جام جم آنلاين: من بدون وجدان ميشوم مشتي پوست و استخوان به دردنخور. ميشوم يك ماسك از يك انسان، به همان اندازه مصنوعي و دروغي. تو هم همينطور، او هم همين طور. وجدان معلم من است. او نشسته در پس جسمم به من يادميدهد چه چيز خوب است و چه چيز بد.
هرگاه خطايي كنم به جلدم فرو ميرود و تا پشيمانيام را نبيند آرام نميگيرد، وقتي هم كار خوبي بكنم از آن پشت برايم دست ميزند و تشويقم ميكند كه بدانم انجامدادن كار نيك ارزش تحسينشدن را دارد.
وجدان هميشه وجود دارد، همه جا حاضر است، با همه آدمها عقد دوستي بسته، اما بعضيها آن را پس ميزنند و دورش مياندازند؛ براي همين وجدان گاهي ميرود و پشت سرش را هم نگاه نميكند. اينموقع است كه ما ميشويم مشتي پوست و استخوان كه ارزشي نداريم؛ حتي اگر خودمان را در بهترين لباسها بپوشانيم و بهترين غذاها را بخوريم.
اين داستان بودن و نبودن وجدان است. اگر وجدان در وجود كسي زنده باشد در همه كارها ظاهر ميشود و اگر نباشد در هيچ كاري اثري از آن نيست.
وجدان؛ كشش به سمت خوبيها
وجدان مثل داراييهاي دنيا نيست كه ناعادلانه ميان آدمها تقسيم شده باشد. وجدان، اين نيروي قدرتمند دروني در وجود همه افراد وجود دارد، اما اين ميزبانهاي وجدانند كه تصميم ميگيرند آن را پيش خودشان نگه دارند يا پشت حصاري بلند زندانياش كنند.
وجدان اگر پر و بال بگيرد و مجال رشد پيدا كند، ديگر برايش فرقي ندارد كه قرار است در خانه و جمع فاميل حاضر شود يا در محل كار. آدم باوجدان كه ندايي از درون او را به انجام كارهاي خوب دعوت ميكند و از رفتن به سمت بديها بر حذر ميدارد، هميشه به سوي رفتارهاي انساندوستانه متمايل است و با همه كساني كه سرو كارشان به او ميافتد برخوردي منصفانه و انساني دارد.
اما اگر روزي به دلايلي غير از اين انجام دهد، آنقدر وجدان پاپياش ميشود كه براي او راهي جز اعتراف به اشتباه، عذرخواهي و جبران اشتباه باقي نميگذارد. چنين كسي مسئوليت تمام كارهايش را به عهده ميگيرد و هيچگاه اشتباهاتش را به ديگران نسبت نميدهد و در هيچ شرايطي به آسيبرساندن به ديگران راضي نميشود.
حالا بياييد با هم حساب كنيم كساني كه اين ويژگيها را داشتهاند چه تعدادشان در اطراف ما زندگي ميكنند؟
خداحافظ وجدان
شما ميگوييد آدمهايي با اين ويژگي را اصلا در زندگيتان نديدهايد؟ شما چطور؛ ميگوييد تا به حال انگشتشمار بودهاند كساني كه چنين ويژگيهايي داشتهاند و سر راهتان قرار گرفتهاند؟ شما يادتان مانده كه آن روز وقتي باوجدانترين آدمي را كه در زندگيتان ديدهايد، ملاقات كرديد چه حس خوبي داشتهايد؟ ميدانم شما گروه سوم حس واقعا خوشايندي داشتهايد از اين كه مهربانترين و كار راهاندازترين آدم زندگيتان را آن روز در جايي كه انتظارش را نداشتهايد، ديدهايد و حالا چقدر آرزو ميكنيد اي كاش تعداد اين آدمها آنقدر زياد بود كه هر روز با چند نفرشان ملاقات داشتيد.
اين را هم ميدانم از آن به بعد هميشه دست به مقايسه ميزنيد و آدم باوجدان آن روز را با ديگران ميسنجيد و رفتار او را مثل الگوي برش خياطي روي مرام و رفتار ديگران مياندازيد و هر كس را كه به قواره او نبود، بيوجدان ميناميد.
شنيدهام براي ديگران اين ماجرا و افكارتان را تعريف هم ميكنيد و ميگوييد برخلاف آدم باوجدان آن روز، ديگران ارزشي براي اخلاقيات قائل نيستند و وقتي پاي منافعشان به ميان ميآيد اولين چيزي را كه ناديده ميگيرند، وجدان است.
نكته: رضايت و انگيزهشغلي يا عدالت و مشاركت سازماني و حتي سبك مديريت مديران در يك مجموعه در ايجاد وجدانكاري تاثيري بهمراتب كمتر از نوع نگرش كاركنان دارد
شما از آدمهايي حرف ميزنيد كه وقتي در خانهاند، مدام كم و كاستيها را به گردن ديگران مياندازند و هميشه اعضاي خانواده را مقصر كمبودها ميدانند و وقتي هم در اجتماع حاضر ميشوند نقش طلبكار را بازي ميكنند و حتي اگر حق با ديگران باشد خودشان را حق به جانب نشان ميدهند.
اين آدمها همانهايي هستند كه وقتي در محل كار حاضر ميشوند يا مثل يك كوه يخ، سنگين و مغرور، با ارباب رجوع برخورد ميكنند يا وقتي كاري به آنها محول ميشود آنقدر اين دست و آن دست ميكنند كه يا زمان بگذرد يا ديگر صاحب كار، ميلي براي دنبالكردن موضوع نداشته باشد.
اينها مصداق همان كساني هستند كه وجدان انجام كار را كنار گذاشتهاند و با وظيفهشناسي و تعهد بيگانه شدهاند و وقتي مورد اعتراض قرار ميگيرند براي اين كه خشمشان را تخليه كنند، كار ارباب رجوع را به تاخير مياندازند.
هميشه پاي پول در ميان نيست
براي اين كه مشخص شود چرا وجدانكاري در برخي افراد افول ميكند و بتدريج آنها را به اشخاصي هميشه معترض و كمكار تبديل ميكند تا به حال تحقيقات زيادي در سراسر دنيا انجام شده است. در ايران نيز پژوهشگراني هستند كه دست روي اين موضوع گذاشتهاند تا بدانند چرا در يك محيط كار مشابه، برخي افراد با وجدان بالا كار ميكنند و بعضيها نسبت به هيچچيز و هيچكس تعهد ندارند و محل كار را محلي براي وقتگذراني ميدانند.
يكي از اين تحقيقات به دنبال يافتن اين موضوع بود كه وجدانكاري پايين چه ارتباطي با رضايتشغلي، انگيزهشغلي، عدالت سازماني، مشاركت سازماني كاركنان، سبككاري مديران و نوع نگرش كاركنان دارد.
نتايج اين پژوهش تاملبرانگيز بود، چون تحليل پاسخهاي مصاحبهشوندگان نشان داد برخلاف تصور، رضايت و انگيزهشغلي يا عدالت و مشاركت سازماني و حتي سبك مديريت مديران در يك مجموعه در ايجاد وجدانكاري تاثيري بهمراتب كمتر از نوع نگرش كاركنان دارد.
يعني با اينكه راضيبودن از شغل يا داشتن انگيزههاي زياد ميتواند به وجدانكاري منجر شود، اما در نهايت اين نوع نگرش افراد به موضوعات است كه سبب ميشود آنها وجدانكاري كم يا زياد داشته باشند.
اين موضوع البته سالها پيش در پژوهش ادوين لاك از دانشگاه مريلند نيز به نوعي ثابت شد، چون اين پژوهشگر سعي داشت ارتباط ميان وجدانكاري و سه عامل تعيين هدف، پول و مشاركت در تصميمگيري را پيدا كند و در نهايت دريافت آنچه باعث بروز وجدانكاري ميشود، پول نيست؛ بلكه تعيين هدف در اين روند نقش پررنگي دارد.
در واقع، تعيين هدف ميتواند همان چيزي باشد كه در تحقيقات داخل كشور از آن با عنوان نگرش كاركنان ياد ميشود؛ يعني ديدي كه هر فرد نسبت به كارش و تعهد نسبت به درست انجامدادن كارها در هر شرايطي دارد.
البته وجدانكاري را ميتوان به روشهاي مختلف در محيط كار ايجاد كرد؛ مثلا با وضع قوانين سختگيرانه، افراد را از مجازاتهاي سخت ترساند و به سمت انجام درست وظايف سوق داد يا سياستهاي تشويقي را وضع كرد به نحوي كه هر فردي كه بهترين كار را ارائه دهد، بهترين پاداشها و دريافتيها را داشته باشد.
وجدان يعني محبوبيت
اما به نظر ميرسد وقتي پاي وجدان به ميان ميآيد چون با فطرت ما در ارتباط است، قيد و بندداركردن آن چندان خوشايند نيست. وجدان به اين علت دوستداشتني است و آدمهاي با وجدان به اين علت محبوب هستند كه بدونزور و اجبار و بدون دريافت مشوقهاي بيروني، باوجدان كار ميكنند.
پس تنها يك راه باقي ميماند و آن هم اين كه همه ما محبوبيت اشخاص باوجدان نزد مردم را مرور كنيم و به اين بينديشيم كه هر زمان ما وجدانكاري را كنار بگذاريم، گروه زيادي از آدمها كارشان گرهدار ميشود؛ همان افرادي كه اگر ما امورشان را به بهترين شكل و در كمترين زمان رتقوفتق كنيم، چيزي نميگذرد كه طرفدار ما ميشوند و تراوش حس مثبت آنها به ما مقدمه كار بيشتر باوجدان بالاتر و در نتيجه محبوبيت بيشتر ميشود.
مريم خباز / گروه جامعه