برداشت اول:
كودك در خانه نشسته است و مشغول بازي است. زنگ خانه به صدا در ميآيد و مادر براي باز كردن در افاف را برميدارد. پدر هم خانه است و مشغول خواندن روزنامه است. صداي آيفون بلند است و نام آشناي يكي از دوستان پدر شنيده ميشود. حالا پدر به جنب و جوش ميافتد و با ايما و اشاره ميگويد كه من نيستم.
مادر دستپاچه ميشود و با من من كردن ميگويد كه شوهرش هنوز به خانه نيامده است. مرد هنوز دستبردار نيست و ميگويد كه زن بگويد او تا ساعتهاي ديگر هم به خانه نميآيد و مادر هم همين را ميگويد. اما در اين ميانه كودك هاج و واج مانده است كه پدر اينجاست پس چرا ميگويد كه نيست؟!
برداشت دوم:
شيشه اتاق شكسته است و كودك ترسان و لرزان در گوشهاي كز كرده است. او مشغول بازي بود كه توپش شيشه را شكست. حالا او در كناري ايستاده و منتظر است تا مادرش از راه برسد. آخر او شاغل است و دير به خانه ميآيد.
مادر البته كمي عصبي است و زودجوش ميآورد. براي همين است كه او اينقدر ميترسد. بالاخره مادر ميآيد و با ديدن شيشهخردهها فريادش به هوا ميرود. بچه ميلرزد و هيچ نميگويد ولي با بلند شدن فرياد مادر او ميگويد كه پسر همسايه به شيشه توپ زده است و آن را شكسته است.
برداشت سوم:
او امروز كارنامهاش را گرفته است و به خاطر چند نمره كمي كه آورده گامهايش كمي لرزانتر از قبل شده است. آخر پدر و مادرش خيلي دوست داشتند كه او مثل پسرخالهاش درسخوان و باعث افتخار باشد ولي تا امروز كه نشده است. بالاخره او به خانه شان ميرسد و زنگ را ميزند. در باز ميشود، پدر و مادر هم منتظرند.
او ميآيد و بدون آن كه لباسش را در بياورد كارنامهاش را نشان ميدهد. درست حدس زده بود پدر و مادر اين بار هم با ديدن نمرات او به ياد پسر خاله درسخوان افتادند و او را به رخش كشيدند. خيلي سخت است ولي بايد تحمل كند البته دروغ هم ميشود گفت مثل اينكه روز امتحان اصلا حالش خوب نبوده است يا معلم با بيمهري به او نمره كم داده است.
اينها تنها گوشههايي از لحظاتي است كه برخي از كودكان به خاطر قرار گرفتن در موقعيت فشارآور دست به دروغگويي زده يا با شنيدن حرف بزرگترها دروغگويي را آموختهاند.
دروغگويي به معني كتمان حقيقت و وارونه نشان دادن واقعيت و در واقع سخني است كه واقعيت خارجي ندارد. شخص دروغگو با دروغ گفتن ضعفهاي خود را ميپوشاند، شنونده را گمراه ميكند، خود را از تنبيه نجات ميدهد و بدين وسيله توجه ديگران را به سوي خود جلب ميكند.
البته هميشه بچهها وقتي دروغ ميگويند خود از زشتي كاري كه ميكنند آگاه نيستند ولي به هر صورت آنان دست به دروغگويي ميزنند تا براي مدتي از شر سوال و جوابها يا مجازاتها خلاص شوند. البته در كوتاه مدت دروغگويي واقعا كارساز است اما در بلندمدت اين كار سبب ميشود تا شيريني دروغگويي به مذاق كودك خوش بيايد و تبديل به فردي دروغگو شود.
چرا و چگونه بچهها دروغگو ميشوند؟
يكي از عوامل دروغگويي، ترس در كودكان است. اگر كودك به سبب راستگويي تنبيه شود، در آينده براي نجات و رهايي از مجازات به دروغگويي متوسل ميشود.
والدين و مربيان بايد از هر كودك انتظاراتي داشته باشند كه با واقعيات و امكانات او منطبق است در غير اين صورت دروغگويي كودك تقويت و تشديد خواهد شد.
همه انسانها در محدودهاي برابر پا به عرصه وجود ميگذارند. هيچكس از كودكي دروغگو به دنيا نيامده است. همه انسانها راه فكر كردن و توجيه اعمال خويش را از ديگران آموخته و تكامل يافتهاند. درستي يا نادرستي از طريق كلمات و اعمال ديگران به ما القا ميشود و ما اين كلمات و اعمال را در ذهنيات خود تلفيق كرده، سرانجام شخصيت خود را شكل ميدهيم.
