«و قالوا لَوْ كُنّا نَسمعُ أو نَعقلُ ما كُنّا فى أصحابِ السّعير؛(1)
و (دوزخيان) گفتند: اگر حرفشنو بوديم يا مىانديشيديم، هماكنون از اهل آتش نبوديم.
بروز و ظهور فرآوردههاى جديد هنرى و توسعه رسانههاى تبليغاتى و پيچيدگى مسائل ارتباطى و تنوع خواستهها و نيازهاى جوانان و حجم گسترده برنامههاى خبرى و نيز تجارت جهانى محصولات فرهنگى، اكنون رفتار، ويژگىها و نيازهاى جوانان عصر ما را به شكلى مشخص، نسبت به گذشته، متفاوت ساخته است. درگذشته مواد تخدير كننده فقط در هنگام بيمارى و براى درمان به كار مىرفت، در حالى كه امروزه بسيارى از جوانان از آن براى سرپوش گذاردن بر آلام و دردهاى درونى و براى بىحس كردن خود استفاده مىكنند. در گذشته كوچكترها از بزرگترها حساب مىبردند و بزرگى و كوچكى مطرح بود؛ اما الان جوانان ما هيچ تفاوتى بين خود و بزرگسالان نمىبينند. آن وقتها جوانان در كنار خانوادهها احساس آرامش و امنيت مىكردند، در حالى كه امروزه بهخاطر مشكلات زيادى كه براى خانواده به وجود آمده است و نيز نبود زبان و درك مشترك، چنين احساسى را ندارند. درگذشته دسترستى جوانان به مواد تخديرى و محصولات مبتذل فرهنگى با كندى و دشوارى صورت مىگرفت و متضمن گذشت از موانع مختلف و پيمودن مراحل بسيارى بود و فساد در جاهاى ناپيدايى انجام مىگرفت؛ امّا امروزه به راحتى عوامل فساد در همه جا حتى در كوچه و خانه و بازار، دست به دست مىچرخد و در عرض چند لحظه جوانان عزيز ما را گرفتار و از درس و كار و خانواده بيزار مىكند. متأسفانه اين، روند تهاجم فرهنگى در جامعه امروز ما و بلكه در همه جهان معاصر است.
تنها كارى كه جوانان ما براى مقابله با اين تهاجم مىتوانند بكنند، مجهز كردن خودشان به سلاح ايمان و تفكّر است. حتى ايمان هم زمانى براى آنان سودمند است كه همگام و همراه با تعقّل و تفكّر منطقى باشد. بنابراين، جوانان ما زمانى مىتوانند به مبارزه با مشكلات و دشوارىها و از جمله تهاجم فرهنگى بروند كه خودشان را مجهز به سلاح استدلال و تعقّل و تفكّر منطقى كرده باشند. امام على(ع) مىفرمايد:
لا يُستَعانُ عَلَى الدّهْرِ إلّا بالعقلِ.(2)
بر زمان، پيروز نمىتوان شد، مگر با تعقّل و تفكّر.
هيجانات جوان
منشأ بيشتر عصبانيتها، نارضايتىها و هيجانات جوانان، طرز تفكر و نحوه بينش و نگرش آنها در برخورد با مسائل و رويدادهاست.
وقتى به هيجانات و عصبانيتها و برانگيختگىهاى خود در مواجهه با رويدادها و حوادث در طول روز بينديشيم و عاقلانه درباره آنها به تفكر بنشينيم، مىبينيم كه به شرط برخورد صحيح و درست با آنها، مىتوانيم از تجارب و حوادث به نحو خوبى بهرهبردارى كنيم. رويدادها و اتفاقات ناخوشايند (مثل طرد شدن از طرف ديگران، شكست خوردن، موفق نشدن در كارها و روبهرو شدن با دشوارىها) كه معمولا موجب تأسف و ناراحتى ما مىشوند، اگر عاقلانه درباره آنها بينديشيم و آنها را درست علّتيابى كنيم، نه تنها سبب عصبانيت ما نمىشوند، بلكه موجب رشد و بالندگى در برخورد با مسائل و يافتن مهارت در حل مسئله نيز خواهند شد. در نتيجه، با روحيهاى شاد و حالتى نشاطانگيز، با شوق تمام، به فعاليت روزانه خود مىپردازيم و به صورتى روزافزون در كارها روندى موفقيتآميز و پويا و حالتى شوقآميز خواهيم داشت:
أصلُ العقلِ الفكرُ و ثَمَرتُه السّلامة؛(3)
ريشه و اساس عقل، انديشيدن است و نتيجهاش آرامش روانى است.
تعقل و تفكر در مسائل جارى زندگى، به جوان كمك مىكند تا خود را از شرّ هيجانات و احساسات آنى و عصبانيتهاى لحظهاى و زودگذر برهانَد و از وحشت و خشم آزار دهنده و پريشانىهاى نگران كننده و دائمى و مستمر خلاص كند؛ زيرا با تفكر، نقاط مبهم و پنهان امور و حوادث، روشن و قابل تحليل مىگردد:
بِالفكْر تَنْجَلى غَياهِبُ الأمور؛(4)
در نتيجه تفكّر، پنهانىهاى كارها آشكارا مىشود.
از آنجا كه ديدگاه و طرز بينش و تلقّى هر انسانى نسبت به مسائل و رويدادها و موضوعات، موجب احساسات و هيجانات و بعضى اوقات هم عصبانيتهاى شديد در اوست، هرچه بينش و انديشه و نگرش فردى متعادلتر، منطقىتر، روشنتر و حتى منصفانهتر(5) شود، هيجانات نامناسب و عصبانيتهاى نابهنجار و كُنشهاى نامتعادل وى نيز بيشتر كاهش مىيابد و رفتار وى طبيعىتر، متعادلتر و منطقىتر خواهد شد.
ساز و كار درون
اگر جوان در عمق وجود و وجدان و فطرت خويش خوب بنگرد، درخواهد يافت كه معمولا پذيرش استدلالهاى منطقى و آگاهى يافتن از علّت كارها و انصاف دادن در برخوردها و واقعبينى و واقعانديشى در موضوعات، او را در تشخيص درست و ارزيابى صحيح از امور و حوادث، بسيار كمك مىكند. مهم، فهم صحيح و همه جانبه مسائل و دريافت درست موضوعات است و تعقّل و تفكّر درباره علّت حوادث و رويدادها و عوارض جنبى و عواقب آنها مانع بروز هيجانات افراطى، عصبانيتهاى نابهجا و يا رفتارهاى نامناسب جنسى مىشود؛ چرا كه اندكى انديشيدن پيش از هر كار، خود به خود، انسان را به طرف كارهاى درست و شايسته و انجام دادن آنها به پيش مىبرد:
التفكّرُ يَدعوا إلى البِرّ والعملِ بِهِ.(6)
تفكر، انسان را به سوى نيكى و نيك رفتارى فرا مىخواند.
ديدگاهها و قضاوتهاى يك جانبه و يك بُعدى جوان درباره رفتار ديگران (رفتارى كه مورد نقد و ارزيابى قرار نگرفته) و همچنين داشتن انتظارات ثابت و كليشهاى از افراد (به علت كم تجربگى) و حتمى دانستن بايدها و نبايدهاى سليقهاىِ خود درباره رفتار ديگر انسانها و داشتن توقعات زورمدارانه از ديگران (بدون مشورت با آنان و يا نظرخواهى از آنان) و نيز نداشتن روحيه انعطافپذيرى، ريشه و اساس بروز هيجانات افراطى و عصبانيتها و عكسالعملهاى نابهنجار و احيانا رفتار نامعقولانه جوان را تشكيل مىدهند.
برخى احساسات و هيجانات، با اهداف و مقاصد ما هماهنگى دارند و موجب نشاط و افزايش انگيزه ما در كارها مىشوند، به طورى كه كمك مىكنند تا با تلاش، به اهداف و مقاصد ارزشمند خود دست يابيم. اينگونه احساسات و عواطف را «هيجانات مثبت» نام مىنهند.
گاهى احساسات و هيجاناتى ظهور مىيابند كه مانع دستيابى ما به اهداف و مقاصد ارزشمند مىشوند؛ يعنى بروز آنها همراه با حالت افسردگى، عصبانيت، نارضايتى، تأسف و فشار و خشونت است كه عملا انسان را از رسيدن به اهداف و مقاصد متعالى باز مىدارند. اينگونه هيجانات را «هيجانات منفى» نام نهادهاند.
منشأ هيجانات
حال ببينيم كه: منشأ اين هيجانات و احساسات و عصبانيتها در كجاست؟
بينش و افكار عاقلانه منجر به احساسات و هيجانات مناسب و متعادل مىشود و در مقابل، بينش و افكار غيرعاقلانه و نادرست و غيرواقعى موجب احساسات و هيجانات نامناسب و افراطى. به طور كلى بينش و نگرش جوان در برخورد با مسائل و رويدادها موجب بروز هيجانات و احساسات مناسب و يا نامناسب در روح و رفتار وى است؛ چرا كه نگرشها و بينشهاى انسان، معمولا پايه و اساس ارزيابىها و قضاوتهاى او را در ارتباط با خود و ديگران تشكيل مىدهند. نگرشها در برخورد با مسائل و اتفاقات، دائما واكنشهاى هيجانى و احساسات جديدى را خلق مىكنند.
اگر ارزيابىهاى ما همواره منفى بوده و از سوءظنْ سرچشمه گرفته باشد، هيجانات و احساسات ما منفى و عصبى خواهد بود كه به طبع، موجب افسردگى، اضطراب، نگرانى و بىرغبتى است و كسالت در انجام دادن كارها و تكاليف را به دنبال خواهد داشت كه در نتيجه منجر به رفتار غير عاقلانه و نامناسب مىشود.
اگر ارزيابى و قضاوت ما مثبت بوده و از حسن ظنْ سرچشمه گرفته باشد و با تحقيق و اطلاع و انديشه منصفانه صورت پذيرد، هيجانات و احساسات مثبت و خوبى را درپى خواهد داشت. در نتيجه، با صبر و حوصله و عشق و علاقه و دلگرمى، به كار و فعاليت مىپردازيم و تكاليف خود را با شور و نشاط تمام انجام مىدهيم كه اين، طبعا منجر به رفتارى عاقلانه و متعادل خواهد شد.
تفكر عاقلانه جوان، سبب تعديل هيجانات، آرامش روان و حفظ ارزشهاى شخصيتىِ وى مىشود و او را براى يك زندگى سعادتمند و با نشاط و شاد، آماده مىسازد.
بينش عاقلانه
مشخصههاى بينش عاقلانه در برخورد با مسائل و رويدادها، به قرار زير است:
1. بر واقعيات و حقايق عينى استوار است، نه بر اساس گفتههاى مجهول و توهمات نامعلوم؛
2. مقاصد و اهداف خود را شفاف و صريح و بدون ابهام بيان مىكند؛
3. با بردبارى و صبر و حوصله تصميمگيرى مىكند؛
4. نسبت به افراد و مسائل، بدبين نيست و از اطلاعات واقعى برخوردار است؛
5. در عكسالعملها آرامش دارد و در كار و تصميمگيرى عجول نيست؛
6. با واقعبينى، تعارضات و آشفتگىهاى درونى را به حد اقل مىرسانَد؛
7. به خاطر تفكر و تعقل و تأمّل در كارها، در حلّ مسائل، مهارت دارد.
بينش غير عاقلانه
مشخصههاى بينش غيرعاقلانه در برخورد با مسائل و رويدادها، بدين شرح است:
1. از نوعى نگاه زورمدارانه و غيرقابل انعطاف، تبعيت مىكند؛
2. هيچگونه نظر و سليقهاى را نمىپذيرد و با ديد منفى و سوءظن به همه افراد و وقايع، نگاه مىكند؛
3. بدون محاسبه و تفكر، و عجولانه اقدام مىكند؛
4. از باورهاى خرافى، مستبدّانه، نامعقول و تعصبآميز سرچشمه مىگيرد؛
5. مدام از خود و ديگران، ارزيابى و انتقاد نادرست دارد؛
6. پيشداورىهاى سطحى و ناآگاهانه دارد؛
7. اهداف و مقاصد خود را مبهم و پيچيده بيان مىكند.
تفكر عاقلانه و منطقى سبب خواهد شد كه فرد، با قدرت و نشاط تمام، اقدام به فعاليت نمايد و در كارها و فعاليتهاى خود، پشتكار داشته باشد.
منطقى براى رفتار
معمولا ما در مواجهه با رويدادها و حوادث و اتفاقات، از خود، عكسالعملها و رفتارهايى نشان مىدهيم كه ناشى از جريان تفكر و استدلالى است كه در ذهن ما صورت مىپذيرد و به طور خودآگاه يا ناخودآگاه، همراه با يك ارزيابى از واقعه است. اگر خوب دقت كنيم، مىبينيم كه در اين قضاوت، يك «مقدّمه» (صُغرا) يك «مؤخّره» (كُبرا) و يك «نتيجه» نهفته است. در حقيقت، تصديق يا عدم تصديق هر موضوعى، با تشكيل يك قياس در ذهن، صورت مىپذيرد. حوادث و رويدادها و اتفاقات در ذهن ما يا موجب شادمانى ما مىشوند و يا موجب افسردگى، دلسردى و بىعلاقگى ما نسبت به كارها و انجام دادن وظايف. با توجه به بينش و تلقّى ما در برخورد با واقعه، حد اقل دو برداشت در ذهن ما مىتواند ايجاد شود. مثلا اگر در انجام دادن كارى كه با شكست روبهرو شويم، ممكن است دو نوع برداشت داشته باشيم كه هر كدام، بستگى به طرز نگرش و تلقى ما از واقعه دارد: يا اين كه بگوييم: «شكست خوردم. خيلى بد شد. ديگر خراب شد. هر كس شكست بخورد، پيروز نخواهد شد. من هم نمىتوانم پيروز شوم. پس من ديگر به درد نمىخورم». يا اينكه بگوييم: «شكست خوردم. خيلى بد شد؛ ولى هر كس شكست بخورد، مىتواند پيروز شود؛ زيرا شكست، مىتواند مقدمه پيروزى باشد و هر كارى ممكن است منجر به شكست يا پيروزى شود. پس من مىتوانم پيروز شوم؛ زيرا امكان جبران هست. من مىتوانم با تلاش و پشتكار در كار، موفق شوم».
در حقيقت در برابر يك واقعه، باتوجه به نگرش فرد، ممكن است دو تلقى و تفكر در ذهن، شكل بگيرد و در نتيجه موجب بروز دو نوع رفتار و عكسالعمل متفاوت بشود، كه اين امر، بستگى به محاورهاى كه ما به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه در ذهن خودمان در برخورد با واقعه انجام مىدهيم دارد. ما در حقيقت، دو نوع استدلال انجام مىدهيم كه منجر به دو نوع رفتار مىشود. حال، كدام استدلالْ صحيح است؟ و كدام منجر به رفتار درست و عاقلانه مىشود؟ طبعا استدلال و قياسى كه از تفكر و انديشه صحيح برخوردار باشد.
همه ما اگر خوب بينديشيم، خوب هم استدلال مىكنيم و اگر دقت، تفكر و انديشه صحيح در كارهاى روزانه ما نباشد، منجر به تفكر غيرعاقلانه و در نتيجه رفتار غير عاقلانه خواهد شد و اين امر، زندگى را برايمان بسيار دشوار و ناگوار مىكند. به همين دليل است كه قرآن مىفرمايد:
ويَجعَلُ الرّجسَ عَلَى الّذينَ لا يعقلون.(7)
و پليدى و ناگوارى از آنِ كسى است، كه (در زندگى) نمىانديشد.
جوان بايد بداند كه هيجانات افراطى و
عصبانيتهاى شديد و عكسالعملهاى نابهنجار، ريشه در بينش و طرز تلقّى او از هر واقعه و حادثهاى دارد. چنين رفتارهايى معمولا در اثر عدم تفكر صحيح و منطقى حاصل مىشوند و از نظر روانى آثار و مشخّصههايى همچون: افسردگى، اضطراب، خشم، احساس ناامنى، احساس گناه، احساس ترس، احساس گرسنگى و... دارند.
اگر ما بينش و طرز تفكر خود را اصلاح كنيم و در برخورد با مسائل و رويدادها و به هنگام بروز هيجانات و احساسات، راه و روش منطقى و تفكر عاقلانه را در پيش بگيريم، دچار رفتار نامتعادل و نابهنجار نخواهيم شد و اگر به محض بروز علائم اين هيجانات، به تفكر و تعقل منطقى بپردازيم، شيوه برخورد صحيح را از ناصحيح، تشخيص خواهيم داد و تنها در اين صورت است كه راه و روش دين را پيمودهايم و در زندگى موفق خواهيم شد؛ زيرا: تمام خوبىها و ارزشها فقط با تفكر و تعقل به دست مىآيند و كسى كه (در زندگى) تفكر نمىكند، هيچ دينى ندارد: اِنّما يُدرِكُ الخَير كُله بِالعَقلِ، وَلا دينَ لِمَن لا عَقْلَ لَه.(8)
حكمت وجودى احساسات و هيجانات
خداوند متعال، احساسات و عواطف و هيجانات را از روى حكمت در انسان قرار داده است، بهطورى كه اگر اينها نبودند، ما در صدد جلوگيرى از خطرات و حوادث برنمىآمديم؛ چرا كه ترس، اضطراب، گرسنگى و... باعث جلوگيرى از خطر و دفع آن و ادامه حيات و سلامتى در زندگى خواهند شد.
ندامت، آزردگى، برانگيختگى، خشم، ناكامى، نااميدى و... عارضههايى هستند كه براى جلوگيرى از خطر و براى اينكه صدمهاى به انسان وارد نشود، در وجود انسان قرار داده شدهاند؛ امّا اگر به طور عاقلانه و منطقى با آنها برخورد نكنيم، سلامتى جسمى و روانى ما در معرض خطر واقع مىشود.
جوان بايد بداند كه تسلط هميشگى اين حالتها بر روح و رفتار او، سبب اختلال جسمى و روانى در او مىشود.
تفكّر صحيح، رفتار صحيح
مهمترين راه حل در هر مسئله و يا اتفاقى كه براى جوان پديد مىآيد، تفكر و تعقل صحيح است كه خود به خود، موجب بهدست آوردن مهارت در حل مسئله خواهد شد:
التفكرُ يَدعوا الى البِرّ و العملِ بِهِ.(9)
تفكر، انسان را به سوى نيكى و عمل كردن به آن، فرامىخوانَد.
تفكر و تعقل عاقلانه به جوانان كمك مىكند تا احساسات خود را صادقانهتر و صميمىتر ابراز كنند و با هيجانات نيز، برخوردى سازندهتر داشته باشند. تجارب هيجانى خوب است، ولى هيجانزدگىِ منفى و مخرّب و مبالغهآميزِ جوان، به نشاط و شادكامى او لطمه مىزند.
جايگاه تفكر منطقى
ديدگاه تفكر عاقلانه به «كرامت نفس» انسان تأكيد دارد و ارزشمند بودن انسان را در گرو تعقل و تفكر و منطقى فكركردن مىداند و بس. جوان مؤمن، در بينش خود، بين «خوب بودن» يا «بد بودنِ» احساسات و عملكردها با «خوب بودن» يا «بد بودن» شخصيت خود، فرق مىگذارد. گاه ممكن است انسان، احساسات و عملكردهاى بدى داشته باشد؛ ولى اين دليل نمىشود كه فرد فكر كند كه آدم بدى است؛ چرا كه مىتواند جبران كند و خود را با تلاش و كوشش، از مهلكه هيجانزدگى و عملكرد بد نجات دهد.
بنابراين، تفكر و تعقل منطقى - كه بسيار در قرآن به آن تأكيد شده است - به ما كمك مىكند كه هر تصور و تفكرى كه درباره خود و ديگران داريم، عاقلانه، منطقى و همه جانبه باشد و از ارزيابى غلط و مقايسههاى نابهجا و غيرعلمى درباره خود و ديگران پرهيز كنيم؛ با عينك خوشبينى به همه نگاه كنيم و همه را مخلوق خوب خدا بدانيم و بپذيريم كه نبايد بهخاطر «داشتن» يا «نداشتنِ» امكانات يا توانايىها و يا ضعفها و كمبودها و يا گفتارها و رفتارهاى مختلف، خود يا ديگران را دائم سرزنش كرد. بايد عاقلانه و آرام و با تدبير، اشكالها، ضعفها و نقصها را برطرف كرد. بايد ابتدا احساسات و هيجانات خود را صادقانه بپذيريم و سپس فكر كنيم و علاقهمند شويم و كنجكاوى كنيم و علت هر رفتار و حادثه را كشف كنيم، تا برخوردى منطقى و مناسب با آن داشته باشيم. اگر كسى توى خيابان به ما تنه محكمى زد، بلافاصله به او پرخاش نكنيم. احتمال اين را بدهيم كه او ممكن است دنبال كارى باشد كه اگر به آن نرسد، موجب وارد آمدن صدمه جانى يا مالى به انسانى بشود. نبايد بلافاصله عصبى شويم و به او پرخاش كنيم. دنيا كه به آخر نرسيده! بايد احساسات و هيجانات عصبى خود را كنترل كنيم و بدانيم كه با ناراحتى و عصبيت،
كارها درست پيش نمىرود؛ بلكه فقط وقت را از بين مىبرد و موجب گناه و آزردن ديگران مىشود.
اگر در برابر هر حادثهاى كه در زندگى برايمان اتفاق مىافتد، پاسخى منطقى و عاقلانه نداشته باشيم و درباره آن فكر نكنيم و آن را درست تحليل و ارزيابى نكنيم، عوارض ناشى از آن رويداد، ممكن است موجب بروز علائم اختلال روانى (مثل: افسردگى، دلسردى، بىرغبتى، عدم احساس موفقيت در كارها و...) بشود و اين امر اگر طولانى و مستمر شود، منجر به افسردگىهاى شديد و اختلالات روانى در ما خواهد شد. وجود هيجانات و احساسات در جوان، لازمه زندگى اوست. مهم، چگونگى برخورد با آنهاست؛ چرا كه گاه عدم تفكر عاقلانه و منطقى و نيز طولانى شدن عوارض هيجانات و عصبانيتها سبب تضعيف روحيه و تخريب شخصيت جوان مىشود و تنها راه علاج آن و مقابله با آن، بازگشت به تفكر منطقى است كه در دين مبين اسلام، بسيار نسبت به آن تأكيد و سفارش شده است.
اگر در مسائل و رويدادها به علتيابى بپردازيم، خواهيم فهميد كه اكثر هيجانات و احساسات و عصبانيتهاى ناراحت كننده، به علت عدم آگاهى و يا ناشى از توهّمات و بدبينىهاى نابهجا و تصميمات عجولانه در كارها و يا وسوسهها و القائات شيطانى در آدمى است و موجب دردسرهاى فراوانى براى افراد مىشود. به طورى كه فرد به علت عدم تفكر و تحليل و عدم واقعنگرى نسبت به موضوع و حادثه ايجاد شده، تصوراتى نادرست و يا اغراقآميز از مسئله پيدا مىكند كه موجب تداوم و بلكه افزايش حالت عصبيت او مىشود. همين امر، در جاى خود، مانع انجام يافتن كارهاى مفيد از افراد مىشود و فرد مبتلا، وحدت و هماهنگى شخصيت خود و ديگران را دچار آسيب مىكند. بنابراين بايد توجه داشت كه احساسات و هيجانات و حتى عصبانيتها در بيشتر افراد به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه، ريشه درست و منطقى ندارد.
دو استدلال درباره يك حادثه
جوان، قبل از هر عمل و يا تصميمى بايد به بررسى و ارزيابى منطقى بپردازد و قبل از هر اقدامى كه ممكن است موجب آسيب و يا پشيمانى شود، موضوع را عاقلانه و آگاهانه بررسى نمايد؛ چرا كه رويدادها نيستند كه جوانها را آزرده خاطر مىكنند؛ بلكه ديدگاهها و بينشهاى آنان در برخورد با مسائل است كه موجب رنجش و ناراحتى وعصبيتشان مىشود. تصميمهاى افراطى و غير واقعبينانه، تحقير اطرافيان، نگرشهاى منفى نسبت به قضايا، ارزيابىهاى نادرست از مسائل، همه و همه، موجب بروز احساسات منفى و عصبانيتهاى شديد مىشود.
به اين دليل كه ممكن است در ارتباط با يك رويداد، دو فرد بهخاطر دو نوع بينش و دو طرز تفكر، دو برخورد متفاوت داشته باشند: يكى منطقى و عاقلانه برخورد كند و ديگرى غير منطقى و غير عاقلانه، در اينجا به تحليل مكانيسم (ساز و كار) فكرى و ذهنى دو بينش كه موجب دو نوع رفتار و عكسالعمل متفاوت مىشود، مىپردازيم.
يك حادثه، دو نوع تحليل
ساز و كار ذهن در ارتباط با يك حادثه، بر اساس دو بينشى كهذكر كرديم، موجب دونوع رفتارو دونوع عكسالعمل مىشود:
بينش اول)
صغرا = من در اين كار، شكست خوردم و ضرر كردم.
كبرا = هر كس شكست بخورد، نمىتواند پيروز شود.
نتيجه = پس من نمىتوانم پيروز شوم.
بينش دوم)
صغرا = متأسفانه شكست خوردم و ضرر كردم.
كبرا = هر كس شكست بخورد مىتواند پيروز شود؛ زيرا شكست مىتواند مقدمه پيروزى باشد.
نتيجه = پس من مىتوانم پيروز شوم.
در بالا دو طرز بينش و تفكر در رابطه با يك واقعه بيان شده است. در بينش اوّل، ابتدا گزارهاى در قالب يك فرضيه مطرح شده كه از نظر تجربى قابل اثبات است؛ چون فرد، آن را حس كرده است. اما در كبرا، گزاره و يا فرضيهاى مطرح شده كه از نظر منطقى قابل اثبات نيست و نمىتوان به سادگى اعتبار آن را اثبات كرد. بنابراين، نتيجه بهدست آمده، صحيح و منطقى نيست؛ چرا كه معناى آن «نتيجه» اين است كه: هر كس كه شكست بخورد، نمىتواند پيروز شود. پس نبايد شكست بخورم!». اين غلط است؛ زيرا در عالم واقع و خارج اين طور نيست. در حالى كه شما مىتوانيد در مقابل شكستها مقاومت كنيد، دوباره تلاش كنيد و در زمان ديگرى پيروز شويد و هيچكس نمىتواند بگويد كه شما نبايد شكست بخوريد! تجربه نشان داده كه خيلىها پس از شكست در كارها با تلاش، پيروز شدهاند. بنابراين، تعميم دادن اين مطلب، غيرمنطقى و غير علمى است و از اينگونه استدلالهاى غير منطقى در زندگى ما به وفور ديده مىشود كه موجب دلسردى و يأس و افسردگى و عدم رغبت ما به انجام دادن كار و تكليف و اجراى وظيفه مىگردد؛ چرا كه ديدگاه واقعبينانه و عاقلانه مىگويد: لازمه زندگى، پيروزى و شكست است.
نتيجهاى كه شما بر اساس بينش اول گرفتهايد، يك تصور غيرعاقلانه و غيرمنطقى است كه عملا تمام رفتارها و عملكردهاى بعدىتان را تحتالشعاع قرار داده است و براساس آن به دلسردى و بىرغبتى رسيدهايد. درحالىكه چه در اسلام وچه در نزد عُقلا، تنها استدلال منطقى و عاقلانه، قابل قبول است.
خيلى از جوانان، اين طورى (بدون استدلال) فكر مىكنند و اين، حاكى از بينش و نگرش غلط نسبت به مسئله است. بيشتر نتيجهگيرىهايى كه آنان مىكنند، هيچ پايه و استدلال منطقى و عقلانى و علمى ندارد. در ديدگاهها و مبانى اسلامى، اينكه گفته شده: «يك ساعت تفكر، بالاتر از هفتاد سال عبادت است»،(10) مقصود، همين نوع تفكر (استدلالى و منطقى) است و قرآن با تأكيدى كه بر تفكّر و تعقّل دارد، مىخواهد انسان را وادار به تفكر مستدل و تعقل منطقى و پيشرو در كارها بنمايد. حال اگر جوان، هر روز با تفكر و تعقل منطقى، انديشه خود را مورد نقد و بررسى قرار دهد، به گفتگوهاى درونى ذهنىاى كه هيچ پايگاه و مبناى منطقى ندارند، پىمىبَرد و با تفكر و استدلال صحيح، آنها را تغيير مىدهد و عصبى نمىشود و خشم آنى خود را فرو مىبرد و مفروضات ناصحيح نهفته در ذهن خود را كه موجب عصبيتى نابهجا گرديدهاند، كشف مىكند و به رفتارى صحيح و عاقلانه و منطقى مىرسد و زندگى خود را بر اساس نتيجهگيرىهاى غلط و استدلالهاى ناصحيح بنا نمىكند.
بنابراين، پىبردن به علت هيجانات و عصبانيتها و همچنين پىبردن به علت مسائل و حوادث، امر مهمى در زندگى جوان است كه در اثر تعقل و تفكر صحيح در امور، براى او حاصل مىشود و وى را از ارزيابىهاى تكرارى و افراطى و بدون منطق درست از خود و ديگران در زندگى بازمىدارد؛ چرا كه بينش و نگرش صحيح، حاصل تفكر و تعقل صحيح است و عدم تعقل و تفكر، مخرّب بوده، راه تلاش، موفقيت و پيروزى را بر انسان مىبندد:
قَوامُ المَرْءِ عَقْلُه وَ لا دينَ لِمَن لا عَقْلَ لَه.(11)
استوارى و پايدارى انسان به انديشيدن اوست و كسى كه نمىانديشد، دينى هم ندارد.
اصول استفاده از تفكر و تغيير نگرش
بايد به اين مسئله توجه كنيم كه ما هميشه بر اساس آنچه كه مىانديشيم، عمل مىكنيم(12) و اين تفكر، ارتباط مستقيم با نحوه احساس و عواطف و هيجانات ما دارد. بنابر اين اصل، مسائل و رويدادها باعث بروز اضطراب و نگرانى عاطفى نمىشوند؛ چون ممكن است دو نفر با حادثه مشابهى مواجه شوند، ولى دو عكسالعمل متفاوت نسبت به آن نشان دهند؛ زيرا بينش و نگرش ما در عكسالعملها و رفتارها و هيجاناتمان تأثيرگذار است. بنابر اين، عواطف و احساسهاى آشفته و منفى، نتيجه بينش خشك، متوقّعانه و انعطافناپذيرند و در واقع، يك نوع نگرش غير منطقى و غير واقعگرايانه نسبت به مسئله شمرده مىشوند؛ اجبارها و الزامهاى نادرست و حساب نشدهاى كه نشان دهنده توقعات و انتظارات غيرمنطقى ما از خود و يا اطرافياناند. اين نگرش، در حقيقت، يك نوع ارزشگذارى و قضاوت غير منطقى درباره كارهاى خود و ديگران محسوب مىشود.
بررسى نيازها و خواستههاى اينگونه جوانان نشان مىدهد كه آنچه بِدان مىانديشند، بايد به دور از رنجش و ناخرسندى و تلخى باشد و هميشه بايد رضايت آنان حاصل شود. از نظر بيشتر جوانان، بايدهاى مختلف، چنين گزارههايى هستند: «من بايد حتما كارى را كه مىخواهم، انجام دهم»، «ديگران بايد دقيقا همان رفتارى را كه انتظار دارم، با من داشته باشند» و «من مىخواهم همه چيز در زندگىام خوب و به جا باشد».
در واقع، «ارزش»ها از نظر آنان، اينها هستند: «من بايد عالى باشم»، «هيچ اشتباهى نبايد بكنم»، «اگر ديگران با من همكارى نكنند يا كارم را به طور كاملا درست انجام ندهم، فرد بىارزشى خواهم بود» و «من نبايد در كارها شكست بخورم».
وجود اين نوع نگرشها نيز نشاندهنده اعتقاد غيرمنطقى فرد، نسبت به مسائل است: «همه چيز در زندگى بايد آسان انجام بگيرد!»، «من نبايد براى چيزى زياد زحمت بكشم!»، «من نمىتوانم كارهايى را كه حوصلهام را سر مىبرند، انجام دهم»، «من نمىتوانم ناراحتى را تحمّل كنم!» و «من نمىتوانم شكست را تحمل كنم!».
نتيجه چنين بينش خشك و انعطافناپذير و غير منطقىاى: عصبيتها، جوش زدنها، كم تحمّلىها و هيجانات شديدى است كه مانع از برخورد صحيح (جوانان) با مسائل زندگى مىشوند و از اينكه جوانان با مهارتهاى زندگى آشنا شوند، جلوگيرى مىكنند.
تحوّل در بينش، لازمه تحول در فكر
جوان براى حفظ سلامت روانىِ خود، بايد نگرش و بينش منطقى را جايگزين تفكرات غير منطقى بنمايد. بينش منطقى با الهام از ارزشهاى دينى به شكل هيجاناتى معقولتر و متعادلتر با فراز و نشيبهاى كمتر، بروز مىكند و مبتنى بر درك درست واقعيت است و به فرد كمك مىكند تا به اهداف خود به طور صحيحى دست يابد.
بينش و نگرش منطقى، به تدريج و از طريق بحث و تبادل نظر و گفتگو(13) بهدست مىآيد:
لا يُستَعانُ عَلى الدّهر إلا بِالْعَقلِ وَلاعَلى الأدَبِ بِالْبَحث.(14)
بر زمان، پيروز نمىتوان شد مگر با تفكر و به رفتار نظاممند نمىتوان رسيد مگر با بحث و گفتگو.
طرح سؤالات و بحثهاى مناسب، زمينه ظهور انواع مختلفى از روشها و شيوهها جهت تغيير بينشها و احساسها و رفتارهاست. بحث درباره موضوعات اصلى زندگى و تبادل نظر همسالان با يكديگر، سبب تغيير نگرشهاى غير منطقى و غير واقعى به وسيله پرسش و پاسخ و بررسى و گزينش نظراتِ برتر مىشود و به طور ضمنى به خودكاوى و خودشناسى جوان مىانجامد. به علاوه، خودشناسى و آگاهىيافتن از وضعيت خود نيز موجب پالايش هيجانات و عواطف به طور منطقى مىشود. نتيجه تفكر، محاسبه نفس و تغيير نگرش غيرعقلانى و كاهش هيجانات ناراحت كننده است:
أصلُ الْعَقْلِ الفِكْر و ثَمَرَتهُ السّلامَة.(15)
اساس تعقل، انديشيدن است و نتيجهاش سلامت روانى.
نگرش يك جوان به زندگى و هستى و افراد و رويدادها، به تدريج، با مشاركت در اجتماع و پاسخگويى به پرسشها و گفتگو و آزاد شدن از هيجانات افراطى و شناخت استعدادها و ضعفها و تعصّبات و لغزشگاههاى فكرى و كسب تجربههاى عقلى
و... اندكاندك، واقعبينانهتر و عينىتر و ملموستر مىشود. براى مثال، جوانى كه از طرف همسالان خود به يك جشنْ دعوت نشده است، ممكن است به گونهاى غيرمنطقى پيش خود فكر كند كه: «هيچ كس او را دوست ندارد؛ كسى به او احترام نمىگذارد؛ هيچوقت نخواهد توانست دوستانى پيدا كند؛ وجودش بىارزش است، چون همه او را طرد كردهاند». همين جوان مىتواند اگر از طريق تفكر و تجزيه و تحليل درست بفهمد كه هنوز فردى است با ارزش (حتى اگر از طرف جوانان ديگر هم دعوت نشود)؛ چون هيچ دليل منطقىاى در دست نيست كه به استناد آن بخواهد فكر كند كه هيچكس او را دوست ندارد و كسى به او احترام نمىگذارد و هيچگاه نخواهد توانست دوباره دوستانى بيابد! بنابراين، غمگين و عصبانى نمىشود و بهجاى اينكه چندين روز را در حالت افسردگى و كسالت و بيهودگى وقت بگذراند و روحيهاش ضعيف گردد و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، مىتواند به طرق مختلف، خود را سرگرم كند و با انجام دادن كارهاى مفيد ديگر، انسجام روحى خود را بازيابد؛ چرا كه تفكر و تعقل، او را به اين نتيجه مىرسانَد كه راه صحيح و منطقى كدام است، اگرچه آن راه، خيلى طرفدار نداشته باشد:
أيّهَا النّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فِى طَرِيقِ الْهُدى لِقِلّةِ أَهْلِهِ.(16)
اى مردم! در راه صحيح، از كمىِ روندگان آن نهراسيد.
پاورقيها:
12. على (ع): التفكر يدعو الى البرّ والعمل به انديشيدن، انسان را به سوى نيكى و عمل به آن دعوت مىكند (بحارالأنوار، ج 1، ص 322).
13. Disputing
1. الملك، آيه 10.
10. عوالى اللئالى، ج 2، ص 57.
11. مستدرك الوسائل، ج 11، ص 208.
14. بحارالأنوار، ج 75، ص 7.
16. نهجالبلاغه، خطبه 1 و 2.
15. ميزان الحكمة، ج 3، ص 2462.
2. بحارالأنوار، ج 1، ص 82.
3. ميزان الحكمة، ج 3، ص 2462.
4. همانجا.
5. يا بُنَىّ اجْعلْ نفسَكَ ميزانا فيما بَينَكَ و بينَ غيرِك؛ اى پسرم (در خواستهها و انتظارات از ديگران)، نفس خود را ميزان قرار بده (نهجالبلاغه، خطبه 51).
6. شرح اصول الكافى، ج 8، ص 177.
7. سوره يونس، آيه 100.
8. بحارالأنوار، ج 74، ص 158.
9. الكافى، ج 2، ص 24.
رضا فرهاديان