ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 7 مرداد 1403
يکشنبه 7 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 24 خرداد 1391     |     کد : 38083

دندان درد شیر

یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود.

یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود.

شیر دندانش درد می کرد. روباه او را دید و گفت: شیرجان! چرا برای شکار نمی روید؟

شیر گفت: دندانم درد می کند. نه شکار می کنم، نه چیزی می خورم. روباه که منتظر بود، از شکار شیر، غذایی هم برای او بماند، ناامید به سراغ گرگ رفت و گفت: شیر دندان درد دارد. امروز شکار نمی کند، باید خودمان غذا پیدا کنیم.

گرگ گفت: تو نقشه ای داری؟

روباه گفت: اگر حیوانات جنگل خبردار شوند که شیر دندان درد دارد و شکار نمی کند، از او نمی ترسند و نزدیکش می شوند.

گرگ گفت: خب وقتی نزدیک شیر شدند، چه فایده ای برای ما دارد؟

روباه گفت: من و تو گوشه ای پنهان می شویم و ناگهان به آن ها حمله می کنیم!

گرگ با خوش حالی گفت: آفرین به تو روباه حیله گر! گرگ و روباه خبر دندان درد شیر را در جنگل پخش کردند و خیلی زود همه با خبر شدند. گوره خر و خرگوش تصمیم گرفتند به تماشای شیر بروند. آن ها نمی دانستند که روباه و گرگ پشت بوته ها پنهان شده اند. گوره خر و خرگوش، آرام، آرام به شیر نزدیک شدند. شیر به آن ها حمله نکرد. گوره خر کمی جلوتر رفت. خرگوش هم کمی جلوتر رفت. شیر که خیلی گرسنه بود و دندانش هم خیلی درد می کرد، با دیدن گوره خر و خرگوش آهی کشید و غرشی کرد که گوره خر و خرگوش پا به فرار گذاشتند و در یک چشم بر هم زدن از آن جا رفتند.

روباه و گرگ هر چه منتظر شدند، نه گوره خر به سراغ شیر آمد نه خرگوش و نه هیچ حیوان دیگری. چون همه می دانستند که شیر حتی وقتی که دندان درد دارد هم خطرناک است و نباید به او نزدیک شد.

نویسنده:
مرجع: سروش خردسالان


نوشته شده در   چهارشنبه 24 خرداد 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode