زندگي در دنياي مدرن سخت و دشوار است و اين دنيا به نقادي شديد نياز دارد
فقر نقادي
جام جم آنلاين: به همت كانون اندیشه جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همایش «درباره علم دينی» با هدف فراهم آوردن فضای گفتوگو و تبادل آرا درباره مباحث مربوط به علم دينی ميان جريانهای فكری موجود در كشور و بخصوص در ميان انديشمندان جبهه فكری انقلاب اسلامی، روزهای دوشنبه و سهشنبه، 8 و 9 خرداد در دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
در روز اول دكتر یوسف اباذری عضو هیات علمی دانشگاه تهران و دكتر رضا داوری اردكانی رئیس فرهنگستان علوم به ارائه سخن و حجتالاسلام والمسلمين دكتر حميد پارسانيا و حجتالاسلام والمسلمين دكتر داوود فيرحی، اعضای هیات علمی دانشگاه تهران در میزگردی به بحث درباره نقش علم در تمدن پرداختند. بخشهايي از سخنرانيهاي اين نشست را در اينجا ميخوانيد.
اباذری: جامعهشناسی مواجهه ما با علم
جنگ ایران و روس احساس نیاز برای داشتن جنگافزار نظامی را در ارتش ایران به وجود آورد و این مقدمهای برای احساس نیاز به علم جدید بود. در ابتدا ارتش با اعزام نیرو و استخدام مستشار خارجی سعی در ارضای این نیاز داشت و بعدها هم با تأسیس دارالفنون و سایر اقدامات این امر پیگیری شد. بحث مدرنیته از حدود سي چهل سال پیش در ایران آغاز شده و حرف جدیدی در این باره باقی نمانده است، معتقدم ظرف 10 سال آینده این موضوع دیگر از دستور كار محققان و اندیشمندان خارج میشود. مسائلی داریم كه باید به آنها بپردازیم. نباید سرنوشت خودمان را با بحثهای جهانی گره بزنیم.
رضاخان میخواست دولت و ملت مدرن را در كشور بنا كند، اما همان اشتباه امیركبیر را كرد و دست علوم تجربی را باز گذاشت و علوم انسانی در انزوا قرار داشت. علوم تجربی مورد سوال قرار نمیگرفت و با حدت و شدت به كار خود ادامه میداد، اما علوم انسانی همواره با سوال مواجه بود. رضاخان برای اینكه برای پادشاهی خودش هویت درست كند، دست به تاریخسازی زد، با اینكه تاریخ یكپارچهای در ایران وجود نداشت و حكومتها از بین میرفتند و حكومت دیگری میآمد.
در دهه 20 افكار چپ در ایران رسوخ پیدا كرد و دانشگاه تأسیس شد تا اندیشههای جامعهشناسان بزرگ در ایران تدریس شود. در دوران رضاشاه 2 جنبش به فعالیت میپرداختند كه هدف هر دو بازگشت به خویشتن بود. یك گروه در صدر حكومت بودند مانند نصر و نراقی و گروه دیگر در جامعه حضور داشتند مانند آلاحمد و شریعتی. آلاحمد دستگاه فكریاي ساخت كه با اتكا به فرهنگ سنتی بتواند جلوی قدرت بایستد. شریعتی هم توانست از الهیات شیعی كمك بگیرد و با افكار چپ سازگاری ایجاد كند تا بتواند در برابر قدرت بایستد. این دو جریان كالا معارض بودند كه اصلا مورد كاوش قرار نگرفت. كسانی مانند آیزایاي برلین در غرب به تاریخنگاری پرداختند كه تاریخنگاری سادهانگارانهای نوشتند كه این سادهسازی به ضرر ماست. كسانی كه در قرن نوزدهم به نقد مدرنیته پرداختند، بیشتر رماننویس بودند تا فیلسوف. تنها فیلسوف منتقد مدرنیته كیيركگارد بود. مثلا داستانهای داستایوفسكی پاسخی به دیدگاههای كانت است.
واژه علم دینی واژه درستی است، غزالی هم كتابی به نام احیاء علوم الدین دارد. دانش جدید، دانشی است كه نظام بزرگ فلسفی قادر به پاسخگویی آن نیست. باید دستگاه منظم نظر به واقعیت هم معطوف شود. دنیای مدرن دنیای پلشتی است. هیچ كس نیست كه معتقد نباشد این دنیا و زندگی سخت نیست. دنیای مدرن نیازمند نقادی بسیار شدیدی است. واقعیت دنیای مدرن دچار تناقض است. این اصلاح با تصحیح دستگاه معرفتیشناختی حل نمیشود؛ كاری كه پوپر میخواست انجام دهد. این ورطهای است كه در آن افتادهایم و نتوانستیم از آن بیرون بیايیم.
پارسانیا: علم و تمدن
باید بین دو مفهوم معرفت و علم فرق گذاشت. اینكه در مورد این دو مفهوم چه تعریف و چه رهيافتی داریم، مورد توافق همگان نیست. فلسفه، علم نیست، انسانیات است. تنها علوم تجربی آزمونپذیر است.
داوري اردكاني: عالم امانتدار علم است و باید امانتدار آن باشد، عالم نمیتواند بنا به مصلحتی در علم تصرف كند. اگر این كار را بكند، عالم نیست. اهل علم، علم را وسیله مقاصد پايینتر از علم نكردند. اگر اینگونه میكردند ابنسینا، ابوریحان و... آواره نبودند
وقتی دانش به معنای عام و علم به معنای خاص بخواهد تعین تاریخی و اجتماعی پیدا كند و وارد فرهنگ شود، قطعا رابطه وثیقی با تمدن دارد. هر تمدنی با سطح، نوع و تعریفی از علم، دانش و معرفت ارتباط دارد و در مقابل غیر آن میایستد، اما این گفته الزاما به این معناست كه حقیقت علم، معرفت و دانش در سطح فرهنگ و تمدن رقم میخورد. حكم مطلق كردن به این همه ساحتهای دانش، الزاماتی دارد. علم و دانش در فرصتهای تاریخی و تمدنی متناسب با حوزههای تمدنی بروز و ظهور مییابند. نمیتوانیم علم اسطورهای داشته باشیم، عالم اسطورهای نظام معرفتی اسطورهای میطلبد. مطالعات اساطیری ما را انسان اساطیری نخواهد كرد. بر این اساس نظام معرفتی دینی، نظام معرفتی خود را میطلبد.
فیرحی: تمدن اسلامی و علم
تمدن اسلامی دارای 3 ضلع است كه میتوان آنها را عقل، طبیعت و نص دانست. از هر یكی از اضلاع این مثلث میتوان به دیگری رسید. جهان خرد و نص در یك نظریه نمیگنجد. 2 آیه سیاسی در قرآن وجود دارد كه برای تعیین نوع حكومت مهم است، آیه شورا و آیه اولیالامر. حال این سوال مطرح میشود كه آیا شورا تابع اراده حاكم است یا اراده حاكم تابع شوراست. چطور شد كه در دورههایی از تمدن اسلامی حكومتهای اقتدارگرا وجود داشتند. به هر كدام از این سوالها كه پاسخ بدهیم، در كل اسلام و در نص و... تغییری ایجاد نمیشود. در دوره مشروطه چرخشی در آرا و افكار و نگاهها به وجود آمد كه سعی داشت منظور از آیه را حاكمیت شورا بر اراده حاكم معرفی كند، چون دسترسی به معصوم نداریم، دانشی كه نص را تبیین كند، مشخصكننده این برداشت است. [پيش از آن نيز] این نص نبود كه به ما حكم میكرد نظام سیاسی اقتدارگرا باشد، بلكه نوع نگاه ما و برداشت ما این كار را میكرد. نگاه ما بخشی از آیه را برای ما برجستهتر میكند.
داوری اردكانی: مواجهه مسلمین با دانش یونانی
همیشه فكرم این بود كه فارابی و ابنسینا و... چگونه فیلسوف شدند، یعنی چه دردی داشتند؟ چه دركی داشتند؟ انسان با مطالعه تنها باسواد میشود و چیزهایی در مورد مسائلی میداند اما صاحبنظر نمیشود. تنها با طرح پرسش است كه انسان به دنبال كسب علم و معرفت میرود و میتواند در علوم صاحب نظر شود.
