جام جم آنلاين: صلحطلبي مشتمل بر انواع و اقسام ايدهها و مفاهيمي است كه همگي آنها در اين نظر عام كه جنگ و خشونتطلبي از منظر اخلاق نادرست است، مشترك هستند. بر اساس تفاوتهاي مفهومي كه ميان اين ايدهها وجود دارد، شايد بتوان دستهبندي مناسبي از اقسام صلحطلبي ارائه كرد. برخي از اين تفاوتها عبارتند از: صلحطلبي مطلق و مشروط، صلحطلبي حداكثري و حداقلي و صلحطلبي عام و خاص. البته همانطور كه در ادامه به آن اشاره خواهيم كرد، اين تفاوتها داراي برخي فصول مشترك نيز هستند.
صلحطلبي مطلق و مشروط
مجموعه پاسخهايي را كه به اين سوال داده ميشود كه ما چقدر نسبت به رد خشونت و جنگ مسئوليم، مبناي اين دستهبندي از صلحطلبي قرار ميدهيم. صلحطلبي مطلق مترادف رد حداكثري و عام جنگ و خشونت است. مطلقگرايي در اخلاق (يا مطلقگرايي اخلاقي) عنوان ميدارد كه اصول اخلاقي همواره پايدار و تغييرناپذير بوده و هيچ استثنايي در آنها راه ندارد. از اين رو صلحطلبي مطلق معتقد است جنگ و خشونتورزي هميشه و در همه حال نادرست است. نسبيگرايي و مطلقگرايي در مقام رد اين اصول اخلاقي مطلق، معمولا در مقابل يكديگر قرار ميگيرند. وقتي قرار به دفاع از صلحطلبي باشد، نسبيگرايي حرفي براي گفتن نخواهد داشت، اما نوعي صلحطلبي هم وجود دارد كه تحت عنوان صلحطلبي مشروط شناخته ميشود. صلحطلبي مشروط تنها برخي انواع خاص از خشونت را مردود اعلام ميكند. صلحطلبان مشروط حتي امكان دارد جنگ را در برخي شرايط مجاز يا حتي لازم دانسته و در ديگر شرايط آن را مردود اعلام كنند. اين در حالي است كه صلحطلبان مطلق همواره و در هر مكان
مخالف جنگ و خشونت هستند.
صلحطلبي مطلق اغلب با ديدگاهي ديني مرتبط است كه در آن به عدم خشونتورزي به عنوان يك تعهد مذهبي نگريسته ميشود. توماس مرتون اظهار ميدارد كه گاندي و جمع كثيري از ديگر صلحطلبان مطلق ديدگاه ماورائي نسبت
به صلح داشتهاند
صلحطلبي مطلق اغلب با ديدگاهي ديني مرتبط است كه در آن به عدم خشونتورزي به عنوان يك تعهد مذهبي نگريسته ميشود. توماس مرتون اظهار ميدارد كه گاندي و جمع كثيري از ديگر صلحطلبان مطلق، ديدگاه ماورائي بسيطي داشتهاند. مرتون در اين باره ميگويد: «گاندي بر اين عقيده بود كه پايبندي تام به عدم خشونتورزي، زمينه ماورائي نيرومندي را ميطلبد كه پايههاي آن هم در انسان و هم در خدا محكم شده باشد». اصل صلحطلبي مطلق در غرب از ايدهآل مسيحي «عدم مقاومت در برابر بدي» سرچشمه ميگيرد (موعظههاي مسيح در باب عدم مقاومت در خطبه مونت (در انجيل متئو) يا خطبه پلين (در انجيل لوك)). در اديان هندي ريشه صلحطلبي مطلق را بايد در تعهد نسبت به آهيسما (=عدم خشونتورزي) جستجو كرد كه آن هم خود از انگاره ماورائي بزرگتري سرچشمه ميگيرد كه بر اصولي چون وابستگي متقابل كردار، كفّ نفس زاهدانه و محبت ورزي تاكيد ميكند.
ايدهآل دستنيافتني
صلحطلبي مطلق خود يك ايدهآل است. برخي نسخههاي صلحطلبي مطلق آنقدر پيش ميروند كه حتي دفاع شخصي از نفس را نيز منكر ميشوند. البته بعضي صلحطلبان مطلق تنها خشونت جنگي سياسي و غيرشخصي را رد كرده و با دفاع از نفس موافقند. با اندكي اغماض ميتوان گفت همه صلحطلبان مطلق بر دشوار بودن دستيابي كامل به اين نوع صلحطلبي صحه ميگذارند. گاندي در زندگينامه خود چنين مينويسد: «امكان ندارد كسي بتواند حتي يك لحظه هم به دور از يورشهاي آگاهانه يا ناآگاهانه هيسماي (=خشونت) بيروني سر كند... از اين رو بر مكتبنشين آهيسما (=عدم خشونت) فرض است شفقت را اساس تمام اقدامات خود قرار دهد؛ او بايد تمام تمكنات خود را به كار بندد تا از آسيب رسانيدن حتي به كوچكترين مخلوق خودداري ورزد؛ چنين فردي بايد در كمكرساني به آنها كوشا باشد و در يك كلام پيوسته بنا داشته باشد خود را از چنگال مرگبار خشونت برهاند. با اينكه ميزان محبت و شكيبايي چنين فردي همواره روند صعودي را طي ميكند، اما او نيز هيچگاه به طور كامل از خشونت بيروني خلاصي نخواهد داشت». امكان حصول تمام و كمال ايدهآل مطلق تقريبا صفر است، چراكه ما براي زنده ماندن ناگزيريم ديگران را از بين ببريم؛ بايد جان ديگران را بگيريم تا خود جان بگيريم. دنيا نيز همواره پرسشهاي دوگزينهاي بمير/ بميران دشواري در مسأله دفاع شخصي يا جنگ پيش روي انسان قرار ميدهد. اينجاست كه صلحطلبان مطلق عنوان ميدارند بهتر است بميريم تا اينكه كسي را بكشيم؛ تصميمي كه اتخاذ آن براي اكثريت قريب به اتفاق انسانها ناممكن مينمايد. با اين حال صلحطلبان ضمن مشتبه توصيف كردن پرسش «ميكشي يا كشته ميشوي؟»، ابراز ميدارند كه اغلب گزينههاي ديگري هم ميتوان براي اين پرسش متصور بود. اما وقتي پرسش مطروحه فقط و تنها فقط همين دو گزينه را داشته باشد، صلحطلبي مطلق رأي به «قرباني كردن نفس» خواهد داد.
صلحطلبي مشروط در محكوم كردن خشونت و جنگ افروزي كوتاه نميآيد. مثلا آلبرت اينشتين و برتراند راسل بهرغم اينكه خود را صلحطلب ميدانستند، هر دو از حاميان جنگ عليه آلمان نازي بودند. راسل اين موضع خود را «صلحطلبي نسبي سياسي» نامگذاري كرده بود. وي دليل گنجاندن واژه «نسبي» در نامگذاري خود را نشان دادن ماهيت مشروط تعهدش نسبت به صلح عنوان ميكرد. به عقيده او تعهد فرد نسبت به صلحطلبي به ماهيت جنگ منسوب است. تعبير راسل از صلحطلبي نسبي چنين بود: «معدود جنگي است كه شركت جُستن در آن ممدوح باشد؛ مضرات جنگ تقريبا هميشه بيشتر از آن چيزي است كه جمعيت برافروخته در لحظه شروع جنگ تصور ميكنند». دليل اينكه چرا راسل از كلمه «سياسي» در تعريف خود بهره ميبرد، اين است كه وي قصد دارد به جاي تاكيد بر تعهدات شخصي نسبت به عدم خشونتورزي، بر نهادهاي سياسي و جنگي تكيه كند.
اقسام صلحطلبي مشروط
صلحطلبي مشروط نيز خود به چند شاخه تقسيم ميشود؛ نخست آنكه در صلحطلبي نيازي به وجود همه عوامل اخلاقي نيست. بنابراين شايد رعايت صلحطلبي تنها براي اعضاي برخي حرفههاي بخصوص لازم باشد. برداشت عامه مردم اين است كه صلحطلبي تعهد حرفهاي برخي اشتغالهاي ديني خاص است، اما اين اشتغالها را شايد بتوان انتخابي اختياري انگاشت كه نيازي به اتخاذ فراگير آنها نيست. در اين نسخه از صلحطلبي مشروط، ممنوعيت خشونتورزي تنها متعلق به افرادي است كه هم قسم شدهاند نسبت به از ميان برداشتن خشونت و جنگ مبادرت ورزند. در اين رويكرد دولايه، تعهد نسبت به صلح آفريني نوعي ايدهآل اضافه بر سازمان منظور ميشود كه رعايت آن براي همگان نياز نيست، اما در همين رويكرد دولايه هم ميتوان جايي براي خرده گرفتن از كساني قائل شد كه در برآوردن اهداف عالي صلحطلبي قصور ميورزند.
نوع دوم صلحطلبي مشروط عنوان ميدارد كه چنانچه اجراي يك سياست جنگ محور خاص احتياطاً ناعاقلانه باشد، بايد در برابر اجراي آن مقاومت ورزيد. اين قسم صلحطلبي احتياط گر بر پايه ملاحظات سود و ضرر بنا شده و به تنازعات خاص توجه دارد. نوع قانونمندتر صلحطلبي عاقلانه را ميتوان مبتني بر اين ادعاي كلي ارزيابي كرد كه جنگ عموما بيشتر ضررزاست تا سودآفرين.
شق سوم صلحطلبي مشروط در حوزه نظريه جنگ عادلانه مطرح ميشود. اين نوع صلحطلبي هرگونه جنگ را ناعادلانه ميپندارد. جان راولز در توصيف صلحطلبي مشروط ميگويد: «احتمال وقوع جنگ عادلانه ميرود، اما نه در شرايط فعلي». اين مفهوم رابطه تنگاتنگي با «صلحطلبي جنگ عادلانه» دارد كه منتقدان سنت جنگ عادلانه طي 20 سال اخير مطرح كردهاند: صلحطلبي جنگ عادلانه معتقد است جنگهاي امروزي مطابق با معيارهاي نظريه جنگ عادلانه رُخ نميدهند، چراكه آنها مثلا از بمبارانهاي هوايي و ديگر ابزاري سود ميجويند كه به هيچ وجه نظاميان و غيرنظاميان را از هم تفكيك نميكنند.
با درنظر گرفتن نظريه جنگ عادلانه، صلحطلبي مشروط يا به پايه و اساس و نحوه جنگ توجه دارد يا به نتايج پيشبيني شده آن. صلحطلبان مشروطي كه پايه و اساس جنگ را مدنظر قرار ميدهند، ضمن رد مشروعيت حاضران در جنگ، ادعا دارند كه جنگيدن راهحل نهايي نيست و هيچ جنگي براي هدفي عادلانه در نميگيرد. صلحطلبان مشروطي كه نظر به نحوه جنگ دارند از كشتار غيرنظاميان بيگناه اظهار نگراني كرده و كاربرد تجهيزات جنگي (مثل وسايل شكنجه) توسط سربازان را به چالش ميكشند.
«صلحطلبي سياسي» را ميتوان نوع چهارم صلحطلبي مشروط تلقي كرد. نگرش اين رهيافت به صلحطلبي در چارچوب نوعي تعهد سياسي استراتژيك جاي ميگيرد. در اصطلاحات گفتمان سياسي، «ياكريم» را عموما صلحطلب مطلق نميدانند، بلكه آن را در تقابل با «شاهين» تعريف ميكنند كه از جنگ و سرمايهگذاري در نظام جنگي پشتيباني ميكند. صلحطلبان سياسي نه خود را ملزم به تعهد مطلق نسبت به عدم خشونتورزي ميدانند و نه خود را به ايدهآلهاي نظريه جنگ عادلانه پايبند ميكنند؛ بلكه دليل رد سياستهاي نظاميگرانه از جانب آنها، تنها اهداف سياسي است كه بيشتر با اولويتهاي تخصيص بودجه يا ديگر مسائل مشابه ارتباط پيدا ميكند. صلحطلبان سياسي صرفا فرصتطلب هستند، در حالي كه احزاب اپوزيسيون كه مطرحكننده ديدگاههاي انتقادي نسبت به نظاميگري هستند، عناصر مهمي از دموكراسي مخالف را تشكيل ميدهند. افزون بر آن، اين احتمال نيز وجود دارد كه صلحطلبان سياسي بنا به صلاحديد خود، خيلي زود از ائتلافشان با صلحطلبان مطلق خارج شوند.
در باب نحوه جنگيدن، صلحطلبي مشروط اغلب بر پايه قضاوتهاي تجربي و تاريخي استوار است. اينگونه قضاوتها بسته به شرايط، دستخوش تغيير ميشوند. از ديگر سو اين داوريها به امكان دسترسي به اطلاعاتي پيرامون چرايي و چگونگي جنگها بستگي دارند. از اين رو صلحطلبان مشروط ميپذيرند كه در مورد حقانيت يا عدم حقانيت يك جنگ خاص، قضاوتهاي ضدونقيض فراواني وجود دارد. استدلال صلحطلبان مطلق، برخلاف صلحطلبان مشروط، مبني بر مردود دانستن هرگونه جنگ، استدلال استقرايي است: يكي از نخستين اصول صلحطلبي مطلق اين است كه جنگ (يا در كل هرگونه خشونت) همواره ناصحيح است. به اين ترتيب صلحطلبي مطلق بر اين باور است كه هر قضاوتي كه به توجيه جنگ ختم شود، خود نادرست است.
مترجم: محمدهادي كرامتي/ جامجم
منبع: Andrew Fiala, Pacifism, Stanforden. Philosophy