مرد و زن در پشت بامها آمده بودند تا عظمت و شوكت موكب امام را از
نزديك مشاهده كنند . و همه منتظر بودند كه كی در خانه امام باز و موكب
همايونی ظاهر میشود .
از طرف ديگر ، حضرت رضا ، همان طور كه قبلا از مأمون پيمان گرفته بود
، با اين شرط حاضر شده بود در نماز عيد شركت كند كه ، آن طور مراسم را
اجرا كند كه رسول خدا و علی مرتضی اجرا میكردند ، نه آن طور كه بعدها
خلفا عمل كردند ، لهذا اول صبح غسل كرد ، و دستار سپيدی برسربست ، يك
سر دستار را جلو سينه انداخت و يك سر ديگر را ميان دو شانه ، پاها را
برهنه كرد ، دامن جامه را بالا زد ، و به كسان خود گفت شما هم اين طور
بكنيد . عصايی در دست گرفت كه سر آهنين داشت . به اتفاق كسانش از
خانه بيرون آمد ، و طبق سنت اسلامی ، در اين روز ، با صدای بلند گفت :
" الله اكبر ، الله
اكبر " .
جمعيت با او به گفتن اين ذكر هم آواز شدند ، و چنان جمعيت باشور و
هيجان هماهنگ تكبير گفتند ، كه گويی از زمين و آسمان و در و ديوار ، اين
جمله به گوش
میرسيد ، لحظهای جلو در خانه توقف كرد و اين ذكر را با صدای بلند گفت :
" « الله اكبر ، الله
اكبر ، الله اكبر علی ما هدانا ، الله اكبر علی
ما رزقنا من بهيمة الانعام ، الحمد لله علی ما ابلانا » " .
تمام مردم با صدای بلند هماهنگ يكديگر اين جمله را تكرار میكردند ، در
حالی كه همه به شدت میگريستند ، و اشك میريختند ، و احساساتشان به شدت
تهييج شده بود . سران سپاه و افسران كه با لباس رسمی آمده براسبها سوار
بودند و چكمه به پا داشتند ، خيال میكردند مقام ولايت عهد ، با تشريفات
سلطنتی و لباسهای فاخر و سوار بر اسب بيرون خواهد آمد . همين كه امام
را
در آن وضع ساده و پياده و توجه به خدا ديدند ، آن چنان تحت تأثير
احساسات خود قرار گرفتند كه اشك ريزان صدا را به تكبير بلند كردند ، و
با شتاب خود را از مركبها به زير افكندند ، و بيدرنگ چكمهها را از پا
در آوردند . خبر به مامون رسيد.نزديكانش به او گفتند اگر چند دقيقه ديگر
اين وضع ادامه پيدا كند و على بن موسى به مصلى برسد،خطر انقلاب هست.مامون برخود لرزيد.فورا
فرستاد پيش حضرت و تقاضا كرد كه برگرديد،زيرا ممكن است ناراحتبشويد و صدمه بخوريد.امام
كفش و جامه خود را خواست و پوشيد و مراجعت كرد،و فرمود : " من كه اول گفتم از
اين كار معذورم بداريد
".
بحار الانوار ، جلد 12 ، حالات حضرت رضا ، صفحه . 39