در جامعهای كه «مسأله» به دشواری یافت میشود، كم كم این گونه افراد مهجور میشوند، وقتی چیزی را بخواهید كه كمیاب است، كمتر به خواست خودتان میرسید. گاهی اوقات از تفسیر حرفها و نوشتههایم تعجب میكنم. گاهی برخی تفسیرهای نادرستی از حرفهایم دارند و گاهی هم برخی تفسیر درستی ارائه میكنند. كتابهایم را نمیخوانند، كسی میگفت: بعد از مرگت اینها را میخوانند و بهتر از نسل امروز میفهمند. پس نسل بعد از شما مسألهدارتر از نسل شماست.
در كتاب «ما و تاریخ فلسفه اسلامی» سعی نكردم تاریخ فلسفه بنویسم. نظرم این بود كه بگویم سر و كار ما با فلسفه اسلامی چیست و چرا فلسفه اسلامی میخوانیم؟
در قرون دوم و سوم هجری در هیچ جا فلسفه یونانی مطرح نبود، مسلمانان فلسفه را احیا كردند. چرا فلسفه یونانی در عالم اسلامی و فقط در ایران یعنی در جغرافیای شرقی جهان اسلام كه از طریق اسلام و زبان فارسی به آنجا رفت، مورد توجه قرار گرفت؟ در كشورهای دیگر عالم اسلام، خبری از فلسفه نیست.
مسیحیت اروپایی بدون فلسفه قوام پیدا نمیكرد، بنابراین آنها به فلسفه ما نیاز داشتند و فلسفه اسلامی و فلسفه یونانی را از ما گرفتند. برخی معتقدند ایرانیها فقط خزانهدار و امانتدار فلسفه یونان بودند تا فلسفه را به اروپاییها تحویل دادند. این نظر كاملا غلط است چون اگر چنين بود دیگر رازیها و ابن سیناها را نداشتيم.
فلسفه در عالم اسلامی انتخاب شد یعنی درك و فهمی بوده است و هر انتخابی با درك است. نظر دیگر این است كه گفتند ملاحظات سیاسی در كار بود كه بر اثر این ملاحظات چیزی را رد و چیزی را قبول كردند، اگر این گونه بود كه افلاطون باید بیشتر پذیرفته میشد و بیشتر ارسطو رد میشد.
عالم امانتدار علم است و باید امانتدار آن باشد، عالم نمیتواند بنا به مصلحتی در علم تصرف كند. اگر این كار را بكند، عالم نیست. اهل علم، علم را وسیله مقاصد پايینتر از علم نكردند. اگر اینگونه میكردند ابنسینا، ابوریحان و... آواره نبودند. آنها علم خود را تقدیم حاكمان میكردند تا آواره نباشند. یك استعداد و طلبی در صدر اسلام پدید آمد كه به دنبال علم بود، مسلمانان فقط علم را از یونان نگرفتند، بلكه از هند و چین و... هم گرفتند. مسلمانان فلسفه را با پرسش فرا گرفتند.
اگر مسلمانان صرفا به دنبال تحكيم اصول دين بودند، دعوای ميان متكلم و فيلسوف چيست؟ اگر فيلسوفان صرفا دفاع از دين را مد نظر قرار میدادند، قطعا با متكلمين همكلام میشدند، اما بعضا مشاهده میكنيم كه فيلسوفان اطلاق واژه متكلم بر خود را نوعی دشنام تلقی میكنند.
گروهی بر اين باورند كه هر محصول فرهنگی را میتوان از هر كجا گرفت و بر آن چيزی افزود يا از آن كم كرد، در حالی كه فلسفه يونان در انتقال به علم اسلامی نمیتوانست همان فلسفه يونان باقی بماند.
ادعای واهیای مبنی بر وجود عناصر ناسيوناليستی و ايدئولوژيك در آراي فلاسفه اسلامی وجود دارد. هجمههای موجود، ناشی از تنگنظری و يكسويه نگری است. فلسفه اسلامی تلاشی در جهت تقريب دين و فلسفه است و اين تلاش از خواجه نصيرالدين طوسی تا ملاصدرا و اخلاف او قابل مشاهده است.
سیدحسین امامی / جامجم