تفال با شعر حافظ، جزئي از عشق مردم ايران به اوست
زدهام فالي وفريادرسي ميآيد...
جام جم آنلاين: حافظ (خواجه شمسالدين محمد) شاعر قرن هشتم هجري تا هميشه تاريخ ادبيات و فرهنگ ايرانزمين شاعر خوشبخت است، شاعري بختيار و سعادتمند، چرا كه تقريبا همه مردم با هر ذوق و سليقه و ميزان سواد و فرهنگ و علائقي دوستش دارند و شعرش را با جان و دل ميخوانند، حتي شعرها و غزلهايي كه نتوان آنها را به طور مسلم به حافظ نسبت داد، از بختياري و سعادت حافظ بهرهمند ميشوند و به دلهاي مشتاق مخاطبان و خوانندگان مينشينند.
او قصيده و مثنوي و رباعي هم سروده كه ما آنها را بخوبي ميشناسيم، ولي حافظ مرد غزل است، قله و پرچم غزل است و غزل جان بيدار شعر و شهرت اوست، نخستين كتابي كه غزلي از حافظ را آورده «المعجم في معابير اشعار العجم» شمس قيس رازي است كه به سنه 781 هجري قمري تعلق دارد.
به هر حال از آن موقع تاكنون ـ بهتر بگويم ـ از زمان حيات حافظ تا زمان حال، هميشه شاعري مطرح و محبوب بوده. تعداد غزلهايش در كمترين مراجع 436 و بيشترين آنها 740 غزل است كه در كتاب ارجمند «جامعنسخ» آورده شده و همين غزلها هستند كه در قرنهاي گذشته با رگ و پي و خون و پوست مردم ايران عجين شده و قسمتي از گنجينه ذوق، دانايي و فرهنگ و آگاهي مردم را تشكيل دادهاست.
گروهي او را عالم و درويش خوانده و پرفضيلت ميدانند و ميگويند نزد قوامالدين عبدالله، بهاءالدين عبدالصمد، ناصرالدين عبدالرحيم و شمسالدين عبدالله كه از اجله علماي زمان خود بودهاند درس خوانده و به مدارج بالاي دانش و فضيلت رسيده است، بخصوص در قرآن و قرائت آن كوشا بوده و در تفسير اين كتاب آسماني اشتغال داشته است.
اگر محمد گلندام ـ نخستين جمعآورنده اشعارش ـ او را مفخرالعلي لقب داده، اگر او را لسان الغيب ناميدهاند و با القاب پراحترام ديگري كه پيشينه مذهبي دارند از او صحبت ميكنند ناظر بر همين مقام علمي و روحاني اوست. عدهاي هم او را رند لاابالي ميدانند. از مي و ميخانه و جام و خم و صراحي و زيبارويان و سيم ساقان و سيمين بدنان و... صحبت ميكند.
صلاح ما همه دام رهست و من زين بحث/ نيم زشاهد و ساقي به هيچ باب خجل
و در عين حال به قرآني كه در سينه دارد قسم ميخورد:
نديدم خوشتر از شعر تو حافظ/ به قرآني كه اندر سينه داري
شايد اين دو بعد از زندگي هنري و ادبي او جمع ضدين باشد، ولي او شاعري هنرمند است. به معني واقعي و كامل كلمه «شاعر» است و شايد در دنياي پر از پيچيدگي هنر و ذوق و شوريدگيهاي هنري، اين دو ساحت باهم در تعارض نباشند. او يك شاعر عاشق است. عشق كليد و محور و هسته مركزي و هستي و هويت شعر بلند بخصوص غزل شورانگيز اوست و همين است كه مردم با شعر او ـ عمدتا با غزل ـ او تفال ميزنند.
