جوان و جواني پيوندي ديرين با عشق داشته و دارد
پيوند ميان دين و عشق و جواني
جام جم آنلاين: هنوز سن و سالشان به 24 نرسيده؛ جواني را ميتوان براحتي در عمق چشمانشان يافت؛ يكي چاي پخش ميكند و ديگري لابهلاي جمعيت ميچرخد و اسفند را دانهدانه بلاگردان دستهزنان و كودكان ميكند. گويي محرم در كوچه جواني آنان عطر و بويي ديگر دارد. بويي كه اين روزها در هواي شهر پيچيده و همه به نوعي شب و روز خود را با آن گره زدهاند.
لباسشان مشكي است و هياتشان بيشتر از 50 متر فضا ندارد، اما گويي دنيايي از شور را در خود تاباندهاند تا در يكي از همين كوچهپسكوچههاي تنگ شهر دودگرفتهمان اين نكته را به ما يادآوري كنند كه هنوز جواني و دين و عشق با يكديگر پيوندي ناگسستني دارند.
هر روز كه از دهه اول محرم ميگذرد و به تاسوعا و عاشوراي حسيني نزديكتر ميشود، تب و تاب جوانان هيات بيشتر شده و هر روز سنگينتر از روز قبل بر سينه ميكوبند و ريزريز اشكهاي خود را در تاريكي سرازير ميكنند.
آيا تا به حال با خود گفتهايد چرا در روزهاي محرم جوانان با هر سليقه فكري، رنگ و رويي يكسان ميگيرند و بيهيچ چشمداشتي در تكايا، هياتهاي مذهبي و مساجد به عنوان خادم حضور پيدا ميكنند؟
ياشار يكي از بچههاي هيات اباعبدالله است. موهايش كمي بلند است و هيكل ورزشياش او را در قاب ديدگان بيشتر نمايان ميسازد، اما با تمام وجود خود را نوكر سالار كربلا ميداند.
ياشار ميگويد: از كودكي در هياتهاي مذهبي بودم. نام امام حسين(ع) و ابوالفضلالعباس در درونم جوشش ايجاد ميكند. گويي با آمدن محرم به خودم تكاني ميدهم و ميگويم بايد دل را صاف كرد، بايد پاي كار آمد؛ حالا فرقي ندارد اين پاي كارآمدن، داربستبستن باشد يا چايدادن به عزاداران. اصلا كاركردن در دستگاه امام حسين(ع) را بايد منتكشي كرد و از آقا خواست كه اين فيض را نصيبمان كنند.
وي كه 25 بار بيشتر چرخه عمرش نچرخيده، تمام بركت زندگياش را مديون نام ائمه ميداند و اظهار ميدارد: با اسم ائمه بزرگ شديم، با اسم اين بزرگواران رسم زندگي را ياد گرفتيم و اگر خدا بخواهد فرزندم نيز در اين دستگاه خدمت خواهد كرد.
پاي لنگ دل
پاي صحبت جوانان هياتينشستن، دل آدم را ميلرزاند و پاي لنگ دل را بيشتر نشان ميدهد. اين را محسن مرادي، جوان قديم كه ديگر كار را به دهه شصتيها سپرده ميگويد.
نكته: داستان محرم و عاشورايش پاياني ندارد تا زماني كه جوانان پاي كار هستند و كفگيرشان در ديگ دلدادگي ميچرخد و دست بر سينه ساييده ميشود
وي ادامه ميدهد: كاركردن براي امام دل ميخواهد و عشق، براي همين فرقي ندارد جوان باشي يا پير، اما خوش به سعادت جواناني كه از فرصتشان استفاده ميكنند و در محافل مختلف مذهبي حضور پيدا ميكنند. اما نبايد يادمان برود كه اگر ما هماكنون براحتي در هياتها مينشينيم و براي سالار شهيدان عزاداري ميكنيم تعداد زيادي از جوانان در مرزها حضور دارند و امنيت را براي كشور تامين ميكنند. همين جوانان چيزي از همسن و سالان خودشان كه اينجا سينه ميزنند و عرق ميريزند، كم ندارند.
مرادي بيان ميدارد: شور و هيجان به حسين(ع) و خاندانش تنها مربوط به هياتها نيست. كسي كه در اين روزها و شبها به مردم خدمت ميكند گويي در مجلس امام حسين(ع) بوده و به همان اندازه و شايد بيشتر ثواب ميبرد.
شور و هيجان جوانان در محرم حسيني را نميتوان پاياني يافت و هر گوشه از اين منشور بزرگ را كه نظاره ميكني، ميتواني جواناني بيابي كه در ميدان حضور دارند و بخشي از كار را در دست گرفتهاند.
شرمنده ميهمان آقا نشدم
آشپزي هم يكي از آن ميدانهاست كه نهتنها دل و عشق ميخواهد، بلكه تجربهاي در قد و قامت يك آشپز حرفهاي را ميطلبد. كامران رضايي، آشپز جوان مسجد حضرت عباس است كه تنها 28 سال دارد.
او ميگويد: هفت سال است با پدرم كار آشپزي مسجد را انجام ميدهيم. طي 13 روز اول محرم هر روز بايد غذا پخت كنيم. با اينكه كار پرمشقتي است و بايد دقت زيادي در كار صرف شود، اما عشق به اين كار باعث شده تا ديگر سختيهايش به چشممان نيايد.
كامران بيان ميكند: بارها شده دستم زير ديگ غذا سوخته، اما براي اينكه غذا ته نگيرد به اجبار آتش را با دست جابهجا كردهام. عشق كاركردن براي هيات ترس را از آدم ميگيرد. خدا را شكر با كمك پدرم و تجربهاي كه به دست آوردهام، تاكنون غذاي آقا نسوخته و شرمنده سفره ايشان نشدهايم. البته خود آقا توجه ويژهاي به مهمانانشان دارند و دست رد به سينه آنان نميزنند.
وي ادامه ميدهد: شيرينترين خاطره من به عنوان يك جوان از سفره اباعبدالله روز اولي است كه پاي اجاق گاز آمدم و به عنوان خادم آقا لقب گرفتم. اين لقبم را با دنيا عوض نميكنم و نوكري سرورم را تاج سر خود ميكنم.
جوان و جواني، پيوندي ديرين با عشق داشته و دارد. گويي جوانان اين ديار تا زماني كه برگ تاريخ همچنان حرفي براي گفتن دارد پا در ركاب دل دارند و به قول معروف سرباز كوي عشق هستند. داستان محرم و عاشورايش پاياني ندارد تا زماني كه جوانان پاي كار هستند و كفگيرشان در ديگ دلدادگي ميچرخد و دست بر سينه ساييده ميشود.
گويي فصل جواني در اين روزگار هيچ تفاوتي با سدههاي قبل خود ندارد و جوانان همچنان با گذر زمان سير و سلوك اجداد خود را پيش گرفتهاند و درس دلدادگي را به خوبي آموختهاند. براي ديدن اين عشق نيازي به راه دوررفتن نيست. در همين كوچهها و تكاياي كوچك شهر جمعهاي رويايي را ميتوان يافت كه يك علم و كتل، جوانان پاكدل بسياري را دور خود جمع كرده است.
محد عابديني كه علمدار خيابان سلمان فارسي است، ميگويد: هركس به نوعي عشق خودش را به امام و خاندانش نشان ميدهد. يكي در مسجد حاضر ميشود و يكي در دسته حضور پيدا ميكند و سينه ميزند و يكي مثل ما به عشق پرچمدار كربلا زير علم ميرويم و يا ابوالفضلگويان هيات را به جلو ميبريم.
او ادامه ميدهد: علامت و علامتكشي كار خطرناكي است و تنها با نيروي جواني ميتوان آن را انجام داد. حتي بسياري از جوانان از پس آن برنميآيند. متاسفانه اين حركت در بين برخي از جوانان رو به كجي رفت و به نوعي به قدرت نمايي مبدل شد، اما خوشبختانه الان ديگر كسي براي اين حركتها سراغ علم نميآيد و همه براي نشاندادن ارادتشان به پاي علم ميآيند. متاسفانه در اين چند سال كه علم بلند كردهام، شاهد بودم برخي از جوانان بدون آمادگي بدني زير علم رفته و كمر خود را براي هميشه معيوب كردهاند.
عابديني ميگويد: من به همسن و سالان خودم پيشنهاد ميدهم در صورتي كه از آمادگي جسمي برخوردار نيستند به هيچ وجه اين كار را انجام ندهند و سلامت خود را به خطر نيندازند. از راههاي ديگري هم ميشود در دستگاه امام خدمت كرد و همهچيز به علمكشي ختم نميشود.
فقط دو روز ديگر تا عاشورا باقي است و شور و هيجان در هياتهاي مملو از جوانان افزايش مييابد تا هر شب بخوانند: امشبي را شه دين در حرمش مهمان است ... مكن اي صبح طلوع ...
مصطفي خدابخشي / جامجم