ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 8 دي 1404
دوشنبه 8 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 2 مهر 1391     |     کد : 43139

نوگرايي بي‌پشتوانه سنت‌گرايي نسنجيده

نوآوري در نفي سنت‌ها حاصل نمي‌شود بلكه بايد سنت‌ها را نقد كرده و در آن واحد، «پيروي» و «سرپيچي» را اجرا كرد.

جام جم آنلاين: 1 ـ نوآوري در نفي سنت‌ها حاصل نمي‌شود بلكه بايد سنت‌ها را نقد كرده و در آن واحد، «پيروي» و «سرپيچي» را اجرا كرد. بايد از سنت‌ها فاصله گرفت؛ فاصله‌اي كه فرصت بازشناسي سنت را فراهم مي‌سازد. با چنين فرآيندي است كه نحوه شناخت و طرز برخورد ما با سنت‌ها نسبت به نسل‌هاي قبلي متفاوت خواهد شد.
دستيابي به چنين تفاوتي بي‌ترديد خود، نوعي نوآوري است. تحت چنين نگرشي است كه مي‌توان اثر هنري را هم از ديدگاه زمان خود مورد كنكاش قرار داد و هم به يك داوري مبتني بر ارزش تاريخي دست يافت.

2 ـ فريدريش نيچه، هسته اصلي مدرنيسم را به نحوي غيرمنتظره و در قالب چنين جمله‌اي بيان كرده است: «آدمي براي خلاق‌بودن بايد راه فراموش‌كردن را بياموزد. انسان برخلاف جانوران موجودي است كه گذشته را به ياد مي‌آورد، اما حاصل اين يادآوري تنها پشيماني است. خلاقيت مستلزم گسست از گذشته و قيودي است كه گذشته بر خودانگيختگي هنري تحميل مي‌كند».

كارل ماركس گفته بود:

«سنت تمام نسل‌هاي مرده بر مغزهاي تمام زندگان سنگيني مي‌كند».

رولان بارت نيز مي‌گويد:

«مدرن بودن، يعني علم به آنچه ديگر ممكن نيست».

3 ـ جهان امروز، هركس را كه از ريشه‌ها بريده و بي‌اصل و نسب شده باشد، بي‌ترديد حذف مي‌كند و ناديده مي‌گيرد. بايد در متن تمدن خود به جوشش و كوشش پرداخت، راه ديگري قابل تصور نيست. در اين پارادايم، آن نوع از سنت‌گرايي كه به گذشته‌ها مي‌چسبد و تغيير را برنمي‌تابد، مردود است. همان‌طور كه بريدن از ريشه‌ها و روي‌آوردن به «ديگري» نيز باطل محسوب مي‌شود.

4 ـ هنرمند امروز، اگر با قابليت‌هاي IT آشنا نباشد، ميان ظرفيت‌هاي مهارتي و محتواي متناسب آنها نمي‌تواند يك تعادل خلاق ايجاد كند. در چنين وضعيتي ممكن است مهارت‌هاي هنرمند پس از مدتي كهنه شود و نيازهاي هر دم متغير او را برآورده نسازد.

IT در ابعاد زير به توسعه مهارت‌ها كمك مي‌كند:

الف) مهارت‌هاي كهنه را بازسازي مي‌كند.

ب) ظرفيت‌هاي دست‌نخورده و تهي‌مانده قبلي را تكميل مي‌كند.

پ) مهارت‌هاي جديد به وجود مي‌آورد.

ت) بين مهارت‌هاي افراد پيوند ايجاد مي‌كند.

ث) پديده مهارت‌آموزي، از شكل مرموز و دست‌نيافتني خارج شده و به يك امر دست‌يافتني و بديهي تبديل مي‌شود.

نكته: طي حدود يك سده، نقاشي ايران ميان دو قطب «سنت‌گرايي نسنجيده» و «نوگرايي بي‌پشتوانه» در نوسان بوده است. طرح مسأله در حوزه نقاشي به‌تنهايي راه به جايي نمي‌برد
تكنولوژي اطلاعات پيشرفته، به دنبال خود «مهارت پيشرفته» ايجاد مي‌كند. دامنه مهارتي انسان را توسعه داده و مهارت برقراري ارتباط كلامي، مهارت ارتباط كتبي، ارتباط تصويري و مهارت قانع‌سازي و مهارت استفاده از اطلاعات ـ data ـ را در انسان تقويت مي‌كند. يكي از نشانه‌هاي توسعه‌يافتگي انسان اين است كه دائما افكار جديد را توليد كند و به كار گيرد، يعني: خلاق و نوآور باشد. زمينه و محور خلاقيت، وجود اطلاعات كافي است تا بتوان اطلاعات را با همديگر تركيب و مجموعه‌هاي جديدي را ساخت كه كاربردهاي جديدي داشته باشند.

5 ـ ديري است كه پرچين‌هاي باغچه كوچك ذهن ما دستخوش جابه‌جايي و دگرگوني شده است. اين تغيير و دگرگوني با آمدن نخستين كارت‌پستال‌ها، عكس‌ها، مجله‌ها و روزنامه‌ها آغاز مي‌شود و با ورود راديو، گرامافون، ضبط صوت، سينما، تلفن و تلويزيون از «تغيير» به «تبديل» همه‌جانبه‌تر مي‌انجامد. راه‌آهن، هواپيما، اتومبيل شخصي، ماهواره و اينترنت ابعاد ناشناخته‌اي در گستره پرچين‌هاي ذهني ما ايجاد كرده است. هنرمند مدرن (آبستره)، ديگر فقط نظاره‌گر طبيعت يا اشياء و آدم‌ها نيست. تماشاچي يا حتي موجود حساسي نيست كه با ديدن موجودات در يك حالت واكنشي فرو رود. او مشاركت مي‌جويد، به همان صورت كه يك درخت يا يك توفان در طبيعت مشاركت مي‌جويند. او با گردباد، ماده، انرژي، حركت، زمان و امواج درگير مي‌شود. طبيعت او طبيعت اينشتاين و هايزنبرگ است. تجريدپردازي، قبل از هر چيز پژوهش يك سلامت نوين رواني و حتي جسمي است. تجريدپردازي، ثبات و تزكيه نفس ماست در برابر راه پيش پاافتاده قديم، اما حذف نمود «طبيعي» نفي جنبه «انساني» نيست. زيرا هرچيزي كه انسان بيافريند و دريابد، الزاما انساني است، اما جنبه «انساني» عهد باستان و عصر اتم الزاما متفاوت است.

6 ـ طي حدود يك سده، نقاشي ايران ميان دو قطب «سنت‌گرايي نسنجيده» و «نوگرايي بي‌پشتوانه» در نوسان بوده است. طرح مسأله، در حوزه نقاشي به‌تنهايي راه به جايي نمي‌برد. به موازات طرح معضل نقاشي بايد توجه خود را به ساير عرصه‌ها نيز معطوف داشت. حضور ما در آستانه هزاره سوم و در شرايطي كه موضوعي چون جهاني‌سازي هر دم ابعاد جدي‌تري به خود مي‌گيرد، لزوم برخورداري از ابزارهاي توانمندتري را گوشزد مي‌كند. چنانچه بخواهيم سرگذشت «تصوير» و «بيان تصويري» را در شرايط امروز مورد مطالعه قرار دهيم، ضروري است مجموعه گسترده‌اي از تلاش‌هاي متنوع ديگر را نيز مدنظر قرار دهيم. «بيان تصويري» تنها يك ضلع از منشور متكثر و متنوع تلاش‌هاي انساني است. كشفيات علمي در زمينه انرژي هسته‌اي، فيزيك مدرن، علوم فضايي، كامپيوتر و ده‌ها مورد ديگر، هركدام بعد تازه‌اي از شناخت واقعيت را مطرح مي‌سازند. در اين وادي كه مجموعه اركان يك جامعه تاكنون نتوانسته است در پيشبرد، كشف و ابداع علوم نوين بشري مشاركت داشته باشد، هنرهاي تجسمي ما نيز نتوانسته به جايگاهي درخور دسترسي پيدا كند. در يك سده اخير، رجعت نقاشان ما به گذشته، براساس گفت‌وگويي دروني و الهام‌بخش شكل نمي‌گيرد، چرا كه دو سوي ضروري براي انجام يك گفت‌وگو، دچار نقصان است. اگر يك سوي اين گفت‌وگو را «تاريخ»، «سنت» و «ميراث هنري پيشينيان» بدانيم، سوي ديگر آن علي‌القاعده نگاه و انديشه و ساز و كارهاي معاصرمان بايد باشد. يك سوي اين گفت‌وگو در دوردست‌هاي تاريخ با همه جلوه‌هايش حضور درخشان خود را به رخ مي‌كشد؛ اما سوي امروزي و معاصر آن كدام است؟ اگر از استعاره گفت‌وگو براي روشن‌ترشدن موضوع استفاده مي‌شود، به دليل نزديكي چنين استعاره‌اي با چنين مفاهيمي است. گفت‌وگو ممكن است ميان دو فرهنگ متفاوت از دو جامعه متفاوت شكل بگيرد، اما وقتي گفت‌وگو ميان «حال» و «گذشته» يك فرهنگ و در درون يك جامعه رخ مي‌دهد، تأمل و مكث دقيق‌تري مي‌طلبد.

احمدرضا دالوند ‌/‌ نويسنده و منتقد هنري


نوشته شده در   يکشنبه 2 مهر 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode