ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 10 دي 1404
چهارشنبه 10 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 11 بهمن 1391     |     کد : 49050

خرافه‌گرايي، ريشه در ناآگاهي دارد

كمي فكر كنيد! آخرين باري كه از پرواز كلاغ بالاي سرتان يا رد شدن گربه‌اي سياه از جلوي پايتان، ديگر مطمئن شديد

جام جم آنلاين: كمي فكر كنيد! آخرين باري كه از پرواز كلاغ بالاي سرتان يا رد شدن گربه‌اي سياه از جلوي پايتان، ديگر مطمئن شديد كه تا پايان آن روز بايد منتظر اتفاقات شومي باشيد به خاطر داريد؛ وقتي كف دست‌تان به خارش افتاد و ذوق‌زده شديد كه بزودي پولي گيرتان خواهد آمد يا وقتي به‌دنبال يك خنده طولاني از ته دل ناگهان ترسيديد كه مبادا پشت هر خنده‌اي گريه باشد يا وقتي با ديدن تفاله چاي در فنجان فكر كرديد كه بزودي برايتان مهمان خواهد آمد؟
اينها نمونه‌هايي از عقايد خرافي است كه ما هر روز با آنها سر و كار داريم؛ باورهاي خرافي امروزه آنچنان در تار و پود زندگي بسياري از مردم رسوخ پيدا كرده است كه كنار گذاشتن و ترك اين باورهاي خرافي تقريبا غيرممكن شده است. اينها داراي جايگاه ويژه‌اي شده كه جدا كردن آنها از اين باورها تقريبا غيرممكن است.

ردپاي خرافات كم و بيش در زندگي بسياري از ما ديده مي‌شود؛ باورهاي خرافي در سايه ناآگاهي مردم بيشتر مجال خودنمايي پيدا مي‌كنند.

اما براستي خرافه چيست و چرا مردم جذب آن مي‌شوند؟

خرافات موضوعي است كه به بهانه آن با پروفسور حسين باهر رفتارشناس و استاد دانشگاه به گفت‌وگو نشستيم.

موافقيد گفت‌وگو را با تعريف ساده‌اي از خرافات آغاز كنيم؟

خرافه، نوعي از باور و اعتقاد است كه پايه علمي و منطقي ندارد و براساس دانسته‌هاي قبلي و اطلاعات ثابت شده مطرح نمي‌شود، البته با اين شرايط نمي‌توان فرضيات علمي اثبات نشده يا نظرات شخصي افراد در مورد موضوعات متنوع را به‌‌عنوان خرافه ناميد، چراكه خرافات معمولا در شرايط روي دادن يك اتفاق خاص يا در حالت استقبال از يك رويداد محتمل و نيز در مورد اتفاقات پيش‌بيني نشده مطرح مي‌شود و هيچ استدلال عقلي و منطقي نيز آن را نخواهد پذيرفت.

درواقع اين باورها بيشتر به مثابه تابو است، به اين معنا كه با وجود پذيرفته شده نبودن‌شان از لحاظ علمي، منطقي و استدلالي كمتر كسي به خود اجازه مي‌دهد وارد حيطه آن شود و براي به چالش كشيدنش اقدام كند.

نكته مهم اين‌كه افرادي كه حتي خود را خرافاتي نمي‌دانند هم گاهي در مورد پذيرش يا عدم پذيرش برخي از اين باورها ترديد دارند.

در واقع هرچند بسياري از ما در مقابل برخي از خرافات، بشدت موضع مي‌گيريم و بر واقعيت نداشتن آن تاكيد مي‌كنيم، اما يك ترس و احساس دروني خاص باعث مي‌شود در مقابل برخي از آنها هم سكوت كنيم يا حداقل به ظاهر وانمود كنيم كه آن را پذيرفته‌ايم، هرچند بسياري از اين خرافات، در واقع رسوم و آداب نياكان و گذشتگان ما هستند و به بخشي از فرهنگ و زندگي امروزه ما تبديل شده‌اند.

چه عواملي گرايش مردم يك جامعه را به باورهاي خرافي دامن مي‌زند؟

واقعيت اين است كه خرافات را نه مي‌توان رد كرد و نه اثبات؛ خرافات هم در طول تاريخ، هم در عرض اجتماعي بوده است، پس زمان دقيقي نمي‌توان براي پيدايش آن در نظر گرفت چون در هر دوره و زماني كه برخي مجهولات در ذهن انسان‌ها بوده كه براي آن پاسخ روشن و منطقي پيدا نشده، خرافات هم در سايه آن شكل گرفته‌ است.

خرافه‌گرايي به ذهن كنجكاو بشر كه همواره درصدد يافتن پاسخ پرسش‌ها و مجهولات خود بوده برمي‌گردد، انسان گاهي سعي كرده با يافتن پاسخي غيرمنطقي، خود را قانع كند. در چنين شرايطي است كه بتدريج اين پاسخ‌ها به يك باور جمعي تبديل مي‌شود كه بدون توجيه و دليل منطقي از سوي اغلب افراد جامعه پذيرفته شده است.

تحقيقات نيز نشان مي‏دهد عقايد و مراسم خرافي، بيشتر در موقعيت‌هايي شايع مي‌شوند كه احتمال خطر، بسيار بالاست يا شانس و اتفاق، نقش مهمي را در آن بازي مي‏كند؛ به طوري كه هر گاه به نظر برسد وقايع فراتر از كنترل انسان هستند، خرافات بيشتر هم شيوع پيدا مي‌كند.

از سوي ديگر بحران‏هاي شخصي يا اجتماعي، نقش مهمي را در دامن زدن به خرافات دارند؛ مثلا از نظر تاريخي ديده شده در برخي مواقع، بويژه هنگام شيوع طاعون و بيماري‏هاي كشنده، وقوع حوادث غيرمترقبه رفتارهاي خرافي، افزايش مي‏يابند.

خرافات معمولا در زمان‌هاي مختلف به شيوه‌هاي گوناگوني قابل تفسير و تعبير است؛ به‌عنوان مثال از عطسه كردن كه يك پديده بسيار ساده است در فرهنگ ما تعبيرهاي مختلفي مي‌شود كه صبر آمدن يكي از آنهاست؛ وقتي كسي عطسه مي‌كند مي‌گويند صبر آمد و بهتر است انجام كاري كه تصميم آن را داريد براي دقايقي هم كه شده به تعويق بيندازيد.

اما نكته نگران‌كننده در باورهاي خرافي، تركيبي است كه خرافه با پديده‌هايي مانند جادو و فال‌بيني ايجاد مي‌كند، اين پديده‌ها طي دهه‌هاي گذشته رواج بسياري يافته و زمينه‌اي براي سوء‌استفاده برخي افراد شياد فراهم كرده است تا با فريب دادن قربانيان خود به اهداف شوم‌شان برسند، در واقع اين كلاهبرداران و شيادان از باورهاي افراد خرافاتي به‌عنوان كليد طلايي در موفقيت خود استفاده مي‌كنند.

آيا خرافه‌گرايي فقط در جوامع جهان سومي رواج دارد؟ بطور مثال اعتقاد به خوش‌شانسي نعل اسب در ميان جوامع اروپايي كه از قرن‌ها پيش هم وجود داشته، باور خرافي محسوب نمي‌شود.

خرافه و خرافه‌گرايي از ديرباز در تمام جوامع وجود داشته و همچنان هم وجود دارد؛ رواج خرافات در ميان افراد هر جامعه بستگي به نوع تفكر، نگرش و فرهنگ و آداب و رسوم آنان دارد، ولي آنچه ممكن است بين جوامع مختلف متفاوت باشد كم يا زياد بودن ريشه دواندن خرافات در هر جامعه است، در حقيقت موضوع افراط و تفريط آن است.

هرچند گرايش به باورهاي خرافي امروزه در جوامع جهان سومي، سنتي و قديمي بيشتر شيوع دارد، اما بررسي‌ها نشان مي‌دهد بيشترين ميزان شيوع افكار خرافي و خرافه پرستي در آفريقا ديده مي‌شود و هرچه از آفريقا به سمت اروپا پيش مي‌رويم از غلظت خرافه كمتر مي‌شود اما حذف نمي‌شود.

به‌طور مثال در كشور كانادا مردم به خوش‌شانسي نعل اسب، نحسي 13 و چشم زخم يا شفابخشي كليسا در صورت گذاشتن عصا در آن بشدت اعتقاد دارند، به همين دليل است كه در كليساهاي قديمي مي‌بينيد صدها عصا توسط افرادي گذاشته شده كه از بيماري جسمي رنج مي‌برده‌اند و با گذاشتن عصا اميد به شفابخشي داشته‌اند.

نحس بودن عدد 13، بدشگون بودن آواز كلاغ يا جغد، از جمله اين باورها هستند كه در اكثر كشورهاي دنيا رايج است و حتي در كشورهايي مانند هلند، نروژ، ايالات متحده و انگليس به اوج خود مي‌رسند.

با وجود اين مسائل بررسي‌ها نشان مي‌دهد هرچه سطح فرهنگ جامعه‌اي پايين‌تر باشد در آن جامعه خرافه‌گرايي رواج بيشتري دارد، چون خرافه‌گرايي امري موهوم و زاييده جهل است و تا زماني كه علم مطلق نصيب بشر نشده، انسان‌ها پيوسته گرفتار اوهام و خرافات خواهند بود.

به نظر مي‌رسد متاسفانه مصاديق خرافات و خرافه‌گرايي در كشور ما نيز ريشه‌اي عميق داشته باشد، اين‌طور نيست؟

در ميان مردم كشور ما نيز متاسفانه گرايش به باورهاي خرافي سابقه‌اي ديرينه دارد و از گذشته‌هاي دور استفاده از سحر و جادو براي درمان و حل مشكلات رواج بسياري داشته است؛ براي مثال هنگام نازايي زنان، براي شوهريابي و بخت‌گشايي دختران، تعيين جنسيت بچه، ديرزايي و سخت‌زايي، مريضي افراد، سعد بودن مراسم‏ عقد و عروسي و مسافرت رفتن و حتي براي پرهيز از برخي مشكلات، مثل چشم زخم زدن و رفع بلا تخم‌مرغ مي‌شكنند يا از خرمهره استفاده مي‌كنند، اين مساله چنان با زندگي برخي مردم عجين شده كه تقريبا تمام كارها و برنامه‌هاي زندگي اين افراد كاملا تحت تاثير باورهاي خرافاتي قرار مي‌گيرد.

آيا گرايش به سمت تمام باورهاي خرافي ريشه در ناآگاهي مردم دارد؟

به نظرم ناآگاهي مي‌تواند خطرناك باشد، اما قابل اصلاح است ولي اين اصلاح در مورد خرافه صدق نمي‌كند، افراد ناآگاه اين ناآگاهي را انتخاب نمي‌كنند، اما افراد خرافاتي از روي آگاهي و به عمد اعتقادات خرافي را پذيرفته‌اند و ناآگاهي آنها عمدي است.

گاهي فرد براي پذيرفتن يك عقيده خرافي، بايد به عمد اعتقادي را بپذيرد كه به خوبي مي‌داند خرافه‌اي بيش نيست، اين عقايد خرافي نه‌ فقط فرد را به تباهي مي‌كشاند، بلكه نهادينه شدن اين‌گونه عقايد در جامعه، مي‌تواند آن جامعه را از لحاظ ارزش‌هاي فرهنگي به ورطه نابودي سوق بدهد.

در اين ميان مساله سن نيز در گرايش به باورهاي خرافي بي‌تاثير نيست، همان‌طور كه مي‌دانيد با افزايش مدرنيته و گسترش اطلاعات و ارتباطات انساني و نوگرايي، از ميزان خرافه‌گرايي طبقه جوان كاسته شده است؛ اما گاه مي‌بينيم برخي افراد مسن‌تر، همچنان به باورها و پندارهاي خرافي خود وابسته هستند.

در كنار اين عوامل موضوعاتي مانند سطح تحصيلات و منطقه جغرافيايي محل سكونت نيز در گرايش به باورهاي خرافي بي تاثير نيست.

آيا باورهاي خرافي همواره نقش مخرب در زندگي افراد ايفا مي‌كنند يا گاهي مي‌توان تاثيرگذاري مثبت هم از آنها ديد؟

به نكته جالبي اشاره كرديد. گاهي خرافات و اعتقادات خرافي مايه دلخوشي انسان‌ها هستند؛ به اين معني كه افراد خرافاتي تصور مي‌كنند يك نيروي غيبي به آنها كمك مي‌كند. شايد واقعا همين‌طور باشد چون پشت اعتقادات انسان‌ها، نيروي شگرفي پنهان است.

بطور مثال شايد تا به حال برايتان پيش آمده كه احساس كنيد يك لباس يا شيء خاص براي شما خوش‌شانسي مي‌آورد، در اين صورت شما با پوشيدن آن لباس يا همراه داشتن آن شيء خاص افكار مثبت را در ذهن خود ارتقا مي‌دهيد و از تنش و نگراني دور مي‌شويد؛ اما ناگفته نماند گاهي اين طرز فكرها سد راهي براي عملكرد مناسب افراد هم مي‌شود.

عقايد خرافي مي‌توانند نقش منفي هم در زندگي ما داشته باشند؛ آنجا كه ترس از خرافات زندگي برخي افراد را مختل مي‌كند و باعث تنش‌هاي بسياري مي‌شود؛ مثل عدد 13 و نحسي آن كه براي برخي افراد واقعا دردسرساز شده است.

افرادي كه گرايش به سمت باورهاي خرافي در آنها قوي است، بيشتر داراي چه ويژگي‌هاي شخصيتي هستند؟

هرچه سطح آگاهي مردم پايين‌تر باشد و از انجام يك عمل و باور خرافي نتيجه گرفته باشند، ميزان شيوع خرافات بيشتر است، در بعد فردي نداشتن اعتماد به نفس، احساس تنهايي و در بعد اجتماعي و اعتقادي، سستي در اصول اعتقادي و مذهبي، از عوامل گسترش خرافات به شمار مي‌روند.

بطور كلي افرادي كه مضطرب‌تر و نگران‌تر هستند، راحت‌تر عقايد خرافي را قبول مي‏كنند و افرادي كه بر افكار و احساسات خود كنترل دروني دارند، كمتر دچار خرافات مي‏شوند و واقع بينانه‌تر با مسائل برخورد مي‏كنند.

در مجموع بيشتر افرادي به باورهاي خرافي گرايش پيدا مي‌كنند كه از لحاظ شخصيتي افراد ضعيفي هستند، اعتماد به نفس لازم را ندارد، اختلالات اضطرابي، عزت نفس پايين، تصوير منفي از خود و دوست نداشتن خود، بارزترين ويژگي‌هاي شخصيتي افراد خرافاتي است.

زنان خرافاتي‌ترند يا مردان؟

به‌طور كلي زنان بيشتر از مردان به خرافات گرايش دارند، خانم‌ها معمولا بيشتر دچار اضطراب مي‌شوند يا حداقل مي‌توان گفت بيشتر به دليل اين اضطراب‌ها نزد مشاور يا متخصص مي‌روند.

هرچند متغيرهاي شخصيتي عامل مهمي در ايجاد خرافات نيست، اما شواهدي وجود دارد كه نشان مي‌دهد اگر نسبت به افراد عادي مضطرب‌تر باشيد احتمال اين‌كه خرافاتي تر باشيد بيشتر است.

منبع كنترل ما مي‌تواند يك عامل مهم در خرافاتي بودن ما باشد، اگر يك منبع كنترل دروني داشته باشيد باور خواهيد داشت كه مسئول همه چيز هستيد، به اين باور خواهيد رسيد كه مسئول سرنوشت خود هستيد و مي‌توانيد موجب بروز اتفاقاتي شويد كه مسير زندگي‌تان را به بهترين شكل تغيير دهيد اما اگر منبع كنترل‌تان بيروني باشد فكر مي‌كنيد اين زندگي است كه اتفاقات را براي شما رقم مي‌زند.

پس واضح است آنها كه منبع كنترل‌شان بيروني است، بيشتر خرافاتي هستند و دليل آن هم اين است كه مي‌خواهند قدرت بيشتري روي زندگي‌شان پيدا كنند.

باورهاي خرافي چه تاثيري در زندگي افراد خرافاتي دارد؟

احساس امنيت و اعتماد مهم‌ترين فايده‌اي است كه از گرايش به سمت خرافات نصيب افراد خرافاتي مي‌شود، اما نكته مهم اين است كه اين احساسات همگي كاذب هستند چون مهم‌ترين پيامد مخرب گرايش به خرافات اين است كه فرد خرافاتي از واقعيت دور مي‌شود.

افرادي كه به سمت اين مسائل مي‌روند چون در نهايت نتيجه نمي‌گيرند سرخورده مي‌شوند؛ اما شرايط زماني حاد مي‌شود كه مشكلات اين گروه از افراد ممكن است به صورت اتفاقي و به دلايل مختلف حل شود و همين وضع موجب مي‌شود كه اعتقاد فرد به خرافات راسخ‌تر و محكم‌تر شود.

خرافاتي‌ها در زندگي مشترك با چه مشكلاتي مواجه مي‌شوند؟

خرافه‌گرايي در زندگي‌هاي مشترك پيامدهاي جبران‌ناپذير و مخربي در پي دارد؛ در موارد متعددي ديده شده كه يكي از زوجين با آگاهي از گرايش همسرش به اين باورها با رفتارهاي وي مخالفت مي‌كند كه اين تنش‌ها بتدريج موجب بروز مشاجراتي بين زوجين مي‌شود كه در نهايت زندگي‌ مشترك زوجين را تحت تاثير قرار مي‌دهد و آن را تا آستانه فروپاشي نيز پيش مي‌برد.

به‌عنوان مثال اختلاف نظرهاي خانوادگي و زناشويي موضوعي غيرقابل اجتناب است؛ اما كسي كه به خرافه اعتقاد دارد بلافاصله پس از يك درگيري خانوادگي به سراغ دعانويس و جادو مي‌رود و تلاش مي‌كند از اين طريق مشكل خود را رفع كند، در حالي‌كه روش منطقي و صحيح اين است كه وقتي از دليل موضوعي سر درنمي‌آورد به مشاوران خانواده مراجعه مي‌كند و از متخصصاني در رشته‌هاي روان‌شناسي، روان‌پزشكي يا مشاوره كمك بگيرد تا مشكل خود را بطور اساسي و منطقي حل كند.

به‌عنوان يك مشاور رد پاي گرايش به باورهاي خرافي تا چه اندازه در ميان مراجعه‌كنندگان به مراكز مشاوره ديده مي‌شود؟

در مجموع زنان و مرداني كه به اين مركز مراجعه مي‌كنند، مواردي كه مسائل و مشكلاتي دارند كه ردپاي خرافاتي بودن در آنها ديده مي‌شود؛ فراواني چنداني ندارد، اما با اين حال تعداد اين مراجعه‌كنندگان هم كم نيست.

موارد متعددي در مراجعه زوج‌ها داشته‌ايم كه در زندگي مشترك با مشكلاتي مواجه شده‌اند و دليل آن را ناديده گرفتن و بي‌توجهي به برخي باورهاي رايج در جامعه عنوان كرده‌اند، مانند اين‌كه در تعيين ساعت و روز ازدواج دقت لازم را نكرده‌اند و در روز و ساعت بد يمني ازدواج كرده‌اند؛ يا چشم زخمي كه از فاميل هر يك از طرفين به عروس و داماد رسيده، باعث شده زندگي مشتركشان چشم بخورد و...

اما در مجموع موضوعي كه بيشتر در ميان اين گروه از مراجعه‌كنندگان ما به مراكز مشاوره به چشم مي‌خورد، اين است كه بررسي‌ها نشان مي‌دهد افرادي كه پشتوانه اعتقادي چندان محكمي ندارند بيشتر در معرض گرايش به باورهاي خرافي و خرافاتي شدن هستند.

آيا مي‌توان اميدوار بود افراد خرافاتي دست از باورهاي نادرست خود بردارند و درمان شوند؟

نكته مهم در ويژگي‌هاي شخصيتي افراد خرافاتي اين است كه آنها همواره فكر مي‌كنند، اتفاقاتي خارج از جريان طبيعي زندگي رخ مي‌دهد كه نمي‌توان هيچ‌گونه تسلطي روي اين عوامل داشت. در چنين شرايطي افراد خرافاتي سعي مي‌كنند موضعگيري تسليم در برابر اين اتفاقات را در پيش بگيرند و اين شرايط گرايش به خرافات را در آنها بيشتر تقويت مي‌كند.

از عوامل ديگري كه در شكل گيري و تشديد باورهاي خرافي در ميان مردم نقش دارند، چيزي است كه از آن به «روان‌شناسي تقويت شده» تعبير مي‌شود، به اين معني كه اين افراد در رفتارهاي خود تقويت مي‌شوند، يعني اگر فكر خرافه‌اي در ذهن فرد به وجود آمده باشد و از سوي ديگر به دليل رعايت نكردن برخي مسائل اتفاقاتي هم رخ دهد همين موضوع كافي است تا فرد وقوع اين اتفاق را به همان خرافه ربط بدهد كه اين شرايط موجب شكل‌گيري و تقويت افكار خرافي خواهد شد.

