ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 9 دي 1404
سه شنبه 9 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 22 آذر 1391     |     کد : 47167

از باغ ملكوت

مساله معناي زندگي در منظومه فكري قرآن ‌پاسخ صريح و منسجمي مي‌يابد ...


مساله معناي زندگي در منظومه فكري قرآن ‌پاسخ صريح و منسجمي مي‌يابد

از باغ ملكوت

جام جم آنلاين: اگر كسي به اين قضيه باور داشته باشد كه خدا يا روح براي معنادار شدن زندگي لازمند و در عين حال پذيرفته باشد كه هيچ‌يك از اين دو وجود خارجي ندارند، آن گاه به اين فرد مي‌توان برچسب پوچ‌انگاري چسباند.

جمع كثيري از پوچ‌انگاران معتقدند چيزي در وجود انسان نهفته است كه جلوي معنادار شدن زندگي‌اش را ـ حتي در صورت وجود خداوند ـ سد مي‌كند. به عنوان مثال برخي پوچ‌انگاران پيرو عقايد آرتور شوپنهاور آلماني هستند كه مي‌گويد زندگي انسان بي‌معني است، زيرا وي به دو دليل از حيات خود ‌ رضايتمند نيست: يا انسان به چيزي كه دوست دارد دست نمي‌يابد يا به‌ آن دست مي‌يابد ولي از آن دلزده مي‌شود. منتقدان بسياري با بيان اين كه افراد زيادي وجود داشته‌اند كه از سطح رضايتمندي لازم براي معنادار شدن حيات خود بهره‌مند بوده‌اند، عقايد پوچ‌انگاران را به چالش مي‌كشند.

نكته جالب در مورد پوچ‌انگاران اين است كه برخي از آنان فقدان مجموعه‌اي از اصول اخلاقي نامتغير را دليل معنادار شدن زندگي توصيف مي‌كنند. آنها با بهره‌گيري از تعبير زيباي داستايوسكي كه عنوان مي‌دارد اگر هر كاري در اين دنيا مجاز باشد، آن گاه زندگي بي‌ارزش خواهد شد، در حقيقت اخلاق را پايه و مبناي معنامندي حيات بشر قرار مي‌دهند. البته در پايبندي به اخلاقيات در بين فلاسفه و خود پوچ‌انگاران واگرايي‌هاي اساسي به چشم مي‌خورد.

اما شايد اثرگذارترين الگوي پوچ‌انگاران برگرفته از ديدگاه‌هاي توماس نگل باشد. اين نقطه‌نظرات در نهايت به اين نتيجه مي‌رسد كه زندگي انسان با توجه به عظمت هستي و طولاني بودن حيات روي كره خاكي كاملا پوچ و بي‌هدف است. نگل ابراز مي‌كند انسان قادر است با توسل به ديدگاه‌هايي متفاوت ـ كه يا دروني‌اند يا بيروني ـ دنياي پيراموني خود را درك كند، اما دروني‌ترين ديدگاه مربوط به راي يك فرد مبني بر تحقق اهداف و منافعش در طول عمر كوتاه خود است. از ديگر سو، بيروني‌ترين ديدگاه كه مستقل از ماهيت افراد عمل مي‌كند، ديدگاه جهان هستي است كه طي آن بايد منافع همه موجودات ذي‌شعور در تمام زمان‌ها و مكان‌ها به هدف اجابت برسد. وقتي فرد در مقام قياس اين نقطه‌نظر بيروني با اثرگذاري فوق ناچيز و بي‌اندازه پَست خود برمي‌آيد، به تنها نتيجه‌اي كه مي‌رسد بي‌ارزش و بي‌معنا بودن حيات خويش است. وي ممكن است با خود بگويد عمر نهايتا هفتاد هشتاد ساله من در مقايسه با ميلياردها سال عمر كره زمين و احتمالا تريلياردها انساني كه تا به حال روي آن روزگار گذرانده‌اند، چه ارزشي دارد و به چه حساب مي‌آيد؟!

البته ناگفته نماند تعداد مخالفان نگل بسيار بيشتر از موافقان آن است. پيروان نگل بايد به اين ايراد پاسخ دهند كه مگر نه اين است كه بخشي از انسان بودن است كه ديدگاه جهان هستي او را تشكيل مي‌دهد؟ در مجموع بايد اذعان كرد بشر هنوز نتوانسته است براي اين سوال و بي‌شمار سوالات و شبهات ديگري كه در حوزه معنا و مفهوم زندگي مطرح شده‌اند، پاسخ‌هاي قانع‌كننده‌اي بيابد. از اين رو به نظر مي‌رسد ظرفي كه بشر از پُر كردن آن عاجز آمده است، بايد به دست دين پُر شود. در ادامه به ديدگاه دين مبين اسلام درباره معناي حيات نگاهي خواهيم داشت.

قرآن در باب معناي زندگي پيشنهادي ارائه مي‏كند كه در واقع همان نظريه بي‏پيرايه و تحريف‌نشده اديان توحيدي است كه بر هدفداري كيهان و جهان آفرينش تاكيد دارد. به رغم وسوسه‏افكني‏هاي داخلي و خارجي گذشته و تلاش‌هاي مستمر، گسترده و پُرهزينه مبتني بر اصول روشنگري و رنسانس، ديدگاه قرآن همچنان با صلابت، سلامت و قدرت در سيماي زندگي جامعه بشر مي‏درخشد و به ساير انسان‏ها نيز نويد آرامش، آسايش و سعادت مي‏دهد.

با توجه به مفهوم روشني كه هر كس از حيات و زندگي دارد، مي‌توان حيات انسان و مراتب آن را از ديدگاه قرآني در سه مرحله ترسيم كرد: الف ـ حيات حيواني ب ـ زندگي انساني ج ـ حيات الهي.

حيات حيواني


خدايي كه انسان را آفريده و خلقتش را متعادل قرار داده، او را از حيات حيواني برخوردار كرده تا با استفاده از قواي دروني خويش، از مواهب زندگي برخوردار شود. انسان البته بايد به اين موضوع اهتمام جدي داشته باشد كه نحوه بهره‌مندي او از آن قوا چگونه است. آيا تمام همت او محدود كردن خود به ارضاي همين حيات است يا به عالي‌ترين درجه حيات نيز توجه بايد داشت.


نكته: قرآن در باب معناي زندگي پيشنهادي ارائه مي‏كند كه درواقع همان نظريه بي‏پيرايه و تحريف‌نشده اديان توحيدي است كه بر هدفداري كيهان و جهان آفرينش تاكيد دارد


برخي آدميان در طول عمر خود در پايين‌ترين درجه حيات سير مي‌كنند. آنان چون حيوانات همه همت خود را در به‌كارگيري شهوات محدود ساخته و گويا هيچ قوه و استعداد ديگري در آنها وجود ندارد. زندگي منافقان و حيات كفار چنين زندگي‌ و حياتي است. قرآن كريم در وصف زندگي كفار مي‌فرمايد: و كساني كه كفر ورزيدند، استفاده از زندگي و خوراكشان همانند چهارپايان است. (محمد‌/‌12) اين گروه چنان در اين جنبه افراط كرده‌اند كه براساس قرآن خداوند به رسولش خطاب مي‌كند كه آنان را به حال خويش رها ساز تا در ورطه حيوانيت خود ادامه حيات دهند. (ر.ك. معارج‌/‌42)

اما دليل اين سوق به حيوانيت چيست؟! علت آن است كه اين گروه با عدم استفاده از عقل و بدون توجه به قوه عاقله، در غفلت به سر برده و به زندگي دنيا رضايت داده‌اند: همانا آنان كه (به آخرت معتقد نشدند) به ديدار ما اميد ندارند و به زندگي دنيا دل بسته‌اند و آنها كه از آيات ما غافلند. (يونس‌/‌7)

امام علي(ع) نيز در دوري از چنين حياتي در نامه معروف خود خطاب به عثمان بن حنيف مي‌فرمايد: «فما خلقت ليشغلني اكل الطيباب كالبهيمة المربوطة همها علفها او المرسلة شغلها تقممها؛ خلق نشده‌ام كه غذاهاي لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پرواري كه تمام همت او علف يا چون حيوان رها شده كه شغلش چريدن و پركردن شكم باشد.»

زندگي انساني

آدمي تا وقتي پيرو قوه وهم و خيال خود باشد، حيطه حياتش در رديف حيوانات است؛ اما اگر گام را بلندتر نهد و قوه عاقله‌اش را به خدمت گيرد و در بالندگي آن همت گمارد، به طور قطع حياتش از زندگي حيوانات فراتر مي‌رود و ثمرات و آثار انساني از آن حيات ظهور مي‌كند.

قرآن كريم به اين نكته تصريح دارد كه حيات شخص جاهل و غافل با فرد عاقل و عالم يكسان نيست، زيرا يكي از قوه عاقله برخوردار بوده و ديگري در تلاطم حياتش با حس و وهم و خيال درگير است. يكي بر مركب عقل تكيه زده و ديگري پياده از عقل است. يكي كشته جهل خويش است و ديگري از نور عقل و وحي روشنايي استمداد مي‌كند.

«آيا كسي كه مرده (جهل و ضلالت) بود، پس ما او را زنده كرديم و به او روشني علم و ديانت داديم كه با آن روشني ميان مردم سرافراز رود. همانند كسي است كه در تاريكي‌هاي (جهل و گمراهي) فرو رفته و از آن نمي‌تواند خارج گردد؟» (انعام‌/‌122)

حيات انساني، حيات مومنانه را گويند و‌ زندگي حيواني به حيات ملحدانه انسان اطلاق مي‌شود كه قرآن كريم آثارشان را متفاوت ارزيابي مي‌كند. تشبيه خداوند از اين دو زندگي اين است كه حيات انساني چون سجده‌گاهي است كه بر پايه تقوا و حق تأسيس شده و داراي بناي محكم و استواري است؛ اما زندگي حيواني مانند بنايي است كه بر پايه سستي در كنار سيل ساخته شده و بزودي ويران خواهد شد: «آيا كسي كه بنياد [كار] خود را بر پايه تقوا و خشنودي خدا نهاده بهتر است يا كسي كه بناي خود را بر لب پرتگاهي مشرف به سقوط پي‌ريزي كرده... .» (توبه: 109)

پس قلمروي حيات حيواني، بهره‌برداري از خيال و وهم است و لازمه حيات انساني، استفاده از عقل و آموزه‌هاي ديني است و چون حيطه عقل فراتر از وهم است، لذا حيات مبتني بر آن دو نمي‌تواند يكسان باشد.

حيات الهي

آدمي با بهره‌گيري از عقل و تسليم‌پذيري در برابر نقل قادر است حيات انساني خود را رقم زند، اما حيطه حيات وي مي‌تواند از اين حوزه هم فراتر رود. اين موجود مادي چون داراي روح الهي است، قدرت آن را دارد كه پا را از عالم ماده فراتر بگذارد و در عالم ملكوت سير كند. اسباب وصول براي او مهياست، اما گاهي انگيزه ظهور آن ملغاست.

در اين مرتبه از حيات است كه انسان با تلاش و كوشش از مقام عبودي به جايگاه ربوبي بار يافته، زمان و مكان را درمي‌نوردد و با اين كه بظاهر در اين عالم است، اما در واقع به باطن آن عالم مرتبط است. حق تعالي در خطاب به ابراهيم خليل به اين مرتبه از حيات اشاره دارد كه فرمود: «و ما اين چنين حقايق آسمان‌ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم.» (انعام ‌/ ‌75) مقام منيع ملكوت منحصر در نبي و وصي نيست كه ديگران به‌ آن دسترسي نداشته باشند يا وصول به آن برايشان مستحيل باشد، زيرا اولا انسان قوه و استعداد حشر با ملكوت را داراست، زيرا سعه وجودي او برتر از مجردات است. ثانيا خداوند سبحان در متن قرآن خطاب به غير معصومين از انسان فرموده است: «آيا فكر و نظر در ملكوت و قواي آسمان‌ها و زمين نمي‌كنند.» (اعراف‌/‌185) صيغه جمع در مقام ترغيب و تحريص، شاهد بر اين مدعاست كه طيران هر انسان در طبيعت او و عروج به عالم شامخ ملكوت در كنه نفس او تعبيه شده است.

واجد حيات الهي شدن در نشئه طبيعت، برترين مقام انسانيت است. انسان در عين حال كه در عالم ملك ادامه حيات مي‌دهد، قادر است با ارتقاي انديشه، حيات خويش را تعالي بخشيده و در عالم ملكوت سير نمايد. سرش اين است كه وي از ساير حيوانات ممتاز است؛ حيوانات جز فربهي تن غايتي ندارند، اما انسان كه صاحب انديشه و برخوردار از اختيار است، از اين توانمندي برخوردار است و دين هم به خاطر همين آمده كه بزرگوارانه دست انسان را بگيرد و او را از مرحله حيواني به مرتبه زندگي انساني، بلكه به مقام حيات الهي برساند.

محمدهادي كرامتي / جام جم


نوشته شده در   چهارشنبه 22 آذر 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode