ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 7 دي 1404
يکشنبه 7 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1391     |     کد : 36434

شهادت فقيه 70 ساله، در زير ضربات شلاق

برخي او را به جرم تشيع مستق مرگ دانستند و در حالى كه حدود هفتاد سال عمر داشت آنقدر بر او تازيانه زدند تا جان سپرد و برخي او را منشأ انحراف در تشيع معرفي كردند و گفتند: «مستندات اکثر صوفیه برای شیعه کردن (شیعه نشان دادن) سران سنی مذهب خود نظرات قاضی نورالله شوشتری است».

برخي او را به جرم تشيع مستق مرگ دانستند و در حالى كه حدود هفتاد سال عمر داشت آنقدر بر او تازيانه زدند تا جان سپرد و برخي او را منشأ انحراف در تشيع معرفي كردند و گفتند: «مستندات اکثر صوفیه برای شیعه کردن (شیعه نشان دادن) سران سنی مذهب خود نظرات قاضی نورالله شوشتری است».
هميشه تاريخ انسان‌هاي بزرگ محل جذب و دفع خوبان و بدان بوده و هستند و باز هميشه هر انساني به قدر بزرگي شخصيتش مورد نقد و انتقاد و رد تأييد قرار گرفته است.
آري؛ « فقیه اصولی، متکلم جدلی، محدث رجالی و شاعر و عالم بزرگ عهد صفویه؛ سیدنورالله حسینی مرعشی شوشتری، معروف به (قاضی نورالله شوشتری) و مشهور به (شهید ثالث) نيز از اين جمله است.
برخي او را به جرم تشيع مستق مرگ دانستند و در حالى كه حدود هفتاد سال عمر داشت آنقدر بر او تازيانه زدند تا جان سپرد (1) و برخي گفتند: «مستندات اکثر صوفیه برای شیعه کردن (شیعه نشان دادن) سران سنی مذهب خود نظرات قاضی نورالله شوشتری است»(2)
سیدنورالله حسینی مرعشی شوشتری، معروف به «قاضی نورالله شوشتری» و مشهور به «شهید ثالث» فقیه اصولی، متکلم جدلی، محدث رجالی و شاعر و عالم بزرگ عهد صفویه. پدرش، سید شریف یا سید شرف الدین شوشتری، از مجتهدان ممتاز شوشتر بود.
وي در سال 956 هـ ق، در خانواده اهل علم در شوشتر، بدنیا آمد. نسب او با 21 واسطه به سید علی مرعشی و با 26 واسطه به امام چهارم شیعیان، حضرت سجاد علیه السلام، می رسد. علوم مقدماتی و علوم عقلی و نقلی را در نزد پدرش آموخت. میرصفی الدین محمد و میرجلال الدین محمد صدر نیز از معلمان او بودند. سال 979 هـ ق، یعنی در 23 سالگی، برای زیارت حضرت رضا علیه السلام و ادامه تحصیل، از شوشتر به مشهد رفت.
قاضى نور الله در مشهد مقدس در درس علامه محقق، عبدالواحد شوشترى حاضر شد و بيشترين بهره علمى خويش را در زمينه‌هاى فقه ، اصول ، كلام و حديث و تفسير از او كسب نمود او از محضر محمد اديب قارى تسترى ، ادبيات عرب و تجويد قرآن كريم را فرا گرفت و در ادامه تحصيل از بزرگانى چون عبدالرشيد شوشترى فرزند خواجه نورالدين طبيب (مؤلف كتاب «مجالس الاماميه» در اعتقادات) و همچنين عبدالوحيد تسترى اجازه روايت كسب كرد. (3)
هجرت به هندوستان
براي جلوگيري از الحاد فراگير
در سال 993 ق، كه اكبر شاه نوه بابر از نسل تيمور پسر همايون شاه از اقتدار بسياري برخوردار بود و باتوجه به اينكه عنايت خاصى به مسائل فلسفى داشت اما عقيده چندان محكمى نسبت به دين خاصى نداشت(4) و به فكر ارائه دينى مشترك از كل اديان افتاده بود تا هندوستان محل زندگى ملحدين گردد.
لذا، قاضى نورالله به قصد تأثيرگذاري بر اين فكر عازم شهر «آگره»، هندوستان شد.
قاضى نورالله شوشترى به هنگام ورود به آگره ، نزد ابوالفتح مسيح الدين گيلانى، شاعر بزرگ و طبيب حاذق ايرانى (كه 10 سال پش از آن - در سال 983 - وارد هندوستان شده و به خاطر قابليت خويش در زمره مقربان اكبر شاه درآمده بود) (5) رفت.
تجسم نيك نفسي و اوصاف متعاليه
عبدالقادر بدوانى(يكى از علماى اهل سنت هم عصر وى) در مورد قاضي نورالله در «منتخب التواريخ» مى‌نويسد:
«اگر چه شيعى مذهب است ، اما بسيار به صفت نصفت و عدالت و نيك نفسى و حيا و تقوا و عفاف و اوصاف اشراف موصوف است و به علم و حلم و جودت فهم و حدت طبع و صفاى قريحه و ذكاء مشهور است . صاحب تصانيف لايقه است . توقيعى بر تفسير مهمل ؟! شيخ فيضى نوشته كه از خير تعريف و تصنيف بيرون است و طبع نظمى دارد و اشعار دلنشين مى‌گويد. به وسيله حكيم ابوالفتح به ملازمت پادشاهى پيوست و زمانى كه موكب منصور به لاهور رسيد و شيخ معين قاضى لاهور را در وقت ملازمت از ضعف پيرى و فتور در قوا، سقطه در دربار واقع شد، رحم بر ضعف او آورده ، فرمودند كه شيخ از كار مانده ، بنابراين قاضى نورالله به آن عهده منصوب و منسوب گرديد و الحق مفتيان ماجن و محتسبان حيال محتال لاهور را كه به معلم الملكوت سبق مى‌دهند، خوش به ضبط در آورده و راه رشوت را بر ايشان بسته و در پوست پسته گنجانيده چنانچه فوق آن متصور نيست و مى‌توان گفت كه قائل اين بيت او را منظور داشته و گفته كه :
تويى آن كس كه نكردى به همه عمر قبول
در قضا هيچ ز كس، جز كه شهادت ز گواه».(6)
كرسي تدريس قاضی نورالله
بنا بر آنچه در «احقاق الحق ، ج 1، صفات 110 و 111» و «حياه القاضى ص فى وقيا» آورده است: وي با توسل به كتمان مذهب از يك سو، قدرت و تسلط در مبانى فقهى و كلامى مذاهب از سوى ديگر در كنار زهد و پارسايىتوانست طلاب مذاهب گوناگون را به پاى درس خود بكشاند.
فقه را بر مبناى مذاهب پنجگانه «شيعه»، «حنفيه»، «مالكيه»، «شافعيه» و «حنبليه» براى طلاب هر مذهب تدريس مى‌نمود و در خاتمه، نظر شيعه را با ظرافتى خاص بر كرسى مى‌نشاند.
تمسك به تقيه، براي ترويج انديشه
قاضى نور الله با درپيش گرفتن تقيه در آن ديار، هم توانست كتب ارزشمندى را به جامعه شيعى تحويل دهد، هم به منصب قضا دست يافت.
او خود در نامه‌اى مى‌نويسد:
«فقير نام خود را در تصانيف ننوشته تا قربه الى الله باشد و ايضا هرگز به كسى از مخالفان اظهار نكرده كه آن تصانيف از فقير است»
در شمار كتب ايشان اختلاف نظر است. آيت الله مرعشى نجفى (ره ) در مقدمه كتاب «احقاق الحق» تصنيفات اين بزرگ مرد عرصه سياست و نگارش را 140 كتاب ذكر مى‌كند .
از ميان آثار قاضى نورالله شوشترى، چهار اثر از جايگاه ويژه‌اى برخوردار است:
1ـ احقاق الحق:
در رد كتاب «ابطال الباطل» قاضى فضل بن روزبهان اصفهانى سني مذهب نوشته است.
ريحانه الادب، در مورد احقاق الحق مي‌نويسد: كتاب قاضى فضل در رد كتاب «نهج الحق و كشف الصدق» علامه حلى تاليف شده است . قاضى نورالله در اين اثر با بيان منطقى و زيبا و رسا كتاب فضل بن روزبهان را پاسخ گفته است و در بطلان ديدگاه وى به كتابهاى خود اهل سنت استشهاد نموده است . (7)
2ـ مجالس المؤمنين:
در كتاب « روضات الجنات » آورده است: اين اثر احوال جماعتى از علما، حكما، ادبا، عرفا، شعرا و رجال متقدم و راويانى است كه به اعتقاد قاضى نورالله همگى شيعه مذهب اند. افزون بر اينها در بر دارنده حكايات و قصه‌ها و روايات آنها، همچنين گذرى به شهرها و احوالات ايشان است .(8)
3ـ «الصوارم المهرقه»:
اين كتاب را در پاسخ به «الصواعق المحرقه» به نگارش درآورده است.
4 - «مصائب النواصب».
از آنجا كه شيخ حر عاملى (متوفى 1110) در امل الامل خود اين دو كتاب اخير را در كنار احقاق الحق و كتب ديگر نام مى‌برد بيانگر اين مطلب است كه اين كتابهاى مهم قاضى(9) در همان عصر صفويه در جهان اسلام شهرت داشته است .
مناظره‌هاي بي جدل و مراء
از آنجا كه بسيار مقيد به رعايت ادب مباحثه و مناظره بود، عليرغم مناظرات فراوان، هرگز بر فضاي بحث و مناظره او جدل و مراء راه نداشت و از آنجا كه براي خدا سخن مي‌گفت، نه، براي طرح خود، همواره از بحث سر بلند بيرون مى‌آمد.
از جمله اين مناظره‌ها مي‌توان 2 مورد را كه يكي، مناظره با عبدالقادر بن ملكوك شاه بدوانى از عالمان اهل تسنن است و او خود در كتاب «منتخب التواريخ»‌اش ، به آن اشاره كرده است.
و يك مورد نيز مناظره ايشان با سيد قزوينى است كه خود قاضى نورالله، در كتاب «مجالس المؤمنین،ج1، ص572و573» نقل كرده است.
شراره‌هاي ايمان‌سوز
بنا بر آنچه در « احقاق الحق ، ج 1، ص 159» آمده است؛ به دليل موفقيت‌هاي قاضي، و شايد بيش از همه، دست يافتن او به منصب قضا، آن‌هم جائي كه سلطان مقتدري از مخالفان شيعه، هند را در دست داشت؛ عالمان حسود دربار سلطان اكبرشاه همواره در صدد بودند تا روزى او را از چشم سلطان انداخته، زمينه بر كنارى يا قتل او را فراهم سازند.
حاسدان هر روز در پى فرصتى نشستند تا سخن و حركتى را از او مشاهده كنند و به سعايت او برخيزند تا اينكه قضات و مفتيان شنيدند كه روزى قاضى نورالله كلمه «عليه الصلاة و السلام » را در حق مولى الموحدين علي بن ابي طالب (ع)، به كار برده است. از اين رو آن را بدعت و مختص به نبى برشمردند و فتوا به حلال بودن خون او دادند. در اين خصوص حكمى را تهيه و امضا كرده ، نزد اكبر شاه فرستادند.
آنان همه امضا كردند مگر يكى از بزرگان ايشان كه مخالفت كرد و بيتى را به اين مضمون نوشت و به نزد اكبر شاه فرستاد.
گر «لَحْمُكَ لَحْمى» بحديث نبوى هى
بى صل على نام على بى ادبى هى
اكبر شاه از كشتن قاضى نورالله صرف نظر كرد و محبت او بيش از پيش در قلب وى افزون شد.
قاضى نورالله در «مجالس المؤمنين ، ج 1، ص 432»، درباره حسد چنين مى‌نويسد:
«عادة الله جارى شده كه هر كس به مرتبه عالى از فضل آراسته گردد به موجب كلام ملك علام، كه «اَمْ يَحْسُدونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُم اللهُ مِنْ فَضْلِه» يعنى از اهل زمانه كه خود ارزنى نمى‌ارزد به او حسد مى‌ورزند ـ خصوصاً كه عداوت دينى، علاوه آن باشد و سينه ايشان به ناخن عناد خراشد ...».
قاضى، در جاى ديگرى در خصوص رسم ديرينه عالمان مغلوب حسد، در شوراندن حاكمان بر ضد ديگران ـ خصوصا علماى تشيع ـ اشاره مى‌كند و مى‌نويسد:
رسم ديرينه برخى اهل سنت است كه چون به مقتضاى كلام معجز «فَبُهِتَ الّذى كَفَرَ» در اثبات مطالب باطله خود از خصم مبهوت و عاجز گردند و به مقدمات علمى كار نتوانند ساخت به شمشير و بوكده* و قلمتراش با او مناظره نمايند و اگر از آن نيز عاجز باشند تهمتى بر او اندازند و سلطان وقت را بر او متغير سازند و اگر بر آن نيز قادر نباشند مرگ او را به دعا آرزو كنند.
* واژه‏ «بوکده» که در برخی از منابع دوره صفویه به صورت «بُکْدِه» نيز آمده است. به معنی دشنه و خنجر است.
شفيع قاضي شهيد
قاضى نور الله ، در اواخر عمر پر بركت خود كاسه صبر را لبريز ديد.
وى در «مجالس المؤمنين ، ج 2، ص 375» در بيان احوال مؤمن طاق (از ياران امام صادق عليه السلام ) به اين نكته چنين اشاره مى‌كند:
«در مختار كشى از مفضل بن عمر روايت مى‌كند كه او گفت: حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مرا گفتند كه نزد مؤمن طاق رو و او را امر كن كه با مخالفان مناظره نكند. پس به در خانه او آمدم و چون از كنار بام سر كشيد به او گفتم كه حضرت امام تو را امر مى‌فرمايد كه با اغيار سخن نكنى ! گفت مى‌ترسم كه صبر نتوانم كرد.
در اينجا، قاضى نور الله ، افزوده است: «مؤلف گويد كه اين بيچاره مسكين نيز مدتى به بلاى صبر گرفتار بودم و با اغيار، تقيه و مدارا مى‌نمودم و از بى صبرى كه از آن مى‌ترسيدم به آن رسيدم و در عين بى صبرى اين كتاب را در سلك تقرير كشيدم . اكنون از جوشش بى اختيار به جناب پروردگار پناه مى‌برم و همين كتاب را شفيع خود مى‌آورم».
مرگ اكبر شاه و نشستن جهانگير شاه بر تخت، عالمان مغلوب حسادت، زمينه را مساعد ديدند و دست بكارشدند.
شهادت قاضي نورالله
به روايت محدث قمي(ره)
محدث قمى در «محدث قمى ، صفحه697 كتاب فوائد الرضويه» نحوه شهادت اين فقيه بزرگ را چنين بيان كرده است:
«... قاضى نورالله مشغول به قضاوت و همچنين نويسندگى در خفاء بود تا اينكه سلطان اكبر از دنيا رفت و جهانگير شاه بر تخت نشست .
علماى دربار و مقرب در صدد فتنه و برانگيختن شاه بر عليه قاضى برآمدند و نزد او به سعايت پرداختند، كه قاضى شيعه است و خود را ملزم به مذاهب اربعه نمى‌داند و فتوايش با فتواى مذهب اماميه تطبيق مى‌كند.
جهانگير شاه بيان آنان را براى اثبات تشيع قاضى كامل ندانست و گفت : اين دليل كامل نيست چرا كه او از اول قضاوت را به شرط اجتهاد خود پذيرفته است .
آنان به حيله ديگرى دست زدند. شخصى را گماشتند تا به عنوان شاگرد نزد قاضى رفت و آمد كند و خود را شيعه معرفى كند.
وى پس از رفت و آمد بسيار و جلب اطمينان قاضى ، به نوشته‌هاى وى از جمله «مجالس المؤمنين» پى برد و درخواست آن نمود. با اصرار، كتاب را از قاضى گرفت و از آن نسخه‌اى برداشت و نزد علماى دربار برد. آنان نيز اين كتاب را به عنوان سند تشيع قاضى نورالله به جهانگير شاه عرضه كردند و به سلطان گفتند كه او در كتابش چنين و چنان گفته است و استحقاق اجراى حد دارد.
جهانگير شاه گفت : حدش چيست ؟
گفتند: ضربه زدن با شلاق ... شاه كار را بر آنان واگذار كرد و آنان بلافاصله حد را اجرا كردند.
قاضى نورالله در سال 1019 ق ، در حالى كه حدود هفتاد سال عمر داشت در زير شلاق به شهادت رسيد.
مى گويند بر بدن قاضى نورالله با چوب خاردار آنچنان زدند كه بدنش قطعه قطعه شد».
مزار او در «آگره» هندوستان زيارتگاه هزاران هزار مسلمان بيدار دل شبه جزيره است .
پي نوشت‌ها:
(1) . فوائد الرضويه ، محدث قمى ، ص 697.
(2) aspx 474 kherghe.blogfa.com/post-
(3) . مقدمه احقاق الحق،ج1ص88.
(4) . تاريخ تمدن ، گوستاولوبون ، ص 235.
(5) . تذكره علماى اماميه پاكستان ـ سيدحسين عارف نقوى ، ترجمه دكتر محمد‌هاشم ، ص 15.
(6) . صوارم المهرقه ، ص (كح ) (فيض الاله).
(7) . ريحانه الادب ، ج 3، ص 385.
(8) . روضات الجنات ، ج 8، ص 160.
(9) . الامل الامل ، ج 2، ص 337.
با استفاده فراوان از مقاله:حسن ابراهیم زاده كه برگرفته از کتاب گلشن ابرار است.
تهيه و تنظيم: رضا صابري خورزوقي


نوشته شده در   پنجشنبه 21 ارديبهشت 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode