اوج غرور علمی غرب در نيمه دوم قرن 20، مشكلات روحی و روانی فراوانی را به همراه داشت و همين امر شاهدی است بر اين كه نياز به معنا يافتن زندگی توسط دين، يك نياز دائمی برای بشر است.
حجتالاسلام و المسلمين حميدرضا شاكرين، عضو هيئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، در تشريح نسبت عقل و دين گفت: دين، عقل و فكر و انديشه بشر را رشد و تعالی میبخشد و در او انگيزه برای فعاليت عقلی ايجاد میكند. همچنين دين با جهتدهی به عقل و خرد بشری، آن را در مسيرهای خاصی هدايت میكند و از اين جهات نيز تقويتكننده فوقالعاده مؤثر عقل انسان است.
شاكرين افزود: در واقع دين به انسان میآموزد كه چگونه از خرد خود بهرهبرداری كند و استعدادهای عقلی و ادراكی درون خود را چگونه كشف و شكوفا كند و به كار بگيرد.
وی با اشاره به تأثيرات عملی دين در زندگی انسان، عنوان كرد: يافتههای بشری به تنهايی نمیتوانند چنين تأثيری بر او بگذارند، چرا كه اولاً دين در عمق جان ما انسانها نفوذ میكند و ما را با مبدأ هستی پيوند میدهد و پيوندی عميق را بين ما با مبدأ هستی برقرار میكند و ثانياً با مرتبط ساختن ما با غايت هستی، ما را برای رسيدن به اين غايت، كه از حوزه و حيطه علوم و تفكرات عادی بشر خارج است، راهنمايی و هدايت میكند.
يكی از تعاريفی كه از انسان شده «انسان به مثابه موجود دينورز» است؛ بدين معنا كه در واقع فصل مميز انسان را در ميان ديگر جانداران، همين دينورزی تلقی میكنند و آن را امری سرشتی و ذاتی برای انسان میدانند
شاكرين با اشاره به وجه ديگری از دين بيان كرد: دين به انسان يك فلسفه حيات و معنای زندگی میبخشد كه اين امر را نيز در هيچ جا در ميان انديشهها و آراء و معقولات و فلسفهها و دانشهای بشری نمیتوان جست و اين يكی از وجوه و كاركردهای مهم دين است كه بسياری از انديشمندان و متفكران بر آن تكيه زيادی دارند. در واقع بدون دين، حيات انسان معنای درستی پيدا نمیكند.
عضو هيئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی با اشاره به گفتههای روانكاو سوئيسی، كارل گوستاو يونگ، كه برخلاف استاد خود، زيگموند فرويد، نگاه بسيار مثبتی به دين داشت، عنوان كرد: يونگ میگويد: در نيمه دوم حياتم (تقريباً حدود 40 سال) تمام بيمارانی كه به من مراجعه كردند و مشكل روحی و روانی داشتند، وقتی خوب بررسی كردم، ديدم كه يك مشكل بيشتر ندارند و آن هم اين بود كه آنان فلسفه و معنای دينی حيات را از دست دادهاند، چرا كه آنان در دورهای قرار گرفته بودند كه پشت كردن و بیتوجهی و بیمهری به دين، در اوج خود بود.
وی ادامه داد: يونگ میگويد: هيچ كدام از اين افراد درمان نشدند، مگر اين كه به آن فلسفه حياتی كه دين، انسان را به آن مجهز و تسليح میكند، بازگشتند. بنابراين با توجه به اين كه پديده مذكور و اوج مشكلات و بحرانهای روحی و روانی در غرب، متعلق به زمانی است كه بشر در دوره اوج غرور علمی خود در نيمه دوم قرن 20 قرار داشت، لذاست كه نياز به معنا يافتن زندگی توسط دين، يك نياز دائمی برای بشر است و با توجه به همين امر بود كه جهان غرب متوجه شد كه مسيری كه به سوی دينزدايی پيموده است، مسير بسيار اشتباهی بوده است و حتی در اين ميان بسياری از متفكران ملحد غرب نيز به اين نتيجه رسيدند كه دين برای جامعه بشری مفيد است.
شاكرين با اشاره به اصطلاح homo religiosus كه از سوی برخی از انديشمندان برای توصيف و تأكيد بر جنبه دينورزانه انسان به كار رفته است، اظهار كرد: يكی از تعاريفی كه از انسان شده، «انسان به مثابه موجود دينورز» است؛ بدين معنا كه در واقع فصل مميز انسان را در ميان ديگر جانداران، همين دينورزی تلقی میكنند و آن را امری سرشتی و ذاتی برای انسان میدانند.
اين مدرس حوزه و دانشگاه اضافه كرد: بنابراين دين و تدين، امری نهادی و به تعبير ما مسلمانان فطری انسان است كه از جايگاهی استوار، جاودان و تغييرناپذير برخوردار است و همچنان كه هر چقدر بشر رشد كند، غرايز او از بين نمیرود، دين نيز هيچگاه از بين نخواهد رفت، به خصوص براساس مبانی قرآنی و دينی ما كه روانشناسان نيز آن را تأييد میكنند، دين يك نياز ذاتی است.