براي اينكه فرزندان خود را راستگو تربيت كنيم ابتدا بايد نسبت به اعمال خود نهايت دقت را داشته باشيم و نيز در ارتباط خود با ديگران دقت كنيم، زيرا در يك جامعه معمولا تربيتهاي متفاوتي وجود دارد.
تربيت كودك ميبايست از همان دوره طفوليت او آغاز شود، صداقت و راستگويي از مواردي است كه بايد قبل از سنين مدرسه به آن توجه شود. البته ما بايد توجه داشته باشيم كه كودك اساسا قصد فريب والدين را ندارد، ولي توجيهات او راهي براي فرار از مجازات است.
چهار، پنج سالههاي دروغگو
دروغ گفتن يكي از رفتارهاي متداول كودكان 5ــ4 ساله است كه از لحاظ اخلاقي اشكالي ندارد. كودكان در اين سن و سال معمولا به دو شكل دروغ ميگويند كه نخستين آن خيالپردازي است، كودك با جعل داستان يا با طرح مبالغهآميز بعضي از واقعيات، اغلب خواسته خود را با ما در ميان ميگذارد و غيرمستقيم از اميالش صحبت ميكند. در اين صورت بهتر است كه پدر و مادر در تأييد خواسته كودك حرف بزنند.
دروغ نوع دوم دروغ به اصطلاح مفيد است، دروغي است كه بزرگترها هم ميگويند و آن را به حساب دروغ مصلحتآميز ميگذارند تا به جاي نتيجه بد، نتيجه خوب بگيرند. در اين مرحله از رشد كودك تنها كار درست را در خواسته خود ميجويد و با استفاده از دروغ براي رسيدن به خواستهاش ترديدي به خود راه نميدهد. در اين موارد بايد به كودك تفهيم كنيم كه از راستگويي و صداقت او خوشحال ميشويم و بايد بداند كه دروغ و دروغگويي را دوست نداريم.
بايد توجه داشت كه اين مسأله در سنين بالاتر رفتاري ناپسند است كه به كودك شخصيت ساختگي و تصنعي ميبخشد. هرگاه كودك شما در موقعيت نامطمئن و ناامن قرار گيرد و احساس خطر يا حقارت كند به گفتن دروغ متوسل ميشود. كودك دروغگو به گفته هايش ايمان ندارد و به طور قاطع و صريح حرف نميزند، بتدريج اعتماد خود را به ديگران از دست ميدهد و نسبت به اطرافيان بدبين ميشود.
متأسفانه برخورد بسياري از والدين در اين موارد با تنفر همراه است زيرا از خود سؤال ميكنند كه چرا فرزندشان دست به چنين عملي زده است؟ در برخورد با چنين مواردي والدين نبايد به چشم يك آدم دروغگو به كودك نگاه كنند يا دائما به آنها ظنين باشند زيرا چنين برخوردي عواقب ناگواري را به همراه خواهد داشت.
يكي از علتهاي دروغگويي آموزش نادرست خانواده است. در خانوادهاي كه پدر و مادر و ديگر اعضاي آن همواره به يكديگر دروغ ميگويند نميتوان انتظار داشت كه كودكي راستگو تربيت شود.
دروغگويي كودك ممكن است براي جلب توجه اطرافيان باشد. چنانچه كودكي در خانواده يا مدرسه مورد بيتوجهي اطرافيان قرار گيرد، براي نشان دادن خود و جلب توجه آنان ممكن است به گفتن دروغ در زمينههاي گوناگون متوسل شود.
كودكاني كه نسبت به دوستان و اطرافيان خود احساس كمبود ميكنند، ممكن است براي جبران كمبودها در زمينههاي گوناگون نظير شغل والدين، محل سكونت، وضع تغذيه، دوستان و تفريحات و سفرها به دروغ متوسل شوند و درون آشفته ونگران خود را به آن وسيله به طور موقت تسكين دهند.
ترس نيز از ديگر عواملي است كه موجب دروغگويي ميشود. اگركودك به سبب راستگويي تنبيه شود، در آينده براي نجات و رهايي از مجازات به دروغگويي متوسل ميشود. در واقع سختگيريهاي افراطي و برخوردهاي خشن والدين و مربيان با كودك از علل مهم دروغگويي كودك محسوب ميشود.
گاهي نيز نحوه بيان و برخورد والدين و مربيان با كودك او را به دروغ گفتن واميدارد و به او دروغگويي را ميآموزد. به عنوان مثال والدين به كودكي كه مرتكب عمل خلافي شده است اصرار ميورزند كه او اين كار را انجام نداده است بلكه ديگري مثلا همسايه يا دوست يا برخي موجودات خيالي سبب آن بودهاند. در اين حالت والدين علاوه بر آنكه كودك را دروغگو بار ميآورند او را به گريز از قبول مسووليت رفتارش نيز واميدارند.
انتظار و توقع بيش از حد از كودكان و مقايسه آنان با دوستان و همكلاسيها هم در زمينههاي گوناگون از ديگر عوامل دروغگويي كودكان است. در اين صورت كودك از طريق دروغ ميتواند هم بر احساس حقارت خود به طور موقت غلبه يابد و هم والدين را راضي و خشنود سازد و نظر آنان را به سوي خود جلب كند.
راهي براي درمان
براي پيشگيري و درمان دروغگويي، والدين و مربيان بايد واقعيات را بپذيرند و براي شنيدن موارد شيرين و تلخ از طرف كودكان آماده شوند و با رفتار خود به كودك بياموزند كه گفتن واقعيات به هر صورتي كه باشد مقبول است و موجبات تنبيه و آزار كودك را فراهم نخواهد كرد.
اگر كودك پي ببرد كه والدين و مربيان او را براي دروغگويي تشويق و براي راستگويي تنبيه نميكنند به تظاهر در رفتار و جعل واقعيت نخواهد پرداخت، همچنين والدين و مربيان بايد از طرح پرسشهايي كه كودك به آنها به احتمال قوي پاسخ نادرست خواهد داد خودداري كنند. در صورت مشاهده دروغ، والدين و مربيان نبايد شتابزده عمل كنند و به تنبيه كودك مبادرت ورزند.
براي بازداشتن كودك از دروغگويي و اصلاح رفتار آنان روش برخورد بايد با توجه به موقعيت انتخاب شود مثلا نشان دادن ارزش راست گفتن در وهله اول كودك بايد دريابد كه دروغگويي كار نادرست و ناپسند و راستگويي عملي باارزش و پسنديده است. كودك بايد ارزش راست گفتن را درعمل تجربه كند. والدين و مربيان نبايد در برابر دروغهاي كودكان برآشفته شوند و او را كتك بزنند. بيان نتايج زشت و تلخ دروغگويي به صورت داستان براي آنها ميتواند در آموزش عواقب تلخ دروغگويي مفيد واقع شود.
همچنين اگر والدين و مربيان، كودك را در خلوت نه در جمع در جوي محبتآميز و پرعطوفت با مضرات و نتايج دروغگويي آشنا سازند و به پند دادن او بپردازند، در جلوگيري و نيز درمان دروغگويي ميتواند مؤثر باشد.
اجازه بيان احساسات نيز يكي از راههاست. كودك بايد احساسات خود را آزادانه ابراز كند و در صورتي كه بيان احساسات، باعث آزار و اذيت اطرافيان شود بايد به كودك آموخت كه بتدريج اين احساسات را جايگزين احساسات خوشايند سازند و نبايد براي احساساتش تنبيه شود. براي نمونه اگر كودكي از برادر كوچكش خوشش نميآيد، بايد به او اجازه داده شود كه احساساتش را بيان كند، پس از شنيدن نظر كودك، والدين بايد ضمن تحليل رفتار خود با كودك و يافتن علل پيدايش چنان احساسي به راهنمايي كودك و تغيير رفتار و احساسات او مبادرت ورزند.
در مواردي كه كودك مرتكب كار خطايي شده ولي راست ميگويد، بايد با ملايمت و به طور صحيح به او تذكر داده شود كه رفتارش درست و پسنديده نيست و بايد آن را تغيير دهد. هشدار به كودك، همدردي با او در مواردي كه لازم است، ناديده گرفتن حرفهاي كودك و بيتوجهي به آنها از روشهايي است كه در مواقع مشخص ميتواند براي پيشگيري و درمان دروغگويي كودكان استفاده شود.
تعديل انتظارات از كودكان نيز راه مناسب ديگري است. والدين و مربيان بايد از هر كودك انتظاراتي داشته باشند كه با واقعيات و امكانات او منطبق است در غير اين صورت، دروغگويي كودك تقويت و تشديد خواهد شد. چون كودك توان عملي ساختن خواستههاي اطرافيان را ندارد و به گفتن دروغ متوسل ميشود بنابراين از كودك بايد انتظاراتي در حد توانش داشته باشيم.