چون اين نوع رفتار يك نوع اختلال اضطرابي است و ذهن فرد مشغول اين پديده مي‌شود و در اصطلاح نشخوار ذهني مي‌كند. در رفتارهاي درماني سعي بر اين است كه از طريق روش حساسيت‌زدايي منظم رفتار وسواسي فرد در بروز افكار خرافي برطرف شود و بتدريج حساسيت وي نسبت به آن كار خاص كم شود.

روش بازسازي افكار نيز راهكار ديگري است كه مي‌كوشد فرد را از نداشتن ارتباط بين پديده‌هاي بيروني با افكار خرافي آگاه كند تا فرد يك اتفاق را به انجام يك عمل خاص خرافي ربط ندهد و دچار اضطراب نشود.

به نظر شما چگونه مي‌توان از شيوع باورهاي خرافي در ميان مردم يك جامعه جلوگيري كرد؟

گرايش به باورهاي خرافي در جامعه به دو دليل شكل مي‌گيرد؛ اول به دليل گرايش‌هاي دروني فردي كه با داشتن برخي خصوصيات و ويژگي‌هاي روحي و رواني آماده پذيرش خرافات است و در چنين شرايطي مراجعه به مشاور و ادامه دوره‌هاي درماني موثر خواهد بود.

در شكل دوم برخي باورهاي خرافي در سايه كم‌كاري نهادهاي فرهنگي در جامعه است كه باعث مي‌شود اين پديده نه‌تنها ريشه‌كن نشود، بلكه به مرور و در دوره‌هاي مختلف همچنان قوي توسط افراد يك جامعه به آن بها داده مي‌شود.

در چنين شرايطي رسانه‌هاي جمعي، ديداري، شنيداري و رسانه‌هاي مكتوب مي‌توانند مانند يك كليد طلايي در آگاه‌سازي و ارتقاي سطح فرهنگي افراد جامعه نقش موثري داشته باشند.

در حوزه نهادهاي آموزشي و فرهنگسازي مسئول، هرچه اين آموزش‌ها از رده‌هاي پايين آغاز شود، بهتر است اما با بيان و كلام مخصوص به خود، به اين شرط كه براي جامعه هدف قابل فهم و درك باشد، به‌طور مثال آموزش و پرورش بايد در رده‌هاي مختلف سني و در مقاطع مختلف تحصيلي در قالب كتاب‌هاي درسي يا جزوات آموزشي مطالبي را براي آگاه سازي دانش آموزان نسبت به خرافات و پيامدهاي منفي آن بگنجاند.

در مقاطع تحصيلي بالاتر و در دانشگاه‌ها نيز از آنجا كه جامعه هدف از سطح فكر بالاتري برخوردار هستند، برگزاري همايش‌هايي براي موشكافي ابعاد خرافات و خرافه‌گرايي و تاثير آنها در زندگي مردم هر جامعه در جهت آگاه‌سازي قشر جوان مي‌تواند مفيد واقع شود.

در اين ميان نبايد از نقش و جايگاه فرهنگسراها و خانه‌هاي فرهنگ محله غافل شد و از توان بالقوه اين پايگاه‌هاي آموزشي به نحو مطلوب بهره گرفت.

از آنجا كه خانواده‌ها و بخصوص مادران و دختران جوان بيشترين گروه‌هاي مخاطب برنامه‌هاي اين اماكن فرهنگي و اجتماعي هستند؛ مسئولان فرهنگسراها و خانه‌هاي فرهنگ محله مي‌توانند با برگزاري جلساتي با حضور استادان روان‌شناسي يا مشاوران خانواده موضوع خرافات و پيامدهاي آن در ابعاد مختلف زندگي و بخصوص در روابط همسران را به بحث و چالش كشيده و در اين زمينه به خانواده‌ها و بخصوص زنان كه بيشتر در معرض افكار خرافي قرار دارند آگاهي‌هاي لازم را داده و فرهنگسازي كنند.

پوران محمدي -‌ گروه جامعه


نوشته شده در   چهارشنبه 11 بهمن 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode