ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 2 مرداد 1403
سه شنبه 2 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : جمعه 20 شهريور 1388     |     کد : 4613

جمعه 20 شهريور 21 رمضان 11 سپتامبر

جمعه 20 شهريور 21 رمضان 11 سپتامبر...

جمعه  20 شهريور  21 رمضان 11 سپتامبر

دومين شب قدر

فضيلت شب بيست و يكم ماه رمضان از فضيلت شب نوزدهم ماه رمضان زيادتر است.اعمال مشتركه اي كه در آن جا ذكر كرده ايم، براي شب بيست و يكم نيز جاري است. از روايات متعدد به دست مي آيد، كه شب قدر، يكي از دو شب بيست و يكم و بيست و سوم ماه رمضان است. از باب نمونه، به اين دو روايت توجه فرماييد:

1- عن حمران قال: سئلت أبا عبدالله(ع) عن ليله القدر، قال: هي في اِحدي و عشرين و ثلاث و عشرين.

2- عن عبدالواحد بن المختار الأنصاري قال: قلت لأبي جعفر(ع): أخبرني عن ليله القدر، قال: التمسها في ليله اِحدي و عشرين و ثلاث و عشرين، فقلت: أفردهالي، فقال: و ما عليك أن تجتهد في ليلتين.

به هر روي، اعمال اين شب عظيم عبارتند از:

1-  آغاز اعتكاف در مسجد.

2-   رفتن به سوي مرقد مطهر اباعبدالله الحسين(ع) و شب زنده داري در آن جا.

3- خواندن اين دعا در هر شب از دهه آخر ماه رمضان: اعوذ بجلال وجهك الكريم ان ينقضني عني …

4-خواندن اين دعا، پس از هر فرائض و نوافل: اللهم أدّعنّا حقّ ما مضي …

5-  خواندن اين دعا در هر شب از دهه آخر ماه رمضان: اللهم انّك قلت في كتابك المنزل شهر رمضان …

6-  خواندن دعاي: يا مولج الليل في النهار و مولج النهار في الليل …

7-   خواندن دعاي: لا اله الا الله، مدبر الامور، و مصرف الدهور …

 

وفات حضرت موسي(ع)

در شب 21 رمضان، رويدادهاي مهمي در عالم خلقت به وقوع پيوست. از جمله آن ها است: وفات حضرت موسي بن عمران(ع)، وفات وصي اش حضرت يوشع بن نون، به روايتي عروج حضرت عيسي(ع) به آسمان ها، معراج پيامبر اسلام(ص) به آسمان ها و شهادت وصي اش حضرت علي(ع).

از امامين صادقين(ع) روايت شده است، كه وفات تمام اوصياي پيامبران الهي در اين شب به وقوع پيوست

 

شهادت حضرت علي(ع) در شب بيست و يكم ماه رمضان سال 40 هجري قمري

پس از آن كه ضربت خوردن حضرت علي(ع) در شهر كوفه پراكنده شد، اهالي اين شهر، به ويژه شيعيان و محبان آن حضرت، سراسيمه وارد مسجد شده و از حال آن حضرت پرس و جو نمودند. آنان هنگامي كه به نزد آن حضرت رسيدند، ديدند سر مباركش در دامن فرزندش امام حسن مجتبي(ع) است و با اين كه جاي زخم سرش را محكم بسته اند، با اين حال خون از آن جاري است و چهره مبارك آن حضرت از زردي به سفيدي مايل شده است و به آسمان نظر مي افكند و به تسبيح و تقديس الهي مشغول است و مي گويد: الهي اسئلك مرافقه الأنبياء و الأصياء و أعلي درجات جنّه المأوي.

در همين هنگام ضارب آن حضرت، يعني عبدالرحمن بن ملجم مرادي را دستگير كرده و به مسجد آوردند. مردم كه از شدت خشم و ناراحتي مي خواستند وي را با دست و دندان خويش پاره پاره كرده و به سزايش برسانند، با ممانعت محافظان و ياران حضرت علي(ع) مواجه شدند.

حضرت علي(ع) هنگامي كه نظر مباركش به آن تيره بخت و روسياه افتاد، به وي فرمود: اي ملعون! كُشتي اميرمؤمنان و پيشواي مسلمانان را، در حالي كه تو را پناه داد و بر ديگران اختيار كرد و به تو عطاها نمود. آيا براي تو بد امامي بود؟ و پاداش نيكي هاي او به تو، همين بود كه دادي؟

ابن ملجم سر به زير افكند و سخني نمي گفت. پس از دقايقي امام علي(ع) چشم گشود و فرمود: ارفقوا يا ملائكه ربّي بي؛ اي فرشتگان خدا با من رفق و مدارا كنيد.

ابن ملجم مرادي، در اين وقت مي گريست و خطاب به آن حضرت، مي گفت: افأنت تنقذ من في النار؟ آيا تو مي تواني كسي كه جايش در جهنم است، نجاتش دهي؟

امام علي(ع) به فرزندش امام حسن(ع) درباره رفتار با ابن ملجم سفارش كرد و به وي فرمود: پسرم! با اسير خود مدارا كن و با وي طريق شفقت و رحمت پيش گير.

امام حسن(ع) عرض كرد: پدرجان! اين ملعون، ضربتي سخت بر تو وارد كرد و دل هاي ما را به درد آورده است، با اين حال دستور مي دهي كه با وي رفتاري مشفقانه در پيش گيريم؟

 

امام علي(ع) فرمود: فرزندم! ما اهل بيت رحمت و مغفرتيم. پس وي را به آن چه خود مي خوري، بخوران و به آن چه مي آشامي، بياشام. اگر من از دنيا رفتم، از او قصاص كن ولي جسدش را به آتش مسوزانيد و وي را مثله نكنيد. زيرا از جدت رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: مثله نكنيد، اگر چه سگ گزنده باشد.

اما اگر زنده ماندم، خودم داناترم كه با او چه رفتاري كنم و عفو وي را ترجيح مي دهم. زيرا ما از اهل بيتيم كه با گناهكاران در حق خويش، جز به عفو و كرم رفتار نمي كنيم.

در اين هنگام، آن حضرت را به سوي خانه اش منتقل كردند و دختران و فرزندان و ساير خانواده آن حضرت، با ديدن وي شيون و گريه سر دادند.

نقل شد كه براي درمان زخم آن حضرت، پزشكان كوفه را گرد آوردند و حاذق ترين و داناترين آنان، شخصي بود به نام "اثيربن عمرو". وي چون در زخم سر مبارك آن حضرت نگريست، شش گوسفندي طلبيد كه تازه و گرم بود و رگي از آن بيرون كشيد و آن را در شكاف زخم سر آن حضرت گذاشت و در آن دميد تا اطرافش به تمام قسمت هاي جراحت رسيد و اندكي بگذاشت و سپس برداشت و در آن نگاهي كرد و ديد كه برخي از سفيدي مغز سر آن حضرت در آن مشاهده مي گردد. در اين وقت با حسرت و آه، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! وصيت خود را بگو، كه اين زخم كار خود را كرده و به مغز سرت رسيده است و از تدبير بيرون شده است.

آن گاه حضرت علي(ع) به امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و ساير فرزندانش سفارش نمود. وصيت آن حضرت به فرزندانش در نامه 47 نهج البلاغه (فيض الاسلام) آمده است. حضرت علي(ع) تا شب 21 رمضان، در بستر بيماري بود و در اين شب گاهي بي هوش مي گرديد و گاهي به هوش مي آمد و به اطرافيان نظري مي افكند و به آنان توصيه مي نمود. سرانجام چشمان مباركش را بر هم گذاشت و پاهاي خود را به سوي قبله نمود و گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد انّ محمداً عبده و رسوله. اين كلمات را گفت و روح مباركش به اعلي عليين پرواز كرد. امام حسن مجتبي(ع) و امام حسين(ع) به همراهي ساير فرزندان و ياران نزديك وي، او را غسل و كفن كرده و طبق سفارش آن حضرت، شبانه وي را در بيرون شهر كوفه، در جايي كه هم اكنون معروف به نجف اشرف است، به خاك سپردند.

 

آغاز خلافت امام حسن مجتبي(ع) در سال 40 هجري قمري

پس از شهادت اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و دفن بدن مطهر وي در شب بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم قمري، در روز آن، مردم كوفه و شيعيان داغدار و ماتم زده اين شهر در بيرون خانه آن حضرت و در مسجد اعظم كوفه به عزاداري و سوگواري پرداخته و بي صبرانه منتظر ورود فرزندان گرامي آن حضرت به مسجد كوفه و تعيين خليفه مسلمانان بودند. ساعاتي از روز نگذشته بود كه فرزندان امام علي(ع)، از جمله امام حسن مجتبي(ع)، امام حسين(ع)، محمد حنفيه و اصحاب و ياران خاص اميرمؤمنان(ع) از خانه اش بيرون آمده و به سوي مسجد حركت كردند و مردم با ديدن آن ها، با ذكر صلوات و تكبير به استقبالشان شتافتند. پس از ورودشان به مسجد، امام حسن مجتبي(ع) به عنوان وصي و جانشين پدرش حضرت علي(ع) بر فراز منبر رفت و خطبه غرّايي ايراد كرد. آن حضرت در فرازي از خطبه اش فرمود: در شب گذشته مردي رخت از جهان بست كه هيچ يك از پيشينيان در انجام وظيفه، بر او پيش دستي نگرفتند و آيندگان هم نتوانند پا به پاي او به كارهاي خويش بپردازند.

او در ركاب پيامبرخدا(ص) پيكار مي كرد و در پاسداري از او، از خودگذشتگي نشان مي داد و رسول خدا(ص) وي را پرچم دار خود قرار مي داد و جبرئيل از طرف راست و ميكائيل از جانب چپ از او نگهباني مي كردند و او از ميدان نبرد باز نمي گشت تا خداي متعال به كمك او لشكر اسلام را پيروز مي ساخت. علي(ع) در شبي از دنيا رفت كه در آن شب عيسي(ع) به آسمان صعود كرد و يوشع بن نون، وصي موسي(ع) درگذشت. وي در حالي جهان را وداع گفت كه براي خويش سيم و زري باقي نگذاشت و تنها هفتصد درهم از عطايايش مانده است كه مي خواست خدمت گذاري براي كسان خود فراهم كند.

در اين هنگام، گريه گلوگير امام حسن(ع) شد و شروع كرد به گريستن و مردم نيز با او همآوا شده و مسجد اعظم كوفه، يك پارچه گريه و ناله شد.

آن حضرت سپس خطبه اش را ادامه داد و درباره خودش نيز مطالبي فرمود و در پايان با اين جملات، سخنراني اش را به پايان رسانيد: أنا من اهل بيت فرض الله مودّتهم في كتابه، فقال تعالي: "قُلْ لا أسئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً اِلاّ الْمَوَدَّهَ فِي الْقُرْبي و مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً"، فالحسنه مودّتنا اهل البيت(ع).

آن گاه عبدالله بن عباس برخاست و در كنار آن حضرت ايستاد و گفت: معاشر الناس! هذا ابن نبيّكم و وصيّ امامكم فبايعوه؛ اي مردم! اين بزرگ مرد، فرزند پيامبرتان و جانشين امامتان است. پس با او بيعت كنيد.

مردم كه از اين سخن به وجد آمده بودند، گفتند: ما أحبّه الينا و أوجب حقّه علينا؛ چقدر او براي ما دوست داشتني تر و حقش بر ما واجب تر است.

سپس با كمال رغبت و اشتياق با آن حضرت بيعت كردند و او را به عنوان خليفه و جانشين پدرش امام علي(ع) پذيرفته و پيروي اش را بر عهده گرفتند.

گفتني است، امام حسن مجتبي(ع) پنجمين خليفه مسلمانان بود، كه پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) به اين مقام نايل شد.

از ميان پنج خليفه نخستين ]ابوبكر، عمر، عثمان، امام علي(ع) و امام حسن(ع)[  تنها دو خليفه آخر، يعني امام علي(ع) و امام حسن مجتبي(ع) به صورت آزاد و مستقيم از ميان مردم انتخاب شدند ولي سه خليفه ديگر، نه با رأي آزاد و دموكراتيك مردم، بلكه هر كدام به نحوي از مردم بيعت گرفته و بر اوضاع مسلط شدند.

به هر روي، بنا به گفته شيخ مفيد(ره) بيعت با امام حسن مجتبي(ع)، در روز جمعه، بيست و يكم ماه رمضان، سال 40 هجري قمري واقع گرديد و از آن پس، آن حضرت عاملان و استانداران خود را معرفي و حكومت را به طور رسمي بر عهده گرفت.

ولي برخي از علماي اهل سنت، بيعت با آن حضرت را، روز بيست و سوم ماه رمضان دانسته اند.

 

شهادت شهيد سيد حسن مدرس در سال 1356 هـجری قمری

خلاصه ای از زندگی این بزرگ مرد عرصه دین و دانش:

( زندگينامه به قلم خود شهيد )

ولادت :ولادت مـن در حدود يك هزار و دويست و هشتاد و هفت هجری كه تقريبا قريب شصت سال زنـدگـی را طی نموده ام. مولد مـن در قريه سرابه كچو از تـوابع اردستان بوده است.

خاندان :پـدرم اسماعيل، جدم مير عبد الباقـی از طايفه مير عابـديـن كه فعلا هـم اكثر آنها در قريه ساكـن می باشند از سادات طباطبايی و اصلا زواره ای هستم. شغل پدر و جد مـن منبر و تبليغ احكام الهی، جد مـن مير عبد الباقی از زهاد مشهور بودند.

تحصيلات :خانواده مهاجرت به قمشه واقع در جنوب اصفهان در خط و طريق فارس نمـودند مرا هـم در شـش سالگی تقريبا به جهت تربيت هجرت داده به قمشه نزد خـود بردند. سـن جـوانی را در خدمت پدر و جد بزرگـوار به سر برده 14 سال تقريبا از عمرم گذشت كه جدم مرحوم شد. برحسب وصيت آن مرحـوم تقريبا در 16 سـالگـی به جهت تحصيل به اصفهان آمدم. سيرده سال در اصفهان مشغول تحصيل بـودم در 21 سالگی پدرم مرحوم شد. مدت تـوقف در اصفهان قريب 13 سال شـد.

اساتيد :قريب سـی نفر استاد را در مدت 13 سال در علوم عربيه و فقه و اصـول و معقـول درك كردم كه بر جسته تريـن آنها در علوم عربيه مرحـوم آقا ميرزا عبدالعلی هرنـدی نحـوی بـوده كه تقـريبا 80 سال عمر داشته، صاحب تصانيف زياد ولی از بـی اقبالی دنيا محجـور ماندند. و در علـم معقـول مرحـوميـن جهانگير خان قشقايی و آخوند ملا محمد كاشانی كه هر دو عمر خـود را در مـدرسه اصفهان به آخر رسانيدنـد و با زهد دنيا را وداع فرمـودند. بعد از واقعه دخانيه به عتبات عاليه مشرف شـدم بعد از تشـرف به حضـور ميـرزا حسـن شيـرازی( ره) به جهت تحصيل تـوقف در نجف اشـرف را اختيـار كردم.

علما و بزرگان آن زمان را تيمنا و تبـركا كـاملا درك كـرده و از اغلب آنها استفاده نمودم ولی عمده تحصيلات مـن در خدمت مرحوميـن مغفـوريـن خراسانی و يزدی بـود.

تدريس :اقامت مـن در عتبات تقريبا هفت سال شـد، بعد مـراجعت به اصفهان نمـودم. در مـدرسه جـده كـوچك مشغول تدريـس فقه و اصـول شدم. بعد از مراجعه از عتبات فقط از امـورات اجتماعی مباحث و تدريـس را اختيار كرده بودم تا زمان انقلاب استبـداد به مشروطه مجبـورا اوضاع درگيـری پيـش آمـد.

تأليفات :تأليفات شهيد مدرس عبارتند از :

1 ـ رساله ای در عقود.

2 ـ رساله ای در شرط متاخر.

3 ـ كتاب الظن

4 ـ كتاب فی بعض اموال فی اصول الدين.

5 ـ كتاب مبحث الاستصحاب.

6 ـ رسـاله فـی شـرايط الامـام و المـاموم.

خدمات :بعد از مراجعه از عتبات فقط از امـورات اجتماعی مباحث و تدريـس را اختيار كرده بودم تا زمان انقلاب استبـداد به مشروطه مجبـورا اوضاع در گيـری پيـش آمـد. بـر حسب امـر حجج اسلام عتبات عاليات و دعوت دوره دوم مجلس ملی به عنوان طراز اول نظارت مجلـس شورا به تهران آمدم و دوره های مجلـس را درك كرده ام. ديدنی ها را ديـده ايـد و شنيـدنـی هـا را شنيـده ايد.

شهيـد مدرس كه به عنوان عالـم طراز اول به مجلس رفته بود در دوره های دوم و سوم و چهارم و پنجـم و ششم نماينده مجلس شورای ملی بود و در هر فرصتـی كه پيـش مـی آمـد ( خاصه در دوره چهارم ) با بيان شيوا و صريح و محكـم خود مخالفت معقول و منطقی و بنيادی خود را با دولت سـردار سپه كه دست نشانـده انگليـس بـود ابـراز نمـود.

زندگی سياسی :در مدت چند سال انقلاب از جمله وقايعی كه بر مـن روی داده است، دو سال مهاجـرت است با مجاهـديـن ايرانـی در جنگ عمـومـی كه به مسافرت عراق عرب و سـوريه و اسلامبـول منتهی شـد كه تفصيل آن را مجالـی بايد و نيز دو دفعه مـورد حمله شدم، يكـی در اصفهان كه در مـدرسه جـده بزرگ در وسط روز چهار تير تفنگ به مـن انداختند ولـی مـوفق نشـدنـد و آنها را تعقيب نكـردم و مرتبه دوم كه جنب مدرسه سپه سالار، اول آفتاب كه به جهت تدريـس به مدرسه مـی رفتـم در هميـن ايام تقريبا ده نفر مرا احاطه نمـودنـد و فـیالحقيقه تير باران كردند، از تيرهای زياد كه به مـن انداختنـد چهار عدد كاری شد، سه عدد به دست چپ مقارن پهلـو جنب همديگر زير مرفق و بـالای مـرفق و زيـر شانه حقيقتـا تيـرانـدازان قابلـی بـودنـد.

در هـدف كردن قلب خطا نكـردنـد ولـی مشيت الله سبب را بـی اثـر نمـوده و يك عدد هـم به مـرفق دست راست خـورد.

مرحـوم مدرس از مناديان حكـومت اسلامـی و مخالفان جـدی استعمار و دشمـن آشتـی ناپذيـر رضاخـان بـود.

او در سال 1304 شمسی در نخستيـن و تنها نشست مجلس دوره پنجم شنبه 19 آبان بـا تشكيل دولت مـوقت به رياست سـردار سپه مخالفت ورزيده و با ذكر جمله : اگر ده هزار هـم رای بـدهيـد بـر خلاف قانون است مجلس را ترك گفت.

آری به قـول آيت الله پسنـديده : مرحـوم مـدرس كاملا و جـدا با جمهوری سردار سپه مخالف بـودند و كـوتاه نيامـدند و مبارزه پـی گير و قطعی داشتنـد.

رضاخان كه به ذهنـش راه حل مسالمت آميزی نمـی رسيـد و از حـركت های اسلامی و آشتی ناپذير مدرس ديـوانه و عاصی شده بـود روزی رو به مـدرس كرد و فرياد زد : سيـد آخـر تـو از جان مـن چه مـی خـواهـی؟ و سيـد بـا چهره ای مصمـم و اميـدوار بـا همـان لهجه اصفهانـی خـود گفت : مـی خـواهـم كه تـو نبـاشـی.

و در وقتی ديگر مدرس گفت : تـو يك قزاق هستـی، برو پـی كارت و پـا به زميـن بكـوب تـو را چه به دخـالت در امور مملكت.

بـرای منزوی كـردن و تـرور شخصيت ايـن مـرد خـدا تـرس چاره ها انديشيد. ليكـن موثر نيفتاد، لذا او را به خواف تبعيد و سپس او را به كـاشمـر منتقل و زنـدانـی كرد.

نقل شده كه در يكی از نامه هايـش كه از زندان برای دوستان خـود فرستاد به آنها نوشت كه به زودی دوران محكـوميتـش پـايان مـی پذيـرد و آنگاه كه آزاد شـود مبارزات خود را دنبال خـواهد كرد و ايـن بار آنچنان وارد ميدان مبارزه خواهـد شـد كه يا كار رضا خان را يكسـره كنـد يا خـود به شهادت برسد.

سخنان :ما خـودمان صـاحب خـانه هستيـم. ما را آزاد بگذاريـد كه صلاح و فساد خودمان را می دانيم.

سزاوار نيست كه ما بـا امضاء خـود آزادی و استقلال خـويـش را از دست داده و تـرك كنيـم، منشـاء سياست ما ديانت ماست، ما نسبت به دول دنيـا دوست هستيـم، چه همسـايه و چه غيـر همسـايه، چه جنوب چه شمال، چه شرق، چه غرب، هر كـس متعرض ما شود، متعرض آن مـی شـويـم، هـر چه بـاشـد هـر كه بـاشـد.

اختلاف من با رضا خان بـر سـر كلاه و عمامه نيست مـن با اساس ايـن دستگاه مخالفم.

وفات (شهادت ) :محتوی نامه ای كه مدرس نوشته بود به اطلاع رضا شاه رسيد و پيـش دستی كرده و به سال 1316 هجری شمسیدستـور قتل مـدرس را صادر كـرد جلادان شاه بـرای اجرای دستـور رضا شاه بيست و يكـم رمضان سال 1316 هـ.ش را در نظر گرفتند

مـدرس كه نسيـم جـانفزای شهادت را بعد از سالها رنج و محنت و مبارزه و مجاهدت استشمام می كرد از خـوشحالی نزديك شدن به دوست در پـوست نمـی گنجيـد و به هميـن جهت بـود كه از ميـر غضب ها خـواست كه بـرای تمام كـردن نماز و آخـريـن راز و نياز با خـدا آزادش بگذارنـد، نمازش به پايان رسيـد، مير غضب ها چايـی سـم دار را به حلق پيری مظلـوم و اسير ريختند و منتظر شـدنـد تا از منظره تشنج مرگ پيشـوای احرار ايران لذت ببرند منتظر شـدنـد تا صـورتـی از ايـن منظره هـولناك را به ذهـن خـود بسپارند و برای ارباب تعريف كنند. حالت احتضار طـول كشيد، از عمامه مـدرس استفاده كردند و با پيچيـدن آن به دور حلقـش او را به شهادت رسـانـدند.

سرانجام اين كوكب آسمان ظلمانی عصر رضاخان به ايـن صورت همانند اجداد طاهرين خـود (سلام الله عليهم اجمعيـن) در زندان كاشمر شربت شهادت نوشيد و هـم اكنون آرامگاه او زيارتگاه مردم آزاده ايران است.

 

شهادت اولين شهيد محراب، آيت الله اسد الله مدني در  سال1360هجري شمسي

آيت الله سيد اسدالله مدني در سال 1293 هجري شمسي در شهر دهخوارقان (آذر شهر) متولد شد. در دوران جواني به قم عزيمت كرد و پس از گذراندن درسهاي مقدماتي حدود چهار سال به تحصيل درس منقول در محضر امام مشغول شد.

پنج سال بعد به نجف اشرف عزيمت و تدريس و تحصيل خود را در آنجا شروع كرد، در درسهاي مرحوم آيت الله العظمي سيد عبدالهادي شيرازي، مرحوم آيت الله العظمي سيدمحسن حكيم و آيت الله العظمي آقاي حاج سيد ابوالقاسم خوئي دام ظله العالي شركت مي كرد.

وي اولين كسي بود كه در جريان انقلاب سال 42 شمسي مردم بپاخاسته كشورمان در نجف از امام تبعيت كرد، و در انتشار تلگرام آيت الله حكيم به همين مناسبت نقش بسزائي داشت در زمان حكومت عبدالناصر تحت نظر ايشان عده اي از علماي نجف براي افشاگري چهره طاغوت در ايران به امر امام جهت تدريس علوم ديني به خرم آباد رفت و حوزه علميه كماليه در آنجا به تلاش و كوشش ايشان تاسيس شد.

سپس براثر فعاليتهايي عليه رژيم منحوس پهلوي به نور آباد ممسني و گنبد كاووس، بندر گنگان و مهاباد تبعيد شد و با اوجگيري انقلاب عظيم مردم مسلمان ايران به قم بازگشت.

بعد از پيروزي انقلاب به دعوت مردم همدان به اين شهر عزيمت كرد و به لحاظ حساس بودن اوضاع  آذربايجان به امر امام به تبريز عزيمت نمود. آيت الله سيد اسدالله مدني از سوي مردم همدان به نمايندگي مجلس خبرگان انتخاب شد و بعد از شهادت آيت الله سيد محمد علي قاضي طباطبائي از سوي امام خميني به سمت امام جمعه و نماينده امام در تبريز منصوب شد.

وي تا وقت شهادت در اين پست به امور مردم رسيدگي مي كرد.

از خصوصيات بارز آيت الله سيد اسدالله مدني اعتقاد عميق ايشان به اعلميت امام و برپائي نمازهاي شبانه بود كه در اثناي اين عبادات هميشه شهادت را ازخداوند طلب مي كرد. از اين شهيد گرانقدر پنج فرزند دختر و يك پسر بجاي مانده است.

وي در 12 ذيقعده الحرام 1401 هجري قمري روز جمعه در ميعادگاه عاشقان الله  ( نماز جمعه )به شهادت رسيد.

 دوران مبارزات: سيد اسدالله مدني از دوران  جواني  به اهدافي متعال مي انديشيد و همان گونه كه در بعد علمي نردبان ترقي و كمال را پيمود و به اجتهاد نايل آمد،‌ در اوضاع نابهنجار نيز در كنار مردم قرار گرفت. ايشان پيش از نهضت سال 1342 هـ ش در ايران با فرقه هاي گمراه در ستيز بود و پس از پيروزي انقلاب نيز همگام با امام خميني (ره) در دلش آتش تلاش و مجاهده شعله ور بود.

 ستيز با بهائيت:بذر بدفرجام بهائيت در كشورهاي اسلامي به دست استعمارگران انگليسي پاشيده شد و نهال آن در دامن كج انديشان پرورش يافت.

دستهاي پنهان اين مسلك را در ممالك اسلامي بويژه شيعه نشين  رواج دادند و با ورود فرهنگ بيگانه و بازگشت روشنفكران غربزده از پرورشگاه خود نفوذ اين كيش ضد مذهب به اوج خود رسيد.

رضاخان و عاملان ديگر غرب در ايران براي كوبيدن اسلام خصوصا مكتب حيات بخش تشيع به ترويج كنندگان مرام بهائيگري ميدان دادند به طوري كه در اندك زماني سرمايه داران بهايي در آذربايجان بويژه مناطق اطراف تبريز بر صنايع عظيم استان از جمله كارخانجات برق مسلط شدند. قبضه كردن شريانهاي اقتصادي روزبه روز كارگران شيعه شاغل در اين مركز را با شبهات فكري و عقيدتي مواجه مي ساخت. آيت الله مدني كه در اين ايام در حوزه علميه قم مشغول درس و بحث علمي بود اين آشفتگي اوضاع منطقه را تاب نياورد و بي درنگ روانه زادگاه خود شد و با عشق و ايمان به مكتب و قلبي آكنده از خشم به دشمن مبارزه اش رابر ضد بهائيت آغاز كرد.

آقاي بروجردي مي گويد: ايشان احساس مي كند كه زادگاه اصلي (آذر شهر) در خطر محاصره اقتصادي فرقه ضاله بهائيت يعني اين مسلك ومرام استعماري صهيونيستي قرار گرفته، مراكز حساس شهر مانند كارخانه توليد برق و غيره به دست آنها افتاده است. لذا با بيانات آتشين خود مردم را عليه آنان بسيج مي كند تا آنجا كه مصرف برق آنها را تحريم  مي كند و مردم از چراغهاي نفتي استفاده مي كنند. از اين مهم تر آذرشهر كه نزديك به تبريز واقع شده است در آن زمان مقدار زيادي از نان تبريز را تامين مي كرد به دستور آن بزرگوار مردم از فروش نان و مايحتاج زندگي به اين فرقه گمراه خودداري مي كنند و آنان مجبور مي شوند از اين شهر مذهبي و اسلامي كوچ كنند. به اين ترتيب تب مبارزات ضدبهايي بالا مي گيرد.

تمام اين حوادث از طرف شهرباني وقت پيگيري مي شود و شهيد مدني تنها عامل همه تحريكات ضد بهائي شناخته مي شود. در نتيجه او را به همدان تبعيد مي كنند. ولي قيام معظم له به ثمر مي رسد. مردم دست از ادامه مبارزه برنمي دارند و سرانجام اين شهر مذهبي را از لوث اين فرقه استعماري صهيونيستي نجات مي دهند.

 نهضت سال 42:جرقه انقلاب اسلامي ايران در سال 1342 هـ ش زده شد. دشمن امام خميني (ره) را دستگير و مدتها او را دور از شهر قم تحت نظر قرار داد. آنها توطئه غيرمذهبي جلوه دادن قيام و اعدام حضرت امام (ره) را در سر مي پرورانيدند.

دراين روزها آيت الله مدني از استادان نامي حوزه علميه نجف اشرف به شمار مي رفت كه از دستگيري امام اطلاع پيدا كرد و به عمق فاجعه و توطئه دشمنان پي برد. كلاسهاي درس و بحث خود را تعطيل كردو به سوگ شهداي نهضت ايران نشست و با ترتيب دادن مجالس متعدد چهره كريه حكومت وقت ايران را در حد توان شناساند و توطئه دشمن را در انحراف اذهان عمومي  از اسلامي بودن انقلاب ناكام گذاشت.

هنگامي كه در سال 1342 حركت عظيم مردم مسلمان ايران به رهبري حضرت امام خميني در جهت سرنگوني رژيم طاغوت آغاز شد. آيت الله مدني نخستين كسي بود كه در نجف به نداي «هل من ناصر ينصرني» امام لبيك گفت و با تعطيل كردن كلاسهاي خود در نجف و تشكيل مجالس سخنراني در جهت افشاي چهره پليد رژيم مزدور پهلوي گام برداشت. وي در اين زمان در نجف سردمداران جريان دفاع و پشتيباني از نهضت امام به شمار مي آمد و وقايع ايران را براي طلاب بيان مي كرد.

از آن شهيد بزرگوار چنين نقل شده است كه:‌ من علما را درمسجد هندي جمع كردم. صحبت كردم كه به داد اسلام برسيد. از آقايان علما تقاضا كردم همچنين گفتم:‌ شنيديم امام را گرفته اند پس با يك عده از طلاب براي ديدن مرحوم آيت الله حكيم رضوان الله تعالي عليه رفتم ايشان در نجف نبودند، به كربلا رفتم و دستشان را بوسيدم و گفتم آقا امروز آقاي خميني مظهر اسلام است. گفتند:‌باشد هر چه بگويي مي كنم. گفتم: اقدام كنيد و ايشان تلگراف زدند به شاه.

در روزهاي سخت در پشتيباني از امام مخصوصاً پس از سخنراني مهم و افشاگرانه در رد كاپيتولاسيون توسط امام خميني (ره) شهيد آيت الله مدني از جمله كساني بود كه لحظه اي از پشتيباني رهبر و مراد خود دريغ نكرد.

 پيام امام خمينى (ره) به مناسبت شهادت آيت الله مدنى تبريزي شهيد محراب

بسم الله الرحمن الرحيم، انالله و انااليه راجعون

با شهيد نمودن يك تن ديگر از ذريه رسول الله و اولاد روحانى و جسمانى شهيد بزرگ اميرالمؤمنين (ع( سند جنايت منحرفان و منافقان به ثبت رسيد.

سيد بزرگوار و عالم عادل عالى قدر و معلم اخلاق و معنويات، حجت الاسلام و المسلمين شهيد عظيم الشان مرحوم حاج سيد اسدالله مدنى رضوان الله عليه، همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقى شقى به شهادت رسيد.

اگر با به شهادت رسيدن مولاى متقيان اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزيزش شهيد مدنى هم آرزوى منافقان را بر آورده خواهد كرد.

اگر خوارج سياه بخت از شهادت ولى الله الاعظم طرفى بستند و به حكومت رسيدند، اين گروهكهاى خائن نيز به آمال خبيث خود كه سقوط حكومت اسلام و برقرارى حكومت آمريكايى است مى رسند. آنان لعنت خدا و رسول و ننگ ابدى را براى خود و اينان عذاب ابدى خدا و نفرت و لعنت قادر متعال و امت اسلام را براى خود و هم پيمانان و اربابان خونخوار خويش به بار آوردند.

ملت بزرگ و روحانيت معظم چون صفى مرصوص ايستاده اند كه هر پرچمى از دست تواناى سردارى بيفتد سردار ديگرى آن را برداشته و به ميدان آيد و با قدرت بيشتر در حفظ پرچم اسلامى به كوشش برخيزد. شهيد مدنى با شهادت مظلومانه خود ضد انقلاب و منافقين ضد اسلام را بكلى منزوى كرد. اين چهره نورانى اسلامى عمرى را در تهذيب نفس و خدمت به اسلام و تربيت مسلمانان و مجاهده در راه حق عليه باطل گذراند و از چهره هاى كم نظيرى بود كه به حد و افر از علم و عمل و تقوى و تعهد و زهد و خودسازى برخوردار بود.

به شهادت رساندن چنين شخصيتى به تمام معنى اسلامى همراه با تنى چند از فرزندان اسلام و ياران باوفاى انقلاب اسلامى در ميعادگاه نماز جمعه و در حضور جماعت مسلمين جز عناد با اسلام و كمر بستن به محو آثار شريعت و تعطيل جمعه و جماعت مسلمين توجيهى ندارد.

اگر تا امروز براى جنايتها و شرارتهاى خود بهانه هاى بى پايه اى مى تراشيدند، در شهادت اين عالم متقى كه جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمى انديشيد بهانه اى جز انتقام از اسلام و ملت شريف نمى توانند بتراشند. انتقام از اسلام كه آن را اساس سقوط دستگاههاى جبار و شكست ابرقدرتها در ايران و پس از آن در منطقه مى بينند و از ملت قدرتمند كه پشت بر آنان نموده و كاخهاى آمال و آرزوى آنان را در هم كوبيده و تمامى آنانرا از صحنه تا ابد بيرون رانده است مى گيرند.

مردم رزمنده ايران و خصوص مردم غيرتمند آذربايجان كه چنين روحانى متعهد و معلم عالى قدرى را از دست داده اند و حريف شكست خورده خود را مى شناسند، با عزمى جزم و اراده اى خلل ناپذير انتقام خود را از آنان مى گيرند.

اينجانب،شهادت اين مجاهد عزيز عظيم و ياران باوفايش را به پيشگاه اجداد طاهرينش،خصوصا بقية الله - ارواحناله الفدا - و به ملت مجاهد ايران و اهالى غيور و شجاع آذربايجان و به حوزه هاى علميه و به خاندان محترم اين شهيدان تبريك و تسليت مى گويم .

خط سرخ شهادت، خط آل محمد (ص ) و على (ع ) است و اين افتخار ازخاندان نبوت و ولايت به ذريه طيبه آن بزرگواران و به پيروان خط آنان به ارث رسيده است.

درود خداوند و سلام امت اسلام بر اين خط سرخ شهادت و رحمت بى پايان حق تعالى بر شهيدان اين خط در طول تاريخ و افتخار و سرافرازى بر فرزندان پرتوان پيروزى آفرين اسلام و شهداى راه آن و ننگ و نفرت و لعنت ابدى بر وابستگان و پيروان شياطين شرق و غرب خصوصا شيطان بزرگ آمريكاى جنايتكار كه با نقشه هاى شيطانى شكست خورده خود گمان كرده ملتى را كه براى خداوند متعال و اسلام بزرگ قيام نموده و هزاران شهيد ومعلول تقديم نموده با اين دغل بازيها مى تواند سست كند و يا از ميدان به در برد.

اينان پيروان سيد شهيدانند كه در راه اسلام و قرآن كريم، از طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتاد ساله را قربان كرد و اسلام عزيز را با خون پاك خود آبيارى و زنده نمود.

ارتش و سپاه و بسيج و ساير قواى مسلح نظامى و انتظامى و مردمى ما پيرو اوليايى هستند كه همه چيز خود را در راه هدف و عقيده فدا نموده و براى اسلام و پيروان معظم آن شرف و افتخار آفريدند. از خداوند تعالى عظمت اسلام و مسلمين و رحمت براى شهيدان خصوصا شهداى اخيرمان و بالاخص شهيد عزيز مدنى معظم و سلامت كامل براى مجروحین اين حادثه و صبر و استقامت براى ملت بزرگ خصوصا آذربايجانيهاى عزيز و بازماندگان شهيدان خواهانم . سلام و درود بر همگان .

والسلام على عبادلله الصالحين ،

روح الله الموسوى الخمينى

21 شهريور 1360

 

 درگذشت دكترمحمود راميارپژوهشگر و قرآن شناس در سال1363هجري شمسي

دكترمحمود راميارپژوهشگر و قرآن شناس معاصرايران در سال1363هجري شمسي درگذشت. ايشان فارغ التحصيل رشته فلسفه با درجه دكتري ازدانشگاه ادينبورگ بود و مدتي رياست دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران را به عهده داشت. ازآثاردكتر راميار« تاريخ قرآن، كَشفُ المَطالِب و فَهارسُ القُرآن» را مي توان نام برد.

 

افتتاح رسمی بانك ملي ايران در سال1307هجري شمسي

بانك ملي ايران بطوررسمي در سال1307هجري شمسي افتتاح شد. سرمايه اوليه اين بانك جديد بيش از دو ميليون تومان بود و كارشناسان آلماني امور بانك ملي را اداره مي كردند. پس ازافتتاح بانك ملي، كليه حسابهاي جاري، وجوه عمومي، اعتبارات وزارتخانه ها و دوايردولتي و كليه عايدات دولت ازبانك شاهي به بانك جديدالتأسيس منتقل شد.

 

استقلال تاجیکستان در 1991 میلادی

با فروپاشى شوروى، استقلال تاجيكستان در 9 سپتامبر 1991م تحقق يافت و نهضت مردم كه بر بنيانى عقيدتى استوار بود منجر به روى كار آمدن اپوزيسون متشكل از حزب هاى نهضت اسلامى، دموكرات، سازمان رستاخيز و بدخشان گرديد و 30% كابينه در بدو استقلال از اين احزاب بودند. نظام حكومتى آن مصالحه ملى و رئيس جمهورى كفيل وحدت ملى نام دارد. حزب نهضت اسلامى كه همزمان با انقلاب اسلامى ايران در اين كشور بوجود آمده يكى از قوى ترين گروههاى سياسى به شمار مى رود.

جمهورى تاجيكستان با 143100 كيلومتر مربع در شمال افغانستان و شرق ازبكستان قرار دارد. از شمال با قرقيزستان و از شرق با ايالت تركستان شرقى (سين كيانگ) چين، مرز مشترك دارد، در سال 1979م 3806000 نفر سكنه داشت اما هم اكنون 5300000 نفر سكنه دارد يكى از قديمى ترين تمدن هاى آسياى مركزى در اين منطقه وجود دارد كه تاجيك ها وارث آن هستند. در حدود 86% مردم تاجيكستان پيرو دين مبين اسلام مى باشند. علاوه بر تاجيك ها، اقوام روسى و اروپائى در آن سكونت دارند. اين كشور از قرون گذشته و حتى قبل از ميلاد بخشى از خاك ايران بوده و پيوندهاى فرهنگى و ملى بين اين دو كشور وجود دارد. در قرن سيزدهم مورد تاخت و تاز مغولها قرار گرفت و در سال 9873م روسها آن را به تصرف خود درآوردند و 4 سال پس از انقلاب 1917م يعنى درسال 1921م ارتش كمونيستى شهر دوشنبه را تصاحب نمود و اين سرزمين در 16 اكتبر 1929م (24 مهر 1308ش) تحت عنوان: «جمهورى سوسياليستى استالين آباد» به مجموعه جمهوريهاى تحت نظر كرملين پيوست كه تا سال 1961م اين نظام سياسى را حفظ نمود و از آن پس نام خود را به تاجيكستان نغيير داد. اين كشور تا سال 1991م، بيش از 60 سال با نظام كمونيستى و تحت تعليمات الحادى اداره مى شد. برخلاف سركوبى مذهب، توسط كمونيسم در تظاهرات و تحصن ها و تحولات اخير، مذهب به صورت قوه محركه تجديد حيات فرهنگ تاجيكستان و تغييرات سياسى اين كشور درآمده است. تظاهرات هفت هفته اى در اين كشور براى سرنگونى رحمان نبى اف از اعضاى حزب كمونيست شوروى سابق از نمونه هاى بارز تلاش مسلمانان براى بازگشت به اعتقادات دينى است. تجلى اعتراض مذكور به صورت برگزارى نمازهاى جماعت در مساجد و اماكن عمومى است. معترضين در چادرهايى كه در برابر كاخ رياست جمهورى در ناحيه اى بنام «ميدان شهدا» برپا كرده بودند با مراسم دعا، قرائت قرآن و سخنرانى مردم را تحت تاثير احساسات مذهبى و هيجانى اسلامى قرار مى دادند. به نحوى كه تحت تاثير اين برنامه ها، زنان به پوشيانيدن اندام و رعايت حجاب اسلامى ترغيب شدند. مراسم نماز جماعت كه همه روزه يك بار در اين ميدان بر پا مى شد به 5 بار در روز افزايش يافت. اين در حالى است كه در گذشته حتى در منازل نمى توانستند عبادت انجام دهند و مراسم سوگوارى حضرت اباعبدالله(ع) و دستجات عزادارى در زير زمين ها برگزار مى شد و در ورودى اين زير زمين ها، كشيك مى گذاشتند تا در صورت آمدن ماموران امنيتى، متفرق شوند. آگاهى از انقلاب اسلامى هم در دوران كمونيستى از طريق رسانه هاى استكبارى و خبرگزاريهاى وابسته به ابرقدرتها بود كه تصوير منفى و مشوشى از ايران در ذهن مردم مى ساختند و حتى امريكا درمنطقه آشوب زده كولاب، از طريق اشرار عليه انقلاب اسلامى تبليغ مى نمود. با اين حال مردم تاجيك مى گويند: بدون گندم آرى ولى بدون ايران هرگز، تاجيكستان در واقع پاره جدا افتاده از ايران و به عبارتى ايران كوچك است.

با فروپاشى شوروى، استقلال تاجيكستان در 9 سپتامبر 1991م تحقق يافت و نهضت مردم كه بر بنيانى عقيدتى استوار بود منجر به روى كار آمدن اپوزيسون متشكل از حزب هاى نهضت اسلامى، دموكرات، سازمان رستاخيز و بدخشان گرديد و 30% كابينه در بدو استقلال از اين احزاب بودند. نظام حكومتى آن مصالحه ملى و رئيس جمهورى كفيل وحدت ملى نام دارد. حزب نهضت اسلامى كه همزمان با انقلاب اسلامى ايران در اين كشور بوجود آمده يكى از قوى ترين گروههاى سياسى به شمار مى رود. سازمان آرياناى بزرگ بين تحصيل كرده ها و حتى افراد عادى، طرفداران فراوانى دارد كه آرمان آن ايجاد دولت واحدى در سرزمين هاى فارسى زبان است. خطباء مساجد تحت سرپرستى اداره تامينات (رهبر مذهبى مسلمانان) فعاليت مى كنند در سالهاى اخير 1500 مسجد در نقاط مختلف تاجيكستان تاسيس شده كه 150 واحد آن مسجد جامع است.

يكى از مشكلات مهم سياسى اين جمهورى تازه استقلال يافته اين است كه گرايش دينى گرچه بين عده اى از مردم نيرومند است اما چندان فراگير نمى باشد زيرا در مدت چند دهه سلطه كمونيستى، آموزش علوم دينى به طور رسمى در آن متوقف بوده و طالبان قادر نبوده اند براى تحصيل علوم اسلامى به كشورهاى مسلمان مسافرت كنند و به تكميل معلومات مذهبى بپردازند.

گرايش ملى گرايان هم قدرت آن را ندارد كه به تنهايى حكومت كند و متاسفانه گرايش كمونيستى هنوز قوى ترين گرايش سياسى اين سرزمين مى باشد. از سوى ديگر عده كثيرى از روسها، مشاغل كليدى صنعتى و فنى را در دست دارند. حضور ارتش سرخ با نامى جديد نيز موقعيت طرفداران كمونيسم را تقويت مى كند اما آرمان كمونيسم در جهان بى اعتبار شده و رسوايى فروپاشيدن آن در شوروى و اروپاى شرقى اجازه نمى دهد كه اين افراد جان بگيرند و در راس نظام سياسى قرار گيرند.

تشنج هاى سياسى و چالشهاى اقتصادى، اين گرايش را شدت بخشيده و به اين كشور اجازه نمى دهد نظام سياسى پايدارى را جانشين رژيم فرو ريخته قبلى كند. امريكا و رژيم صهيونيستى اسرائيل تا كنون تلاشهاى فرهنگى - سياسى فراوانى براى اعمال نفوذ در اين جمهورى بعمل آورده اند اما مقاومت اسلامى مردم اجازه نداده است كه اين تلاشهاى مذبوحانه به ثمر برسد.

يكى از مسائل مهم در هويت فرهنگى تاجيكستات، زبان فارسى است كه در رژيم گذشته كوشش بر اين بوده تا تاجيك ها اين زبان را كه موجب قرابت تاريخى، فرهنگى و ادبى با ايران مى شد فراموش كنند. لذا روسها آموزش خط فارسى را متوقف نمودند و با اين كار آنان را از خواندن نشريات و آثارى كه به زبان فارسى انتشار مى يافت محروم كردند و با ايجاد ديوار آهنين ارتباط آنان را با فرهنگ ايرانيان قطع نمودند و خط سيريليك را رواج دارند و با نفوذ مهاجرين روسى در مراكز علمى، فرهنگى، فنى و ادارى زبان روسى در اين كشور حضور بيشترى يافت زيرا مشاغل مهم و تخصصى و علمى در دست افرادى بود كه فارسى نمى دانستند. با اين وجود، مردم با حالتى از شور و هيجان به زبان مادرى خود )فارسى) سخن مى گويند و اولين جشنهاى سالگرد استقلال خود را با پرده بردارى از پيكره فردوسى آغاز كردند و جالب اينكه مجسمه لنين را برداشته و اين پيكره را بجايش نهادند و با شور و التهاب خاصى با هم زمزمه مى كردند:

«بسى رنج بردم در اين سال سى عجم زنده كردم بدين پارسى »

دولت نيز اعلام كرد كه خط فارسى را به عنوان خط رسمى مكاتبات خود انتخاب مى نمايد. اكثريت مردم تاجيكستان باسوادند و اغلباهل كتاب و روزنامه و مجله هستند. كتاب طرز آموزش خط و زبان فارسى در طول يك سال 3 بار چاپ شد. سالانه بين 700 تا 800 جلد كتاب در اين كشور انتشار مى يابد كه غالب آنها در موضوعات علوم انسانى است و هم اكنون روزنامه هاى پيوند و سامان به زبان فارسى چاپ مى شود. در اين كشور 126 مجله و روزنامه وجود دارد كه 3 تاى آن مربوط به بخش خصوصى و بقيه در انحصار دولت است. 13 عنوان آن ها سراسرى، 10 عنوان هم به صورت هفته نامه مى باشد. بالاترين تيراژ آن به نشريات «جمهوريت »، «راز و نياز با مردم » و روزنامه خصوصى «چراغ روز» اختصاص دارد كه تيراژ آنها به 70000 نسخه بالغ مى گردد.

مركز حكومت تاجيكستان شهر دوشنبه است و اين كشور در حال حاضر داراى 18 شهر و 49 اقامتگاه مى باشد.

رودخانه هاى فراوان آن در توليد انرژى برق آبى اهميت ويژه اى دارند. ذخائر غنى آهن، سرب، روى، مس، قلع، جيوه و اورانيوم در سرزمين مذكور بدست مى آيد. همچنين نفت و گاز طبيعى از جمله ثروت هاى خداداى مردم اين سامان است. تاجيكستان از توليدكنندگان عمده كتان در آسياى مركزى است و صنايع شيميائى، قالى بافى، جوراب بافى، پوشاك، نساجى و مواد غذايى در آن استقرار داشته و از شهرت خوبى برخورداند.

در رژيم گذشته، از اين امكانانت بالقوه (ذخائر معدنى) به آن صورت بهره بردارى نشد و اكنون تاجيكستان مى خواهد بخود متكى شود دچار كمبودهاى شديد و تورم طاقت فرسا شده است و حتى بسيارى از وسايل حمل و نقل به علت كمبود سوخت متوقف شده اند و مشكل گرانى و بحرانهاى سياسى، اجتماعى، ممكن است ثبات اين كشور را به مخاطره بيفكند.

ايران ضمن فعاليت هاى فرهنگى مى تواند تاجيكستان را در استخراج منابع معدنى و توسعه صنعتى و بهبود اوضاع اقتصادى مساعدت كند.

 

تولد جان اريكسون مخترع و مهندس بزرگ سوئدي در سال1803ميلادي

جان اريكسون مخترع و مهندس بزرگ سوئدي تولد جان اريكسون مخترع و مهندس بزرگ سوئدي در سال1803ميلادي متولد شد. اريكسون مدتي درارتش سوئد بود و دراين مدت تحولاتي درارتش سوئد پديد آورد و به شهرت رسيد. اريكسون موجِد ناوگانهاي جنگي امروزي است و نصب سُكّانهاي متحرك براي رزم ناو و تعبيه آسانسور براي توپخانه كشي ها از جمله اقدامات و ابداعات مهم اوست.

 

خروج آمریکا از بی طرفی در جنگ جهانی دوم در سال1941ميلادي

با حمله زيردريايي آلماني به ناوشكن امريكايي خروج آمریکا از بی طرفی در جنگ جهانی دوم در سال1941ميلادي، دولت امريكا از بيطرفي درجنگ جهاني دوم خارج شد. پس ازاين حمله مقدمات ورود امريكا به جنگ جهاني دوم فراهم شد. بدستورروزولت رئيس جمهور وقت امريكا ناوگان اين كشور مأموريت يافت كه به مجرد ورود كشتي هاي آلمان و ايتاليا به آبهاي امريكا، آنها را نابود سازد.

 

درگذشت محمد علي جناح عامل اصلي ايجاد كشوراسلامي پاكستان در سال1948ميلادي

محمد علي جناح معروف به قائد اعظم سياستمدار و عامل اصلي ايجاد كشوراسلامي پاكستان در سال1948ميلادي درگذشت. جناح در سال1876 ميلادي دركراچي درخانواده اي ميهن پرست و مسلمان زاده شد و درس مبارزه را براي كسب استقلال وطن، درخانواده آموخت. جناح پس ازپيوستن به حزب مسلم بيگ كه بخشي فرهنگي- مذهبي بود دراوت 1947ميلادي تحقق يافت.

 

 

 

 

 


نوشته شده در   جمعه 20 شهريور 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode