ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 7 دي 1404
يکشنبه 7 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 13 تير 1391     |     کد : 39057

ضلالت و گمراهی دو طایفۀ وهّابیّه و شیخیّه

علامه طهرانی معتقد است طوایفی از جمله وهّابیّه و شیخیّه در مسأله ولایت به ضلالت و گمراهی رفته اند.

 علامه طهرانی معتقد است طوایفی از جمله وهّابیّه و شیخیّه در مسأله ولایت به ضلالت و گمراهی رفته اند.
طایفۀ وهّابیّه قدرت و عظمت و علم و احاطه را از ذات اقدس حقّ می‏دانند؛ ولی عنوان وساطت را از وسائط، و مرآتیّت را از آینه‌های حقّ الغاء می‏کنند؛ و بنابراین در اشکال و محذوری واقع می‏گردند که ابداً تا روز قیامت هم اگر فکر کنند، خلاصی از آن ندارند؛ و آن اشکال این است که:

ما بالوجدان و الشّهود، کثراتی را در این عالم مشاهده می‏کنیم، و آنان را دارای قدرت و عظمت و علم و حیات می‏بینیم.

اگر قدرت را در ذات ازلی حقّ بدون این کثرات و این آینه‌ها بدانیم، این کلام وجداناً غلط است، زیرا قدرت در موجودات وجداناً مشهود است. و اگر این موجودات را دارای قدرت مستقل ـ گرچه به اعطاء حقّ باشد ـ بدانیم، این هم موجب شرک و ثنویّت و تعدّد آلهه و هزاران اشکال لاینحلّ دیگر می‏گردد، زیرا لازمۀ این کلام تولّد موجودات از ذات حقّ می‏شود، و این کلام عین تفویض است، و می‏دانیم که خداوند «لَمْ یَلِدْ و لَمْ یُولَدْ * ولَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدُ» است.

بنابراین هیچ چارۀ علمی و فلسفی نداریم مگر آنکه کثرات را مظاهر و مجالی ذات اقدس حقّ بدانیم؛ بدین گونه که قدرت و عظمت و علم و سایر اسماء و صفات حضرت احدیّت، در این موجودات هریک به حسب سعه و ضیق ماهیّت و هویّت آنها ظهور و بروز کرده است؛ و بنابراین در ارواح مجرّده، و نفوس قدسیّۀ انبیاء و ائمّه علیهم السّلام، و حضرت مهدی(عج)، که سعۀ وجودی آنها بیشتر است، طبعاً بیشتر ظهور و بروز کرده است؛ و علی‌هذا قدرت و علم در عین آنکه اختصاص به ذات حق دارد، ظهورش در این مرآئی و آینه‏ها شهوداً غیر قابل انکار و عقلاً لازم و ثابت است.

ظهور و ظاهر، و حضور و حاضر یک چیز است؛ معنای حرفی مندکّ در معنای اسمی است و اثبات دو چیز نمی‌کند. حاجت خواستن از پیامبر اکرم و امامان معصوم، عین حاجت خواستن از خداست و این مسأله عین توحید است!

در فلسفۀ متعالیه و حکمت اسلامی، وجود وحدت در کثرت و کثرت در وحدت ذات حقّ، به اثبات رسیده است. و خداوند همان‏طور که دارای اسم احدیّت است که مبرّی از جمیع اسماء و تعیّنات و منزّه از هر اسم و رسم می‏باشد، همین‌طور دارای اسم واحدیّت است که به ملاحظه ظهور و طلوع او در عالم اسماء و صفات کلّیّه و جزئیّه، و پیدایش عوالم چه از مُلک و چه از ملکوت، ملاحظه شده است.

و امّا طایفه شیخیّه: آنان نهایت سیر انسان را به ذات اقدس حقّ نمی‏دانند؛ و وصول او را به مقام عزّ شامخ حضرت احدیّت، و فناء و اندکاک هستی او را در ذات او جلّ و عزّ، صریحاً انکار می‏کنند. فبناءً علی‌هذا امکان عرفان الهی و معرفت ذات حقّ را دربارۀ انسان منکرند و می‏گویند: «نهایت سیر عرفانی و کمالی انسان به سوی ولیّ اعظم است که حجاب اقرب و واسطۀ فیض است.»

و روی همین اصل است که با فلسفه و عرفان که راه‌گشای توحید است، سخت مخالفند.

آنان می‏گویند: « ذات اقدس حقّ از هر اسم و رسمی بَری، و از هر صفتی مبرّی است؛ و بنابراین اسماء و صفات حقّ عین ذات او نیستند و در مرحلۀ پایین‌تر قرار دارند، و بالنّتیجه ذات حقّ فاقد هر صفت و اسمی است. حضرت امام زمان اسم خداست و در رتبۀ پایین‌تر از ذات است؛ و چون سیر به سوی ذات ـ که خارج از هر اسم و رسمی است، و ازلی و ابدی است، و ما لا نَهایة له می‏باشد ـ محال است؛ لذا غایت سیر انسان به سوی اسم اعظم حقّ است که همان ولیّ اعظم است که فاصله و واسطه بین خدا و خلق است.»

اشکالات وارده بر عقیدۀ شیخیّه

ایشان اشکالات وارده بر این نوع عقیده را بسیار می دانند و در ادامه چنین می آورند:

اشکالات وارده بر این نوع عقیده بسیار است: اوّل آنکه: اگر صفات و اسماء حقّ را از او جدا بدانیم، و ذات را بدون هیچ‌گونه اسم و رسمی بشناسیم، مرجع این گفتار به آن است که ذات حضرت حقّ فاقد حیات و علم و قدرت است؛ بنابراین یک ذات خشک و مرده و جاهل است، و تعالی الله عن ذلک!

دوّم آنکه: آیات قرآن و روایات جمیعاً ما را دعوت به ذات حق می‏کنند، در سیر و در معرفت؛ و نهایت سیر و وصول و عرفان را عرفان و وصول به ذات حقّ می‏دانند، نه وصول و عرفان به ولیّ اعظم او.

سوّم آنکه: چرا خود امام و ولیّ اعظم، امکان عرفان و وصول به ذات اقدس حقّ را دارد و سایر افراد بشر ندارند؟! اگر برای او ممکن است برای همه ممکن، و اگر برای غیر او محال است، چگونه برای او ممکن شد؟!

شیخیّه می‏گویند: «ولیّ اعظم نه ممکن است و نه واجب؛ مرتبه‌ای است بین امکان و وجوب.»

پاسخ آنکه: ما مرتبه‏ای بین امکان و وجوب را تعقّل نمی‏کنیم؛ همۀ مردم ممکنند، و غایت سیر آنها اندکاک و فناء در ذات حضرت حقّ متعال.

چهارم آنکه: ولیّ اعظم باید وجود استقلالی داشته باشد، نه تبعی و ظلّی و مرآتی؛ وگرنه باید مقصد ذات حقّ باشد، و در این فرض لازمه‏اش شرک و ثنویّت و تفویض و تولّد است، و تعالی الله عن ذلک!

الی غیر ذلک از اشکالات و ایراداتی که باید مفصّلاً در جای خود ایراد گردد.

تبیین خطاهای وهابیّه و شیخیّه

این دو طایفه هر دو به خطا رفته‏اند، زیرا اگر از ممکنات ـ چه مادّی و چه مجرّد ـ عنوان مرآتیّت را برداریم و چه به آنها عنوان استقلال بدهیم، هر دو غلط است. و صحیح آن است که نه این است و نه آن؛ بلکه موجودات دارای اثر حقّ هستند، و دارای صفات حقّ هستند، و مظاهر و مجالی ذات و اسماء حسنی و صفات علیای او هستند.

مذهب وهّابیّه به جبر، و مذهب شیخیّه گرایش به تفویض دارد؛ و هر دو غلط است؛ «بل أمرٌ بَین الأمرین» و «منزلةٌ بَین المَنزلَتَین» و آن طلوع نور ذات اقدس حقّ است در کثرات مادیّه و مجرّده.

مذهب وهّابیّه، انکار قدرت و علم حقّ را در موجودات می‏کند، و مذهب شیخیّه انکار قدرت و علم حقّ را در ذات خود حقّ؛ پس هر کدام از این دو مذهب به تعطیل گرویده‏اند و این هر دو غلط است.

وجود حضرت حجّة بن الحسن(عج)، ظهور اتمّ حقّ و مجلای اکمل ذات حضرت ذوالجلال است؛ مقصد خداست و آن حضرت آیه و آینه و رهبر و راهنماست. و ما اگر در توسّلاتمان به آن حضرت مستقلاًّ نظر کنیم و لقاء و دیدار او را مستقلاًّ بخواهیم، نه به فیض او نائل می‏شویم و نه به لقاء خدا و زیارت حضرت محبوب.

امّا به فیض او نمی‏رسیم، چون وجودش استقلالی نیست و ما به دنبال وجود استقلالی رفته‏ایم؛ و امّا به لقاء خدا نمی‏رسیم، چون به دنبال خدا نرفته‏ایم و در آن حضرت، خدا را ندیده‏ایم. لذا اکثر افرادی که در عشق حضرت ولیّ عصر می‏سوزند، و اگر هم موفّق به زیارت شوند باز هم از مقاصد دَنیّ و جزئی و حوایج مادّی و معنوی تجاوز نمی‏کنند، روی این اصل است که آن حضرت را مرآت و آیۀ حقّ نگرفته‏اند؛ و الاّ به مجرّد دیدن باید خدا را ببینند و از وصال آن حضرت به وصال حقّ نائل آیند؛ نه آنکه باز خود آن حضرت حجابی بین آنان و بین حقّ شود و از آن حضرت تقاضای حاجات دنیویّه و آمرزش گناه و اصلاح امور را بخواهند.

چه بسیاری از افراد که به محضرش مشرّف شده‏اند و آن حضرت را هم شناخته‏اند، ولی از عرض این‌گونه حاجات احتراز نکرده‏اند و همین چیزها را خواستار شده‏اند؛ پس در حقیقت نشناخته‌اند، زیرا معرفت به او معرفت به خداست؛ مَن عَرَفَکُم فَقَد عَرَفَ اللهَ.



نوشته شده در   سه شنبه 13 تير 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode