو پاداش‌های اجتماعی محسوب می‌شود ـ تاثیر زیادی در درونی شدن ارزش‌ها دارد.

البته در میان تمام این دلایل باید به این نكته هم توجه داشت كه ریشه بعضی از بدقولی‌ها در بد برآورد كردن زمان است مثل وقتی كه فرد به دلیل مشغله‌كاری، حساب زمان از دستش خارج می‌شود یا مثلا ترافیك خیابان‌ها را محاسبه نكرده و دیر به قرار می‌رسد.

بیشتر كسانی كه بدقولی می‌كنند برای این كارشان توجیه می‌آورند و به قول ابن سینا برای یك اشتباه هزار دلیل می‌آورند كه می‌شود هزار و یك اشتباه. چرا آدم‌های بدقول همیشه اشتباهشان را توجیه می‌كنند و به فكر اصلاح رفتار خود نیستند؟

توجیه كردن و دلیل تراشیدن یكی از دفاع‌های روانی است و افراد سعی می‌كنند با توسل به این شیوه دفاع، براشتباهاتشان سرپوش بگذارند. كسانی كه كار غلط خود را توجیه می‌كنند، می‌خواهند علت این اشتباه را در چیزی به‌جز خودشان جستجو كنند همان‌طور كه بدقول‌ها، ترافیك، مشغله‌كاری و صدها دلیل دیگر را بهانه می‌كنند. اما این كار نوعی مسئولیت‌‌زدایی و شانه خالی كردن از زیر بار مسئولیت است. البته بخشی از این مساله هم به فرهنگ جامعه ما برمی‌گردد، چون در بین ما ایرانی‌ها بدقولی اپیدمی (فراگیر) شده و زشتی آن از بین رفته، به‌طوری كه رعایت وقت و وفای به عهد آنچنان موجب تحسین نمی‌شود.

به اعتقاد من، اگر ما همدلی میان خودمان را تقویت كنیم هیچ‌گاه بدقول نمی‌شویم و زیر عهد و پیمانمان نمی‌زنیم. همدلی باعث می‌شود ما وقتی قصد بدقولی‌ كردن می‌كنیم، حسی از درون به ما نهیب بزند كه فرد مقابل تا چه اندازه از رفتار ما ناراحت می‌شود و چه حس بدی پیدا می‌كند. پس اگر ما همدلی را در درونمان تقویت و تمرین كنیم كه مسئولیت تمام كارهایمان را برعهده بگیریم، تمام رفتارهای ضداخلاقی ازجمله بدقولی كردن ریشه كن می‌شود.

ما چطور می‌توانیم به همدلی كه یكی از عالی‌ترین مراحل رشد عاطفی است، برسیم؟

این یك مهارت است كه باید آن را آموخت. البته همدلی در زمان كودكی ایجاد نمی‌شود و به مرور زمان و در اثر یادگیری، افراد به‌آن دست می‌یابند. اگر فرد در محیطی زندگی كند كه احساس كند دیگران او را درك نمی‌كنند و هر كس به خودش فكر می‌كند یا وقتی ناراحت است كسی از او دلجویی نمی‌كند بالطبع او نیز فقط به ارضای نیازهای خود فكر می‌كند. اما برعكس اگر كسی در محیطی زندگی كند كه مثلا وقتی از موضوعی خجالت كشیده، اطرافیان سراغش بیایند و بگویند كه می‌دانند او حالا چه حسی دارد، این همدلی، همدلی كردن را به او یاد می‌دهد.

یادگیری همدلی از خانواده شروع می‌شود و در مدرسه و در بین گروه همسالان رشد پیدا می‌كند اما همچنان نقش خانواده در نهادینه شدن آن رتبه نخست را دارد. البته باید قبول كنیم والدین ایرانی در این زمینه ضعیف عمل می‌كنند، چون نمی‌توانند به فرزندان كنترل هیجانی را آموزش دهند.

هیجان‌ها یكی از مولفه‌های مهم شخصیت و روان است و افراد باید این هیجان‌ها را بشناسند و آنها را ابراز كنند. همدلی معمولا با هیجان صورت می‌گیرد یعنی كسی كه ناراحت است، عصبانی است یا خجالت كشیده و شرمنده است، اگر با او همدلی كنیم اوضاع بهتر و آرام‌تر می‌شود. همدلی نیز معمولا با بیان این جملات انجام می‌شود: من می‌دانم تو چه احساسی داری، من درك می‌كنم كه چقدر برایت سخت بوده، متوجهم كه چقدر خجالت كشیدی و...

وقتی ما با كسی همدلی می‌كنیم، هم فرد مقابل احساس می‌كند كه دیگران او را فهمیده‌اند و هم باعث نزدیك شدن آدم‌ها به یكدیگر می‌شود.

حالا اگر در محیط خانواده، فرزند ببیند پدر و مادر با دیگران این‌گونه رفتار می‌كنند او هم می‌آموزد كه با دوستش، همكلاسی‌اش و سایر افراد اجتماع همدلی كند. همدلی حتی می‌تواند مقدمه‌ای باشد بر این كه ما با دیگران مهربان باشیم. حتی به كمك همدلی می‌توان افراد را متقاعد كرد اگر بدقولی كنیم دیگران به خاطر پایبند نبودن ما به قول و قرارمان چه حس بدی پیدا می‌كنند و تا چه حد به دردسر می‌افتند.

پس طبیعی است برای رسیدن به همدلی باید همان درونی كردن ارزش‌ها كه شما نیز به آن اشاره كردید، اتفاق بیفتد. حالا چه كار كنیم ارزش‌های اخلاقی در درون خودمان و فرزندمان نهادینه شود؟

ارزش‌های اخلاقی و انسانی دو دسته‌اند؛ یكی ارزش‌های شخصی و دیگری ارزش‌های اجتماعی. مثلا رعایت نظافت فردی یا خوش لباس بودن جزو ارزش‌های شخصی است، اما وقت‌شناسی، خوش قول بودن و وفاداری به عهد ارزش‌هایی است كه در اجتماع و در روابط بین فردی معنا پیدا می‌كند.

درونی شدن ارزش‌های اجتماعی بسیار مهم است كه البته در خانواده امكان انجام آن وجود دارد. درونی شدن یك ارزش یعنی این‌كه یك فرد آن ارزش‌ را در درون خود پذیرفته و در هر شرایطی تابع‌آن ارزش است مثل یك كشتی كه در دریای مواج به سمتی می‌رود كه سكاندار آن را هدایت كند. حالا اگر ارزش در وجود فرد درونی نشود او برای انجام یك رفتار به دیگران نگاه می‌كند مثلا به خود می‌گوید چون دیگران وقت‌شناس نیستند و به قول و قرارشان پایبند نمی‌مانند من هم مثل آنها رفتار خواهم كرد. ریشه درونی نشدن ارزش‌ها را هم باید در خانواده جستجو كرد؛ خانواده موظف است هم به‌صورت كلامی و هم به صورت عملی، ارزش‌های اخلاقی را به فرزندان آموزش دهد.

حالا بیایید درباره همدلی و تفاوتش با همزبانی صحبت كنیم. همدلی یعنی این كه من در مورد یك موضوع همان حسی را پیدا كنم كه شما دچارش می‌شوید كه البته باید این احساس مشترك را به صورت زبانی بیان كنم. اما برخی از ما كه به‌ظاهر در حال همدلی كردن با افراد هستیم در واقع مشغول همزبانی هستیم.

همزبانی مقدمه همدلی است یعنی ابتدا باید همزبانی را یاد بگیریم و سپس به همدلی برسیم. همدلی در واقع تلفیقی از همزبانی و تجسم است به طوری كه به افراد این مهارت را می‌دهد كه همان احساس فرد مقابل در آن لحظه مشخص را حس كنند. برای تبدیل همزبانی به همدلی به اعتقاد من هیچ نهادی بهتر از خانواده نمی‌تواند وارد كار شود آنجا كه والدین با هم تعامل می‌كنند و فرزند از لابه‌لای آن، همدلی را می‌آموزد. وقتی مادر خانواده خسته از كار بیرون به خانه می‌آید اگر پدر با او سر مساله‌ای كوچك بحث كند و خستگی‌هایش را نادیده بگیرد، فرزند این را می‌آموزد. اما اگر در مقابل، پدر بگوید كه می‌دانم تو از صبح تا حال خسته‌شده‌ای پس اگر موافق باشی غذایی حاضری بخوریم یا از بیرون غذا بخریم، فرزند همدلی‌كردن را از این تعامل می‌آموزد.

در این میان نقش مدرسه هم انكارنشدنی است. مثلا وقتی كه یك دانش‌آموز به خاطر وجود یك مشكل نتوانسته تكالیفش را انجام دهد اگر معلم حرف او را بپذیرد، دانش‌آموز همدلی كردن را از او یاد می‌گیرد و در غیر این صورت در ذهن خود می‌گوید كه معلم مرا درك نكرد و فرصت نمی‌یابد تا همدلی را تجربه كند.

البته ما در این حوزه مشكل داریم چون بیشتر بار تربیتی بر عهده خانواده است، اما بسیاری از پدر و مادرها خودشان به ارزش‌های اخلاقی پایبند نیستند و وقتی كودك بوده‌اند پدر و مادرشان نیز این ارزش‌ها را به آنها نیاموخته‌اند؛ یعنی یك دور باطل. هم‌اكنون پدر و مادرهایی هستند كه بی‌محابا زباله‌هایشان را در طبیعت رها می‌كنند و به صورت عملی به فرزند آموزش می‌دهند طبیعی است كه چنین پدر و مادری نمی‌توانند آموزگار خوبی برای ارزش‌ها باشند. به نظر شما برای بچه‌های چنین خانواده‌هایی چه اقدامی می‌توان انجام داد و چطور می‌توان‌ آنها را به سمت ارزش‌ها متمایل كرد؟

ما چاره‌ای جز آموزش نداریم و آموزش ارتباط تنگاتنگی با پیشگیری اولیه دارد. این آموزش‌ها نیز باید در سطح كلان اتفاق بیفتد وگرنه اگر قرار باشد مخاطب آموزش‌ها، عده كمی باشند نمی‌تواند سودمند باشد. البته عده‌ای به هزینه‌بر بودن آموزش‌ها اشاره می‌كنند اما باید قبول كرد آموزش ارزش هزینه كردن را دارد و باعث حذف بسیاری از هزینه‌های دیگر می‌شود.

بیشتر آدم‌ها اگر توجیه شوند كه یك كار اشتباه است، اشتباه خود را می‌پذیرند به شرط این كه ما طوری به آنها آموزش دهیم كه آنها متوجه شوند. پس اگر ما آموزش می‌دهیم و این آموزش‌ها تاثیر چشمگیری برافراد ندارد باید قبول كنیم كه آموزش‌ها ناكافی بوده است. من به تاثیر فیلم و كارتون در انتقال ارزش‌ها بسیار معتقدم.

به نظر شما اگر ما به خودمان و فرزندان‌مان متذكر شویم كه بدقولی كردن به بی‌اعتباری و خدشه‌دار شدن آبروی ما منجر می‌شود، این استدلال برای تمرین خوش قولی مفید نیست؟

بله، توجه به اعتبار و آبرو و تلاش برای حفظ آن می‌تواند مانع از بدقولی كردن باشد اما واقعیت این است كه یك فرد باید خیلی عمیق یا تحصیلكرده باشد كه موضوع را از این زاویه نگاه كند.

موضوع اصلی در این باره این است كه بیشتر افراد برای بدقول بودن یا خوش‌قولی كردن دست به انتخاب می‌زنند یعنی همان كسی كه بر سر قرار با یك دوست همیشه تاخیر دارد اگر قرار باشد به یك مصاحبه شغلی برود سروقت در محل حاضر می‌شود.

انگار بعضی آدم‌ها، بعضی موقعیت‌ها و برخی افراد را جدی نمی‌گیرند و برایش ارزش قائل نمی‌شوند. البته اگر حس همدلی در این افراد تقویت شود‌ آن‌وقت به این فكر می‌كنند اگر یك موضوع برای من مهم نیست در عوض برای افراد دیگر مهم است پس من حق ندارم سرسری از كنار آن بگذرم.

البته توجه كردن به این كه بدقولی كردن و نبودن بر سر عهد و پیمان تا چه حد می‌تواند به اعتبار ما نزد دیگران لطمه بزند نیز موضوع مهمی است. ما باید بدانیم اعتبار ما به رفتاری است كه انجام می‌دهیم، نه طرز فكری كه ما راجع به خودمان داریم. حتی قضاوت ما نسبت به دیگران نیز باید براساس رفتارهای آنها باشد چون این مساله یكی از اصول دگرشناسی است. ما برای این كه دیگران را بشناسیم نیاز داریم رفتار آنها را در درازمدت و در موقعیت‌های مختلف بسنجیم، اما متاسفانه ما به جای توجه به رفتار افراد به گفتار آنها توجه می‌كنیم. در بحث ازدواج هم همین مشكل وجود دارد یعنی دختر و پسر به عمل همدیگر دقت نمی‌كنند بلكه به این توجه دارند فرد مقابل چه می‌گوید؛ در حالی كه میان گفتار افراد و رفتارشان فاصله وجود دارد.

پس می‌توانیم كسانی را كه وعده‌های دروغین پیش از ازدواج می‌دهند، در زمره آدم‌های بدقول به حساب بیاوریم؟

بله، بعضی از افراد بدقول ـ نه همه افراد ـ می‌توانند وعده‌های دروغی به همسر آینده‌شان بدهند.

چطور باید این افراد را شناخت؟

شناختن افراد كار سخت و پیچیده‌ای است، چون همه آدم‌ها دو رو دارند؛ یكی شخصیت بیرونی و دیگری شخصیت درونی.

شخصیت بیرونی و اجتماعی افراد مثلا این‌كه چقدر درس خوانده‌اند، شغلشان چیست یا چه نوع لباس‌هایی می‌پوشند می‌توان به سادگی شناخت، اما شناسایی شخصیت خصوصی افراد كه از آن به «سیرت» یاد می‌شود زمان زیادی می‌برد.

سال‌هاست ازدواج جوانان ایران نیز براساس صورت شكل می‌گیرد و كمتر كسی به سیرت فرد مورد نظر توجه می‌كند، در حالی كه سیرت نیك افراد در موفق بودن یك ازدواج نقش دارد. برای شناخت افراد باید گفتار آنها با رفتارشان را تطبیق داد و مشاهده كرد آیا اگر فردی از سخاوتمندی حرف می‌زند آیا در عمل هم فرد بخشنده‌ای است یا این‌كه خودش را مهربان می‌پندارد در حالی كه ماهیت او سنخیتی با مهربانی ندارد.

پس اگر با فردی بدحساب روبه‌رو شدیم می‌توانیم او را فردی بدقول تلقی كنیم؟

بله، بد قولی می‌تواند از مسائل خیلی كوچك شروع شود و در مسائل خیلی مهم نیز ادامه یابد. كسی كه خوش حساب نیست قطعا به قول و قرارهای مالی پایبند نیست و به همین علت فردی بدقول است. كسی هم كه چیزی را از دیگری امانت می‌گیرد اما یا به صاحبش برنمی‌گرداند یا آن كالا را ناقص پس می‌دهد نیز فردی بدقول است.

خوش قولی می‌تواند ذاتی باشد؟

بیشتر از آن‌كه ذاتی باشد، آموختنی است.

اما من كسانی را می‌شناسم كه خانواده‌ای بدقول دارند اما خودشان بشدت پایبند قول و قرار هستند.

اگر شما با این افراد صحبت كنید خواهید دید جهان‌بینی بسیار محكمی دارند. مثلا اعتقاد به معاد به معنای این كه ما باید روزی در مقابل تمام رفتارها و كردارهایمان در مقابل خداوند پاسخگو باشیم سبب می‌شود افراد بررفتارشان كنترل داشته باشند. اگر كسی احساس كند كه در قبال رفتارش مسئول است و روزی از این بابت بازخواست می‌شود، سعی می‌كند ارزش‌های اخلاقی را كسب كند و آنها را در خود نهادینه سازد.

چنین افرادی بی‌شك سراغ رفتارهایی چون تهمت زدن، توهین كردن، شكنجه جسمی و زیرآب زدن نمی‌روند چون باور دارند در هر منطقه جغرافیایی كه واقع باشند، خداوند ناظر براعمال آنهاست.

همه ما در زندگی در شرایطی قرار می‌گیریم كه ناخواسته با افراد بدقول همنشین می‌شویم و در بدترین حالت، شریك زندگی‌مان فردی بدقول از آب درمی‌آید. ما باید چطور با آنها رفتار كنیم؟

اگر فرد بدقول‌، همسرماست بی‌شك فشار روانی زیادی را تحمل می‌كنیم اما به هر حال باید این مشكل را با صحبت‌كردن یا گرفتن مشاوره حل كنیم. اما اگر با این دو روش، موضوع خاتمه نیابد باید بدانیم این مساله تاثیر سوئی بر فرزندمان می‌گذارد.

البته در زندگی زناشویی نقش زن و مرد، 50 - 50 است پس اگر یك والد نقش خود را به‌درستی ایفا نكند والد دیگر می‌تواند آن نقص را تا حد زیادی جبران كند به شرط این‌كه والد خوش قول، مرتب متذكر شود بدقولی رفتار بدی است.

روش دیگر این است كه باز خورد بدقولی‌شان را به آنها بدهیم. یكی از اصول بهداشت روان این است كه افراد بدانند نمی‌توانند هیچ فردی را عوض كنند بلكه فقط قادرند خود را تغییر دهند. پس وقتی با فرد بدقول مواجه شدیم نباید تلاش كنیم او را تغییر دهیم بلكه باید از تاثیر رفتار او براحساسات و زندگی خودمان با او حرف بزنیم. در واقع ما باید به انتقاد سازنده رو بیاوریم، همان انتقادی كه در آن شخصیت افراد تخریب نمی‌شود بلكه به صورت انحصاری درباره رفتار نادرست آنها صحبت می‌شود.

مثلا ما می‌توانیم بگوییم تو آدم خوبی هستی اما یكی از اشكالاتت این است كه بعضی اوقات به قولت عمل نمی‌كنی یا تو آدم نازنینی هستی اما وقتی چیزی را به امانت می‌گیری آن را به موقع پس نمی‌‌دهی.

راه دیگر هم این است كه وقتی با فردی بدقول مواجه می‌شویم و او چندبار این كار را تكرار كرد و به تذكر و انتقاد هم توجهی نكرد در روابط‌مان با او تجدید نظر كنیم. البته ممكن است این مساله موجب كدورت شود اما حسن آن این است كه افراد با پیامد رفتارشان روبه‌رو می‌شوند.

یكی از اشكالات مردم ما این است كه با هم رودربایستی دارند و با جرات نیستند حتی آنها ترجیح می‌دهند دروغ مصلحتی بگویند اما به فرد بد قول نگویند چون فرد امانتداری نیستی دیگر چیزی به تو قرض نمی‌دهم. این قبیل واكنش‌ها مقدمه تغییر رفتار در افراد را فراهم می‌كند.

ما باید چه‌كار كنیم تا به آدم‌هایی پرجرات تبدیل شویم؟

انجام رفتار با جرات یك مهارت است و افراد باید آن را یاد بگیرند.

اگر قرار باشد یك نسخه عملی برای ما بپیچید، بگویید الف تا یای با جرات شدن چیست؟

برای این‌كه فردی قاطع و با جرات بشود باید به او یاد بدهیم به عنوان یك انسان، حقوقی دارد. تو حق داری از زندگی لذت ببری، حق داری اگر از چیزی ناراحت شدی به زبان بیاوری، حق‌داری وقتی حقوقت ضایع می‌شود اعتراض كنی، حق داری وقتت تلف نشود و...

در واقع ما باید یاد بگیریم و به فرزندانمان یاد بدهیم كه نه حق كسی را ضایع كنیم و نه اجازه دهیم كسی حق ما را ضایع كند. این مساله نیز در خانواده و مدرسه می‌تواند محقق شود بویژه در محیط خانواده و در تعامل پدر و مادر با همدیگر. وقتی در محیط خانه پدر و مادر به فرزند قولی می‌دهند و به آن عمل نمی‌كنند اگر از این بابت از كودك عذرخواهی كنند فرزند می‌فهمد عمل كردن به قول، حق او بوده است. اما اگر به او گفته شود چه بچه پررویی هستی و من هیچ وظیفه‌ای ندارم كه فلان چیز را برای تو بخرم او سرخورده می‌شود و كم‌كم جرات اعتراض كردن را از دست می‌دهد.

قاطعیت و جرات داشتن یكی از مشخصات سلامت روان است. وقتی شما به رستورانی می‌روید كه غذای آن نامطلوب است یا جسمی خارجی در آن وجود دارد این حق شماست كه اعتراض كنید و از صاحب رستوران، احقاق حق‌تان را مطالبه كنید. حتی جرات را می‌توان با یك درخواست‌ نشان داد مثلا وقتی كسی در اتوبوس سیگار می‌كشد به او با لحنی محترمانه تذكر داد.

یكی از اشكالات مردم ما این است كه اعتراضاتشان را با فحش و دعوا مطرح می‌كنند كه روشی اشتباه است، چون فرد مقابل را نه‌تنها به تغییر رفتار وادار نمی‌كند بلكه او را برای ادامه رفتار نادرست جری می‌كند.

در این میان باید به یك نكته مهم توجه كرد كه قاطعیت با پرخاشگری متفاوت است همان‌طور كه قاطعیت با كوتاه آمدن هم فرق دارد. برخی افراد حتی از متون دینی هم برداشت غلط دارند. مثلا آنجا كه انسان‌ها به مدارا كردن توصیه شده‌اند افراد، مدارا را با كوتاه آمدن اشتباه می‌گیرند در حالی كه معنی مدارا كردن این نیست كه اجازه بدهیم دیگران به ما ظلم كنند و حق‌مان را زیر پا بگذارند بلكه به این معناست كه قبول كنیم آدم‌ها با هم متفاوتند و قرار نیست همه افراد مطابق میل ما رفتار كنند.

اگر رفتار قاطعانه در افراد شكل بگیرد در جامعه مشكلات كمی دارد اما باز هم تاكید می‌كنم قاطعیت با خود برتربینی هم فرق دارد چون عده‌ای در خانواده طوری تربیت می‌شوند كه احساس می‌كنند تافته‌‌ای جدا بافته‌اند. ما آدم‌ها باید یاد بگیریم نگاهی برابر به هم داشته باشیم چون تنها كسانی كه این نوع نگاه را دارند می‌توانند افرادی قاطع باشند، نه آنهایی كه خودشان را از همه برتر می‌دانند و نه كسانی كه خود را پایین‌تر از همه فرض می‌كنند و انگ‌بی‌عرضگی و به‌دردنخور بودن به خود می‌زنند.

مریم خباز - گروه جامعه


نوشته شده در   دوشنبه 30 بهمن 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode