بازخواني يك پرونده ترور بعد از 33 سال
مطهري چگونه ترور شد
جام جم آنلاين: 33 سال از حادثه شهادت استاد مرتضي مطهري مي گذرد، ترور شهيد مطهري دومين ترور سياسي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بود، از فروردين ماه 1358 يعني کمتر از دوماه پس از پيروزي انقلاب،موج ترورها عليه شخصيت هاي روحاني و نظامي انقلاب آغاز شد و همچنان نيز ادامه دارد که ترور هاي اخير دانشمندان هسته اي کشورمان در ادامه اين روند است.
عظمت علمي و شخصيت جامع فقهي و سياسي آيت الله مطهري باعث شده است كه هر ساله در سالگرد شهادت او بيشتر توجهات متوجه شخصيت علمي و عملكرد سياسي استاد در مقاطع مختلف تاريخ انقلاب اسلامي شود، اما در پرونده زير سعي شده است با نگاهي جديد و كمتر پرداخته شده به اصل حادثه ترور استاد مطهري توجه شود.
در گردآوري اين پرونده از آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي و صداوسيما استفاده شده است.
واقعه نگاري يک زندگي

داستان ترور
ساعت حدود 7 شب بود كه تيم سه نفره ترور، شامل بصيري، نيكنام و وفا قاضيزاده مقابل منزل شهيد مطهري در خيابان دولت تهران توقف ميكنند.
نقشه اوليه ترور او در همان منطقه بود، اما هوشياري راننده آيتالله مطهري و وضعيت بد منطقه از نظر ترور، مانع كار تروريستها ميشود.
آنها خودروي استاد مطهري را تعقيب ميكنند. احتمالا راننده خيابان شريعتي را به سمت پل سيدخندان كنوني آمده و بعد از عبور از خيابان سهروردي به ميدان هفت تير رسيده و با گذر از خيابان مفتح به سمت ميدان كنوني سپاه رفته بود. بعد از آن هم وارد خيابان فخرآباد شده تا به منزل مرحوم يدالله سحابي برسد.
جلسه آن شب برخلاف آنچه تصور ميشود جلسه شوراي انقلاب نبود، بلكه جلسه موسسه متاع (مكتب تربيتي ـ اجتماعي علمي) بود كه در سال 1337 تاسيس شده بود و به مسائل اجتماعي ميپرداخت، اما به دلايل امنيتي هيچ سندي از خود ثبت نكرده بود.
خودرو تروريستها در ضلع مقابل خيابان پارك شده بود. قاتل (محمدعلي بصيري) هم پشت ديوار منزل سحابي كمين كرده و منتظر استاد مطهري بود. ظاهرا نفر ديگري (حميد نيكنام) هم سر كوچه كشيك ميداده است.
كارشناسان وقت معتقدند چنين شرايطي معلول شناسايي مناسب منطقه بوده است. ضمنا تروريستها چراغي كه ساكنان محل در پارك امينالدوله ـ محل فعلي خانه مداحان ـ براي روشنايي و امنيت محله گذاشته بودند را خاموش كرده بودند و با استفاده از تاريكي شب موفق به چنين كاري شدند.
ساعت حدود 10:40 شب جلسه و نيز شام مهمانان تمام ميشود و استاد مطهري عزم منزل ميكند. ظاهرا قرار بر اين ميشود كه با خودروي آقاي ترخاني به شميران ـ منزل شخصي خود ـ برود.
خودروي ترخاني سركوچه پارك شده بود. يدالله و عزتالله سحابي چند قدمي استاد مطهري را بدرقه ميكنند تا اين كه آقاي مطهري به سر كوچه ميرسد.
ظاهرا در اين هنگام است كه قاتل اصلي به استاد مطهري نزديك ميشود و او را به نام صدا ميكند و پس از برگشتن آيت الله مطهري گلولهاي به زير گوش او شليك ميكند كه از ابروي چپش خارج ميشود.
قاتل پس از اين اقدام، ظاهرا از طريق يك كوچه فرار ميكند و خود را به اتومبيل پيكان استيشنشان ميرساند و با دو نفر ديگر به سمت شرق تهران فرار ميكنند. در اين چارچوب مستند ويدئويي پخش شده مبني بر قتل شهيد مطهري با موتورسيكلت فاقد وجاهت تاريخي است.
در اينجا بنا به نقلي،دكتر يدالله سحابي كه ظاهرا در چند قدمي مشغول قدمزدن بود بلافاصله خود را به استاد مطهري ميرساند و او را با اتومبيل آقاي ترخاني به بيمارستان طرفه ميبرند.
روزنامه اطلاعات آن دوران هم نوشته است كه جواني ميبيند فردي زخمي روي زمين افتاده و او را به بيمارستان طرفه ميرساند.
حال آقاي مطهري در لحظات اوليه وخيم گزارش ميشود. اينگونه است كه بعد از القاي يك شوك الكتريكي به اين نتيجه ميرسند كه استاد مطهري دارفاني را وداع گفتهاست.
خبر همان شب پخش نميشود ولي صبح، راديو اين خبر را به اطلاع عموم ميرساند. ساعت يك نيمه شب، فردي با روزنامههاي اطلاعات و آيندگان تماس ميگيرد و ادعا ميكند گروه فرقان ، رييس شوراي انقلاب يعني آيت الله مرتضي مطهري را كشته است و در ادامه تعدادي ديگر از شخصيتهاي اجتماعي و سياسي را هم خواهد كشت.
اين مساله كه فرقان چگونه به اين موضوع محرمانه ـ رياست شهيد مطهري بر شوراي انقلاب ـ پي برده بود از رازهاي تاريخ معاصر است. همچنين اطلاعيهاي از گروه فرقان در محل ترور كشف ميشود.

روايت خانواده
آخرين توصيه استاد قبل از شهادت
شهادت آيتالله مرتضي مطهري براي خانواده او غم مضاعفي بود، چرا كه آنان هم شخصيت فردي و هم شخصيت اجتماعي او را از دست داده بودند. اعضاي خانواده اين شهيد بعد از گذشت سالها خاطراتي در مورد لحظات قبل و بعد از ترور او ميگويند.
از مجموع سخنان فرزندان و اعضاي خانواده شهيد مطهري اينگونه برميآيد كه شهيد مطهري انتظار چنين كنشي از سوي گروه فرقان را داشته است.
اينگونه است كه دكتر مجتبي مطهري از برگهاي سخن ميگويد كه آقاي محقق در قم براي آقاي مطهري ميآورند كه روي آن نوشته شده بود: «ما سه شخصيت سياسي، مذهبي و نظامي را ترور خواهيم كرد.» و ميگويد پدرش به آقاي محقق گفته است كه آن شخصيت مذهبي من هستم.
محمد مطهري هم ميگويد كه پدر ميدانسته توسط چه منحرفاني به شهادت خواهد رسيد و از همين رو بوده است كه بعد از شهادت سرلشكر قرني ميگفته است: «نفر بعدي من هستم.» البته به غير از اين اطلاعات، از خوشحالي و حالت روحي خاص شهيد مطهري هم سخن گفته ميشود.
ظاهرا از ميان فرزندان شهيد مطهري، علي و سعيده در آن شب بيرون از شهر تهران بودند و به همين دليل، امكان ديدار آخر با پدر هم براي آنان فراهم نشد.
مجتبي مطهري كه آن زمان در خانه بوده است از تميزكردن اتاق و نگاه عميق پدر به كتابخانهاش سخن ميگويد. او همچنين آخرين توصيه شهيد مطهري به خود را رعايت امورات مادر (همسر شهيد مطهري) بيان ميكند.
بعد از ترور و مسجلشدن شهادت تصميم گرفته ميشود كه موضوع به منزل ايشان منتقل نشود. به همين خاطر، آقاي سحابي با همسر ايشان تماس ميگيرد و ميگويد كه آقاي مطهري امشب به منزل نميآيند.
همسر استاد مطهري با نگراني سوال ميكنند كه «ايشان اگر ميخواستند خودشان تماس ميگرفتند. چرا شما تماس گرفتهايد؟ مگر ترور شدهاند؟» و سحابي از اصابت تير به كتف ايشان سخن ميگويد. ادامه ماجرا از زبان دختر آيتالله مطهري يعني سعيده شنيدني است.
او كه در زمان حادثه در اصفهان بوده است، ميگويد بعد از شنيدن خبر ترور پدر، به تهران ميآيد هر چند اطرافيان پدر گفته بودند او فقط زخمي شده است. اما وقتي، صبحهنگام، به تهران ميرسد در ميدان هفتم تير پسرك روزنامهفروشي را ميبيند كه روزنامه آيندگان ميفروشد و تيتر درشت روزنامه اين است: «رئيس شوراي انقلاب را كشتيم.»
همسر استاد مطهري شرايط بعد از شهادت را سخت توصيف ميكند، چرا كه «به هر جايي كه نگاه ميكرديم نشان از شهيد مطهري داشت»، اما در آن شرايط به ديگران گفت «شهادت آرزوي شهيد مطهري بود و ايشان به آرزوي خود رسيد.»
اما ماجراي اشاره شهيد مطهري به قاتل خويش هم در نوع خود جالب است. محمد مطهري ميگويد: حدود دو ماه از شهادت ايشان ميگذشت و هنوز قاتل ايشان شناسايي نشده بود، در يكي از خوابهايي كه ديدم گفتم: «ما چطور قاتل شما را بشناسيم؟» ايشان فرمودند: «وقتي او را ببينيد، لباس سبز بر تن دارد.» محمد ميافزايد: «چند ماه بعد كه براي محاكمه ضارب ايشان به دادگاه رفتيم، در وسط دادگاه يكمرتبه به ياد اين خواب افتادم. ديدم، آري، لباس قاتل سبز است.»
منبع: نشريه شاهد ياران
روايت شاهد عيني
ناگهان ... صدا زد آقاي مطهري!
اولين جلسه «متاع» پس از انقلاب اسلامي، روز11ارديبهشت 1358 با حضور آقايان مطهري، مهندس بازرگان، مهندس سحابي، حاج كاظم آقاحاج ترخاني، مهندس تاج و بنده در منزل مسكوني آقاي مهندس سحابي واقع در خيابان بهارستان باغ امينالدوله تشكيل شد.
