زرارة بن اعين حكايت كند:روزى به منزل امام جعفر صادق عليه السلام وارد شدم، فرزندش حضرت موسى كاظم عليه السلام را در كنارش ديدم و جلوى ايشان جنازهاى - كه روى آن پوشيده بود - قرار داشت.
امام صادق عليه السلام فرمود: داود رقّى، حمران و ابو بصير را بگو كه نزد من آيند.
در همين بين مفضّل بن عمر - دربان حضرت - وارد شد و من براى انجام مأموريّت بيرون رفتم؛ و پس از ساعتى به همراه آن افراد حضور امام عليه السلام بازگشتم و مردم مرتّب به منزل حضرت رفت و آمد مىكردند.
امام صادق عليه السلام جلو آمد و در حضور جمعيّت - كه حدود سى نفر بودند - خطاب به داود رقّى كرد و فرمود: پارچه را از روى صورت فرزندم، اسماعيل برطرف نما.
سپس اظهار داشت: اى داود! اسماعيل زنده است، يا مرده؟
داود پاسخ داد: او مرده است.
بعد از آن، افراد يكى پس از ديگرى مىآمدند و صورت اسماعيل را مىديدند و حضرت همان سؤال را از آنان مىپرسيد؛ و آنان مىگفتند: او مرده و از دنيا رفته است.
آن گاه حضرت فرمود: خدايا! تو شاهد بر اقرار اين افراد باش؛ و سپس دستور داد تا جنازه اسماعيل را غسل داده و كفن نمايند.
و چون فارغ شدند، فرمود: اى مفضّل! صورتش را باز كن و پس از آن سؤال نمود: آيا او مرده است، يا زنده ؟
و مفضّل گفت: او مرده است، حضرت اظهار داشت: خداوندا! تو شاهد باش.
و سپس جنازه را جهت دفن حمل كردند؛ و هنگامى كه جنازه را در قبر نهادند، امام عليه السلام جلو آمد و به مفضّل فرمود: صورتش را باز كن تا تمام افراد ببينند كه او زنده است، يا مرده ؟
و همگى شهادت دادند بر اين كه او مرده است.
آن گاه حضرت همچنين فرمود: خداوندا! تو شاهد بر گفته آنها باش،اى افراد حاضر!
شاهد و گواه باشيد كه به زودى گروهى به وسيله اسماعيل راه باطل را برگزينند و گويند كه او زنده است؛ و امام و پيشوا خواهد بود.
آنان بدين وسيله مىخواهند نور خدا را خاموش كنند و در مقابل خليفه و حجّت خدا يعنى؛ فرزندم، موسى كاظم موضع بگيرند، وليكن خداوند متعال نور خويش را به اتمام مىرساند، گرچه مشركان و بدخواهان نخواسته باشند.
و همين كه خاكها را داخل قبر ريختند، حضرت جلو آمد و اظهار داشت: چه كسى درون اين قبر زير خاك پنهان گشت ؟
همگى گفتند: يا بن رسول اللّه! فرزند شما اسماعيل بود، كه پس از غسل و كفن در اين قبر دفن گرديد.
و در پايان مراسم تدفين، براى آخرين بار حضرت فرمود: خدايا! تو شاهد و گواه باش؛ و سپس دست حضرت موسى كاظم عليه السلام را گرفت و اظهار داشت: اين فرزندم خليفه بر حقّ است، بدانيد كه حقّ با او و نيز او با حقّ است؛ و حقّ از نسل او خواهد بود تا هنگامى كه وارث زمين - يعنى ولىّ عصر، امام زمان (عجّ)، آشكار گردد.( بحارالانوار: ج 48، ص 21، ح 32، غيبة نعمانى: ص 179)
با اينهمه تأكيد و اصرار امام و حجة خدا، متأسفانه پس از رحلت آن امام بزرگوار عدهاي از خدا بيخبر، مدعي شدند كه اسماعيل نمرده و او همان امام قائم است و فرقهاي ساختند و به اسماعيليه معروف شدند.