جام جم آنلاين: پدري يا مادري نقشي نيست كه بتوان به سادگي و به كمترين بها آن را آموخت و اجراييكرد. پدر يا مادر شدن پيچيدهترين، حساسترين و تاثيرگذارترين نقش زندگي هر فرد در تمام طول زندگياش است. صاحب فرزند شدن اتفاقي نيست كه بتوان طي يك مدت كوتاه از عهده مسووليتش برآمد، بلكه در تمام طول عمر هر پدر و مادري اين مسووليت وجود دارد، اما آنچه طي مسيري طولاني و سخت را براي فرزند پروري ممكن ميسازد، عشق و محبتي است كه هرفرزندي در قلب و روح والدينش تزريق ميكند.
اما آيا كودكي كه از بطن پدر و مادرش شكل نگرفته است و روي تلخ سرنوشت، تصوير والدين واقعي را برايش مخدوش ساخته است نيز ميتواند بذر چنين عشق و محبتي را در دل كساني كه او را به فرزندي پذيرفتهاند، بكارد؟
واقعيت آن است كه نداشتن آمادگي روحي پذيرش فرزند از سوي هر دو زوج و كسب نكردن مهارتهاي لازم براي پذيرش و پرورش فرزندي با شرايط روحي خاص گاهي منجر به آن ميشود كه كودكان بيگناهي كه بايد عشق و محبت خاموش در قلب والدين بدون فرزند را احياكنند، به عاملاني براي ايجاد تنشهاي روحي و اختلافات خانوادگي ميان زوجين مبدل شوند. فرزندخواندگي در كشور ما گزينهاي است كه در بيشتر موارد بر مبناي ناباروري و فقط براي برخي از زوجين مطرح ميشود.
صديقه بزازان، كارشناس ارشد روانشناسي در گفتوگو با جامجم با اشاره به اين مطلب ميگويد: البته معمولا در فرهنگ ما خانمهاي نابارور با مشكلات روحي و رواني بيشتري نسبت به آقايان نابارور دست و پنجه نرم ميكنند. چرا كه در مواردي كه تقصير از خانم است، خانوادهها براي مرد فرصت ديگري را براي فرزنددار شدن قائل هستند، ولي از خانم در موارد مشابه انتظار گذشت و ادامه زندگي با همسرش را دارند. به همين دليل مساله فرزندخواندگي نيز بيشتر از سوي يكي از زوجين كه شايد خود را بيشتر در نداشتن فرزند مسئول ميداند، مورد پيگيري قرار ميگيرد.
وي به سردردهاي ميگرني، اضطراب و وسواس به عنوان برخي پيامدهاي ناشي از نداشتن فرزند در خانمها اشاره كرده و ميافزايد: برخي از زوجين بهدليل مشكل ناباروري رفتارهاي متقابل و متضادي نسبت به هم بروز ميدهند. حتي در مواردي دچار بيماريهاي روان تني ميشوند. در برخي زوجين نيز حس همدلي براي رسيدن به هدفهاي مشترك از بين ميرود؛ يعني نداشتن فرزند انگيزه براي دستيابي به اهداف مشترك را كمرنگ ميكند. چنين زوجهايي نسبت به هم بسيار حساس و زودرنج ميشوند و به نوعي حس امنيت خاطر از زندگيشان با گذشت زمان رخت ميبندد.
بر اين اساس فرزندخواندگي بايد با عشق و انسانيت همراه باشد چون در صورت نبود آن، حس مسئوليت خستگيناپذيري كه شاخص اصلي پدري و مادري است، براي فائق آمدن بر دشواريهاي فرزندخواندگي ايجاد نميشود.
ولي بزازان بر آگاهي زوجين از مشكلات و تنگناها و راهكارهاي مواجهه با آن در مسير فرزندخواندگي تاكيد كرده و ميگويد: يك زوج نه تنها قبل از تصميمگيري براي فرزندخواندگي بايد از مراحل و روال قانوني دشوار آن آگاه باشند بلكه بايد هدف و انتظار خود را از اينكه ميخواهند كودكي را به فرزندي بپذيرند، تعريف و كاملا مشخص كنند. حتي در اين مسير از ديگراني كه تجربه اين كار را دارند و همينطور از يك مشاور يا مددكار كمك بگيرند.
فرزند به استحكام زندگي زناشويي كمك نميكند
شايد اين كه داشتن فرزند به استحكام زندگي زناشويي و از بين بردن شكافهاي عاطفي و فكري كمك ميكند، باوري فرهنگي است كه به غلط در نسلهاي پيشين ما شكل گرفته است.
در حالي كه امروزه روانشناسان تاكيد ميكنند كه با آمدن فرزندان به كانون خانواده، بسياري از شكافهاي غيرقابل ترميم، عميقتر ميشود، زیرا با ورود فرزند به خانواده، ثبات تعريف شده قبلي دچار تغييرات بزرگي ميشود؛ به نوعي كه اگر زوجين هماهنگ و همسوي يكديگر براي پذيرش اين تغييرات آماده نباشند و راهكارهاي مواجهه با آن را نياموخته باشند، در ميانه راه خسته شده و از حركت باز ميايستند. به بيان ديگر پذيرش فرزند، راهي براي نجات زندگي كه به بنبست رسيده است، نيست.
تجربه فرزندپروري بطور موقت
روانشناسان بر پذيرش فرزند به طور موقت و براي مدت محدود چند ماهه تاكيد ميكنند. البته راهكارهاي قانوني براي اين مساله در كشورهاي پيشرفته ديده شده است، اما در كشور ما به لحاظ نبود راههاي قانوني براي فرزندخواندگي در مدت آزمايشي، لازم است كه يكي از زوجين (بخصوص مادر) بهطور موقت روزي چند ساعت يا چند روز در هفته را به مدت چند ماه با كودك در مراكز بهزيستي سپري كند و از نزديك با خصوصيات رفتاري، اخلاقي و عادات كودك آشنا شود.
بزازان با تاكيد بر اهميت گذراندن يك دوره آزمايشي با كودكي كه قرار است به فرزندخواندگي پذيرفته شود، ميگويد: معمولا كودكاني كه در مراكز بهزيستي نگهداري ميشوند با مشكلات روحي و رفتاري خاصي مواجه هستند و آموزش مهارتهاي لازم براي مواجهه، پذيرش و پرورش آنها براي والديني كه آنها را به فرزندي ميپذيرند، بسيار اهميت دارد. حتي دانستن آن كه اين كودكان به چه علت به اين مراكز سپرده شده و داراي چه پيشينه خانوادگي هستند، بسيار مهم است.
اين روانشناس در مورد پذيرش كودكان شيرخوار ميگويد: پذيرش كودكان در شيرخوارگي بهمراتب سختتر است، زیرا در اين مقطع سني كودكان با مشكلات كمخوابي و آسيبپذيريهاي جسمي بيشتري مواجه هستند و كساني كه چنين كودكاني را به فرزندگي ميپذيرند، بايد بسيار صبور باشند. البته همراهي و همدلي خانوادههاي درجه اول زوجي كه اقدام به فرزندخواندگي ميكنند نيز در كسب آمادگي روحي و رواني آنها و تلاششان براي كسب مهارتهاي لازم براي پذيرش مسئوليت سنگين پدري و مادري بسيار اهميت دارد.
پونه شيرازي - گروه سلامت