پيشنهاد ولايتعهدی مأمون به امام رضا(ع) نه زاده امر سياسی و نه تعلقات شيعی او، بلكه ناشی از گرايش شديد او به تفكر معتزله است كه او را دچار يك چالش جدی به نام «بحران مشروعيت خلافت» كرده بود و گويی اين بحران بعد از شهادت امام رضا(ع) حل میشود.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، سيدعليرضا واسعی، دانشيار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، در همايش علمی ـ پژوهشی «امام رضا(ع)؛ اديان، مذاهب و فرق» كه امروز، دوم مهرماه، با حضور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی و جمعی از اساتيد حوزه و دانشگاه و پژوهشگران علاقهمند در تالار علامه امينی دانشگاه تهران برگزار شد، با موضوع «جريانهای فكری ـ سياسی عهد امام رضا(ع)» با زيرعنوان واكاوی پيشنهاد ولايتعهدی از وسی مأمون به امام رضا(ع) و استنكاف اوليه امام(ع)، به ارائه سخن پرداخت.
بنابر اين گزارش، اين محقق و پژوهشگر پس از طرح پرسشهای اساسی پژوهش خود، با اشاره به عوامل پيشنهاد مأمون به امام رضا(ع) درباره ولايتعهدی اظهار كرد: در باب اين مطلب سه فرضيه عنوان كردهاند: نخست آنكه مأمون با انگيزه جدی سياسی وارد صحنه شده بود و برای از ميان برداشتن برخی از مشكلات فراروی خود مانند مقابله با اعتراضات و شورشهای علويان به ارائه چنين پيشنهادی دست زد.
وی افزود: دومين فرضيه كه از سوی افراد معدودی مطرح شده، آن است كه مأمون در طرح اين پيشنهاد با انگيزه جدی سياسی وارد نشده است؛ بلكه به سبب پارهای از تعلقات شيعی و علاقهمندی به امام(ع) به اين اقدام مبادرت كرده است. بنده در اين زمينه حد وسطی را مطرح كرده و گفتهام كه مأمون به شدت به تفكر معتزله گرايش داشت و دچار يك چالش جدی به نام «بحران مشروعيت خلافت» شده بود.
واسعی در ادامه سخنان خود عنوان كرد: سه جريان فكری ـ سياسی در عهد امام رضا(ع) قابل شناسايی است كه در تعامل آن حضرت با زمانهاش نقش داشته است، عنوان كرد: نخستين جريان، جريان امامت شيعی مبتنی بر «دينانديشی» است كه در عهد پيامبر اسلام(ص) جوانه زد، در جريان سقيفه به مبانی سازی دست زد و در دوران كوتاه خلافت امام علی(ع) پشتوانه ايدئولوژيك و در عاشورای حسينی هويت مستقل يافت و در آن زمان امام رضا(ع) نمايندگی اين جريان را بر عهده داشت.
وی افزود: جريان دوم «سنتانديشی يا عرفانديشی» بود كه امامت را امری اجتماعی میدانست و اهل سنت تابع اين تفكر بودند. سومين جريان تفكر «عقلانديش» معتزله بود كه نه ناظر به نگاه شيعه و نه ناظر به جريان «عرفانديشی» بود و امامت تابع عقلانيت انسانی مدانست و بر آن بود كه امام به واسطه عقل انسانی و بر پايه پارهای از صلاحيتهای اخلاقی، سياسی و اجتماعی انتخاب میشود.
اين محقق و پژوهشگر ادامه داد: در كشاكش سه جريان فكر سياسی در عهد امام رضا(ع) يعنی فكر امامت شيعی، انديشه اعتزالی و خلافت موروثی سنی، مأمون به زعم خويش در پی تحققبخشی به بهترين گزينه بود. وی به تفكر معتزله گرايش يافته و دچار يك چالش جدی شده بود و آن همانا بحران مشروعيت خلافت بود و ایبسا كه او همواره با خود میانديشيده است كه آيا با وجود فرد شايستهای چون امام رضا(ع)، باز هم میتواند مدعی امامت باشد يا نه؟
وی افزود: بنابراين به عقيده بنده كه پيشنهاد مأمون به امام رضا(ع) نه زاده امر سياسی و نه تعلقات شيعی او، بلكه ناشی از تعلقات او به انديشه اعتزال است. گويی اين بحران بعد از شهادت امام رضا(ع) حل میشود و مأمون از اعتزال به سمت «عرفانديشی» میرود و معتصم را به جايگزينی خود میگمارد.
دانشيار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی افزود: مأمون نه شيعه بود كه تابع باورهای حاكم بر انديشه اين گروه، به مقام امامت منصوص گردن نهد و نه روش اكثريت اهل سنت را مقبول میدانست كه عملاً هيچ شرط بايستهای را برای خلافت عنوان نمیكردند.
وی خاطرنشان كرد: مأمون مطابق باور معتزليان خردگرا كه با طرح دستهای از اصول رفتار ميانروانه و انسانمدارانهای را از خود بروز داده بودند، در صدد ايجاد حكومتی مشروع، برابر با اصول خردمندانه برآمد، هرچند در تعارض با سنت حاكم نتوانست تا آخر بر آن استوار بماند.