از منظر علامه طباطبايی، تفسير به رأی، تحميل پيشفرضها به معنای آيات نيست، چرا كه اين كار اساساً باطل است، بلكه تفسير به رأی از نظر قرآن و روايات، مربوط به روش و متد تفسير قرآن كريم است.
محمدباقر خيریراد، پژوهشگر علوم قرآنی و تفسير و مدرس دانشگاه بين المللی امام خمينی(ره) قزوين، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، ضمن بيان اينكه در مباحث هرمنوتيك فلسفی، بحث از محصولات تفسيری نيست، بلكه در اين رويكرد از روند تأثير و عوامل مؤثر بر فهم معنا و رسيدن به تفسير شامل پيشفرضها، ساختارهای فكری و افق ديد مفسر بحث میشود، افزود: اين رويكرد از سوی هيدگر و گادامر مطرح شده است و ماحصل آن اين است كه مفسر واجد پيشفرضهايی است كه شامل ساختار ذهنی، دغدغهها، سطح فكری و پيشزمينههاست.
وی با اشاره به سخنان علامه طباطبايی در مقدمه الميزان و نيز تفسير سوره مائده كه به بحث از تفكر و پيشفرضها میپردازد، اظهار كرد: ايشان در مقدمه میگويد مفسرين مختلفی كه به تفسير قرآن پرداختهاند، متأثر از پيشفرضهای بيرونی بودهاند.
پژوهشگر علوم قرآن و تفسير ادامه داد: علامه با اشاره به مفسران عرفانی و كلامی، آنها را تحت تأثير پيشفرضهايی دانسته است كه در فهم آنان مؤثر بوده و اين مفسران معنای مورد نظر خود را از آيات قرآن برداشت كردهاند.
خيری راد با بيان اينكه علامه در جايی كه به بحث محكم و متشابه و تأويل میپردازد، بحث جامع و جذابی را در خصوص تفسير به رأی مطرح میكند، افزود: ايشان میگويد تفسير به رأی، تحميل پيشفرضها به معنای آيات نيست، چرا كه اين كار اساساً باطل است. بلكه تفسير به رأی از نظر قرآن و روايات، روش و متد تفسير قرآن است.
وی با ذكر اين روايت كه «من فسّر القرآن برأيه، فإن أثاب فقد أخطئه»، اظهار كرد: از اين روايت متوجه میشويم كه تفسير به رأی مربوط به روش تفسيری است و به محصولات تفسيری بر نمیگردد. زيرا طبق اين روايت، حتی اگر تفسير او صحيح باشد، اين تفسير را از روشی غلط به دست آورده است.
از نظر علامه طباطبايی، تأويل و تفسير دو امر كاملا مجزا هستند؛ تأويل، اشاره به مفاهيم وجودی دارد، اما تفسير حركتی فكری است كه ما را از مجهولات به معلومات میرساند و روندی است كه ما را در فهم معنا ياری میدهد
اين پژوهشگر در جمعبندی ديدگاه تفسيری علامه طباطبايی، اظهار كرد: تفسيری كه با پيشفرضهای شخصی يا گرايشهای ذهنی و بدون روش قرآن به قرآن صورت بگيرد، نمیتواند تفسيری صادق و صحيح در نظر گرفته شود.
وی با اشاره به اينكه علامه نمیگويد بدون پيشفرض به سراغ قرآن برويم، زيرا متفكر بدون پيشفرض نداريم، افزود: علامه معتقد است كه پيشفرضهايی كه موجب انحراف فهم میشوند، میبايست تصفيه و كنار گذاشته شود و فهم نص ظاهری و بيان صريح آيات، معنای آيه را متناسب با آيات ديگر تعالی بخشيده شود.
به بيان وی، برخی از مفسرين، از جمله مفسرين اشاعره و معتزله، معانی قرآن را متناسب با فهم اندك خود تنزل دادهاند و اين از نظر علامه تفسير به رأی است و مانع از آشكار شدن حقايق الهی شده است.
خيریراد درباره نظر علامه در خصوص تمايز تأويل و تفسير گفت: در صدر اسلام تأويل را به تفسير معنا میكردهاند و تمايزی ميان اين دو قائل نبودهاند، اما از نظر علامه طباطبايی، تأويل و تفسير دو امر كاملا مجزا هستند. از نظر علامه تأويل، اشاره به مفاهيم وجودی دارد، اما تفسير حركتی فكری است كه ما را از مجهولات به معلومات میرساند و روندی است كه ما را در فهم معنا ياری میدهد.
وی با تأكيد بر اينكه تأويل آيه و تأويل كل قرآن اشاره به حقيقت غيبی و باطنی قرآن دارد، افزود: اين قرآن ملفوظ و اين مفاهيم ذهنی كه در ورای آيه هست، تنزلات آن حقيقت و تأويل يك حقيقت وجودی خارجی است كه اين قرآن از آنجا تنزل كرده تا با ساختار ذهنی و زبانی ما سنخيت پيدا كند.
اين پژوهشگر، با ذكر آيه شريفه «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ قرآن را به صورت ملفوظ در آورديم تا شما تعقل كنيد» (يوسف/2)، گفت: با اين وجود، حقيقت قرآن، ورای تفكر و تعقل است و از اين طريق نمیتوان به آن دست يافت، بلكه حقيقتی وجودی است كه ما بايد تحول و تأويل وجودی پيدا كنيم تا بتوانيم به آن دست بيابيم.
وی با بيان اينكه طبق آيه 53 سوره اعراف «. . . یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِيلُهُ یَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ . . .»، تأويل قرآن در روز قيامت بر همگان آشكار میشود، اظهار كرد: اما ممكن است كسانی در همين دنيا به آن برسند و آيه « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَّایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ؛ اين قرآنی ارجمند است كه در كتابی مكنون است و جز آنانی كه طهارت باطنی پيدا كردهاند، به آن دست نمیيابند» به همين حقيقت اشاره دارد.
اين پژوهشگر در تعريف واژه «الْمُطَهَّرُونَ» افزود: آنان نه فقط از گناهان ظاهری و گناهان تعريف شده به دور هستند، بلكه از محدوديتهای ذهنی و مفهومیِ علم حصولی نيز طهارت يافتهاند و آنان قادر هستند به باطن قرآن كه حقيقتی وجودی است دست بيابند.
وی در پايان گفت: بنابراين تأويل اشاره به حقيقتی وجودی دارد كه شامل سلوك عملی، وجودی و شهودی است و اين قرآن و همه مفاهيم ذهنی ما در روند تفسير، تنزلات آن حقيقت هستند، حال آنكه تفسير، روندی است كه از طريق آن با مكانيزمهای تعريفشده به فهم ذهنی مسئلهای میپردازيم.