سید احمد قاضی
ولادت : 1293ق.
محل ولادت: تبریز
وفات : 1370 ق.
محل دفن : قم
محل تحصیل: تبریز
استاد عرفان : سید حسین قاضی طباطبایی
ایشان برادر عارف عظیم سید علی قاضی و مانند پدر و برادرش در زمره علمای ربانی و عرفانی صمدانی است . به صدق و صفا مشهور وبه زهد و عزلت از دنیا معروف بود. از هیاهو کناره گزیده در منزل خود به تزکیه نفس و تهذیب روح مشغول بود. استاد سید محمد حسن قاضی در کتاب آیت الحق می نویسد. من مدتی که در تبریز بودم ندیدم بستر خوابی برای ایشان بگسترانند.
او در فهم و تفسیر قرآن دارای برجستگی خاصی بود. مجلس تفسیر ایشان هر صبح دوشنبه برگزار می شد و تا نزدیکی ظهر ادامه می یافت. علامه طباطبایی با اینکه بیشتر روزها را در روستای شاد آباد می گذارند ولی از این مجلس که در تبریز بود غیبت نمی کرد و مقید بود که در آن شرکت کند. به هیچ عنوان راضی نبود نامی از وی برده شود. دیگران را به تفکر در احوال خویش توصیه می کرد. مرحوم شیخ محمد رازی می نویسد: به دعوت بعضی اهل علم تبریز به آن سامان مسافرت کردم و ازطرف چند مسجد برای تبلیغ ماه رمضان دعوت شدم . دو روز به ماه رمضان مانده به همراه چند نفر دیگر به دیدن حاج سید احمد قاضی رفتیم. نزدیک ظهر برخاستیم که برویم ، به من فرمود : بالام ( یعنی جانم) شما باشید ! بعد پرسیدند برای چه به تبریز آمدی ؟ گفتم هواخوری فرمود: دیگر بگو ! گفتم ماه رمضان هم منبر برویم . گفتند : این را بگو ! اما بگو بینم هیچ در عمرت به خودت منبر رفته ای ؟ گفتم نه ! گفت بالام ! اول به خودت منبر برو بعد به دیگری! با این جمله هوای منبر رفتن از سرم پرید ، همان روز از تبریز به تهران آمدم و آن سال در منزل مانده به خودم منبر رفتم ! استاد سید محمد حسن قاضی نقل می کند : یک بار تصمیم گرفتم برای دیدن ایشان به تبریز بروم. ایام جنگ جهانی دوم بود که متفقین حمله کرده بودند و در آن شرایط ماشین ها در جاده خیلی کند حرکت می کردند. وقتی به تبریز رسیدم از خستگی گوشه ای در همان گاراژ تا نزدیک ظهر خوابیدم وقتی به منزلشان رسیدم با نگرانی مرا مواخده کرد که تا حالا کجا بودی؟ از صبح منتظرت بودم! و فرمود دادشم { سید علی قاضی} اینجا بود و گفت که سید محمد حسن می آید، منتظرش باش! و این در حالی بود که اصلا حرکت خود را به ایشان اطلاع نداده بودم و سید علی قاضی آن زمان در نجف بودند! معروف است که ایشان حادثه حمله کمونیست ها به تبریز را قبل از وقوع آن خبر داده و دیگران را آگاه کرده بود که از شهر خارج شوند. کسانی که به حرف ایشان گوش کردند نجات یافتند ولی آن ها که ماندند برخی کشته شدند و برخی اموالشان غارت شد.