نام «متاع» مخفف حروف كلمات اول مكتب تربيتي، اجتماعي، علمي در سال 1337 به ابتكار آقاي مهندس بازرگان با تعدادي از افراد كه مقرر بود نامشان معلوم نباشد، تاسيس شده بود.
سال 1337 هم از من دعوت كردند به عنوان عضوي از اين تشكل باشم. جلسات متاع هر از چند گاهي در منازل اعضا به شكلي كه به ظاهر مهماني بود با صرف شام تشكيل ميشد.
اين شيوه به منظور حفاظت و صيانت از آن بود. در جلسه فوق همان طوري كه گفته شد با حضور افراد ياد شده از اول شب برپا شد و به بررسي حوادث پس از انقلاب پرداختند و تا نيمه شب ادامه داشت.
بنابراين، اين جلسه هيچ ارتباطي به شوراي انقلاب يا هيات دولت نداشت. دستور جلسات عموما در اين مدت 20 سال مسائل روز و متفاوت بود. همانطوري كه گفتم در اين جلسه حوادث مهم پس از تشكيل دولت موقت مطرح گرديد.
بايد گفت با اين كه آن ايام هيچكس خصوصا مسوولان تراز اول مملكت امنيت كامل نداشتند اما در اين شرايط هم وقوع حادثه خاصي پيشبيني نميشد.
البته گروه فرقان با رهبري شخصي به نام گودرزي كه هم در كسوت روحانيت بود و هم گاهي لباس شخصي ميپوشيد، مخفيانه تشكيل شده بود و فعاليتهاي تند سياسي و مذهبي را آغاز كرده بودند.
از اعلاميهها و نوشتههايشان چنين برميآمد كه روحانيت را دشمن اصلي عنوان ميكردند. اين گروه دست به ترور سران و دستاندركاران انقلاب و دولت ميزدند و اولين قرباني آنها تيمسار قرني و آقاي مطهري بود.
براي افراد ديگر نيز شيوه آنها چنين بود كه اخطارهايي براي افراد ميفرستادند و ظرف 24 ساعت آنها را به قتل ميرساندند. بعدا تمام آنها با تلاش سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي دستگير و در دادگاه انقلاب محاكمه و مجازات شدند.
ازجمله من را هم كتبا در سمت وزارت تهديد به قتل كردند.
جلسه شب حادثه طولاني بود و ساعت 12 شب پايان يافت. آقاي حاج ترخاني به آقاي مطهري گفت اگر ماشين نداريد من شميران ميروم در خدمتتان باشم. ايشان هم پذيرفتند.
همگي از منزل آقاي مهندس سحابي خارج شديم. من با آقاي حاج ترخاني يك مساله خصوصي داشتم كه دم در صحبت ميكرديم. آقاي مطهري به لحاظ رعايت احترام و ادب با فاصله 30 قدمي در اول كوچه منتظر ما شد تا صحبت ما تمام شود و همراه ايشان با ماشين آقاي حاج ترخاني بروند.
من هم با دقت آقاي مطهري را نگاه ميكردم كه ناگاه جواني كه در تاريكي شب دقيقا سن و قيافهاش قابل تشخيص نبود از سمت پايين به سمت ايشان آمد و صدا زد آقاي مطهري! ميخواست مطمئن شود ايشان آقاي مطهري است. آقاي مطهري برگشت به طرف او پاسخ داد بله! در يك لحظه جوان تيري به سر او شليك كرد.
با همان ضربه آقاي مطهري به زمين افتاد و ديگر حركتي از خود نشان نداد. ضارب به سرعت در تاريكي شب فرار كرد.
من وحشتزده فرياد كردم آقاي حاج ترخاني مطهري را زدند. ايشان كه متوجه صداي گلوله نشده بود از فرياد من حيرت كرد و گفت چي ميگي؟! گفتم ببين آقاي مطهري را كشتند. او به سمت در حياط منزل آقاي مهندس سحابي رفت و زنگ تمام طبقات را زد و فرياد ميكرد بياييد.
بچههاي ايرج سحابي برادر مهندس سحابي با سرعت از پلهها پايين آمدند و سوال ميكردند چه شده؟! ما به آنها اشاره كرديم كه آقاي مطهري آنجا افتاده است. آنها به طرف او شتافتند و او را بلند كرده و به سوي اتومبيل آقاي حاج ترخاني بردند و همگي به سوي بيمارستان طرفه كه نزديكترين بيمارستان آن محله بود به راه افتادند.
من ماندم و تاريكي شب و حيران و پريشان زيرا نميدانستم آيا ضارب در پناهي مخفي شده و برنامه ديگري دارد يا خير؟ آيا ضارب همدستاني هم براي ارتكاب قتل بسيج كرده است يا نه؟! چون من هم يكبار از طرف اين گروه تهديد شده بودم.
سعي كردم هر چه زودتر از آن منطقه دور شوم. به سرعت سمت كوچه فرعي بالاي محل وقوع حادثه رفتم كه سوار ماشينم بشوم. ديدم ماشينام را پنچر كردهاند يقين كردم كه برنامهاي در جريان است. بالاخره دواندوان خودم را به خيابان بهارستان رساندم و در حالي كه هر لحظه احتمال ترور خودم را ميدادم در خيابان اولين ماشين شخصي كه رسيد سوار شدم. گفت كجا ميرويد؟ من گفتم فوري حركت كن هر كجا ميتواني مرا ببر.
مرا در خيابان بهارستان به سمت شمال برد. اولين انشعاب از مسير ايشان سوار ماشين ديگري شدم و خودم را به منزلم در ميدان فاطمي رساندم، اما بيم آن را داشتم كه شخص ديگري در اين محل ممكن است در كمين من باشد. به هر حال وارد خانه شدم و آهسته به طرف اتاق خواب رفتم اما صداي ضربان قلب و نفس زدن من همسرم را بيدار كرد و وحشت زده پرسيد چه شده است؟!
به او گفتم آقاي مطهري را ترور كردند. ديگر نتوانستم يا نخواستم توضيح ديگري بدهم، زيرا خود من هم نميدانستم در بيمارستان چه اتفاقي افتاده است. نميدانم شب را چگونه به صبح رساندم و آيا خوابي هم كردم يا نه و در لحظات خواب جز كابوس وحشت چيزي نميديدم.
صبح خيلي زود راديو را گرفتم قرآن ميخواند فهميدم كار تمام شده است. من در بيمارستان نبودم ولي از يكي از همراهان آقاي مطهري شنيدم كه به محض ورود به بيمارستان پزشكان بالاي سر او آمدند و گفتند در همان لحظه اول جان سپرده است و كاري از هيچكس ساخته نيست. همان شب با منزل آقاي مطهري تماس گرفته شد و گفتند چون دير وقت است شب منزل نميآيند نگران نباشيد. اما آنها در نهايت نگران شدند.
وقتي خبر ترور و مرگ آقاي مطهري از راديو پخش شد تمام مردم و از همه مهمتر امام بشدت متاثر و متحير شدند به طوري كه امام فقط در مرگ مطهري بشدت گريست و عموم مردم كه او را ميشناختند عزادار شدند.مهندس مصطفي كتيرايي
عضو شوراي انقلاب و شاهد عيني ترور استاد مطهري
به روايت بازجوي پرونده
با حكم امام (ره) مامور پرونده شدم
نقطه آغاز آشنايي من با گروه فرقان به قبل از انقلاب اسلامي برميگردد، آن زمان كه به دليل همكاري با گروه نداي اسلام در فضاي مبارزاتي و عقيدتي حضور داشتم. به تناسب اين فعاليتها در جلسات گروه فرقان نيز حضور پيدا ميكردم، اما رفتهرفته متوجه انحراف اين گروه شدم و موضوع را به شهيد مطهري منتقل كردم.
ايشان نيز بنده را مامور زير نظر داشتن تحركات اين گروه كردند. بعدها با شور گرفتن فعاليتهاي انقلابي و محول شدن وظايف ديگري به اين جانب موضوع گروه فرقان از دستور كار من خارج شد.
ماجراي گروه فرقان ديگر در برنامههاي من جا نداشت تا اين كه وقتي بنده به عنوان سر تيم محافظت امام خميني(ره) در قم حضور داشتم. بحث ترور شهيد مطهري و شهيد قرني پيش آمد.
در ختم شهيد مطهري، آقاي هاشمي رفسنجاني بنا به تحليل خود حزب توده را مسوول اين ترور اعلام كرد، اما همان لحظه بنده به امام خميني(ره) اعلام كردم چنين نيست و من گروه قاتل شهيد مطهري را ميشناسم. (با توجه به اين كه در آن ايام گفته ميشد گروهي به نام فرقان مسووليت اين ترورها را پذيرفته است.)
بعد از اين گفته بود بنده با حكم امام خميني(ره) مامور اين پرونده شدم. به تهران آمدم و با همكاري افرادي چون آقاي مهدي هادويف دادستان وقت كل كشور، آقاي قدوسي دادستان كل كشور، آقاي مهدوي كني مسوول امور كميتههاي انقلاب، آقاي حسن عابد جعفري مسوول وقت سپاه پاسداران، آقاي علياكبر و عباسعلي ناطقنوري و با همكاري تعدادي از دوستان بخصوص مرحوم محمد هنردوست كار را به عهده گرفتيم.
براي مكان فعاليتهاي خود بند موسوم به 209 اوين را انتخاب كرديم و آنجا را سر و سامان داديم. دوستان را به 3 گروه تعقيب، مراقبت و عمليات، گروه تداركات براي تهيه غذا و امكانات و نظافت زندان و گروه مطالعه، تحقيق و بازجويي تقسيم و كار جدي خود را شروع كرديم كه از حدود ارديبهشت 1358 تا ديماه 1358 به طول انجاميد البته بعد از مدتي گروهي از افسران نوهد كلاهسبزهاي رژيم شاه ـ و بعد از مدتي تعدادي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب وقت مثل سردار ذوالقدر و آقاي الويري ـ نيز به جمع ما پيوستند.
بعد از اين سازماندهي بود كه توانستيم دستگيرشدگان روزهاي اوليه توسط كلانتريها و كميتهها را در يك مكان جمعآوري و بازجوييهاي مبتني بر بحث عقيدتي و فرهنگي با اعضاي گروه فرقان را آغاز كنيم.
در حين فعاليت ما البته گروه فرقان ترورهاي ديگري هم انجام داد، اما بيشتر اين ترورها از نظر عملياتي عليه افرادي انجام ميشد كه به دليل مردمي بودن سهلالوصول بوده و به عبارت ديگر از ارزش عملياتي كمي برخوردار بودند. ما از ارديبهشتماه تا مردادماه، حدود 80 درصد اعضاي گروه را دستگير كرده بوديم و اين قبيل اقدامات آخرين نفسهاي باقيمانده فرقانيان بود.
در مورد شيوه بازجويي و دادگاه لازم است اين نكته دوباره تاكيد شود كه بازجويي از اعضاي گروه فرقان مبتني بر بحثهاي تئوريك و عقيدتي بود و در اين چارچوب افرادي چون حجج اسلام معاديخواه و احمد احمدي (رئيس فعلي موسسه سمت) و آقاي جلالالدين فارسي به زندان ميآمدند و با اعضاي گروه فرقان بحثهاي تئوريك و مبنايي ميكردند و حجم بزرگي از شكستن اعضاي اين گروه در زندان به دليل همين ضعف تئوريك بود. آنها در چنين بحثهايي متوجه توخالي بودن عقايد خود و رهبرشان ميشدند و بزودي از كرده هاي خود توبه ميكردند.
قاضي دادگاه فرقانيان ابتدا آيتالله محمدي گيلاني بود كه ايشان به دليل اين كه وابستگي و علقه شديدي به شهيد مطهري داشت مرتب در مقام قاضي قاتلان را لعنت ميكرد. من براي حفظ بيطرفي قاضي اين دادگاه را خاتمه دادم و با بيان اين مطلب خدمت امام در خواست كردم افرادي چون ربانيشيرازي، معاديخواه و ناطقنوري به عنوان قاضي اين دادگاه انتخاب شوند.
حكم اين افراد هم به دستور امام توسط مرحوم مشكيني و مرحوم منتظري صادر شد، اما آقاي رباني شيرازي به دليل كسالت در دادگاه حاضر نشدند.
وضعيت و سرنوشت تمام اعضاي گروه فرقان در دادگاه مشخص شد و سرانجام نيز با تصريح امام مبني بر محدود شدن اعدام به كساني كه قتل مرتكب شدهاند شش تن از اعضاي اين گروه به اعدام محكوم شدند در حالي كه اين گروه 9 نفر را كشته بودند از نظر من پرونده فرقان سند افتخاري براي بازجويان و قاضيان اين پرونده است، ضمن اين كه آن را ميتوان نخستين پرونده اطلاعاتي در جمهوري اسلامي دانست.
حميد نقاشيان - بازجوي پرونده
به روايت قاضي پرونده
از قبل از انقلاب نسبت به مطهري كينه داشتند
من در دادگاه فرقان، از یكی از اعضای گروهك فرقان سؤال كردم شما از كجا به اینجا رسیدید؟ او گفت: «ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم. بعد دیدیم یك كسی روشنفكرتر از او تفسیر میگوید و رفتیم به مسجد جوستان كه محل سخنرانیهای موسوی خویینیها در خیابان نیاوران قدیم بود. بعد دیدیم یكی انقلابیتر از همه اینها آمده و روشنفكرتر از همه اینهاست و او اكبر گودرزی است.»
مجاهدین خلق هم بیشتر بچهها را از همین طریق گول میزدند. هم در زندان و هم در بیرون از زندان. آنها هم تفسیرهای تفنگی میكردند. یادم هست یك روز منزل آقای امامی كاشانی جزوهای از مجاهدین را دیدم كه موضوع آن، تفسیر سوره حمد بود.
در یكی از صفحات آن، در مورد نماز گفته بودند حمد را در اریتره میخوانیم ـ آن روزها آنجا یكی از مراكز انقلاب بود ـ سوره را در فيلیپین میخوانیم، سجده را در فلسطین به جا میآوریم، تشهد را در فلان كشور، سلام را در ایران و...! در آن مقطع، نمازی كه از آن همه كشورها در میآمد، آن هم به این شكل، برای یك جوان خیلی جاذبه داشت.
گروههاي منحرف و التقاطي همچون فرقان كه استاد مطهري را به مثابه سنگربان تيزبين مرزهاي عقيده اسلامي در برابر خويش ميديدند، ابتدا به تخريب شخصيت ايشان پرداختند. با پيروزي انقلاب و برپايي نظام جمهوري اسلامي كه مباني نظري آن در انديشههاي استاد مطهري ريشه داشت، اين گروه كه سخت به انزوا افتاده بود، به حربه ترور متوسل شد.
در نوشتههاي مرحوم مطهري پاسخهاي زيادي نسبت به شبهات اين گروه ديده ميشود و اينها از آن موقع، كينه مرحوم مطهري را در دل داشتند. بعد از پيروزي انقلاب، شاخه نظامي تشكيل دادند و معتقد بودند جمهوري اسلامي را آمريكاييها سركار آوردند و بر اين باور بودند كه سران انقلاب نيز عوامل آمريكا و امپرياليسم هستند، لذا فكر ميكردند بايد اينها را از بين ببرند. بدين طريق بچههاي مردم را گول ميزدند.
ابتدا سرلشگر قرني را ترور كردند و بعد نوبت شهيد مطهري شد. آنها شهيد مطهري را آمريكايي ميدانستند. وقتی فرقانیها را گرفتند، من در جلسه روحانیت مبارز و خدمت آقای بهشتی بودم. به ایشان گفتم: دوستان ما اینها را گرفتهاند. اینها را دست قاضیای بدهید كه جدی و درست برخورد كند. ایشان فرمود خودت! وقتی ایشان این حرف را زد، واقعا لكنت گرفتم و گفتم من؟ پدرم قاضی بوده؟ پدربزرگم حقوقدان بوده؟ ایشان برگشت و گفت؛ مگر پدر من رئیس دیوان عالی كشور بوده؟ كار، كار خودت است. وقتی قاضی پرونده گروه فرقان از سوی آيتالله بهشتی شدم اين هدف را دنبال میكردم كه تنها فرقانیها را از بين نبريم، بلكه مكتب و ايدئولوژی آنها را از بين ببريم.
در اين مسير، شهيد لاجوردی را به عنوان دادستان پرونده انتخاب كردم و او در پاسخ به اين خواسته من گفت «اگر وظيفه است قبول میكنم».
لاجوردی به دليل سابقهای كه در زندان در برخورد با فرقانیها و مباحثههایش با آنها به اين منظور و تعهد به كارش داشت، انتخاب شد و من در اين پرونده مهم از او خواستم برای صدور رأی دادگاه به بررسی بپردازد و نتايج تحقيقاتش را به من بدهد تا درست رأی داده شود، لذا بسياری از همين فرقانیها تربيتشده شهيد لاجوردی بودند و برخی از آنها در جبهه جنگ عليه دشمنان اسلام حضور يافتند و شهيد شدند.
علي اكبر ناطق نوری - قاضي پرونده
به روايت قاضي پرونده
اول سراغ قاتل مطهري را گرفتم!
كسی مرا برای این پرونده انتخاب نكرد. من داوطلب شدم. وقتی ما باخبر شدیم كه گروه( فرقان) دستگیر شده اند، اولین چیزی كه برایم اهمیت داشت، این بود كه قاتل شهید مطهری را ببینم. خیلی سریع به زندان اوین رفتم. حمید نقاشيان یكی از كسانی بود كه برای دستگیری این افراد در تلاش بود.
دو گروه فعال بودند تا گروه فرقان را كشف كنند. گروه اول حمید نقاشيان بودند كه من قبلا آنها را در مدرسه علوی دیده بودم.
چون آقای ناطق در مدرسه علوی، مسوول انتظامات بود و نیروهایی كه در كار انتظامات فعال بودند، همین گروه بودند. گروه دوم بچههای سازمان مجاهدین انقلاب بودند.
دستگیرشدگان را به بند 209 بردند. آنجا از آقای نقاشيان سراغ قاتل شهید مطهری را گرفتم. گفت اعدامش كردیم. من شوكه شدم. برایم عجیب بود كه چقدر سریع او را اعدام كردهاند.
آقای منتظری یك حكم مشترك برای من و آقای ناطق صادر و هر دو را قاضی پرونده كرده بودند. وقتی حكم را گرفتیم، تصورم این بود كه هم من و هم آقای ناطق، قاضی پرونده گروه فرقان هستیم.
وقتی آقای نقاشيان گفت كه قاتل را اعدام كردیم، من اعتراض كردم و گفتم كه این كار از هر جهت خیلی بد است. ایشان گفت بقیه را هم میكشیم.
حكم اعدام قاتل شهید مطهری را احتمالا آقای محمدی گیلانی داد، چون افرادی كه آن زمان در اوین مشغول بودند، در راس شان محمدی گیلانی بود. آقای نقاشيان در زندان اوین مسوول بند 209 بود كه برای كار این گروه در نظر گرفته شده بود. درواقع پیش از اینكه اعضای گروه فرقان دستگیر شوند، جایی برای شنود لازم بود.
گفتوگو با آنها را شروع كردم. اول گشتی زدم و چهره اینها را در سلولها دیدم. یك چهره عجیب میان آنها بود. هنوز آن چهره در ذهنم هست و خیلی برای او ناراحتم؛ مرحوم عباس عسگری. گفتم او را بیاورید تا صحبتی با او داشته باشم. در همان بند 209 یك اتاق به ما دادند.
عباس عسگری را آوردند. قیافه بسیار معصوم و ترحمبرانگیزی داشت. از دانشجویان پلیتكنیك بود. گفتم میگویند شما حاضر نیستید با ما حرف بزنید. گرچه اشتباه میكنید حالا من نشسته ام در كنار شما. من یك سوال دارم. این پدیده انقلاب اسلامی را چقدر میشناسید كه با آن مخالفت میكنید؟ او سكوت كرده بود.
بعد گفت: من نمیگویم كه ما صحبت نمیكنیم، بلكه شرایطی داریم. پرسیدم شرایط شما چیست؟ گفت من در شورای مركزی بودم و بالاتر از من اكبر گودرزی است.
در واقع من زمینههای توبه گروه را فراهم كردم. این فرآیند توبه، برگ زرینی است در دستگاه قضایی. مجموعه توبه این گروه بسیار زیباست كه حدود دو ماهی طول كشید. اصلا حضور من در دستگاه قضایی منحصر به همین پرونده است.
اگر من نمیرفتم طبق آنچه نقاشيان گفته بود، همه بلافاصله اعدام میشدند، اما حاصل گفتوگوی من و عباس عسگری باعث توبه خیلیها شد و برخی از آنها نجات پیدا كردند. میدانید چرا میگویم برگ زرین دستگاه قضایی است؟ به خاطر اینكه تعداد اعدامیهای گروه فرقان، كمتر از تعدادی است كه این گروه، شخصیتها را ترور كرده بودند.
به روايت روزنامهها

مظنونين اوليه ترور
فضاي اوليه انقلاب بروشني بر پيگيري مساله ترورهاي گروه فرقان سايه انداخته بود. علاوه بر اين فضاي انقلابي، بيتجربگي ابتداي شكلگيري نظام در مواجهه با عمليات تروريستي بخصوص اولين گروه تروريستي ـ فرقان ـ هم عامل موثر بوده است.
به گزارش جام جم در اين فضا بود كه ابتدا كميته منطقه نه انقلاب اسلامي و بعد گروه ضربت امام خميني به رهبري حميد نقاشيان وارد عرصه شدند.
در كنار اين تيمها، سپاه پاسداران، دولت موقت، گروه ضربتآيتالله طالقاني، شعبه 12 دادسراي تهران با سرپرستي بازپرس رضايي و شعبه يك آگاهي تهران به فرماندهي يكي از محافظان شهيد مطهري هم وارد پيگيري ماجرا شدند.
كمي بعد از پيگيري ماجرا، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي هم وارد اين پرونده شد البته ظاهرا گروه منصوب امام خميني مديريت اصلي پرونده را در اختيار داشته است.
دستگيرشدگان
روزنامه اطلاعات روز 12 ارديبهشت كه خبر شهادت شهيد مطهري را اعلام كرد، خبر از دستگيري دو نفر در اين رابطه داد كه در خيابان هدايت توسط كلانتري ابوسعيد تهران دستگير شده بودند.
روز 15 ارديبهشت نيز دو دختر كه اعلاميههاي فرقان را در تهران توزيع ميكردند دستگير شدند كه آنها هم به جمع دستگيرشدگان ترور پيوستند.
در تبريز هم خانمي به نام زينب اللهعظيمينژاد به كميته تبريز مراجعه و همسر خود را يكي از اعضاي ساواك سابق و گروه فرقان فعلي معرفي ميكند و ميگويد او نهتنها سرلشكر قرني و شهيد مطهري را كشته، بلكه تعدادي از پاسداران را هم به قتل رسانده است! همسر او البته از اين اتهامات ـ بجز عضويت در ساواك ـ خود را مبرا ميكند. به نظر ميرسد اين زن از اين حادثه براي حل اختلافات خانوادگي استفاده كرده است.
كمي بعد، در اواسط مرداد همان سال، مردي به نام اكبر بسوده كه راننده و ساكن كرمانشاه بود، با مراجعه به شهرباني رشت خود را به عنوان قاتل استاد مطهري معرفي كرد. بعدها البته معلوم ميشود كه او فردي رواني بوده است.
اما غير از اين اشخاص، گروههايي هم در معرض اتهام ترور شهيد مطهري قرار گرفتند. گروه فرقان شخصا با تماس با دو روزنامه و انتشار اطلاعيه، اين ترورها را به عهده گرفت.
روزنامه اطلاعات در ارديبهشت 58 نوشت، يك مقام اتحاد شوروي از همكاري مشترك موساد، ساواك و باقيماندگان رژيم شاه براي اين ترور سخن گفت و هاشمي رفسنجاني در مراسم ختم مطهري آن را به تودهايها وصل كرد.
حسين شريعتمداري در گفتوگويي با نشريه شاهد ياران از قول احسان طبري نقل كرده است كه وي از دست داشتن موساد در ترور مطهري صحبت كرده است.
البته گفته ميشود سندي از سفارت سابق ايالات متحده آمريكا مبني بر همكاري فرقان با اين كشور به دست آمده است و حتي خودكشي علي مشكيني، از اعضاي رده بالاي فرقان، در زندان اوين را به فاش شدن اين ماجرا نسبت ميدهند.
اما در اين ميان حجتالاسلام گلسرخي در مراسم هفتم شهيد مطهري از اين اتهامزنيها انتقاد ميكند و خواستار بررسي و تحقيقات درخصوص هويت اصلي عاملان ترور شهيد مطهري ميشود.
چند ماه بعد همه متوجه ميشوند گروه فرقان موجوديت دارد و تقريبا به شكل مستقل اقدام به اين ترورها كرده است.
قاتل كه بود؟
قاتلان شهيد مطهري سه نفر به نامهاي محمدعلي بصيري، حميد نيكنام و وفا قاضيزاده بودند. محمدعلي بصيري فردي بود كه با اسلحه رولور از فاصله دو تا سه متري به استاد مطهري شليك كرد. او در يكي از دانشگاههاي فيليپين درس ميخواند و ظاهرا اطلاعات ديني و عقيدتي كمي داشت.
بصيري در چاپخانه (يا به قولي شركت زيراكس) كار ميكرد. اطلاعيهاي كه پس از ترور استاد مطهري پخش شده بود روي يك كاغذ A4 رنگي بود كه وقتي سر نخ آن كاغذ گرفته شد به چاپخانه محل كار بصيري رسيد.
هنگام مراجعه به منزل بصيري او فرار كرد، ولي از چينه ديوار افتاد و بيهوش شد و پس از به هوش آمدن گفت من قبل از انقلاب فرقاني بودهام و بعد از انقلاب از آنها جدا شدهام، اما تا آن لحظه هنوز كسي از قتل شهيد مطهري به دست بصيري مطمئن نبود.
تنها شاهد اين بود كه بعد از دستگيري بصيري، محمد هنردوست يكي از اعضاي تيم پيگيري پرونده، شهيد مطهري را خواب ميبيند كه يك شنل قرمز خوني را از دوشش برميدارد و يك شنل سبز را جاي آن ميگذارد و ميگويد كه من از امشب راحت ميخوابم تا اين كه گودرزي دستگير ميشود و در راه زندان اوين به قتل شهيد مطهري توسط محمدعلي بصيري اعتراف ميكند.
درباره حالت روحي بصيري پس از دستگيري گفته ميشود او بعد از اين كه با شخصيت شهيد مطهري آشنا شد و يكي از كتابهاي او ـ خدمات متقابل ايران و اسلام ـ را در زندان خواند نسبت به او تغيير عقيده داد.
بشدت در زندان گريه ميكرد، آرزوي مرگ خود را داشت و نقل است كه از شدت ناراحتي و عصبانيت تمام موهاي صورت خود را كنده بود.
بصيري سرانجام در تاريخ پنج بهمن 1358 اعدام شد و داماد استاد مطهري (حاجيزاده) شخصا وي را قصاص كرد.
متهم بعدي فردي به نام حميد نيكنام بود كه او را مغز متفكر اكبر گودرزي ميدانستند. نيكنام ظاهرا بيشتر در امور تشكيلاتي و نظامي فرقان بود.
ماجراي دستگيري او نيز جالب است. او پس از ترور به خانه يكي از اقوام خود در قزوين رفته و آنجا يكي از بستگان او در بحثها متوجه شده بود كه او مواضع ضد روحانيت و فرقاني دارد.
به كميته گفته بود و به اين ترتيب نيكنام در خيابان بازداشت شد بدون اين كه كسي بداند او قاتل مطهري است. حميد نيكنام نيز در روز 5 بهمن 1358 اعدام شد.
نفر سوم اين ترور هم كه راننده خودروي حامل تروريستها بود فردي به نام وفا قاضيزاده است كه در جريان يك جنگ و گريز خياباني در چارچوب حمله به اماكن گروه فرقان در تاريخ 3 بهمن ماه 1358 كشته ميشود. جسد او در قطعه 23 بهشت زهرا مدفون است.
فرقان چه بود؟
گروه فرقان يكي از گروههاي سياسي ـ مذهبي بود كه سال 1355 تاسيس شده بود. رهبر اين گروه فردي به نام اكبر گودرزي بود.
گروه فرقان در حاشيه جلسات قرآني در چند مسجد شهر تهران برگزار ميشد، شكل گرفت. در اين جلسات سعي ميشد از آيات قرآن تفاسير انقلابي و مبارزاتي بيان شود. اكثر اين تفاسير توسط رهبر گروه انجام ميشد. فرقان تا جايي انقلابي فكر ميكرد كه گرگ داستان سوره يوسف را به ضد انقلاب تعبير ميكرد.
اكبر گودرزي در مدت 27 سال زندگي خود توانسته بود 20 تفسير قرآن و دو جلد تفسير صحيفه سجاديه بنويسد و يك جلد كتاب در مورد توحيد هم نوشته بود.
در كنار تفاسير افراطي از آيات قرآن، ركن ديگر اين گروه مبارزه با روحانيت بود. درباره دليل اين موضوع سخنان زيادي گفته شده است. از تاثير برخي سخنان دكتر شريعتي بر اين افراد گرفته تا بغض شخصي رهبر فرقان از روحانيت به دليل اخراجهاي مكرر از حوزه علميه.
تصور فرقانيان بر اين بود كه روحانيت با مصادره انقلاب مانع رسيدن به آرمانهاي آن شده است ضمن اين كه اعتقاد داشتند فرد يا افرادي (بخصوص شهيد مطهري) سعي در تخطئه دكتر علي شريعتي دارند.
از اينرو بود كه گفته ميشود جرقه ترور شهيد مطهري بعد از نوشتن اعلاميه مشترك اين شهيد با مرحوم مهندس بازرگان در نقد برخي افكار دكتر شريعتي زده شد. به طور كلي فرقان و فرقانيان در روزگار ما را با خوارج زمان حضرت اميرالمومنين مقايسه ميكنند.
گروه فرقان تقريبا در دي ماه 1358 با فروپاشيدن همزمان 15 خانه تيمي آن، از جمله خانه رهبر گروه از هم پاشيد، اما بعد از آن هم بيانيههايي از اين گروه منتشر شد. چند نفر معدود از اين گروه، هنوز گاهي در خارج از كشور بيانيههايي صادر ميكنند.