با سپردن تنظيم ارتباط انسان با ديگران به علم و محدود كردن دين به تنظيم درون و روابط انسان با خدا، مرجعيت در حوزههای مختلف به علم سپرده شده و همين سرچشمه تسلط علوم انسانی و جايگزينی آن به جای دين است.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، حجتالاسلام و المسلمين محمدتقی فعالی، مدرس حوزه و دانشگاه و نگارنده 9 جلد كتاب در باب جنبشهای نوظهور معنوی، در بيستمين نشست از سلسله نشستهای «آسيبشناسی عرفانهای كاذب» كه در سازمان فعاليتهای قرآنی دانشگاهيان كشور برگزار شد، در خصوص سومين نوع از آيينهای معنوی پرطرفدار، يعنی عرفان مسيحيت، با تأكيد بر محوريت حالات و احساسات درونی در عرفان مسيحی گفت: براساس اين ديدگاه مسيحيان معتقدند كاری كه بايد درباره خدا و آموزههای دينی انجام داد، اين است كه بايد خدا و تمام آموزههای دينی را باطنی كرد و خدا را تبديل به يك حس و يك خلسه درونی كرد و اين گونه و با نفی كامل عقلانيت به خدا تقرب يافت.
فعالی همچنين با اشاره به اهتمام مسيحيت به توسعه و ترويج تجربههای درونی و دينی به جای عقلانيت دينی عنوان كرد: يكی از آثار نفی عقلانيت و تأكيد بر تجربهها و احساسات دينی و يافتههای دورنی و خلسههای عرفانی اين بود كه دين امری كاملاً درونی قلمداد شد و اين نتيجه مورد پذيرش قرار گرفت كه دين تنظيمكننده احساسات درونی است، اما تنظيم كننده روابط بيرونی بشر ديگر دين نيست. بنابراين تحت تأثير معنويت مسيحی دين از تنظيم امور بيرونی بشر كاملاً جدا شد و فقط عهدهدار و متكفل و تنظيمكننده احساسات درونی و يافتههای باطنی و خلسههای نفسانی شد.
وی در ادامه با اشاره به اين نكته كه انسان در زندگی خود دارای دوگونه ارتباط است، بيان كرد: همه روابط ما در قالب ارتباط با خدا و ارتباط با ديگران ـ از محيط زيست و حيوانات گرفته تا ساير انسانها ـ میتواند تقسيم شود. تا پيش از دوره جديد اعتقاد پذيرفته شده و همگانی اين بود كه دين عهدهدار تمام روابط يك فرد انسانی است و ساماندهنده رابطه او هم با خدا و هم با غيرخدا. اما با منجر شدن معنويت مسيحی به گسست ميان عرصه بيرون و درون، دين فقط عهدهدار تنظيم درون و متكفل رابطه انسان با خدا شد و رابطه انسان با ديگران كاملاً از عهده و حيطه مسئوليت دين خارج شد.
اين استاد حوزه و دانشگاه با بيان اين كه در اين شرايط آن چه به عنوان جانشين دين جهت تنظيم ارتباطات بيرونی بشر مطرح است، چيزی جز علم نخواهد بود، اظهار كرد: جهت ديگر اين مسئله اين بود كه تلاش میشد حوزه علم از حوزه دين كاملاً جدا شود و به تعبيری میگفتند كه چرا تخاصم و ستيز در ميان علم و دين در جريان باشد، در حالی كه میتوان حوزههای هر يك را جدا كرد و ارتباط انسان با خدا را به دين سپرد و ارتباط انسان با ديگران را به هر شكلی كه باشد به عهده علم قرار داد.
مسيحيت در دو سده اخير به سمت نفی عقلانيت و خردورزی متمايل شد و آهسته آهسته دين را منحصر به درون و محدود به يافتههای باطنی، تجربههای دينی و خلسههای معنوی كرد. بر اين اساس طبعاً دين از حوزه روابط اجتماعی و اقتصادی و از جامعه كاملاً جدا و تفكيك شد كه اين به نوبه خود به معنای نفی مداخله دين در حوزه علوم اجتماعی و نفی دخالت دين در حوزه روابط سياسی و عدم دخالت دين در تمام حوزههای مربوط به علوم اجتماع و روابط انسانی خواهد بود
فعالی در تشريح اين موضع بيان كرد: با سپردن تنظيم ارتباط انسان با ديگران به علم و محدود كردن دين در اين قضيه اين است كه اگر انسان در روابط اقتصادی خود دچار مشكل شد، بايد به اقتصاددان مراجعه كند و نه دين؛ در حوزه سياست بايد به سياستمداران و متخصصان دانش سياسی مراجعه كند و نه دين و اگر در روابط اجتماعی مبتلا به گرفتاریها و مشكلاتی شد مرجع او دانشمندان علوم اجتماعی هستند و نه دين.
وی اين نقطه و اين تغيير نگاه را سرچشمه تسلط علوم انسانی و جايگزينی علوم انسانی به جای دين دانست و گفت: علم امروزه كاملاً جايگزين دين شده و دين كاملاً به يك بخش خاص از حوزه انسانی محدود شده است. بنابراين آثار آن تفكر اين بود كه دين محدود به درون شد و بيرون كاملاً به عهده علم گذاشته شد. يا به تعبير ديگر ارتباط انسان با خدا فقط به عهده دين است، اما ارتباط انسان با تمام ديگر حوزهها به عهده علم.
فعالی با اشاره به يكی ديگر از آثار نفی عقلانيت در حوزه دين مسيحی و گسست ميان عقل و درونيات انسان در چارچوب معنويت مسيحی، عنوان كرد: انسان با يك نگاه ديگر و براساس تفكر مسيحيت دوگونه رابطه دارد؛ يكی رابطه دنيوی و دوم رابطه با جهان ابديت. تمام روابطی كه انسان در اين جهان محدود به نام دنيا دارد به عهده علم است، اما هرگونه ارتباطی كه انسان بخواهد با جهان ديگر يا جهان ناپيدا و غيب برقرار كند احياگر و تنظيم كننده آن، دين خواهد بود.
اين محقق و پژوهشگر درخصوص اثر محسوستر اين رويكرد معنويت مسيحی اظهار كرد: دين فقط محدود به دو ساعت يكشنبههای كليساست و از كل ايام و لحظات و همچنين رفتارها و انديشهها سهم دين همين است و مابقی به عهده جانشين آن يعنی علم است.
وی ادامه داد: اين يعنی برتری علم يا به تعبير رنه گنون تسلط و سيطره كميت؛ اين يعنی حاكميت رياضيات و حاكميت علوم بشری و انسانی. در جهان غرب علوم فنی و مهندسی در خدمت علوم انسانیاند و تسلط كاملاً از آن علوم انسانی به ويژه رشتههايی مانند مديريت، اقتصاد، علوم اجتماعی و چندين شاخه ديگر است، برخلاف ايران كه مهندسان و متخصصان علوم فنی و مهندسی بر رشتههای علوم انسانی حاكماند.
فعالی افزود: اين يعنی جداسازی حوزه علم از دين و اتمام خصومت ميان دين با علم با محدود كردن دين. اين يعنی دين فقط به كار درون و ارتباط انسان با خدا و نگرشهای مربوط جهان ديگر يعنی آخرت و قيامت میآيد. اين يعنی انحصارطلبی و تعميم دادن به حوزه علوم جديد و خصوصاً به حوزه علوم انسانی. اين يعنی جداسازی دين از تمام حوزههای علوم بشری و در نتيجه جداسازی دين از جامعه و سياست.
اين استاد حوزه و دانشگاه با بيان اين كه خاستگاه تئوری جدايی دين از سياست اينجاست، گفت: مبانی و پايگاه اين تئوری رويكردها و تفكراتی است كه اساساً دين را از حوزه امور دنيوی و علوم خارج میكند. اصولاً خلاف اين برای يك متفكر غربی قابل فهم نيست و آنان معنای شعاری را كه در ايران مطرح است اصلاً درك نمیكنند. اين كه علم كاملاً در خدمت دين قرار داشته باشد يك ذهن غربی را به قرون وسطی متوجه میكند و اين كه دين بخواهد در روابط اقتصادی دخالت كند يا اينكه در حوزه علوم اجتماعی نظريهای را مطرح كند، اساساً نمیفهمند.
وی مهمترين خاستگاه، زمينه و سرچشمهای كه غرب را به اين سمت كشاند، همان نقطه اول يعنی يأس از خردورزی و عقلانيت دينی دانست و خاطرنشان كرد: ريشه همه اين امور اين بود كه دين به امور درونی و احساسات باطنی وتجربههای دينی منحصر و خلاصه شد تا جايی كه مسيحيت، امروز، به عنوان يك دين، فقط در درون انسانها نهفته است.
فعالی اين موارد را از زمينهها، مايهها و استعدادهای شكلگيری عرفانهای جديد نيز دانست و اظهار كرد: تمام شاخصهای عرفان جديد اين است كه میگويد گوش به فرمان دلت بده و تمام نگاهها به درون است. يكی از مبانی معنويتهای جديد اصالت درون است و اصالت معنويت درون است و دين به عنوان يك امر و مقوله درونی عرضه میشود و از سوی ديگر درون به معنای معنويت است، فلذا وقتی كه دين درونی میشود طبعاً معنوی نيز میشود.
مسيحيت تا به امروز باقی مانده است زيرا كه نه ديگران و نه خود آنان حق دخالت در هيچ كدام از امور دنيوی و انسانی را برای خود قائل نيستند و اين دقيقاً نقطه مقابل تفكر اسلامی است
اين محقق و پژوهشگر بيان كرد: مسيحيت در دو سده اخير به سمت نفی عقلانيت و خردورزی متمايل شد و آهسته آهسته دين را منحصر به درون و محدود به يافتههای باطنی، تجربههای دينی و خلسههای معنوی كرد. بر اين اساس طبعاً دين از حوزه روابط اجتماعی و اقتصادی و از جامعه كاملاً جدا و تفكيك شد كه اين به نوبه خود به معنای نفی مداخله دين در حوزه علوم اجتماعی و نفی دخالت دين در حوزه روابط سياسی و عدم دخالت دين در تمام حوزههای مربوط به علوم اجتماع و روابط انسانی خواهد بود.
وی ادامه داد: دين به درون و رابطه انسان با خدا و رابطه انسان با قيامت و فقط يكشنبهها خلاصه شد، اما تمام امور ديگر انسان فقط به عهده علم قرار گرفت، لذا تمام بيانيههای پاپ در اين يكی دو سده اخير را اگر ببينيد، فقط توصيههای اخلاقی است، چرا كه پاپ حق دخالت در هيچ كدام از مسائل اجتماعی و سياسی را مطلقاً ندارد و حداكثر برد و توان او چند توصيه اخلاقی به ريگان يا به اوباماست. او فقط يك معلم اخلاق است و فقط عهدهدار تنظيم روابط اخلاقی است. او آمده است تا ارتباط انسان را با عيسی مسيح و خدا متجلی كند اما حق دخالت در هيچ كدام از امور اجتماعی و انسانی را مطلقاً ندارد و چنين حقی را خود نيز برای خود قائل نيست.
فعالی افزود: بدين صورت است كه كليسا تا به امروز مانده است و اصلاً پروتستانتيسم و رفورميسم به همين معناست. معنی نهضت اصلاحطلب در جهان غرب كه تا به امروز باقی مانده است همين است دين مسيحيت تا به امروز باقی مانده است زيرا كه نه ديگران و نه خود آنان حق دخالت در هيچ كدام از امور دنيوی و انسانی را برای خود قائل نيستند و اين دقيقاً نقطه مقابل تفكر اسلامی است.
وی با هشدار نسبت به تعميم اين گونه نگاهها به حوزه فرهنگ اسلامی، گفت: انتقال اين نگرشها به حوزه تفكرات اسلامی نوعی چپاندن آنها به ديدگاههای اسلامی است. اين نگاه بسيار وحشتناكی است كه بگوييم وحی تجربهای انسانی است كه برای شخصی به نام پيامبر حاصل شد و درجات نازلتری از آن برای ديگران امكان وصول دارد و قابليت انبساط و توسعه دارد. تمام اينها ملهم از تفكرات مسيحيت امروز با محوريت تجربهگرايی دينی و توسعه مسأله تجربههای درونی و الهامات باطنی است.