همه ميدانيم قرنهاست مردم در بزنگاههاي زندگي، در لحظات مهم و سرنوشتساز و گاه نهچندان خطير و مهم با شعر او تفال ميزنند يا بهقول معروف فال ميگيرند. اصطلاح فال حافظ، فالگرفتن يا فالزدن بسيار معروف است و اطلاع دادن از آينده و شناختن حوادث آن از راه شنيدنيها و ديدنيهاست. كلمات مروا و مرغوا به معناي فال خوب و فال بد است كه عربها به آن تفال و تطير ميگويند. تفال برخورد با شخص يا شيء يا گفتهاي است كه مطلوب و دوستداشتني است و ميتوان آن را به فال نيك گرفت. برعكس آن، تطير است كه از ريشه طير به معناي پرنده كه مقصود زاغ يا كلاغ يا جغد است ميآيد كه هيچ وقت در ديد مردم شخصيت محبوبي نداشته است و برخورد با حيوانات، اشخاص، اشياء، گفتهها يا حوادث نامطلوب و مكروه را به فال بد ميگيرند و اگر در زبان فارسي به آن مرغوا ميگويند همان «واي» و صوت اندوهبار و شومی است كه از پرندگاني چون زاغ، كلاغ، جغد و... شنيده ميشود.
ديديم كه استاد بهار هم در آن قصيده معروف جغد جنگ خود سرود:
فغان ز جغد جنگ و مرغواي او
كه تا ابد بريده باد ناي او
بريده باد ناي اوي و تا ابد
شكسته و گسسته پر و پاي او
آل هم پرندهاي افسانهاي و موهوم است كه ميگويند بر بام خانههايي كه به تازگي كودكي در آنها به دنيا آمده مينشيند. صدا ميكند و منتظر است نوزاد بيمحافظ بماند و او را بكشد يا ببرد.
استخاره با قرآن يا با تسبيح در ميان مسلمانان بسيار رايج است و از آنجا كه هندسه كلام خداوند در قرآن مورد پيروي حافظ در ايجاد ساختار شعرش بوده و از آنجا كه حافظ براي مردم ايران ـ در طول تاريخ ـ داراي نوعي قداست و احترام آسماني بوده و برايش شخصيتي فراانساني و الهي قائل بودهاند با غزل او نيز فال ميگيرند. حافظ، زبان مردم است. با شاديها، غمها، آسودگيها، دلهرهها و آرزوهايشان شريك است. حافظ سويداي دل مردم و حافظه تاريخي ايرانيان است خود او واژه فال را در چند جا از سرودههاي خود به كار برده:
به نااميدي از اين در مرو بزن فالي
بود كه قرعه دولت به نام ما افتد
يا: روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
زدم اين فال و گذشت اختر و كار آخر شد
يا: از غم هجر مكن ناله و فرياد كه دوش
زدهام فالي و فريادرسي ميآيد
از اين ابيات و چند بيت ديگر او ميفهميم حافظ در زمان خودش با پديدهاي ـ هر چند غيرعلمي ـ به نام تفال يا فالگرفتن مواجه بوده است. در فولكلور و فرهنگ غيرمكتوب و اعتقاد عامه مساله فالگرفتن، مبارك بودن يا شومبودن هميشه مطرح بوده. حركت ستارهها يا شكل گرفتن اشياء در كنار هم نيز هميشه اسباب و ادوات گونهگوني براي تفال يا تطير بودهاند.
به هر حال قرنهاست با ديوان حافظ فال ميگيرند. حتي كساني كه اعتقادي به اينگونه مسائل ندارند باز هم به خاطر شخصيت پرجاذبه حافظ و نفوذ شعر دلپذير او در مواقع تصميمگيري، ديوان او را به ترتيبي كه خواهيم گفت يا گاه بيهيچ نظم و قاعدهاي ميگشايند و ابيات اول غزل او را و نيز شاهد آن را در غزل بعد ميخوانند و اراده خود را در انجامرساندن يا معطلگذاشتن امر موردنظرشان اعمال ميكنند. آنه ماري شيمل هم در اين باره مطلبي نوشته و ميگويد: سنت فال به ديوان حافظ، اولين بار در زمان تعيين مكان دفن او انجام و از آن پس مرسوم شد.»
دهها فالنامه حافظ طي قرون گذشته گردآوري و به اشكال مختلف تكثير شده. فقط از دوست خوشنويسم غلامعلي محبينژاد، دو فالنامه حافظ الان در كنارم هست يكي با همان عنوان معروف «فالنامه حافظ» و ديگري «شاخهنبات» (تفالي بر ديوان حافظ) و دهها منتخب ديگر كه من بعضي از آنها را دارم و باقي را هم به خاطر يكسانبودن گفتارهايشان تهيه نكردهام. دوست حافظپژوه ارجمندم استاد بهاءالدين خرمشاهي در كتاب ممتع و مفيد «ذهن و زبان حافظ»* به طور موجز و گذرا راجع به فال حافظ و حقيقت و مجاز آن صحبت ميكند و نمونههايي از تفالهاي تاريخي و غيرتاريخي را مطرح مينمايد نظير فالي كه شاه طهماسب صفوي زده است. گويند انگشتر گرانبهاي او گم و شاه پريشانخاطر شده بود. براي تسلي خاطر و چارهجويي فالي با ديوان حافظ ميزند. چنين ميآيد:
دلي كه غيبنماست و جامجم دارد
ز خاتمي كه دمي گم شود چه غم دارد
شاه از شدت مناسبت آن فال از سر حيرت دست بر زانو ميزند و در همين حال احساس ميكند چيزي برجسته زير دستش آمده است. جستجو ميكند و انگشتري را كه در سجاف قبايش پنهان مانده بود، پيدا ميكند.
يا شاهعباس صفوي در بدايت كارش و پيش از آن كه همه ايالات و ولايات را به زير نگين حكم خود درآورد، عزم سفري نظامي به آذربايجان داشته است و چون اندك ترديدي به خاطرش خطور ميكند، روي به لسانالغيب ميآورد و چنين ميآيد:
عراق و فارس گرفتي به شعر خوش حافظ!
بيا كه نوبت بغداد و وقت تبريز است
شاه شگفتزده ميشود و عزم خود را براي سفر يا لشكركشي به تبريز جزم ميكند و بعدها به اهميت تاريخسازي آن فال پي ميبرد.
دهها نمونه ديگر از اين گونه تفالها از شعر حافظ وجود دارد و نقل شده است. اگرچه من خود به شخصه اعتقادي به فال و تفال ندارم، ولي به حافظ آنقدر علاقهمند و وابستهام كه گمان ميكنم تفال از ديوان او نوعي عرضارادت به او و بيان عشق بيتابانه مردم ايران به اوست. از آنجا كه بارها گفتهايم و ميگوييم ما با حافظ زندگي كردهايم، در كنار او بزرگ شدهايم، او عضو عزيز و محترم و مسموعالقول خانوادههاي ماست با او مشورت ميكنيم؛ به حرفش و نظرش دل ميسپريم و اطمينان داريم از اين عرض ارادت، سعادتي نصيبمان ميشود. دكتر محمود روحالاميني كتابي دارد با عنوان «به شاخ نباتت قسم»، باورهاي عاميانه درباره فال حافظ و شرح و تحليل آن از انتشارات پاژنگ تهران، 1369 كه ميتوان عنداللزوم به آن مراجعه كرد و نيز كتابهايي كه قبلا از آنها اسم برده شد.
آداب و رسوم تفال با ديوان حافظ را همه ما ميدانيم كه رو به قبله مينشينيم، ديوان را باز ميكنيم، چشمها را ميبنديم، فاتحهاي به روح بلندش ميخوانيم، نيت ميكنيم، ديوان را ميگشاييم. اولين بيت از غزل در سمت راست صفحه باز شده يا صفحه قبل آن را ميخوانيم و از مضمون آن و كلمات مهم و كليدياش به جواب حافظ پي ميبريم و برای احتیاط غزل بعد آن را هم به عنوان شاهد ميخوانيم و ميگذريم.
سيدمحمود سجادي/ پژوهشگر ادبي
پانوشت:
* چاپ هشتم، ويراست سوم ـ انتشارات ناهيد، 1384